۱۳:۰۳
۱:۳۹
۱۱:۴۳
۱۵:۲۴
۱۳:۰۵
قبلا از فراموش شدن خیلی میترسیدم ، اینکه دیگه اسم و یادی از ′من′ تو ذهن کسی نباشه بهم حس تنهایی مزخرفی میداد . اما الان دلم میخواد حافظه هرکسی که منو به یه نحوی میشناسه رو پاک کنم و هیچوقت دیگه ارتباطمو با اون آدمها شروع نکنم . دلم میخواد اگه کسی ذرهای دوستم داره یا ازم متنفره ، حسش هرچی که هست به طور کلی از بین بره و بشم یه غریبه که یه روز بارونی سرد، تو پیادهرو با سرعت از کنارش رد میشه که زودتر به خونه برسه
۱۳:۰۶
۱۳:۰۷
درست همونجایی ک حس میکنی من تغییر کردمو رفتارم باهات عوض شده بجای کلی فکر مزخرفو چسبوندن هزار تا وصله کسشعر به من ، وقتشه که یه نگاه به خودت بندازی . قطعا متوجه میشی کجای کار میلنگه و حروم زاده گیری از کی بوده چون من بیدلیل خودمو برات کمرنگ نمیکنم
۱۳:۰۸
۱۳:۰۸
احساساتم رو قربانی کردم تا بهتر زندگی کنم ، ازم نخواه برشون گردونم چون تو این دنیا نمیشه هم احساسات داشت و هم بدون درد زندگی کرد
۱۳:۰۹
۱۳:۱۲
یجوری دارم خودخوری میکنم که انگار یه نفر بهم گفته : هر کسی زودتر خودشو بگا داد برندس
۱۳:۱۳
۱۳:۱۴
دنیایشان عجیب بیرحم شده بود و به حق در دنیایی که لباسها حکم فرمانی میکردند ، نفس کشیدن عذاب بود ؛ دنیایی که سفید پوشان هم زیر لباسهای روشنشان هزار و یک کثافت کاری داشتند . با گناهشان بیگناه واقع میشدند و بیگناهان را به گناه متهم میکردند
۱۳:۱۶
۱۸:۴۶
اصلا میدونی چیه ؟ اشتباه از من بود که از تویی که هیچ نمیارزیدی قول چراغ جادو ساخته بودم تو اصلا مال این حرفا نبودی ، تو کجا و من کجا ، هیچ نمیارزید بخاطر تو قید حال خوب و خوشحالی خودم رو بزنم ؛ از همون اول هم راه من و تو از هم جدا بود ، تو دلت دریایی بود که هرکسی از راه میرسید یه دور در اون شنا کرده بود ؛ اما دل من اقیانوسی خشکیده که منتظر شناگری بود که اون اقیانوس رو آباد کنه
۱۸:۴۶
۱۸:۴۷
۱:۴۶
رفتنت رو دیدم و سکوت کردم ، همه گفتن بی احساسم گفتن عاشقت نبودم که وقتی ترکم کردی قطره ای اشک نریختم ، نگفتن مجنون شدم و از عشقت مردم نگفتن صدات رو آوازه گوشم کردم نگفتن از نبودت درد میکشم اما تو میدونستی و رهام کردی
۱:۴۷
اینجا دیگه فعالیتی صورت نمیگیره ، بیاید اینجا @brayandaily
۱۴:۴۴