ستون سرمایهداری وراثت است نه لیاقت
برای توجیه انباشتهای بزرگ معمولا به ارزشِ ابداع و اختراع در فناوری ارجاع میدهند به این ترتیب که چون مبتکران زندگی را برای بشر به طور گسترده آسان میکنند پس حق دارند ثروتهای بزرگ داشته باشند. برای به چالش کشیدن این گمان لازم است چند نکته مغفول را مرور کنیم.
فناوری معمولا با کار دانشمندان و پژوهشگرانی پیش میرود که توقع مالی بالایی ندارند و با درآمدهای عادی هم به کارشان ادامه میدهند. ضمن اینکه سودهای بزرگ در بسیاری از موارد به اهل علم نمیرسد، به جیب سرمایهدارها و صاحبان شرکتهایی میرود که حاصل کار آنها را میخرند.
مهمترین توجیه این است که آنها با سرمایه ریسک میکنند. با اینکه میدانیم در بیشتر موارد ریسکی در کار نیست و هزینههای گزافی در تحقیق و پژوهشها صرف نمیشود اما انباشت حاصله باید به بزرگی همان ریسک باشد، نه بهرهبرداری از عمده سودی که آن فناوری به دست میدهد.
همه ثروتها از دو جا میآیند: منابعِ زمین و نیروی کار. هیچ انباشتی شکل نمیگیرد مگر اینکه عدهای این دو را به نفع خودشان مصادره کنند. هر ابتکاری را که در نظر بیاوریم اجرا شدنش به شرطی ممکن خواهد شد، یعنی ثروت میسازد، که از همان دو بهرهبرداری کنند: منابعِ زمین و نیروی کار.
سهم اختراع از سود نهایی اگر نجومی شود در حکم کاستن از ارزشِ منابع و نیروی کار است، عدم تناسب به معنای گرفتن از برخی عناصر و دادن به دیگری است. موضوع وقتی چالشبرانگیزتر میشود که بدانیم هر اختراعی روی تلاشهای فکری دیگران (میراث بشری) ممکن میشود.
به علاوه، بعضی فناوریها ریشه در پژوهشهایی دارند که دولتها به تناسب نیازشان در سطوح بالا پیش میبرند سپس به شرکتهای خصوصی سرریز میدهند. یعنی سودآوری فناوری در پیوند با دولت و سرمایهگذاری عمومی قرار میگیرد که سهم جامعه در آن نباید فراموش شود.
خلاصه اینکه: اختراع مستقل و در خلأ نیست. هر تحولی در پیوند با «طبیعت» و «جامعه» عملی میشود و اگر سهم نوآوری را زیاد کنیم به معنای بیاهمیت کردن زمینهها است: منابع و نیروی کار. حالا دیگر واضح شده که سودجویی تهاجمی در مدرنیته هم «طبیعت» هم «جامعه» را قربانی میکند.
برخی از دانشمندان در شرایط نامساعدِ اقتصادی نیز به تلاش و تکاپو ادامه میدهند اما برای تشویق جا دارد مثلا آنقدر ثروتمند شوند که نوههایشان هم مرفه زندگی کنند. حتی درباره کسانی که بودجه پژوهش را دادهاند میشود چنین گفت: سودی ببرند به اندازه تأمین یکی دو نسل.
سوال این است که چرا باید آنقدر ثروتهای اقتصاد را مال خود کنند که چندین نسل بعدشان هم به شکل نجومی بهرهمند باشند؟ نتیجه و نبیره آنها چه دخالت یا تأثیری در ابتکار علمی یا ریسک سرمایهگذاری دارند؟ چرا انباشت باید آنقدر زیاد شود که از رفاهِ اشرافی نبیرهها هم فراتر برود؟
پاسخی وجود ندارد چون استدلالِ مبتنی بر لیاقت در بستری که با وراثت شکل گرفته به سرعت وارونه میشود. اگر لیاقت به معنای واقعی ملاک بود فقط پدیدآورنده در زمان حیاتش حق برخورداری داشت و حتی به خاطر علاقه یا نسب، نباید ثروت قابل توجهی به نزدیکانش منتقل میکرد.
بنیان سرمایهداری وراثت است نه لیاقت. آنچه بیش از همه باعث برخورداری و رفاه شده یا شانس بازی اقتصادی به یک طبقه داده نه تلاش زیاد است نه ابتکار و خلاقیت، وراثت است. ضمنا، بسیاری از ثروتها هم با زرنگی و شانس (زودتر قاپیدن فرصتهای تازه) شکل گرفتهاند، نه ابداع و ابتکار.
انسانها هر چقدر اهل عیش و مصرف باشند نمیتوانند مبالغ نجومی را برای خودشان هزینه کنند. ثروتهای بزرگ معنایی ثانوی دارند که محل توجه قرار نمیگیرد آن هم اختیارِ تاثیر در اقتصاد، سیاست، فرهنگ و... است. مسأله بیلیاقتی و ژنگرایی در تقدمِ وارثان بر کل جامعه، تشدید میشود.
تتمه: هیچ ثروت بزرگی نباید به ارث برسد والا قوانین دین موجب ضرر خواهند بود. حاصل منابع و نیروی کار اگر در یک طبقه تلنبار شود معنایی جز تبعیض و برخورداری ناروا در ابعاد کلان ندارد. ثروت نجومی اساسا نباید شکل بگیرد اما اگر شکل گرفت هم باید با ابزارهایی مثل مالیات مهارش کنند.
@daneshtalab
برای توجیه انباشتهای بزرگ معمولا به ارزشِ ابداع و اختراع در فناوری ارجاع میدهند به این ترتیب که چون مبتکران زندگی را برای بشر به طور گسترده آسان میکنند پس حق دارند ثروتهای بزرگ داشته باشند. برای به چالش کشیدن این گمان لازم است چند نکته مغفول را مرور کنیم.
فناوری معمولا با کار دانشمندان و پژوهشگرانی پیش میرود که توقع مالی بالایی ندارند و با درآمدهای عادی هم به کارشان ادامه میدهند. ضمن اینکه سودهای بزرگ در بسیاری از موارد به اهل علم نمیرسد، به جیب سرمایهدارها و صاحبان شرکتهایی میرود که حاصل کار آنها را میخرند.
مهمترین توجیه این است که آنها با سرمایه ریسک میکنند. با اینکه میدانیم در بیشتر موارد ریسکی در کار نیست و هزینههای گزافی در تحقیق و پژوهشها صرف نمیشود اما انباشت حاصله باید به بزرگی همان ریسک باشد، نه بهرهبرداری از عمده سودی که آن فناوری به دست میدهد.
همه ثروتها از دو جا میآیند: منابعِ زمین و نیروی کار. هیچ انباشتی شکل نمیگیرد مگر اینکه عدهای این دو را به نفع خودشان مصادره کنند. هر ابتکاری را که در نظر بیاوریم اجرا شدنش به شرطی ممکن خواهد شد، یعنی ثروت میسازد، که از همان دو بهرهبرداری کنند: منابعِ زمین و نیروی کار.
سهم اختراع از سود نهایی اگر نجومی شود در حکم کاستن از ارزشِ منابع و نیروی کار است، عدم تناسب به معنای گرفتن از برخی عناصر و دادن به دیگری است. موضوع وقتی چالشبرانگیزتر میشود که بدانیم هر اختراعی روی تلاشهای فکری دیگران (میراث بشری) ممکن میشود.
به علاوه، بعضی فناوریها ریشه در پژوهشهایی دارند که دولتها به تناسب نیازشان در سطوح بالا پیش میبرند سپس به شرکتهای خصوصی سرریز میدهند. یعنی سودآوری فناوری در پیوند با دولت و سرمایهگذاری عمومی قرار میگیرد که سهم جامعه در آن نباید فراموش شود.
خلاصه اینکه: اختراع مستقل و در خلأ نیست. هر تحولی در پیوند با «طبیعت» و «جامعه» عملی میشود و اگر سهم نوآوری را زیاد کنیم به معنای بیاهمیت کردن زمینهها است: منابع و نیروی کار. حالا دیگر واضح شده که سودجویی تهاجمی در مدرنیته هم «طبیعت» هم «جامعه» را قربانی میکند.
برخی از دانشمندان در شرایط نامساعدِ اقتصادی نیز به تلاش و تکاپو ادامه میدهند اما برای تشویق جا دارد مثلا آنقدر ثروتمند شوند که نوههایشان هم مرفه زندگی کنند. حتی درباره کسانی که بودجه پژوهش را دادهاند میشود چنین گفت: سودی ببرند به اندازه تأمین یکی دو نسل.
سوال این است که چرا باید آنقدر ثروتهای اقتصاد را مال خود کنند که چندین نسل بعدشان هم به شکل نجومی بهرهمند باشند؟ نتیجه و نبیره آنها چه دخالت یا تأثیری در ابتکار علمی یا ریسک سرمایهگذاری دارند؟ چرا انباشت باید آنقدر زیاد شود که از رفاهِ اشرافی نبیرهها هم فراتر برود؟
پاسخی وجود ندارد چون استدلالِ مبتنی بر لیاقت در بستری که با وراثت شکل گرفته به سرعت وارونه میشود. اگر لیاقت به معنای واقعی ملاک بود فقط پدیدآورنده در زمان حیاتش حق برخورداری داشت و حتی به خاطر علاقه یا نسب، نباید ثروت قابل توجهی به نزدیکانش منتقل میکرد.
بنیان سرمایهداری وراثت است نه لیاقت. آنچه بیش از همه باعث برخورداری و رفاه شده یا شانس بازی اقتصادی به یک طبقه داده نه تلاش زیاد است نه ابتکار و خلاقیت، وراثت است. ضمنا، بسیاری از ثروتها هم با زرنگی و شانس (زودتر قاپیدن فرصتهای تازه) شکل گرفتهاند، نه ابداع و ابتکار.
انسانها هر چقدر اهل عیش و مصرف باشند نمیتوانند مبالغ نجومی را برای خودشان هزینه کنند. ثروتهای بزرگ معنایی ثانوی دارند که محل توجه قرار نمیگیرد آن هم اختیارِ تاثیر در اقتصاد، سیاست، فرهنگ و... است. مسأله بیلیاقتی و ژنگرایی در تقدمِ وارثان بر کل جامعه، تشدید میشود.
تتمه: هیچ ثروت بزرگی نباید به ارث برسد والا قوانین دین موجب ضرر خواهند بود. حاصل منابع و نیروی کار اگر در یک طبقه تلنبار شود معنایی جز تبعیض و برخورداری ناروا در ابعاد کلان ندارد. ثروت نجومی اساسا نباید شکل بگیرد اما اگر شکل گرفت هم باید با ابزارهایی مثل مالیات مهارش کنند.
@daneshtalab
۶:۰۱