#آینده_ای_بدونه_پیشبینی part 4 نویسنده : #Star
و کوک می خواست درو باز کنه ولی در قفل بعد با چند تا زربه ی محکم درو میشکنه و می بینه که تهیونگ رگشو زده و کل دستشویی رو خون ورداشته
کوک تهیونگ و بغل می کنه و به سمت در خروجی می دوعه یه تاکسی سریع میگیره و تهیونگ و میبره بیمارستان تهیونگ و می خوابونن رو تخت و بهش شوک می زنن تهیونگ برمی گرده بعد از ۳ ساعت تهیونگ به هوش میاد می میبینه که کوک بغل تختش خوابیده و موهاش نوازش می کرده تهیونگ کوک رو صدا می کنه کوک بیدار میشه و تهیونگ رو بغل می کنه و تو بغلش گریه می کنه و میگه فکر کردم مردی احمق
بعد یه روز تهیونگ مرخص میشه و کوک اونو می بره خونش...
لایک کنید قسمت بعدو بذارم:)
و کوک می خواست درو باز کنه ولی در قفل بعد با چند تا زربه ی محکم درو میشکنه و می بینه که تهیونگ رگشو زده و کل دستشویی رو خون ورداشته
کوک تهیونگ و بغل می کنه و به سمت در خروجی می دوعه یه تاکسی سریع میگیره و تهیونگ و میبره بیمارستان تهیونگ و می خوابونن رو تخت و بهش شوک می زنن تهیونگ برمی گرده بعد از ۳ ساعت تهیونگ به هوش میاد می میبینه که کوک بغل تختش خوابیده و موهاش نوازش می کرده تهیونگ کوک رو صدا می کنه کوک بیدار میشه و تهیونگ رو بغل می کنه و تو بغلش گریه می کنه و میگه فکر کردم مردی احمق
بعد یه روز تهیونگ مرخص میشه و کوک اونو می بره خونش...
لایک کنید قسمت بعدو بذارم:)
۱۱:۵۲
#آینده_ای_بدونه_پیشبینی part 5 نویسنده : #Star
و کوک اونو می بره خونش و بهش میگه تا وقتی که کامل خوب میشی اینجا بمون من به مامانت خبر می دم تهیونگ هم که پشمام ریخته بود سر تکون داد و گفت باشه کوک اون شبو پیش تهیونگ می خوابه و تهیونگ یواشکی که کوک خواب بود لباشو می بوسه(آقا پشمام
) و وقتی صبح میشه تهیونگ می خواست بره دستشویی ولی یهو میوفته زمین کوک میره ببینه چی شده ولی می بینه تهیونگ تکون نمی خوره دوباره می برتش بیمارستان و با کلی استرس منتظر می مونه که دکتر بیاد بگه چی شده دکتر اومد کوک پرسید تهیونگ چطوره دکتر گفت فشارش افتاده بود همین بیشتر مراقبش باش کوک تهیونگ و میبره خونه بهش صبحونه میده و خودش میره دانشگاه و وقتی برمی گرده...
لایک کنید ادامشو بذارم

و کوک اونو می بره خونش و بهش میگه تا وقتی که کامل خوب میشی اینجا بمون من به مامانت خبر می دم تهیونگ هم که پشمام ریخته بود سر تکون داد و گفت باشه کوک اون شبو پیش تهیونگ می خوابه و تهیونگ یواشکی که کوک خواب بود لباشو می بوسه(آقا پشمام
لایک کنید ادامشو بذارم
۱۱:۵۳
#آینده_ای_بدونه_پیشبینی 6 part نویسنده : #star
تهیونگ رو درحال دیدن فیلم می بینه تهیونگ درحال خوردن بستنی بود جونکوک میره پیشش می شینه و ازش می پرسه حالش بهتره تهیونگ میگه آره بهترم تهیونگ بلند میشه بره دستمال بیاره چون لبش بستنی ای شده وقتی بلند میشه و داره میره پاش لیز می خوره و میوفته تو بغل جونکوک چند ثانیه به هم خیره میشن و جونکوک بستنیه رو لب تهیونگو میبینه و بعد...
ادامه داستان پارت بعد
لایک کن
ما داریم اینجا زحمت می کشیم 
تهیونگ رو درحال دیدن فیلم می بینه تهیونگ درحال خوردن بستنی بود جونکوک میره پیشش می شینه و ازش می پرسه حالش بهتره تهیونگ میگه آره بهترم تهیونگ بلند میشه بره دستمال بیاره چون لبش بستنی ای شده وقتی بلند میشه و داره میره پاش لیز می خوره و میوفته تو بغل جونکوک چند ثانیه به هم خیره میشن و جونکوک بستنیه رو لب تهیونگو میبینه و بعد...
ادامه داستان پارت بعد
۱۱:۵۶
★⏤͟͟͞͞بقیش فردا
۱۱:۵۶
پیشنهاد برا مجله بزنید
(نیاز به حمایت دارم=])
۱۱:۵۷
اَشکـ پنهآن؛
یـہ سر بـہ ؋ـیکاموט نمے زنی؟=]
★⏤͟͟͞͞پخش کنید اگه خواستید=]
۱۲:۰۱
#آینده_ای_بدونه_پیشبینی 7 part نویسنده : #Star
قبل اینکه جونکوک بخواد ببوستش تهیونگ بلند میشه که بره ولی جونکوک دست تهیونگو میکشه و تهیونگ دوباره میوفته تو بغل جونکوک تهیونگ میگه چیکار می کنی جونکوک میگه خودمم نمی دونم و بعد کمر تهیونگ میگیره و نزدیک خودش میکنه که یهو زنگ در می خوره تهیونگ بلند میشه بره ببینه کیه بعد به جونکوک میگه مثل اینکه غذامونو آوردم جونکوک میره پایین و تحویل میگیره و باهم می خورن تهیونگ بعد از یک هفته تصمیم میگیره از خونه ی جونکوک بره ولی جونکوک بهش میگه
یه روز دیگه پیشم بمون تهیونگ هم قبول می کنه شب میشه و میرن بشینن باهم فیلم ببینن فیلمو انتخاب می کنن و فیلم شروع میشه جونکوک کمر تهیونگو میگه و به سمت خودش میکشه تهیونگ می خواد اونجارو ترک کنه و میره تو اتاق چند دقیقه بعد جونکوک هم میره تو اتاق و بدون اینکه چیزی بگه شروع به بوسیدنش می کنه درحالی که داشت می بوسیدش تهیونگو بغل کرد و انداخت رو تخت تهیونگ سعی می کنه جونکوکو از خودش دور کنه و بهش می گه...
لایکا بالا برا پارت بعد
قبل اینکه جونکوک بخواد ببوستش تهیونگ بلند میشه که بره ولی جونکوک دست تهیونگو میکشه و تهیونگ دوباره میوفته تو بغل جونکوک تهیونگ میگه چیکار می کنی جونکوک میگه خودمم نمی دونم و بعد کمر تهیونگ میگیره و نزدیک خودش میکنه که یهو زنگ در می خوره تهیونگ بلند میشه بره ببینه کیه بعد به جونکوک میگه مثل اینکه غذامونو آوردم جونکوک میره پایین و تحویل میگیره و باهم می خورن تهیونگ بعد از یک هفته تصمیم میگیره از خونه ی جونکوک بره ولی جونکوک بهش میگه
لایکا بالا برا پارت بعد
۱۶:۱۰
#آینده_ای_بدونه_پیشبینی 8 part نویسنده : #Star
و بهش میگه خیلی سریع پیش نمیری؟؛! جونکوک که خیلی حشری شده بود فقط روش خیمه می زنه و سعی می کنه بهش نزدیک تر بشه ولی تهیونگ حولش میده و می خواد از اتاق بره بیرون تهیونگ خیلی عصبی گوشیشو پرت می کنه و می خوابه روی تخت تهیونگم میاد بغلش و بعد جونکوک بخاطره اون کارش ازش معزرت خواهی می کنه
صبح که میشه جونکوک مثل همیشه باید بره دانشگاه میره و با ا/ت روبه رو میشه ا/ت ازش حالشو می پرسه ولی اون بهش بی محلی می کنه و میره بعد دانشگاه جونکوک برمیگرده خونه می بینه تهیونگ داره بی ال می بینه و بعد باهم میشنن و بی ال میبینن تهیونگ کم کم خوابش میگیره و روی گردن جونکوک خوابش می بره و بعد جونکوک اونو بلند میکنه و میبره می زارتش رو تختش و پتو رو هم روش میکشه و میره که درس بخونه که یهو...
لایک یادتون نره
و بهش میگه خیلی سریع پیش نمیری؟؛! جونکوک که خیلی حشری شده بود فقط روش خیمه می زنه و سعی می کنه بهش نزدیک تر بشه ولی تهیونگ حولش میده و می خواد از اتاق بره بیرون تهیونگ خیلی عصبی گوشیشو پرت می کنه و می خوابه روی تخت تهیونگم میاد بغلش و بعد جونکوک بخاطره اون کارش ازش معزرت خواهی می کنه
صبح که میشه جونکوک مثل همیشه باید بره دانشگاه میره و با ا/ت روبه رو میشه ا/ت ازش حالشو می پرسه ولی اون بهش بی محلی می کنه و میره بعد دانشگاه جونکوک برمیگرده خونه می بینه تهیونگ داره بی ال می بینه و بعد باهم میشنن و بی ال میبینن تهیونگ کم کم خوابش میگیره و روی گردن جونکوک خوابش می بره و بعد جونکوک اونو بلند میکنه و میبره می زارتش رو تختش و پتو رو هم روش میکشه و میره که درس بخونه که یهو...
لایک یادتون نره
۱۶:۳۴
اَشکـ پنهآن؛
#آینده_ای_بدونه_پیشبینی 8 part نویسنده : #Star و بهش میگه خیلی سریع پیش نمیری؟؛! جونکوک که خیلی حشری شده بود فقط روش خیمه می زنه و سعی می کنه بهش نزدیک تر بشه ولی تهیونگ حولش میده و می خواد از اتاق بره بیرون تهیونگ خیلی عصبی گوشیشو پرت می کنه و می خوابه روی تخت تهیونگم میاد بغلش و بعد جونکوک بخاطره اون کارش ازش معزرت خواهی می کنه صبح که میشه جونکوک مثل همیشه باید بره دانشگاه میره و با ا/ت روبه رو میشه ا/ت ازش حالشو می پرسه ولی اون بهش بی محلی می کنه و میره بعد دانشگاه جونکوک برمیگرده خونه می بینه تهیونگ داره بی ال می بینه و بعد باهم میشنن و بی ال میبینن تهیونگ کم کم خوابش میگیره و روی گردن جونکوک خوابش می بره و بعد جونکوک اونو بلند میکنه و میبره می زارتش رو تختش و پتو رو هم روش میکشه و میره که درس بخونه که یهو... لایک یادتون نره
⏤͟͟͞͞☆بریم پارت بعدی؟
۷:۵۰
⏤͟͟͞͞☆روحت شاد که هنوز نرسیدی جهنم میمت کردن

۸:۰۸
ممبر زن پی: @silence_star
۱۶:۰۱
اَشکـ پنهآن؛
ممبر زن پی: @silence_star
هیچکس؟
۱۴:۵۸
کلی فیک تو راهه لفت ندید!
۲۲:۱۵
بیایین پیوی یه چیزی میدم لایک کنید پاکت میدم=]
@love_a9
@love_a9
۲۱:۳۹
اَشکـ پنهآن؛
بیایین پیوی یه چیزی میدم لایک کنید پاکت میدم=]
@love_a9
نمیاید؟
۸:۴۹
اَشکـ پنهآن؛
بیایین پیوی یه چیزی میدم لایک کنید پاکت میدم=]
@love_a9
هرکس اینو برای ۱۰۰ نفر بفرسته بیاد پیویم اسکیرین بده بهش پاکت میدم
@riley_star
@riley_star
۹:۰۴
اَشکـ پنهآن؛
هرکس اینو برای ۱۰۰ نفر بفرسته بیاد پیویم اسکیرین بده بهش پاکت میدم @riley_star
آیدی واقعیه
۹:۰۶
اَشکـ پنهآن؛
هرکس اینو برای ۱۰۰ نفر بفرسته بیاد پیویم اسکیرین بده بهش پاکت میدم @riley_star
به اولین نفری که بفرسته پاکت دو هزاری میدم
۹:۵۰
بازارسال شده از
#شرت
خوش اومدید به کاخ بزرگم!!
ویدیو به زودی در چنل قرار میگیره!
خوش اومدید به کاخ بزرگم!!
ویدیو به زودی در چنل قرار میگیره!
۱۰:۵۹