۵ اردیبهشت
انگیزهبخشی به کارمندان@bazaryabimodern1987ایجاد اشتیاق در کارمندانیک رهبر حرفهای با تمرکز مستمر بر اهمیت و جایگاه شغل و وظایف محوله به کارمندان، اشتیاق آنها برای سختتر کار کردن را افزایش میدهد. ضمن آن که، چنین رهبری به خوبی میداند اگر خودش اشتیاق زیادی برای کار کردن داشته باشد، این اشتیاق ناخودآگاه به زیردستانش نیز سرایت میکندایجاد تعهد در کارمندانیک رهبر حرفهای به گونهای با کارمندانش رفتار میکند که خودشان به کسب نتایج بهتر متعهد میشوند، حتی اگر شرکت هیچ انگیزهای به آنها ندهد. چنین رهبری چون تعهد بالایی به کار دارد و دنبال منافع شخصی نیست، در نتیجه میتواند تعهد به کار را در زیردستانش افزایش بدهد سپردن وظایف بیشتر به کارمندانیک رهبر حرفهای به خوبی میداند سپردن وظایف، مسئولیتها و اختیارات بیشتر به کارمندان، بهترین راه برای افزایش انگیزه آنهاست. در حقیقت، چنین رهبری با پرهیز از دخالت کردن در جزئیات کارها و سپردن مسئولیت کارها به کارمندان، انگیزه آنها را افزایش میدهد قدردانی مستمر از کارمندانیک رهبر حرفهای به خوبی آگاه است که قدردانی از کارمندان، یکی دیگر از روشهای عالی برای افزایش انگیزه آنهاست، حتی اگر این قدردانی در حد تشکر کلامی باشد. بر همین اساس، یک رهبر حرفهای حواسش به تمام تلاشها و خلاقیتهای کارمندانش هست و از آنها بابت این موضوعات تشکر میکند، حتی اگر کارمند مورد نظر به هدف تعیین شده دست پیدا نکندمشارکت دادن کارمندانیک رهبر حرفهای زمینه را برای مشارکت کارمندان در هدفگذاری، برنامهریزی، ارزیابی و غیره فراهم میکند، چون به خوبی میداند وقتی مشارکت کارمندان در این قبیل موارد افزایش مییابد، انگیزه آنها نیز خود به خود بیشتر میشود توانمندسازی کارمندانیک رهبر حرفهای، رهبری است که تمام توانش را برای افزایش دانش، مهارت و تجربه کارمندانش بهکار میگیرد و زمینه را برای رشد بیشتر آنها فراهم میکند اعتماد به کارمندانیک رهبر حرفهای به خوبی میداند میزان انگیزه کارمندان به ایمان و اعتماد رهبرشان به آنها بستگی دارد. به همین دلیل، همواره بهگونهای رفتار میکند که کارمندان متوجه میشوند به آنها اعتماد و ایمان کامل داردوفاداری به کارمندانیک رهبر حرفهای به شدت به زیردستانش وفادار است و هیچ وقت پشت آنها را خالی نمیکند، بلکه در هر حالتی حامی و پشتیبان آنهاست@bazaryabimodern1987
۱:۳۱
۶ اردیبهشت
ندانستنتان را فریاد بزنید.@bazaryabimodern1987وقتی با صدای بلند بگوییم که نمیدانیم، این احتمال افزایش مییابد فردی که میداند به ما کمک کند. مهمترین درسی که تا الان در زندگی خود آموختهام این است که مجبور نیستم جواب تمام سوالات را بدانم و وقتی هم که نمیدانم مجبور نیستم تظاهر کنم که میدانم. هیچکس تمام جوابها را نمیداند و هیچکس دارای نظم و ترتیب کامل نیست. این درس را بهسختی آموختم. بهمحض اینکه این شهامت یافتم آنچه که نمیدانم یا درک نمیکنم را بیان کنم یا از دیگران درخواست کمک کرده و یا پیشنهاد کمک دیگران را بپذیرم، کارم به طور کامل تغییر کرد. همیشه افرادی بودند که میخواستند کمک کنند، فقط نمیدانستند که من به آنها نیاز دارم.@bazaryabimodern1987
۲:۰۲
۷ اردیبهشت
6 عادت بد در مکالمات چیست؟ چگونه این عادات بد را رفع کنیم؟@bazaryabimodern1987شاید متعجب شوید که در مورد بسیاری از افراد، گفته های آنها نیست که آنها را عقب نگاه می دارد، بلکه کارهایی است که انجام می دهند. در اینجا به 6 عادت بد می پردازیم که به ارتباطات شخصی صدمه می زنند:1. قطع کردن صحبت دیگران2. از این شاخه به آن شاخه پریدن3. تکرار مداوم یک سری حرف های تکراری در طول مکالمه4. ناتمام گذاشتن حرفهای طرف مقابل5. وراجی کردن و بحث در طول مکالمه6. نگاه کردن به گوشی در طول مکالماتگرچه این شش عادتِ مخرب، اَشکال متفاوتی دارند، ولی همگی آنها نتیجۀ یک چیز هستند: گوش ندادن!بسیار خوب، راه حل غلبه بر این شش عادت بد در مکالمات چیست؟درخصوص نحوۀ تعاملاتتان صادق باشیداگر شما شخصی کلامی هستید، به اشخاص درونگراتر توضیح دهید که پیش از مشخص کردن موضعتان درخصوص یک موضوع نیاز دارید که آن را به طور کامل مورد بحث قرار دهید. اگر ترجیح می دهید که افراد توضیحات خود را به جای شرح مبسوط در قالب نکات کلیدی مطرح کنند، این را به آنها یادآوری کنید. به مکالمه متعهد باشیدگوشی موبایل خود را از روی میز و از دسترستان دور سازید. در طول مدت زمان مکالمه، تماس چشمی خود را حفظ کرده و نسبت به بدن زبان، تون صدا، و کلمات ادا شده توسط گوینده حساسیت نشان دهید. مکث کردن را تمرین کنیداگر عادت دارید صحبت دیگران را پیش از پایان قطع کنید، سعی کنید با شمردن تا 5، پیش از هر گونه واکنش، خود را به چالش بکشید. این کار به شما اطمینان می دهد که شخص مقابلتان بازگو کردن افکار خود را تمام کرده و شما می توانید عقاید خود را مطرح کنید. مطالب شنیده شده را خلاصه کرده و سپس سؤالاتی را مطرح سازیدبا تکرار کردن سخنان طرف مقابل، وی را متوجه سازید که حرف هایش را فهمیده اید. «چیزی که من از صحبت های شما متوجه شدم، x,y,z است. آیا درست متوجه شده ام؟» آنگاه منتظر تأیید یا حرکت سر باشید. سؤالات برای نشان دادن حضور شما در مکالمه بسیار مفید هستند.افکار خود را منسجم سازیداز مکث کردن برای سازماندهی افکارتان استفاده کنید تا بتوانید موجز و روشن صحبت کنید. به صحبت های خود گوش دهید و وقتی متوجه تکراری بودن حرف هایتان شدید، افکارتان را مهار سازید. از نشانه های بصری بهره بجوییدشیئی را به عنوان نماد هدف خود برای تبدیل شدن به یک شنوندۀ مؤثر بر روی میزتان قرار دهید تا هدفتان را به شما یادآوری کند. من به شخصه یک کریستال صورتی با برش های بسیار را روی میزم قرار داده ام. هر بار که آن را می بینم به خاطر می آورم که باید به وجوه مختلف صحبت های طرف مقابلم گوش دهم. اجازه دهید دیگران اول صحبت کننداگر از دسته کسانی هستید که تمام زمان مکالمه را اشغال می کنید، به دیگران اجازه دهید اول برنامه هایشان را مطرح کنند و سپس به سراغ ایده های خود بروید. همچنین می توانید مدت زمان صحبتتان در طول جلسات را مدنظر داشته باشید تا بدین ترتیب پیشرفت خود در واگذار کردن زمین به طرف مقابل را اندازه بگیرید.زمانیکه فرآیند بهبود عمدی تعاملات بین شخصی خود را آغاز می کنید، از اعضای تیمتان بپرسید که آیا تغییری را در نحوۀ رفتار شما متوجه شده اند یا خیر. پرسیدن این سؤال این علامت را به دیگران می دهد که شما در حال بهبود عادات ارتباطی خود هستید و همچنین باعث می شود در مورد تغییرات مثبت در شما نیز اندیشه کنند.
@bazaryabimodern1987
@bazaryabimodern1987
۱:۵۴
۸ اردیبهشت
اصول کاری یک فروشنده موفق@bazaryabimodern1987تا حد ممکن کمتر صحبت کنید و با طرح سوالات مناسب خریدار را ترغیب به صحبت کنید.به لباس و سر و وضع خود اهمیت بدهید. لباس رسمی ذهنیت بهتری ایجاد میکند. هیچگاه حرف خریدار را قطع نکنید یا نگویید متوجه منظورتان شدم، بگذارید خریدار جملاتش را تمام کند. نام خریدار را بپرسید و مرتب در صحبتهایتان از نامش استفاده کنید. برای خریدار یک مشاور واقعی باشید، حتی گاهی پیشنهاد کنید از شما خرید نکند چون محصول شما مناسب او نیست.@bazaryabimodern1987
۱:۲۲
۹ اردیبهشت
چطور سر صحبت را باز کنیم؟@bazaryabimodern1987️شاید سر صحبت را باز کردن برای شما ترسناک باشد، شاید هم خیلی با آن راحت باشید. در هر حالت، این مهارتی است که میتوانید یاد بگیرید و در آن پیشرفت کنید. رای تقویت مهارتتان در باز کردن سر صحبت، سه قدم در پیشرو دارید: خودتان را آماده کنید، شروع کنید به حرف زدن، دوباره انجامش دهید!خودتان را آماده کنید: کمی تمرین، برایتان منافع بیپایانی به همراه میآورد و به شما اعتماد به نفس میدهد تا سر صحبت را باز کنید. اگر چند تا موضوع آماده در چنته داشته باشید،اطمینان بیشتری خواهید داشت.شروع کنید به حرف زدن: وقتی که احساس کردید آمادهی خطر کردن هستید، جلو بروید و صحبت را شروع کنید! میتوانید خودتان صحبت را شروع کنید یا وارد گفتگوی جمعی شوید که قبل از شما صحبت را شروع کردهاند.دوباره انجامش دهید!: هرچقدر بیشتر سر صحبت را با بقیه باز کنید، میبینید که کار برایتان راحتتر میشود. هر فرصتی برای حرف زدن با همکاران، دوستان، خانواده و حتی افراد کاملا غریبه را غنیمت بشمارید تا مهارتهایتان تقویت شود.@bazaryabimodern1987
۳:۲۴
۱۰ اردیبهشت
یک توصیه برای مذاکره@bazaryabimodern1987"دیپاک مالهوترا " که از چهرههای شناخته شده مذاکره است یک توصیه کاربردی مطرح میکند:به جای "چه" از "چرا" استفاده کنید.تمرکز روی "آنچه" طرف دیگر مذاکره تقاضا دارد میتواند کار را به بن بست برساند، به جای آن پرداختن به "چرایی" تقاضاهای وی می تواند کارسازتر باشد. با فهمیدن دلیل اصلی خواستهها میتوان بیشتر به موفقیت مذاکره امید داشت. برای مثال، وقتی طرف مقابل تقاضای زمان بیشتری میکند و شما تمایل به بستن سریعتر قرارداد دارید، با شناسایی دلیل این تاخیر(مثلا نبود منابع مالی و نه عدم تمایل به خرید) میتوانید امکان رسیدن به توافق را بیشتر کنید. گاهی به جای "چه میخواهی" استفاده از "چرا میخواهی" مناسبتر است @bazaryabimodern1987
۳:۴۷
۱۱ اردیبهشت
ارزشیابی و مدیریت نتیجه محور؛ مدیرانی که بهدنبال بهترین نتیجه هستند بخوانند@bazaryabimodern1987ارزشیابی و مدیریت نتیجه محور اصطلاحی است که به ارزیابی پروژه به وسیله بررسی نتایج به دست آمده اشاره دارد. ارزیابی مبتنی بر نتایج در مقابل ارزیابی فرایند محور قرار میگیرد که به دنبال بررسی انجام فرایند و مراحل کار است. در واقع اغلب اوقات به صورت ناخودآگاه از این روش ارزیابی استفاده می شود. ارزیابی پیشرفت دانش آموزان به وسیله نمرات پایان ترم یکی از ساده ترین و بارزترین نمونه ها برای ارزشیابی و مدیریت نتیجه محور است. یکی از چیزهایی که این شیوه ارزشیابی و مدیریت را محبوب می کند، تمایل طبیعی افراد به قضاوت نتایج است. مثلا بسیاری از ما در جایگاه مصرف کننده محصولات یا خدمات مختلف، تمایل و فرصت چندانی برای بررسی فرایند خلق محصول یا خدمت نداریم. ما به کیفیت نهایی محصول یا خدمت مدنظر توجه می کنیم. نمونه بارز این مسئله، رقابت های ورزشی است. در بیشتر این رقابت ها هواداران به نتایج می نگرند و پیروزی برایشان از هر چیز دیگری مهم تر است. نیاز به کسب بهترین نتیجه، زمینه ساز توجه سازمان ها و کسب وکارها به ارزشیابی نتیجه محور و تمرکز روی ارائه بهترین کیفیت نهایی است. این مسئله می تواند یک مزیت رقابتی مهم باشد چراکه مشتریان بیشتری را جذب می کند. مزایای ارزشیابی و مدیریت نتیجه محور۱. ارتقای عملکردیکی از چیزهایی که مدیریت نتیجه محور همیشه دنبالش است، افزایش کیفیت عملکرد افراد و فرایندها برای تضمین بهترین نتیجه است. در محیطی کاری که بر مبنای ارائه بهترین نتیجه هدف گذاری شده، هر کسی آماده است عملکرد خود و گروهش را ارتقا بدهد.۲. افزایش رضایت کارکناندر نظام مدیریت نتیجه محور نتیجه کار مهم است، پس کارکنان آزادی عملی بیشتری برای پیشبرد کارهایشان دارند. ۳. گسترش همکاری، هماهنگی و ارتباطهیچ موفقیتی در سازمان رخ نمی دهد مگر آنکه ارتباط و همکاری مؤثری بین اجزای مختلف آن سازمان ایجاد شود. نظام مدیریت نتیجه محور به اهداف نهایی می اندیشد، پس همه بخش ها را به گونه ای هماهنگ می کند که در خدمتِ دستیابی به اهداف با یکدیگر همکاری کنند.۴. سازگاری بیشترسازمان نتیجه گرا برای حفظ برتری و حیات خود باید توانایی سازگارشدن با تحولات را داشته باشد. همه چیز باید در راستای کسب بهترین نتیجه باشد، پس هرگونه تغییر و تحول باید در همین راستا قرار بگیرد.۵. استفاده بهینه از منابع و امکاناتبهره وری مهم ترین مسئله است، پس استفاده بهینه از منابع برای کسب بهترین نتیجه (بهترین بهره وری) یکی از عناصر ضروری مدیریت نتیجه محور است. در نظام مدیریتی نتیجه محور، همه می دانند که اهداف چیست و چه چیزهایی برای رسیدن به آن لازم است. ۶. کاهش احتمال فساد و هدررفت منابعتمرکز روی نتایج و اینکه با صرف چه منابعی این نتایج حاصل شده است، امکان بروز فساد و هدررفت منابع را کاهش می دهد. در نظام مدیریت نتیجه محور، برنامه ریزی صرفا برای انجام یک کار صورت نمی گیرد، بلکه برای کسب نتیجه انجام می شود. از این رو اگر برنامه ای نتیجه ای در بر نداشته باشد، کنار گذاشته خواهد شد.@bazaryabimodern1987
۲:۲۰
۱۲ اردیبهشت
۳ مسیر منتهی به موفقیت جمعی کدامند؟@bazaryabimodern1987 مربیگریِ مبتنی بر مشکلبا مشکلات و چالشها به عنوان فرصتهایی برای توسعه تیم برخورد کنید. به جای اینکه در هنگام بروز مشکل وارد عمل شوید و مسئولیت را بر عهده بگیرید، تیم خود را تشویق کنید تا با در دسترس بودنتان و حمایت شما، برای حل آن با یکدیگر همکاری کنند. این رویکرد منجر به یادگیری سریع، افزایش اعتماد به نفس و سرمایهگذاری جمعی در کار خواهد شد. مربیگریِ مبتنی بر بحثرویکرد سقراطی را برای بحثهای تیمی در نظر بگیرید، پرسشهای عالی بپرسید و به تیم خود فضایی بدهید تا به روش خود آنها را حل کنند و با هم همفکری کنند. با این رویکرد، بینشی در مورد اینکه اعضای تیم چقدر کار را خوب میفهمند و کجا ممکن است به پشتیبانی اضافی نیاز باشد، به دست خواهید آورد. مربیگریِ بدون سرزنشمواجهه با هر دو مفهوم موفقیت و شکست به عنوان فرصتهایی برای یادگیری، به تیم شما این امکان را میدهد که تمایل بیشتری برای به چالش کشیدن مفروضات، اعتراف کردن زمانی که چیزی درست کار نمیکند و دور شدن از اشتباهات داشته باشد – که به نوبه خود باعث شکست زودگذرتر و ارزانتر و پیشرفتهای بزرگتر خواهد شد.@bazaryabimodern1987
۱:۵۷
۱۳ اردیبهشت
برندینگ موثر با نام خوب آغاز میشود@bazaryabimodern1987همه متخصصان برندسازی معتقدند برندینگ خوب با نامگذاری آغاز میشود، چون جایگاهیابی، تصویرذهنی، مفاهیم مرتبط و تجارب ناشی از یک برند همه میتوانند از خلال یک نام منتقل شوندنام برند مانند یک قلاب ذهنی برای برند اعتبار و ارتباط صید میکند. به همین دلیل است که متخصصان برندینگ با تجربه معمولاً توصیه میکنند که نام برند باید کوتاه، به یاد ماندنی و خاص باشدمن به شخصه معتقدم خود اسم باید به ماهیت برند شما جان بدهد. در حقیقت، خود نام باید این درک را ایجاد کند که محصول شما در چه زمینهای است و یا چه کسانی مخاطبین آن هستندبرای مثال، افرادی هیچ وقت مجبور نیستند برای دریافتن این واقعیت که دستمال کاغذیهای براونی چه قدر نرم هستند، یک تبلیغ ببینید، چون نام براونی که از نوعی شیرینی نرم و ترد گرفته شده، این واقعیت را به مشتریان برند القاء میکندیا به عنوان مثالی دیگر، شما برای توضیح این که مزیت اصلی محصولات غذایی Fit N Trim برای سگها چیست؟ به خواندن یک بروشور نیاز ندارید، چون هر دو کلمۀ فیت و تریم به تناسب و کاهش چربی اضافه در بدن اشاره میکنندبا این حال، برندهای معروفی نیز هستند که نامشان به خودی خود حامل معنای محصولشان نیست. مثلاً به نامهایی مثل مکدونالد، مرسدس بنز، اَپل و رولکس دقت کنید که هیچ معنا و مفهوم خاصی را به مشتری القاء نمیکننداما یادمان باشد، معنا و ارزش برند چنین نامهایی در طی سالیان سال و از خلال تبلیغات و کمپینهای گران قیمت و گسترده به وجود آمده است؛ کاری که از عهده بسیاری از برندهای کوچک ساخته نیستبه همین دلیل است که تاکید میکنم یک نام با معنای ذاتی و آشکار، یک ابزار الزامی برای ساختن یک برند موفق نیست، اما استفاده از این نوع اسامی، کار برندسازی را راحتتر میکند، به خصوص برای برندهایی که بودجه کافی برای تبلیغات و کمپین ندارند@bazaryabimodern1987
۲:۰۸
۱۴ اردیبهشت
مدیریت تضاد (تعارض) در سازمان@bazaryabimodern1987در جهان در حال توسعه، بیش از ۵۰ درصد از وقت مدیران، صرف حل تضاد می شود. در حالت کلی، دو نوع تضاد وجود دارد:تضاد منطقی (Functional Conflict) :تضاد منطقی، اختلاف سالم و سازنده بین دو یا چند نفر است. مطالعات انجام شده اخیر روی ۲۰ شرکت نشان داد که تعداد کمی از مدیران درک می کنند که چگونه تضاد ممکن است برای سازمان مفید باشد.تضاد منطقی باعث ایجاد ایده های جدید می شود و یادگیری و رشد افراد را به همراه دارد. زمانی که افراد در تضادهای سازنده درگیر می شوند، آگاهی و توجهشان به خود و دیگران بیشتر می شود. تضاد مخرب (Dysfunctional Conflict) :تضاد مخرب، پایه ی احساساتی و رفتاری دارد. تضاد مخرب نوعی عدم تفاهم و بیماری است که بین دو یا چند نفر پدید می آید. خطر این تضاد آنست که کانون توجه را از کاری که باید انجام شود، گرفته و به خود تضاد و طرفین درگیر در آن معطوف می نماید. تضاد مخرب زمانی که بیش از حد افزایش یابد، انرژی را کاهش می دهد که در غیر اینصورت می توانست برای افزایش بهره وری مورد استفاده قرار گیرد. برای مدیریت مؤثر آن باید از یکی از پنج تکنیک زیر استفاده کرد:️ اهداف عالیه (Super-Ordinate Goals): یک هدف سازمانی که برای دو طرف تضاد، مهمتر از اهداف فردی آنهاست. رسیدن به این اهداف، تعاون و همکاری هر دو طرف را می خواهد و تمرکز را روی تشابهات می برد.️ تغییر پرسنل (Changing Personnel): در زمان هایی که تضاد، طولانی و جدی شده و تلاش ها برای حل آن به شکست می خورد، انتقال یا اخراج فرد می تواند تنها راه حل باشد.️ توسعه ی منابع (Expanding Resources): اگر منبع تضاد، مشترک و یا از منابع کمیاب باشد، این تکنیک می تواند مؤثر باشد.️ تغییر ساختار (Changing Structure): می توان با ایجاد نقش رابط که یک فرد ثالث بی طرف است، بین دو طرف ارتباط ایجاد کرد، همینطور استفاده از تیم هایی با کارکردهای مختلف و مرتبط.️ مقابله و مذاکره (Confronting & Negotiating): شامل بحث باز بر روی راه حل های مسئله می باشد و نتیجه معمولاً تبادلی است که در آن، هر دو طرف برای رسیدن به یک راه حل سودآور دوطرفه از چیزی صرف نظر کرده اند.یکی از اشتباهات سازمان ها در زمان مواجه شدن با تضادهای پیچیده این است که آنها را به عنوان یک سیر طبیعی تلقی کرده و از حل آنها خودداری می کنند.@bazaryabimodern1987
۱۵:۳۲
۱۵ اردیبهشت
بیشتر، بهتر نیست@bazaryabimodern1987نامهای کامارو، کاپریس، شِوی، کانکورز، کوروت، ایمپالا، مونت کارلو، مونزا و وُگا، چه مفهومی برای شما دارند و شما را یاد چه چیزی میاندازند؟باورتان میشود تمامی این اسامی که گفتم، مدلهای مختلف شورولت هستند؟ از طرف دیگر، آیا باورتان میشود هیچ برندی در دنیا به اندازه شورولت تبلیغ نمیشود؟ در چند سال اخیر، جنرال موتورز، مالک برند شورولت، سالانه بیش از 260 میلیون دلار برای تبلیغ این برند فقط در آمریکا هزینه کرده که معادل 630 هزار دلار در روز و بیش از 26 هزار دلار در ساعت استاما وقتی جنرال موتورز در تحقیقات بازارش این سوال را میپرسد که در مورد مدلهای مختلف شورولت چه میدانید؟ با چند مدل آن آشنا هستید؟ و آیا تفاوت بین این مدلها را میدانید؟ پاسخهای افراد باعث شگفتزده شدن مدیران جنرال موتورز میشود چون میبینند علیرغم این همه تبلیغ، کسی با مدلهای مختلف شورولت آشنا نیستبسیاری از برندهای دیگر هم مثل شورولت فکر میکنند چون باور دارند هر چقدر برندشان زیرمجموعههای بیشتری داشته باشد یا بیشتر تبلیغ شود، باعث تقویت برندشان میشونداما واقعیت این است که در برندینگ، بزرگ و بیشتر بودن به هیچ عنوان به معنای بهتر و قوی بودن نیستبرای اثبات این حرف بیاید نگاهی به عملکرد شورولت در 2022 بیاندازیم. با وجود این همه تبلیغات، فروش این برند 17 درصد کاهش یافت، 3 درصد دیگر از سهم بازارش را از دست داد و به جایگاه سوم بازار سقوط کرد و بعد از تویوتا و هوندا قرار گرفتپس یادتان باشد، برخلاف تصور عامیانه، برندی که بیشتر تبلیغ میشود، لزوما فروش بیشتر و جایگاه بهتری در بازار ندارد، بلکه برعکس، فروش و جایگاهش را در بازار به مرور از دست میدهددلیل این واقعیت آن است که وقتی برندتان را بیش از حد گسترش میدهید و آن را تبلیغ میکنید، برعکس تصورتان، جایگاه آن در ذهن مشتریان، تنزل پیدا میکند و وقتی این اتفاق میافتد، هم فروشتان کمتر میشود و هم جایگاهتان را در بازار از دست میدهید@bazaryabimodern1987
۳:۴۷
۱۶ اردیبهشت
چگونه کارمندان در جهت اهداف شما کار کنند و نه بر علیه شما!@bazaryabimodern1987تئوریهای بسیاری برای بهبود مشارکت و تعهد کارمندان وجود دارد که هیچکدام راهحل مشخصی را به شما ارائه نمیکنند. تجربه نشان میدهد که غالباً سادهترین الگوها کارایی بیشتری دارند. چهارچوب مشارکت و تعاملی که در ادامهی مطلب شرح میدهیم، شامل ۳ دامنهی اصلی برای عمق بخشیدن و بهبود تعهد کاری کارمندان و ارتقای عملکرد سازمانی است. مشارکت- ارتباط واقعیاگر میخواهید با صحبتهای مفید و مؤثر، کارمندانتان راهنمایی و هدایت کنید، در درجهی اول باید ارتباط خوبی با آنها برقرار کنید. درواقع اولین وظیفهی یک رهبر واقعی این است که با اطرافیانش تعاملات خوبی داشته باشد. این امر مستلزم آن است که مدیر یا رهبر، از دفتر کارش بیرون بیاید و به میان کارمندانش برود، در سالنی که آنها ساکن هستند تردد کند و زندگی روزمرهی کاری آنها را حس کند. کارمندان باید بهراحتی به مدیرشان دسترسی داشته باشند و در قدرت او سهیم شوند. برگزاری جلسات آزاد بحث و گفتگو، به کارمندان فرصت میدهد خودشان را ابراز کنند، از انتقاد کردن نترسند و سؤالاتشان را هرچند سخت، مطرح کنند. الهام بخشی- گسترش زمینهرهبران باید شرایط، هدف و ارزشها را بهخوبی برای کارمندان توضیح دهند و به آنها کمک کنند که از افق دید بالاتری اهمیت نقش خود را در تیم و شرکت ببینند. این عمل باعث میشود کارمندان متوجه شوند در مسیر مأموریت شرکت حرکت میکنند و در درجهی بالاتر، به تأثیر نقش خود در خدمت به جهان پی ببرند. رهبری که الهامبخش کارمندانش نباشد، مثل رودخانهی بدون آب است. رهبری که نمیتواند بهوضوح و روشنی برای کارمندانش توضیح دهد که چرا آنها یک نقش یا وظیفه را به عهدهدارند، باعث تضعیف روحیهی تیمش میشود. گسترش فرهنگ شجاعت و جسارتبا توجه بهسرعت تغییرات دنیای کسبوکار، حالا به رهبرانی نیاز داریم که کارمندان را تشویق کنند از منطقهی امنشان بیرون آیند و به اقدامات جسورانهتری دست بزنند. با این حال اکثر مردم زمانی بهطرف ریسک قدم برمیدارند که اطمینان داشته باشند خطری برای شخص آنها ندارد. رهبران باید فرهنگ شجاعت را در شرکت خود پرورش دهند، یعنی فرهنگی که از ایدههای نوآورانه حمایت میکند و یک شبکهی امن برای کارکنان فراهم میکند که در آن ریسک کردن، اشتباهات هوشمند و بازخوردهای مستقیم مجاز است.@bazaryabimodern1987
۲:۱۰
۱۷ اردیبهشت
اثر لنگر@bazaryabimodern1987اثر لنگر (Anchoring effect)، به این نکته مهم اشاره دارد که انسانها برای قضاوت درباره یک پدیده، آن را با پدیدهها و تجربیات قبلیشان مقایسه میکنندبرای مثال، وقتی به یک مشتری محصول جدیدی را پیشنهاد میدهیم، او آن محصول جدید را بر اساس تجربیات قبلیاش، مثل خرید محصولات جدید رقبا یا خرید محصولات کنونیمان در گذشته، ارزیابی میکندبرای همین، هنگامی که مشتری پیشنهاد یا محصول یا شرایطمان را قضاوت میکند، حتما باید متوجه شویم ما را با چه کسی مقایسه میکندمثلا ممکن است مشتری به ما بگوید «محصولتان گران است». در این حالت، به جای توضیح دلایل گران بودن محصول یا منافع آن، ابتدا باید ببینیم مشتری بر اساس مقایسه محصول ما با چه محصولی به این نتیجه رسیده است که محصولمان گران استوقتی چارچوب مرجع مشتری را بشناسیم، راحتتر میتوانیم قضاوت او را اصلاح یا رد کنیم@bazaryabimodern1987
۱:۳۸
۱۸ اردیبهشت
پنج گام توسعه مهارت نرم@bazaryabimodern1987کارکنان و مدیران، مهمترین بعد تحول سازمان هستند و توجه به ارتقای شایستگیهای آنها برای موفقیت در عصر دیجیتال، از مهمترین عوامل موفقیت هر سازمانی است.برای این کار لازم است تا گامهای مختلفی را دنبال کرد.گام اول - هشیاریفرد به وجود شایستگی مورد نیاز یا مهارتی که به دنبال آن است آگاه میشود و ایده کلیدی «من گوش میدهم» را دنبال میکند.گام دوم - فهمیدن فرد با گوش دادن موثر و تامل کافی، درک مناسبی کسب کرده و به اهمیت مهارت پی میبرد. در این مرحله فرد با خود میگوید: «میفهمم و آن را درک میکنم».گام سوم – پذیرشعزم تغییر شکل میگیرد و فرد آماده اجرای اقداماتی برای تغییر میشود و با خود میگوید : «با آن موافقم».گام چهارم – تطبیق زمانی است که فرد دست به کار میشود و برای کسب شایستگی لازم، جایی در انبوه فعالیتهای خود تعریف میکند و ذهنیت «انجامش میدهم» را دنبال میکند.گام پنجم – مهارسازیدر این مرحله، فرد شایستگی مورد نظر را به صورت پیوسته و پایدار تمرین میکند. در این مرحله باید موانع تغییر رفع شود، مهارتها توسعه یابد و روشهای جدید کاری شکل گیرد.@bazaryabimodern1987
۱:۱۱
۱۹ اردیبهشت
️کار تیمی شاهکار میکند! @bazaryabimodern1987تیمهای موفق در انجام وظایف، بسیار پربازدهتر و موثرتر از پروژههای انفرادی هستندکار گروهی فرصتی را برای ارائه دیدگاههای مختلف فراهم میکند تا راهحلهایی برای مشکلات پیدا شود که مدبرانهتر و کارآمدترند.تیم میتواند از منابعی که هر عضو برای مقابله با چالشهای جدید فراهم میکند استفاده کند.وقتی افراد با هم کار میکنند، فرصتی برای یادگیری و رشد هر یک از اعضای تیم فراهم میشود.وقتی افراد با هم و در راستای یک هدف مشترک در محیطی تشویقکننده و حمایتکننده کار میکنند، پیوندشان عمیقتر میشود. افراد یک تیم استرس کمتری را تجربه میکنند، زیرا به تنهایی با مشکلات مواجه نمیشوند. چگونگی پرورش کار تیمی خوبتعریف هدف: ماموریت و هدف تیم میتواند با همتیمیهای شما تعیین شود، زیرا اعضای تیم زمانی که نقشی در انتخاب اهدافی داشته باشند که برایشان معنادار است، احتمالا بیشتر خریدار آن هستند. ارائه و دریافت مرتب بازخورد: بررسی امور با اعضای تیم، بهترین راه برای اعمال تغییرات موردنیاز است. این امر نباید در یک فرآیند رسمی انجام شود. در عوض، بحث در بستری باز در مورد حس اعضای تیم نسبت به موضوع میتواند به عنوان بخشی از فرهنگ تیم نهادینه شود. حفظ شفافیت:شفاف باشید، نه فقط در مورد هدف تیم، بلکه در مورد تعهدات و وظایف کوچکتر. این به افراد کمک میکند بفهمند چگونه هر شغل و آیتمهای شرح شغلی، به ماموریت کلی سازمان کمک میکند. تبدیل یادگیری به یک اولویت مستمر:آموزشها، مطالب خواندنی و منابع را به اعضای تیم پیشنهاد دهید. افراد را برای تدریس در مورد موضوعات جدید دخیل کنید و میزبان رویدادهایی باشید که در آن اعضا میتوانند اطلاعات و علایق جدید را با همتیمیهای خود به اشتراک بگذارند. به رسمیت شناختن دستاوردها:از اعضای تیم به خاطر کاری که به خوبی انجام شده ستایش کنید. @bazaryabimodern1987
۲:۲۴
۲۰ اردیبهشت
روی مشتریان فراموش شده تمرکز کنید@bazaryabimodern1987یکی از تفکرات رایج در بین اکثر مدیران بازاریابی این است که سراغ جذابترین گروههای مشتریان و بازارها میروند و آنها را هدف میگیرنددر حقیقت، اکثر مدیران بازاریابی تصور میکنند که مشتریان ثروتمند یا بازارهای بزرگ، برای مدت طولانیتری مشتری آنها خواهند بود و در نتیجه، میتوانند فروش بیشتری از محل هدف گرفتن آن مشتریان یا بازارها به دست بیاورندمشکل این رویکرد این است که شرکتهای دیگر هم معمولا همین مشتریان و بازارها را هدف میگیرند و اینجاست که رقابت شدیدی میان شرکتها به وجود میآید که باعث میشود فروش و سودشان کاهش یابدبه همین دلیل، شرکتها و مدیران بازاریابی هوشمند تلاش میکنند مشتریان و بازاریابی را پیدا کنند که بقیه شرکتها نسبت به آنها بیتوجهاندبرای مثال، باشگاه ورزشی زنجیرهای ساگا که در آمریکای شمالی فعال است، در تحقیقات بازار خود متوجه شد که اکثر باشگاههای ورزشی روی مشتریان جوان و نهایتا میانسال تمرکز و بقیه مشتریان یعنی افراد مسن را فراموش کردهاندبه همین دلیل، ساگا تصمیم گرفت روی افراد بالای 60 سال تمرکز کند. شرکت برای این منظور، برنامههای ورزشی و تمرینات خاصی را طراحی کرد که برای افراد مسن مناسب هستندبعد از مدتی، ساگا متوجه شد بسیاری از این افراد تمایل دارند با نوههای خود به باشگاه بیایند. به همین دلیل، ساگا تصمیم گرفت اتاقکهای خصوصی در باشگاههایش ایجاد کند تا افراد مسن بتوانند با نوههایشان بازی و ورزش کنند@bazaryabimodern1987
۲:۰۱
۲۱ اردیبهشت
رفتار خود را تغییر دهید، لازم نیست احساسات خود را تغییر دهید.@bazaryabimodern1987️این کاملا طبیعی است که نسبت به کسی، احساس ناراحتی یا نفرت داشته باشید. لااقل فعلا تلاش نکنید که آن احساس را تغییر دهید. در عوض بکوشید رفتار خود را تغییر دهید. به برخی از این کارها فکر کنید: شاید بتوانید در دفتر او توقفی کوتاه داشته و در کنار هم چای بنوشید.شاید بتوانید برای کارمند آن شخص، یک ایمیل بفرستید و از یکی از رفتارهای تحسین برانگیز او تشکر کنید.شاید بتوانید با رییس آن شخص صحبت کرده و از خوبیهای او بگویید.یک بار می توانید بدون هدف کاری و صرفا با هدف دیدار یکدیگر، او را به یک نهار یا شام دعوت کنید.فیلم یا کتابی که فکر میکنید موردعلاقه اش است را برایش ارسال کنید.حتی میتوانید یک گام بیشتر در مسیر مسئولیت پذیری بردارید: دفعه بعد که با آن شخص صحبت میکنید، با او در مورد اینکه چطور می توان روابط موجود را بهتر کرد، صحبت کنید.@bazaryabimodern1987
۴:۲۳
۲۲ اردیبهشت
برای فروش بیشتر از مشتری بپرسید. @bazaryabimodern1987به دیدن نحوه استفاده از محصول خود بروید.پرسش هایی درباره معایب و مزایای آن بپرسید.بپرسید چه چیزی را بیشتر دوست دارند.بپرسید چه چیزی را کمتر دوست دارند.بپرسید چه چیز را باید تغییر دهند و چگونه باید تغییر دهند. درباره خدمات پس از فروشی که دریافت کرده اید، بپرسید.اقدامات انجام شده به وسیله هر فرد مرتبط را مشاهده کنید. بپرسید که آیا دوباره همان را می خرند؟بپرسید که آیا آن را به واحد تجرای دیگری پیشنهاد میدهند؟تمام چیزهایی را که می گویند ثبت و ضبط کنید.دیدن محصول در عمل و پرسش درباره ان دیدگاه جدیدی از نحوه فروش آن ارائه می دهد. اگر این مرحله را انجام دهید، نه تنها فرصتی برای یادگیری، بلکه فرصتی برای فروش نیز مهیا می شود.@bazaryabimodern1987
۱:۳۸
۲۳ اردیبهشت
بارها و بارها شنیده ایم که فروشندگی یک مهارت اکتسابی است.@bazaryabimodern1987️ ولی اینکه چه اندازه مهارت دارید و حرفه ای هستید ، بستگی به این دارد که چقدر بارها و بارها فروشندگی را تمرین کرده باشید .اغلب فروشنده ها وقتی با جمله لطفا تخفیف بدهید مشتری مواجه می شوند معمولا می گویند که قیمتمون مقطوعه ، یا میگن بخدا نمیصرفه ، یا میگن باشه و از سودشون کم میکنند یا قیمت رو میبرن بالا و بعد کمی تخفیف می دهند ! این روش ها کاملا منسوخ شده و سنتی هستند که یا باعث میشود مشتری ناراضی شود، یا اینکه از سودتون کم خواهد شد، بنابراین فلسفه تخفیف دادن حرفه ای این هست که روی چیزهای جانبی تخفیف بدهید نه روی خود محصول ( مثلا اگه موبایل میفروشید قاب موبایل رو با تخفیف بدهید ) و حتما باید اگر یک امتیاز به مشتری می دهید یک امتیاز هم از او بگیرید .در کار فروش قرار نیست که کسی ضرر بکند یا برنده باشد . بلکه هدف از فروش خدمت کردن به مشتریان است و در این بین بابت خدمت خوب و ارزشی که ارائه می کنیم از مشتری خودمان پول خواهیم گرفت.@bazaryabimodern1987
۱:۴۲
۲۴ اردیبهشت
استفاده مسئولانه از قدرت در مذاکره@bazaryabimodern1987استفاده از قدرت در مذاکره، به معنای بکارگیری فشارهای روانی، رفتاری و فیزیکی در مواجهه با طرف مقابل استبرای مثال، وقتی به طرف مقابلمان میگوییم «من دیگر به شما اعتماد نمیکنم» از فشار روانی علیه او استفاده میکنیمیا وقتی به او میگوییم «الان میروم و تمام حساب مشترکمان را خالی می کنم»، به او فشار رفتاری میآوریمیا زمانی که مشتمان را به سمت طرف مقابل گره میکنیم و سر او فریاد میزنیم یا چیزی را به طرف او پرتاب میکنیم، قدرت فیزیکیمان را به رخ او میکشیمتنها انگیزهای که استفاده از قدرت را در مذاکره توجیه میکند، خارج کردن طرف مقابل از یک موقعیت و موضع غیرمنطقی استبه عنوان مثال، ممکن است وقتی احساس میکنیم که روند یک مذاکره، بسیار طولانی و فرسایشی شده، چمدان خود را جمع میکنیم و در حالی که وانمود میکنیم میخواهیم از هتل محل اقامتمان خارج شویم، به طرف مقابل میگوییم: پیشنهادی که به شما دادیم، آخرین پیشنهاد ماست و چون آن را نپذیرفتید، پس معاملهای هم در کار نیستچنین حرکتی، در واقع مثالی از بکارگیری قدرت در مذاکره است و معمولا زمانی مورد استفاده قرار میگیرد که از اثربخشی همه ابزارهای دیگر در مذاکره ناامید شدهایمهر چند استفاده از قدرت در مذاکره، یک امر کاملا رایج است، اما باید از قدرت به صورت مسئولانه و به ندرت استفاده کنیمدلیل این امر آن است که پس از بکارگیری ابزارهای قدرت، احتمال بکارگیری ابزارهای مشابه از سوی طرف مقابل را دو برابر میکنیمدر حقیقت، استفاده از ابزارهای قدرت در مذاکره، مثل غول چراغ هستند که به سادگی از چراغ جادو بیرون میآیند، اما برگرداندن آنها به چراغ و بازگشت به شرایط عادی، مهارتی به مراتب سختتر میطلبدنکته آخر این که انسانها پس از تسلیم شدن در برابر دیگری، احساس شرمندگی، از دست دادن آبرو و شکست خوردن میکنندبرای جبران این احساسات، زمانی که طرف مقابل در برابر بکارگیری قدرت توسط ما، تسلیم شد، باید از ابزارهای حفظ و بازیابی آبرو استفاده کنیم و اعتبار طرف مقابل را مجددا برای وی احیاء کنیم@bazaryabimodern1987
۱:۲۸