
پاکت هدیه
چند سطر کــ♡ـتاب
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم🌹
۱۲:۴۶
۲۱:۳۱
۲۱:۳۱
۲۰:۳۰
۱۶:۵۰

پاکت هدیه
چند سطر کــ♡ـتاب
۱۸:۵۲
- در آن لحظه ای که امام ناراحتی قلبی پیدا کرده بودند و ماها بشدت نگران بودیم طبعاً خود ایشان هم انتظار و آمادگی داشتند که یک وقت حادثه ای رخ بدهد، قاعدتاً مهم ترین حرفی که به ذهن ایشان بود، آنجا باید میگفتند؛ یعنی لحظه حساس، بنده هم مسئول. جملاتی که ایشان گفتند- که من دو سه جمله یادداشت- کردم شاید این کلمه [بود]، گفتند قوی باشید، به خدا متکی باشید، «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» و «رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» باشید.به نظر من همین وصیت سی صفحه ای امام هم میتواند در همین چند جمله- که آنجا فرمودند- خلاصه بشود: قوی باشید، احساس ضعف نکنید به خدا متکی باشید، «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ و رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ»، اگر با هم باشید هیچ کس نمیتواند به شما آسیب برساند.(صفحه۱۱۳)
۶:۴۰
۳:۳۷
۱۶:۵۰
۱۶:۵۰
۱۶:۵۰

پاکت هدیه
چند سطر کــ♡ـتاب
ای که بوی کربلا می آید از میلاد توهر گلی یابد صفا چون می نماید یاد تومقدمت بوی بهشت فاطمیون میدهدفخر بنماید خدا بر عالم ایجاد تو#اَلسَّلامُ_عَلَیکِ_یَا_اُمَّ_المَصَائِبِ_یَا_زَینَبُ_الکُبری(س)ولادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها مبارک

۱۷:۵۱
۱۹:۵۳
این کرامت تا ابد موجب آسودگی استآیت الله احمد محسنی گرکانی:من ۳۵ سال، بلکه بیشتر در قم خدمت همه آقایان و مراجع بوده ام. حدود ٢٥ - ٢٦ سال هم از درس خارج حضرت امام و حضرات آیات گلپایگانی دامادو اراکی استفاده هایی کردهام تابستانها به گرکان میرفتیم. خداوند اولین فرزند پسر را در گرکان به ما عطا کرد. فرزند ما وقتی به دنیا آمد به خاطر اینکه مادرش شیر نداشت مریض شد هفته اول و دوم یک حساسیت خاصی پیدا کرد. آنجا در اثر ندانستن و نبودن دکتر شروع کردند آب قند و ترنجبین و عصاره و این جور چیزها را به بچه ده روزه دادن با این اوضاع روده اش ورم کرد به گونه ای که ناچار شدیم برای دکتر بیاییم قم. وقتی آمدیم قم بچه بیست روزه بود به دکتر مراجعه کردیم دکتر معاینه کرد و پرسید به این بچه چه داده اید؟هی سرش را تکان داد و گفت: چرا حالا آورده اید؟ این بچه دیگر بچه نمی شود.بچه ام در حال احتضار بود دکتر هم مأیوس بود و گفت: دیگر فایده ای ندارد. بچه مدام از فشار درد ناله و گریه میکرد. یک آمپولی زد که ساکت شود و گریه نکند. شب بود که دکتر بچه را جواب کرد و رفت. آن آمپول سبب شد تا بچه آرام شود و گریه نکند اذان صبح نشده بود که خدمت حضرت معصومه به حرم رفتم حالی پیدا شد. به حضرت عرض کردم:چنانچه مصلحت هست که خداوند به برکت شما شفا بدهد، یک وسیله ای برای درمان و بهبود و سلامتی بچهام فراهم کنید و اگر هم مصلحت نیست ما تسلیم هستیم آنجا توسل و تضرع کردم و در حرم پشت سر آقای گلپایگانی نماز خواندمبعد از نماز به منزل آمدم پرسیدم بچه چطور است؟ گفتند: الآن خواب است.بعد از یک ساعت بچه چشمش را باز کرد و کمکم حالش خوب شد. بعد از آن آمدیم تهران و به یک دکتر دیگر نشان دادیم. گفت: علی القاعده با این وضعیتی که شما میگویید باید از دنیا رفته باشد اما خدا دوباره او را به شما داده است.سعادتش بود که خداوند او را به برکت حضرت معصومه شفا دهد و در سن جوانی در جبهه جنگ حق علیه باطل به مقام شهادت برسد.(صفحه ۵۴-۵۵)
۱۸:۵۲
۲۰:۳۰
۱۳:۴۷
۱۷:۵۱