عکس پروفایل دفتر شعر و حکمتد

دفتر شعر و حکمت

۵۳عضو
undefinedحکایت‌های نابundefined
خطیبی کریه‌الصوت خود را خوش آواز پنداشتی و فریاد بی فایده داشتی. گفتی نعیب غُرابَ البَین در پرده‌ی الحان اوست یا آیت اِنَّ انکَرَ الاصوات در شأن او.
undefinedاذا نَهَقَ الخَطیبُ اَبوالفَوارِس لَهُ شَغَبٌ یَهُدُّ اصطَخرَ فارِس
مردم قریه به علت جاهی که داشت بلیتش می‌کشیدند و اذیتش مصلحت نمی‌دیدند؛ تا یکی از خطبای آن بوم که پنهان با وی عداوتی داشت، باری به پرسیدن رفتش. گفت: تو را خوابی دیده‌ام، خیر باد! گفتا: چه دیدی؟ گفت: چنان دیدمی که تو را آواز خوش بودی و خلق از نفست در آسایش بودندی. گفت: این چه مبارک خواب است که دیدی که مرا بر عیب خود واقف کردی. معلوم شد که آواز ناخوش دارم و خلق از نفسم در رنجند, توبه کردم که از این پس خطبه نخوانم مگر به آهستگی.
undefinedاز صحبت دوستی برنجم کاخلاق بدم حسن نماید
undefinedعیبم هنر و کمال بیند خارم گل و یاسمن نماید
undefinedکو دشمن شوخ چشم ناپاک تا عیب مرا به من نماید
undefined@daftar_shero_hekmat

۱۶:۵۶

thumnail
undefined سالروز شهادت ششمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت حضرت امام جعفر صادق علیه‌السلام تسلیت باد. undefined
دفتر نشر فرهنگ اسلامی
undefined@daftar_shero_hekmat

۱۶:۴۴

thumnail
undefinedعن عَلیِّ عَلَیهِ‌السّلام:
اَلمَرءُ مَبُوءٌ تَحتُ لِسانِهِ. * آدمی در زیر زبان خویش پنهان است. undefined(نهج‌البلاغه)

🟫 لامع درمیانی در این باره می‌گوید:
undefinedپرده گشای عقلِ هر آن کس بود سخن بتوان شناخت نیک و بد هر کس از کلام undefined(دیوان لامع، ۴۰۹)
undefined@daftar_shero_hekmat

۱۶:۴۵

undefinedغزل‌های نابundefined
undefinedزلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
undefinedرخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم قد برافراز که از سرو کنی آزادم
undefinedشهره‌ی شهر مشو تا ننهم سر در کوه شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
undefinedمی مخور با دگران تا نخورم خون جگر سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
undefinedزلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم طرّه را تاب مده تا ندهی بر بادم
undefinedیار بیگانه مشو تا نبری از خویشم غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
undefinedشمع هر جمع مشو ورنه بسوزی ما را یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
undefinedرحم کن بر من مسکین و به فریادم رس تا به خاک در آصف نرسد فریادم
undefinedچون فلک سیر مکن تا نکُشی حافظ را رام شو تا بدهد طالعِ فرّخ دادم
undefinedحافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی من از آن روز که دربند توام آزادم
undefined@daftar_shero_hekmat

۱۶:۴۶

undefinedتک بیتی‌های نابundefined
undefinedرنج دنیا نیز پا برجاست تا دنیا بجاست گر نخواهی رنج، دنیا را به دنیا واگذار
undefined(ابوالقاسم حالت)
undefined@daftar_shero_hekmat

۱۶:۴۶

thumnail
undefined قرآن در ادب فارسی
أَتَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ اَنْفُسَكُمْ وَ اَنْتُمْ تَتْلُون الْكِتابَ اَفَلا تَعْقِلُونَ.* چگونه شما که مردم را به نيكوكارى دستور مى‌دهيد خود را فراموش مى‌كنيد در صورتی که كتاب خدا را مى‌خوانيد چرا در آن تعقل و انديشه نمى‌كنيد.(بقره، ۴۴)
undefinedمشکلی دارم ز دانشمندِ مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنندundefined(حافظ)
undefined@daftar_shero_hekmat

۱۷:۱۸

undefinedغزل‌های نابundefined
undefinedآن روی بین که حسن بپوشید ماه را وآن دام زلف و دانه خال سیاه را
undefinedمن سرو را قبا نشنیدم دگر که بست بر فرق آفتاب ندیدم کلاه را
undefinedگر صورتی چنین به قیامت برآورند فاسق هزار عذر بگوید گناه را
undefinedیوسف شنیده‌ای که به چاهی اسیر ماند این یوسفی‌ست بر زنخ آورده چاه را
undefinedبا دوستان خویش نگه می‌کند چنانک سلطان نگه کند به تکبر سپاه را
undefinedدر هر قدم که می‌نهد آن سرو راستین حیف است اگر به دیده نروبند راه را
undefinedمن صبر بیش از این نتوانم ز روی او چند احتمال کوه توان بود کاه را؟
undefinedای خفته، کآه سینهٔ بیدار نشنوی عیبش مکن که درد دلی باشد آه را
undefinedسعدی حدیث مستی و فریاد عاشقی دیگر مکن که عیب بود خانقاه را
undefinedدفتر ز شعر گفته بشوی و دگر مگوی الا دعای دولت سلجوق شاه را
undefinedیارب دوام عمر دهش تا به قهر و لطف بدخواه را جزا دهد و نیکخواه را
undefinedواندر گلوی دشمن دولت کند چو میخ فراش او طناب در بارگاه را
undefined@daftar_shero_hekmat

۱۷:۱۸

undefinedتک‌ بیتی‌های نابundefined
undefinedزآمده تنگدل نباید بود وز گذشته نکرد باید یاد
undefined (رودکی)
undefined@daftar_shero_hekmat

۱۷:۱۹

thumnail
undefined << قرآن در ادب فارسی >>
أَتَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ اَنْفُسَكُمْ وَ اَنْتُمْ تَتْلُون الْكِتابَ اَفَلا تَعْقِلُونَ.* چگونه شما که مردم را به نيكوكارى دستور مى‌دهيد خود را فراموش مى‌كنيد در صورتی که كتاب خدا را مى‌خوانيد چرا در آن تعقل و انديشه نمى‌كنيد.undefined(بقره، ۴۴)
undefinedترک دنیا به مردم آموزند خویشتن سیم و غلّه اندوزند
undefinedعالمی را که گفت باشد و بس هر چه گوید نگیرد اندر کس
undefinedعالم، آن کس بود که بد نکند نه بگوید به خلق و خود نکندundefined(گلستان سعدی)
undefined@daftar_shero_hekmat

۱۶:۳۰

undefinedغزل‌های نابundefined
undefinedبخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید
undefinedصبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
undefinedاین لطافت که تو داری همه دل‌ها بفریبی وین لطافت که تو داری همه غم‌ها بزداید
undefinedرشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد زهرم از غالیه آید که در اندام تو ساید
undefinedنیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشایی پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخاید
undefinedگر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید
undefinedدل به سختی بنهادم، پس از آن دل به تو دادم هر که از دوست تحمل نکند عهد نپاید
undefinedگر حلال است که خون همه عالم تو بریزی آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید
undefinedچشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند نای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
undefinedسعدیا دیدن زیبا نه حرام است ولیکن نظری گر بربایی دلت از کف برباید

undefined@daftar_shero_hekmat

۱۶:۳۱

undefinedحکایت‌های نابundefined
یکی در مسجد سنجار به تطوّع بانگ گفتی به ادایی که مستمعان از او نفرت گرفتندی و صاحب مسجد امیری بود عادل، نیکو سیرت، نمی‌خواستش که دل آزرده شود. گفت: ای جوانمرد، این مسجد را مؤذنانند قدیم، هر یکی را پنج دینار می‌دهم، تو را ده دینار بدهم تا جایی دیگر روی. بر این سخن اتفاق افتاد و برفت. بعد از مدتی به گذری پیش امیر باز آمد و گفت: ای امیر بر من حیف کردی که به ده دینارم از آن بقعه روان کردی که اینجا که رفته‌ام بیست دینارم می‌دهند که جای دیگر روم و قبول نمی‌کنم. امیر بخندید و گفت: زینهار تا نستانی که به پنجاه دینار راضی گردند.
undefinedبه تیشه کس نخراشد ز روی خارا گل چنان که بانگ درشت تو می‌خراشد دل
undefined@daftar_shero_hekmat

۱۶:۳۱

thumnail
undefined<< قرآن در ادب فارسی >>
أَتَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ اَنْفُسَكُمْ وَ اَنْتُمْ تَتْلُون الْكِتابَ اَفَلا تَعْقِلُونَ.* چگونه شما که مردم را به نيكوكارى دستور مى‌دهيد خود را فراموش مى‌كنيد در صورتی که كتاب خدا را مى‌خوانيد چرا در آن تعقل و انديشه نمى‌كنيد.undefined(بقره، ۴۴)
undefinedنه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس ملامت علما هم ز علم بی عمل استundefined(حافظ)
undefined@daftar_shero_hekmat

۱۸:۲۴

undefinedغزل های نابundefined
undefinedکه برگذشت که بوی عبیر می آید؟ که می رود که چنین دلپذیر می آید؟
undefinedنشان یوسف گم کرده می دهد یعقوب مگر ز مصر به کنعان بشیر می آید؟
undefinedز دست رفتم و بی دیدگان نمی دانند که زخم های نظر بر بصیر می آید
undefinedهمی خرامد و عقلم به طبع می گوید نظر بدوز که آن بی نظیر می آید
undefinedجمال کعبه چنان می دواندم به نشاط که خارهای مغیلان حریر می آید
undefinedنه آن چنان به تو مشغولم ای بهشتی روی که یاد خویشتنم در ضمیر می آید
undefinedز دیدنت نتوانم که دیده بردوزم و گر مقابله بینم که تیر می آید
undefinedهزار جامه معنی که من براندازم به قامتی که تو داری قصیر می‌آید
undefinedبه کشتن آمده بود آن که مدعی پنداشت که رحمتی مگرش بر اسیر می آید
undefinedرسید ناله سعدی به هر که در آفاق هم آتشی زده‌ای تا نفیر می آید
undefined@daftar_shero_hekmat

۱۸:۲۴

undefinedتک بیتی‌های نابundefined
undefinedز تخم دشمنی چیزی نروید جز پشیمانی محبت کن که بگشاید محبت هر معما را
undefined(منوچهر عدنانی)
undefined@daftar_shero_hekmat

۱۸:۲۵

thumnail
undefined<قرآن در ادب فارسی>
أَتَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ اَنْفُسَكُمْ وَ اَنْتُمْ تَتْلُون الْكِتابَ اَفَلا تَعْقِلُونَ.* چگونه شما که مردم را به نيكوكارى دستور مى‌دهيد خود را فراموش مى‌كنيد در صورتی که كتاب خدا را مى‌خوانيد چرا در آن تعقل و انديشه نمى‌كنيد.undefined(بقره، ۴۴)

undefinedراستی کردند و فرمودند مردان خدا از فقیه اول نصیحت گوی نفس خویش راundefined(سعدی)
undefined@daftar_shero_hekmat

۱۶:۴۶

undefinedغزل‌های نابundefined
undefinedکس درنیامده‌ست بدین خوبی از دری دیگر نیاورد چو تو فرزند مادری
undefinedخورشید اگر تو روی بگشایی فرو رود گوید دو آفتاب نباشد به کشوری
undefinedاول منم که در همه عالم نیامده‌ست زیباتر از تو در نظرم هیچ منظری
undefinedهرگز نبرده‌ام به خرابات عشق راه امروزم آرزوی تو در داد ساغری
undefinedیا خود به حسن روی تو کس نیست در جهان یا هست و نیستم ز تو پروای دیگری
undefinedبر سرو قامتت گل و بادام: روی و چشم نشنیده‌ام که سرو چنین آورد بری
undefinedرویی که روز روشن اگر برکشد نقاب پرتو دهد چنان که شب تیره اختری
undefinedهمراه من مباش که غیرت برند خلق در دست مفلسی چو ببینند گوهری
undefinedروزی مگر به دیدن سعدی قدم نهی تا در رهت به هر قدمی می‌نهد سری
undefinedمن کم نمی‌کنم سر مویی ز مهر دوست ور می‌زند به هر بن موییم نشتری
undefined@daftar_shero_hekmat

۱۶:۴۷

undefinedحکایت های نابundefined
یکی مژده آورد پیشِ انوشروانِ عادل که: خدای تَعالی فلان دشمنت برداشت. گفت: هیچ شنیدی که مرا فرو گذاشت؟
undefined اگر بمُرد عدو، جای شادمانی نیست که زندگانیِ ما نیز جاودانی نیست

undefined@daftar_shero_hekmat

۱۶:۴۷

thumnail
undefined <قرآن در ادب فارسی>
أَتَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ اَنْفُسَكُمْ وَ اَنْتُمْ تَتْلُون الْكِتابَ اَفَلا تَعْقِلُونَ.* چگونه شما که مردم را به نيكوكارى دستور مى‌دهيد خود را فراموش مى‌كنيد در صورتی که كتاب خدا را مى‌خوانيد چرا در آن تعقل و انديشه نمى‌كنيد.undefined(بقره، ۴۴)
undefinedای آنکه راستی به من آموزی خود از ره کج چه نهی پا را؟(پروین اعتصامی)
undefined@daftar_shero_hekmat

۱۷:۲۹

undefinedغزل‌های نابundefined
undefinedای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی حق را به روزگار تو با ما عنایتی
undefinedگفتم نهایتی بود این درد عشق را هر بامداد می کند از نو بدایتی
undefinedمعروف شد حکایتم اندر جهان و نیست با تو مجال آن که بگویم حکایتی
undefinedچندان که بی تو غایت امکان صبر بود کردیم و عشق را نه پدید است غایتی
undefinedفرمان عشق و عقل به یک جای نشنوند غوغا بود دو پادشه اندر ولایتی
undefinedز ابنای روزگار به خوبی ممیزی چون در میان لشکر منصور رایتی
undefinedعیبت نمی کنم که خداوند امر و نهی شاید که بنده ای بکشد بی جنایتی
undefinedزان گه که عشق دست تطاول دراز کرد معلوم شد که عقل ندارد کفایتی
undefinedمن در پناه لطف تو خواهم گریختن فردا که هر کسی رود اندر حمایتی
undefinedدرمانده ام که از تو شکایت کجا برم هم با تو گر ز دست تو دارم شکایتی
undefinedسعدی نهفته چند بماند حدیث عشق؟ این ریش اندرون بکند هم سرایتی
undefined@daftar_shero_hekmat

۱۷:۲۹

undefinedتک بیتی‌های نابundefined
undefinedز چشم خویشتن آموختم رسم رفاقت را که هر عضوی به درد آید به حالش دیده می گوید
undefined(هادی رنجی)
undefined@daftar_shero_hekmat

۱۷:۲۹