عکس پروفایل بغض قلمب

بغض قلم

۱۰۳عضو
thumnail

۸:۳۱

thumnail
undefined توئیت KHAMENEI.IR در پی اعلام آتش‌بس در غزه/ رهبر انقلاب:
undefinedامروز دنیا فهمید که صبر مردم غزه و ایستادگی مقاومت فلسطینی، رژیم صهیونیستی را وادار به عقب‌نشینی کرده است.
undefinedدر کتابها خواهند نوشت که روزی، جماعتی صهیونیست، با فجیع‌ترین جنایات، هزاران زن و کودک را کشتند و در آخر شکست خوردند.
undefined #غزه_پیروز_است | #GazaIsVictorious
undefined Farsi.Khamenei.ir

۹:۰۵

1_12496143774.mp3

۰۵:۲۳-۱۳.۲۵ مگابایت
undefinedمگه از یه مداحی دیگه چی می‌خوایم؟!

undefined از روی خاک‌ها عَلم برداشتundefined سید‌مجید‌بنی‌فاطمه

#یا_زینب #زینب_زمانه‌ات_باش


undefined https://eitaa.com/bibliophil undefined https://ble.ir/bibliophils

۱۲:۳۴

الان معتکفین گوگولی، نورانی و پاک از مسجد میان بیرون، می‌بینند: انقدر دعا کردند؛ فلسطین هم بعد ۱۵ ماه آزاد شد.
حاج معکتف خونه‌ی خدا
خوش به سعادتت undefined
سعی‌ت مشکور و اعتکاف‌ت مقبول.
التماس دعاundefined

۱۴:۱۷

بازارسال شده از دیمزن
thumnail
روزنوشت های پیچائیل

بیست و ششِ ده سه

یک ماه پیش به خاطر دعای یک جوشکار که لنگ مزد آن روزش بود، ماموریت داشتم بروم توی کوره نیروگاهی که ذخیره گازوئیلش کم بود بدمم تا برق آن منطقه نرود. اما پیچاندم و نرفتم. فرشته نظارت نازل شد و توضیح خواست. گفتم:‌ «من از آتیش بدم می ياد. یه ماموریت بدید که توش آتیش نداشته باشه!» بدون هیچ حرفی رفت. فکر کردم پذیرفته و همه چیز تمام شده. کمی بعد ماسائیل با یک ماموریت عجیب آمد و گفت: «کمیته انضباطی درباره تو گفته ترسش از آتش باید بریزد.» بعد هم سرش را آورد جلوتر و زیر گوشم آرام گفت:‌ «چند روز دیگه که قیامت شد، کار ما روی زمین تموم می شه و باید آماده نقش های جدید باشیم. اومدیم و شدی مامور جهنم!» به عمر چند هزار ساله ام آن طور قانع نشده بودم. ماسائیل رفت. من ماندم و تفسیر این جمله اش. «بگرد و آتش ها را پیدا کن.» کارم را از آتش بازی های سال نو در اروپا شروع کردم. حجم آتش بازی شان قطعا از چهارشنبه سوری ایران بیشتر بود. اما آن قدر جریمه استانداردنبودن ترقه هایشان بالا بود که همه از مواد مجاز استفاده می کردند و نیاز به مراقبت و محافظت من نبود. حوصله ام سر رفت. نشستم روی ابری و به مکالمات مردم گوش دادم. چیزی که فهمیدم این بود که فقط توی آلمان مردم برای سال نو صد و هشتاد میلیون یورو مواد آتش بازی می خرند که ۲۵ درصدش مالیات است و به جیب کشورشان می رود. تازه به جز صد و هفتاد میلیون یورویی که صادرات موادمنفجره دارند. چه اقتصاد سودآوری دارد آتش! یعنی آدم ها میلیون ها یورو پول می دهند که با آتش بازی کنند؟ همان روز زیر لب گفتم:‌ «وای به روزی که آتش بخواهد با آن ها بازی کند!»‌ و این اتفاق چند روز بعد واقعا رخ داد! نمی دانم فکر من باعث شد یا این جمله ترامپ که «اگر حماس اسیران اسرائیل را آزاد نکند ما خاورمیانه را به جهنم تبدیل خواهیم کرد.» دو روز بعدش آتش، کالیفرنیا را به بازی گرفته بود و داشت ازش جهنم می ساخت. آتش با باد پیچنده ی عجیبی گُر می گرفت و راه می رفت. فرماندار ایالت می گفت انگار کل منطقه در بمباران سوخته باشد. طبق ماموریتم خودم را رساندم کالیفرنیا. خانه ها شیک و گران بودند. اما چهره وحشت زده و مستاصل مردم همان بود که توی غزه دیده بودم. وقتی که مجبور می شدند خانه و زندگی و وسایل و آلبوم عکس ها و مدارک شان را به آتش بسپارند و فرار کنند. فرشته های عذاب را بالای حجم عظیم آتش و دود دیدم. پرسیدم برای عذاب آمده اید؟ گفتند نه تازه این اول تلنگر است. فقط خواستیم ببینند آوارگی و بی خانمانی چه شکلی است. نزدیک مردم شدم. می خواستم ببینم آیا به این چیزها فکر می کنند. آنها از مالیات زیادی که داده بودند می گفتند. و از تجهیزات آتش نشانی که رفته بود اکراین و کاهش بودجه آتش نشانی که صرف کمک به اسرائیل شده بود و از ناکارآمدی فرماندار و خیلی چیزهای دیگر. یک دسته فرشته خوشحال را هم دیدم که بالای سر آوارها نشسته بودند و تسبیح خدا را می گفتند. پرسیدم: "از چه خوشحالید؟ از آواره شدن مردم؟" لب هایشان را گزیدند و گفتند:‌ «استغفرالله که از ظالمان باشیم. از شکسته شدن هیمنه استکبار خوشحالیم.» بال زدم و رفتم بالا. به جز کالیفرنیا روی غزه هم آتش می دیدم. طبق ماموریتم رفتم آنجا. خیلی خبری از بمباران گسترده نبود. هوا به شدت سرد بود. آتش را داخل چادر یکی از آواره ها دیدم. وارد چادر شدم. نوزادی از سرما یخ زده بود. آتش توی قلب مادرش بود. می سوخت و زبانه می کشید. روح زیبای نوزاد بالای سر مادرش بال بال می زد و می گفت: «به کدامین گناه کشته شدم؟» بغلش کردم و بردمش بالا. «عوضش هوای بهشت خوب است. برو و آنجا منتظر مادرت باش.» دایه ای بهشتی به استقبالش آمده بود.
ادامه در پست پایینی

۱۷:۳۷

بازارسال شده از دیمزن
از بالا دوباره نگاهی به زمین انداختم. کلماتی پر از آتش به بالای آسمان قطر پرتاب می شدند. حساس شدم. رفتم همانجا. چه جایی بود. نماینده هایی از قطر و آمریکا و مصر به عنوان میانجی نشسته بودند. نماینده اسرائیل این طرف میز بود و نماینده حماس هم آن طرف میز و موضوع بر سر توافق آتش بس!‌ روح شهدای مقاومت را دیدم که یکی یکی آمدند و به آن طرف میز اضافه شدند. یادم نمی رود که بعد از طوفان الاقصی حماس پیشنهاد آتش بس داد و اسرائیل به خنده گرفت که "چه آتش بسی؟ فاتحه ی حماس و غزه خوانده است." بعد از یک سال و یک فصل حماس ولی آن طرف میز نشسته و دارد قول می گیرد در ازای آزاد کردن ۳۳ اسیر صهیونیست، آتش قطع شود و ارتش اسرائیل از غزه بیرون برود و آوارگان به مناطق زندگی خود برگردند و ارسال کمک ها آزاد شود و جمعی از اسرای حبس ابد و زنان و کودکان آزاد شوند! هر چه توافق به سمت امضا نزدیک می شد فرشته های بیشتری در رفت و آمد به هم تبریک می گفتند. بیشتر نماندم. آتش کالیفرنیا هنوز در حال گسترش بود. پلیس به چندهزار نفر دیگر دستور تخلیه داده بود. باید برمی گشتم به آن آتش بزرگ. اما پیچاندم و رفتم لبنان. زنی کنار آتشی که بین چادرها روشن بود نشسته بود و می خندید. فیلم صفحه موبایلش خنده و شادی کودکان فلسطینی را بعد از آتش بس نشان می داد. همسرش دید و گفت: «حیاتی! از بعد سید نخندیده بودی.»
#روزنوشت_های_پیچائیل#قسمت_سی_ام
دیمزندنیای یک مادر زائر نویسندهhttps://eitaa.com/dimzanhttps://ble.ir/dimzan

۱۷:۳۷

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

05.Maeda_.020.mp3

۱۰:۱۳-۲.۸۲ مگابایت
undefined تفسیر صوتی قرآن کریم
undefined قسمت ۲۰ | وَ إِذْ قالَ مُوسى‌ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً وَ آتاكُمْ ما لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ 
و (به ياد آوريد) زمانى كه موسى به قوم خود گفت: اى قوم من! نعمت خدا را بر خود ياد آوريد، هنگامى كه در ميان شما پيامبرانى قرار داد و شما را پادشاهان قرار داد (كه صاحب اختيار مال و جان و ناموس و حكومت شديد) و به شما چيزهايى داد كه به هيچ يك از جهانيان نداده بود.


undefined آیت‌الله قرائتی undefinedتفسیر قرآن: ۱۰min

#مائده_۱۹
●━━━━━━───────⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻

undefined https://eitaa.com/bibliophil undefined https://ble.ir/bibliophils

۷:۰۱

thumnail
چقدر قشنگه undefinedمی‌دونی چندبار دیدم‌ش؟!
ممنونم از فروزانundefinedدوست هنرمندم که اگه کتاب رو خونده باشید، زندگی‌ش رو حسابی لو دادم undefined


#نمیری_دختر

undefined https://eitaa.com/bibliophil undefined https://ble.ir/bibliophils

۷:۴۵

فقط اونجاش که پسر کوچولوشصورت ماه حاج قاسم می‌بوسه واقعا شرمنده شدم undefined

۷:۴۷

بازارسال شده از درگوشی با لیلی
thumnail
میزهای بازارچه کوچک مقاومت ما هم اینجا بود. نتخواه خیلی از تولیدات را بچه های کارگروه، قبل از برگزاری نشست، کم و زیاد، پرداخته بودند و شریک ثوابش شده بودند. کیسه های پارچه های با نقاشی مقاومت که کار دست دخترجانم بود. فلافل عربی که نجمه زحکتش را کشید. و متبل لبنانی که دستپخت من بود و فائضه توی ظرف کشید. میز فرهنگی کتاب مقاومت و بازی های تولیدی کودکان هم داشتیم که هنر حمیده بودـدختر تازه محدثه هم داغ داغ از انتشارات رسیده بود. گیفت های داستانک نشان مقاومتی هم تقدیم همه میشد. بعد هم نوبت به مزایده نگین انگشتری سنگ حرم امیرالمومنین رسید که فاطمه با خودش آورده بود و با بالاترین قیمت، نصیب زینب سادات شد. از دستگاه پوز و دردسرهایش نگویم. همان شب، امانتی را به مرکزش برگرداندم در حالیکه تا آخرین لحظه کارت بود که در شیارش کشیده میشد. .
https://ble.ir/leili_haj1403درگوشی با لیلی.

۸:۱۱

بازارسال شده از درگوشی با لیلی
thumnail

۸:۱۱

بازارسال شده از درگوشی با لیلی
thumnail

۸:۱۱

کامنت‌های زیر این پیام خانم شایان رو بخونیدundefined

۸:۱۲

thumnail
خیلی برا دخترم شب‌آبستن زحمت کشیدم، شاید چندبرابر کاری که برای نمیری‌دختر کردم ولی خوب یه سری دلایل باعث شد، خیلی به چشم نیاد.
شما تنهاش نکنیدundefined

از فیدیبو و طاقچه نسخه الکترونیک‌ش قابل خرید، اگه خوندید نظرتون زیرش ثبت کنید.

۱۰:۳۹

thumnail
آقایی که زیاد به مسجد جمکران می‌رود، می‌گفت: آقا امام زمان را در مسجد جمکران دیدم. به من فرمود:(به دل سوختگان ما بگو برای ما دعا کنند.) و یک مرتبه از نظرم غائب شد! همین آقا هفته‌ی قبل از آن هم، حضرت را در خواب دیده بود.
افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران می‌روند. و نمی‌دانند که خود آن حضرت چه التماس دعایی از آنها دارد که برای تعجیل فرج او دعا کنند!

undefined کتاب حضرت حجت/ مجموعه بیانات آیت‌الله بهجت پیرامون حضرت ولیعصر(عج)

#امام_زمان #کتاب


undefined https://eitaa.com/bibliophil undefined https://ble.ir/bibliophils

۱۳:۳۸

thumnail
آن روز برای میترا روز خیلی مهمی بود او روزه گرفته بود و برای افطار دوستانش را دعوت کرده بود مادر میترا هم برایشان شام خوشمزه‌ای درست کرده بود نزدیک اذان مغرب مادر میترا و خواهرانش سفره قشنگی پهن کردند و نان و شیر و خرما و قرمه سبزی خوش رنگ و بویی توی سفره چیدند. هنوز دوستان میترا نرسیده بودند. میترا و خانواده‌اش منتظر آنها دور سفره نشسته بودند. همه حواس میترا به زنگ در خانه بود چند دقیقه‌ای نگذشته بود که صدای اذان از مسجد محله بلند شد.انگار دوستان میترا نتوانسته بودند به مهمانی بیایند مادر دستی به سر میترا کشید و گفت عزیزم ناراحت نباش یه روز دیگر که دوستات می‌تونستند دوباره دعوتشون می‌کنیم حالا روزت رو افطار کن. میترا به مادرش لبخندی زد و بسم الله گفت بعد با یک لیوان شیر و کمی نان و خرما روزه‌اش را افطار کرد. مادر بشقاب برنج و قرمه‌سبزی را جلوی میترا گذاشت همه مشغول غذا خوردن شدند ولی میترا فقط همان شیر و خرما را خورد بعد از این که همه شام خوردند، میترا از خانواده‌اش خواست تا چند دقیقه به حرف‌هایش گوش بدهند. به تک تک اعضای خانواده با مهربانی نگاه کرد و گفت: من تصمیم گرفتم اسمم را عوض کنم. از این به بعد من دیگه میترا نیستم، زینبم. او می‌دانست میترا اسم قشنگی است ولی چون حضرت زینب را خیلی دوست داشت اسمش را گذاشت(زینب).

undefinedزینب‌خانم به قلم عاطفه‌سادات‌موسوی

#پیام_های_شما


undefined https://eitaa.com/bibliophil undefined https://ble.ir/bibliophils

۱۷:۰۲

thumnail

۱۷:۰۲

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

05.Maeda_.021-22.mp3

۰۷:۳۵-۲.۰۸ مگابایت
undefined تفسیر صوتی قرآن کریم
undefined قسمت ۲۱ و ۲۲ |

يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى‌ أَدْبارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ ۲۱
(موسى فرمود:) اى قوم من! به سرزمين مقدّسى كه خداوند براى شما مقرّر كرده وارد شويد و به پشت سر خود برنگرديد كه زيانكار مى‌گرديد.
 قالُوا يا مُوسى‌ إِنَّ فِيها قَوْماً جَبَّارِينَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ ۲۲
(بنى‌اسرائيل در پاسخ) گفتند: اى موسى! همانا در آن سرزمين گروهى ستمگر وجود دارد و ما هرگز وارد آن نمى‌شويم، تا آنان از آن سرزمين بيرون شوند، پس اگر از آنجا بيرون روند بى‌ترديد ما داخل مى‌شويم!

undefined آیت‌الله قرائتی undefinedتفسیر قرآن: ۷min

#مائده_۲۱ و #مائده_۲۲
●━━━━━━───────⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻

undefined https://eitaa.com/bibliophil undefined https://ble.ir/bibliophils

۶:۰۲