یک جوان آمریکایی به خاطرِ واژگون شدن لیوان آبجویش، با ضربات چاقوی یک جوان ایرانی به #قتل رسید.
كاوس و سیاوش، که برای خوردن نوشیدنی به رستوران رفته بودند، موقع عبور از کنار سایر مشتریها، دست یکی از آنها به لیوان نوشیدنی (توماس) جوان آمریکایی برخورد کرد و لیوان آبجوی او واژگون شد.
توماس و دوستش عصبانی شده، شروع به فحاشی کردند، اما کاوس و سیاوش عذرخواهی کرده و نشستند.ولی #آمریکایی ها کوتاه نیامده و به فحاشی ادامه دادند. این بار، دو جوان ایرانی نیز عصبانی شده و هر چهار نفر بیرون رفتند تا مشاجرۀ را در خیابان ادامه دهند.
کار به نزاع کشید و کاوس، با چاقو به دو جوان آمریکایی حملهور شد و در این میان، توماس ۱۸ ساله، به خاطرِ لیوان #آبجو، جان خود را از دست داد./ سال ۱۳۵۴
با #درواقع همراه باشید ...
۸:۰۰
با #درواقع همراه باشید ...
۱۴:۳۶
گزارش روزنامۀ اطلاعات در مورد #زنان تنفروش و خطر آنان برای مردم:
«یک مرد، چند شب پیش در کنار خیابان شاه کشته شد!او نه دشمن داشت که به جانش زده باشد. نه مستی و چاقوکشی کرده بود. نه سکته قلبی به سراغش آمده بود و نه در وسط خیابان ایستاده بود؛ که راننده خودخواه یا بیخبری، پای خود را روی پدال گاز بفشارد و با اتومبیل خود از روی پیکرش بگذرد.او - ابوالفضل فتوحى - قصد رفتن به پیادهروی خیابان را داشت، که ناگهان هفت اتومبیل با هم برخورد کردند، درهم پیچیدند و ابوالفضل فتوحی در لابلای اتومبیلها ماند؛ پیکرش خرد شد و همانجا جان سپرد.رانندگان اتومبیلها، همه مردان جوان و #عشرتطلبی بودند که میخواستند برای سوار کردن زن ولگردی - که در کنار خیابان ایستاده بود - از یکدیگر سبقت بگیرند و همین شتاب آنها برای پیشی گرفتن از یکدیگر باعث شد، اتومبیلهایشان درهم کوبیده شود و یک مرد - یک پدر خانواده - در آن صحنه دلخراش به قتل برسد.
زنگ این هشدار اکنون بار دیگر شنیده میشود.»/ سال ۱۳۵۴
با #درواقع همراه باشید ...
۱۷:۳۲
در سال ۱۳۵۵؛ گروه زیادی از #جوانان_مجرد بخش بستانآباد، به نمایندگی روزنامهٔ اطلاعات رفته و تقاضای تعدیل «مهریه» کردند!
این عده گفتند: «در بخش بستانآباد (آذربایجان شرقی)، حداکثر مهریه از پنجاه هزار تومان به صد هزار تومان رسیده. میترسیم اگر موضوع را به اتاق اصناف اطلاع دهیم، دختر نایاب شود!
مجردین ادعا کردهاند که فعلاً ۱۰ درصد از جمعیت ۱۲ هزار نفری بستانآباد مجردند، اما اگر وضع به همین منوال پیش برود؛ به زودی بستانآباد پر از پیرپسر و پیردختر میشود.
امیدواری جوانان داوطلب ازدواج اینست که پدر و مادرها دلشان به رحم آید و با قائل شدن تخفیف در میزان #مهریه، به جمع «گرفتاران» بیفزایند!»/
با #درواقع همراه باشید ...
۷:۵۲
با #درواقع همراه باشید ...
۱۲:۳۸
ایرانیهای مقیم انگلستان در آسایش نیستند؛ آیا از کسی کاری ساخته نیست؟
مقالۀ روزنامۀ کیهان در مورد رفتار ناشایست انگلیسیها با دانشجویان ایرانی و بیتفاوتی مقامات ایرانی در این رابطه
«متأسفانه مقامات ایران در مورد رفتار توهینآمیز مأموران انگلیسی میگویند: انجام هرکاری را که به ما و به دولت ایران مربوط میشود بخواهید، اما متوقع نباشید تا در کار دولتی دیگر مداخله کنیم!!!
با توجه به مردن یا به قتل رسیدن سه جوان ایرانی در #انگلستان این مشکل به صورتی کاملاً جدی مطرح است.مسائل و مشکلاتی که اگر همیشه به نقطه انفجار نرسد، ممکن است از ما و به خصوص از جوانهای ما آدمهایی بسازد تا ظرفیتهای قومی و ملی خود را باور نکنیم.بسیاری از محصلان و دانشجویانی (مقیم لندن، بیرمنگهام، کنتبری و آکسفورد) توصیه میکنند: دولت ایران میبایست جداً از دولت انگلستان بخواهد تا در رفتارش با اتباع ایرانی تجدید نظر کند.
آنها میگویند: تهدید به تجدید نظر در قراردادهای اقتصادی و بازرگانی از سوی ایران نتیجهبخش خواهد بود. همانطور که تهدید دولت کویت در دو سال پیش سبب شد تا مأموران انگلیسی اکنون با کویتیهای مقیم انگلیس رفتاری محترمانه و انسانی داشته باشند.
در حالیکه رفتارِ احتمالاً بدِ يك شوهر ایرانی با همسر انگلیسیاش در ایران، در پرتیراژترین روزنامههای انگلستان منتشر میشود؛ هرگز از مرگ مشکوک دانشجویان و محصلین ایرانی در انگلستان، در روزنامهها چیزی نمینویسند.#اهانت و تبعیض برای ایرانیها، نه تنها در برخوردهای روزانه در فروشگاهها، خیابانها و اماکن عمومی وجود دارد؛ بلکه در کلاسهای زبان، کالجها و دانشگاهها نیز چنین رفتاری با ایرانی ها رواج دارد.
تمام دانشجویان مقیم انگلستان از شرایط مساوی برخوردارند اما؛ پلیس انگلستان برای تحصیل و زندگی دانشجویان ایرانی شرایط ویژهایی وضع کرده است!در حدود یکسال است که این سخت گیریها در مورد جوانان ایرانی (تأکید میکنم جوانان ایرانی) اعمال میشود. من با تعداد زیادی از دانشجویان عرب هم حرف زدم؛ تنها، کسانی که از اردن به انگلستان میآیند، کم و بیش چنین گرفتاریهایی دارند.
جهانگیر کاشانی که در چلسی کالج در رشته مكانيك درس میخواند میگفت: یکی از دوستان ایرانیم در درسی که مطمئن بود باید بالای ۹۰ بگیرد ۶۱ گرفت. برای اعتراض به رئیس قسمت مراجعه کرد، اما به او گفته شد: اعتراض تو به جائی نمیرسد به ما گفتهاند که با #ایرانیها اینطور رفتار کنیم چرا شما با سفارت ایران تماس نمیگیرید.»/ سال ۱۳۵۶
با #درواقع همراه باشید ...
@darvaqe_ir
مقالۀ روزنامۀ کیهان در مورد رفتار ناشایست انگلیسیها با دانشجویان ایرانی و بیتفاوتی مقامات ایرانی در این رابطه
«متأسفانه مقامات ایران در مورد رفتار توهینآمیز مأموران انگلیسی میگویند: انجام هرکاری را که به ما و به دولت ایران مربوط میشود بخواهید، اما متوقع نباشید تا در کار دولتی دیگر مداخله کنیم!!!
با توجه به مردن یا به قتل رسیدن سه جوان ایرانی در #انگلستان این مشکل به صورتی کاملاً جدی مطرح است.مسائل و مشکلاتی که اگر همیشه به نقطه انفجار نرسد، ممکن است از ما و به خصوص از جوانهای ما آدمهایی بسازد تا ظرفیتهای قومی و ملی خود را باور نکنیم.بسیاری از محصلان و دانشجویانی (مقیم لندن، بیرمنگهام، کنتبری و آکسفورد) توصیه میکنند: دولت ایران میبایست جداً از دولت انگلستان بخواهد تا در رفتارش با اتباع ایرانی تجدید نظر کند.
آنها میگویند: تهدید به تجدید نظر در قراردادهای اقتصادی و بازرگانی از سوی ایران نتیجهبخش خواهد بود. همانطور که تهدید دولت کویت در دو سال پیش سبب شد تا مأموران انگلیسی اکنون با کویتیهای مقیم انگلیس رفتاری محترمانه و انسانی داشته باشند.
در حالیکه رفتارِ احتمالاً بدِ يك شوهر ایرانی با همسر انگلیسیاش در ایران، در پرتیراژترین روزنامههای انگلستان منتشر میشود؛ هرگز از مرگ مشکوک دانشجویان و محصلین ایرانی در انگلستان، در روزنامهها چیزی نمینویسند.#اهانت و تبعیض برای ایرانیها، نه تنها در برخوردهای روزانه در فروشگاهها، خیابانها و اماکن عمومی وجود دارد؛ بلکه در کلاسهای زبان، کالجها و دانشگاهها نیز چنین رفتاری با ایرانی ها رواج دارد.
تمام دانشجویان مقیم انگلستان از شرایط مساوی برخوردارند اما؛ پلیس انگلستان برای تحصیل و زندگی دانشجویان ایرانی شرایط ویژهایی وضع کرده است!در حدود یکسال است که این سخت گیریها در مورد جوانان ایرانی (تأکید میکنم جوانان ایرانی) اعمال میشود. من با تعداد زیادی از دانشجویان عرب هم حرف زدم؛ تنها، کسانی که از اردن به انگلستان میآیند، کم و بیش چنین گرفتاریهایی دارند.
جهانگیر کاشانی که در چلسی کالج در رشته مكانيك درس میخواند میگفت: یکی از دوستان ایرانیم در درسی که مطمئن بود باید بالای ۹۰ بگیرد ۶۱ گرفت. برای اعتراض به رئیس قسمت مراجعه کرد، اما به او گفته شد: اعتراض تو به جائی نمیرسد به ما گفتهاند که با #ایرانیها اینطور رفتار کنیم چرا شما با سفارت ایران تماس نمیگیرید.»/ سال ۱۳۵۶
با #درواقع همراه باشید ...
۱۶:۵۰
وضعیت عجیب سینمای شهر خمین و مطلب طنز روزنامهٔ اطلاعات در این رابطه:
«فیلمهایی که در این #سینما نمایش داده میشود، مربوط به ایام جوانی سالخوردگان خمين است.
تماشاچیهایی که از بد حادثه به این سینما پناه میبرند، اغلب از کهنهترین شلوارهای خود استفاده میکنند، چون موقع خروج، جای سالم در شلوارشان باقی نمیماند.در مدت دو ساعتی که تماشاچی دستی دستی خود را در این محل حبس میکند، به دل و جرأتش صد چندان افزوده میشود.
چون علاوه بر هیجانات ناشی از صحنههای مهیج فیلمهای (عموما فارسی)، اضطراب ناشی از #خراب شدن دیوار سینما نیز، فیلم را برایش خوفناکتر میکند.
حالا اگر جرأت دارید، موقع مسافرت به خمين فقط يك سکانس در این سینما مهمان خبرنگار ما باشید.»/ سال ۱۳۵۵
با #درواقع همراه باشید ...
۹:۴۷
«اتصالی #تلفن های تهران، دیگر رازی برای مردم باقی نگذاشته و حرفهای خصوصی و مکالمات «محرمانه» تلفنی، مفهوم خود را از دست داده است.
دارید با دوستتان تلفنی حرف میزنید که ناگهان متوجه میشوید صدای خندۀ کسی که دزدانه به حرفتان گوش میداده، شنیده میشود. با ناراحتی به او اعتراض میکنید که چرا گوشی را نمیگذارد برود پیِ کارش؟ اما ناگهان یک نفر دیگر میگوید: خیلی ناراحت نباشید. چون من هم از یک نقطه دیگر داشتم به حرفهایتان گوش میدادم!
و درست وقتی که کلافه شدهاید، صدای دیگری تویِ گوشی میپیچد که: پس مرا هم به جمعتان اضافه کنید، چون من هم وسط دعوای شما، روی خطتان آمدم و وارد معرکه شدم.»/ سال ۱۳۵۵
با #درواقع همراه باشید ...
۱۸:۰۱
«این سه دختر جوان با کولهپشتیهای خود در خیابانهای خلوت تهران دیده شدند؛ و عکاس با ذوق ما عکسی از آنها انداخت.تا چند سال پیش اگر این قیافهها در تهران دیده میشد، برای مردم خیلی تازگی داشت!مردم دور آنها جمع میشدند و غوغایی بر پا میشد، ولی حالا دیگر اینطور نیست.
تماشای این هیکلها و از این هم جالبتر؛ یعنی با لباسهای #ژولیده و سر و صورتِ پر پشم و موی، دیگر جلب توجه نمیکند، عادی شده است.
هر روز به تعداد این مسافرینی که از کشورهای #غربی به شرق میآیند و سوغاتی جز ژولیدگی و نشانهای از بیتکلفی و لاقیدی با خود همراه ندارند افزوده میشود.
باز جای خوشوقتی است که جوانهای روشنفکر و عاقل ما از این تمدن #مضحك غرب خود را دور نگاه میدارند.»/ سال ۱۳۴۹
با #درواقع همراه باشید ...
۱۰:۳۰
ـ باز غربتیها اینجا اطراق کردن؟!+ نه بابا، توریستها اینجا چادر زدن ...
با #درواقع همراه باشید ...
۱۷:۳۱
«گویا #شهرداری میخواهد طرحی را تصویب کند که به موجب آن هر عابری که در محلهای غیرمجاز سوارهرو زیر اتومبیل برود خونش پای خودش خواهد بود!
بنظر من این طرح که از کشورهای اروپائی اقتباس شده در تهران به هیچ وجه قابل اجرا نیست.
وقتی پیادهروهای ما برای عابر پیاده غیرقابل عبور و مرور است، عابر جز حرکت در سوارهرو چه چارهای دارد؟
از آقای شهردار خواهش میکنم به #پیادهروها و بسیاری از خیابانهای مرکزی تهران بروند و ببینند که چطور انبوه دستفروشها، با گاری و دوچرخه و بساط خود سد معبر کردهاند و راه را برای عبور و مرور عابران پیاده بستهاند؟
وقتی پیادهرو غیرقابل عبور و مرور است انتظار دارید پیادهها چکار کنند؟ پرواز کنند؟»/ سال ۱۳۵۴
با #درواقع همراه باشید ...
۹:۴۰
روزنامهها و مجلات ایران مثل مرغهای چاق و بیمزه آمریکایی شدهاند!
«سپید و سیاه» در شماره ۲۴ آذر ۱۳۴۶ نوشت:
«دیروز با روزنامهفروش پیر محله مدتی صحبت کردم. او مرا نمیشناسد، اما من هر وقت فرصت کنم و او سرش شلوغ نباشد با او به گفتوگو میپردازم.
از او پرسیدم: روزنامهها و #مجلات با گذشته چه فرقی کردهاند؟ درحالیکه یک مجله را از روی میز برمیداشت و سبک سنگین میکرد، گفت:
«روزنامهها و مجلات ما مثل مرغهای #آمریکایی شدهاند؛ یک شکل چاق، سنگین و بیمزه. در گذشته مطبوعات مانند مرغهای خودمان بودند: لاغر و کوچک، اما هم مزه داشتند هم خاصیت».
از تشبیه او خندهام گرفت؛ پرسیدم: به نظر تو روزنامهنویسهای امروز با سابق چه فرقی دارند؟ گفت: «من سی سال است روزنامهفروشم و این جماعت را خوب میشناسم. سابقاً یک عده #روزنامهنویس خیلی بد داشتیم که فقط فکر استفاده شخصی بودند، #کارچاقکنی میکردند به این و آن بیجهت فحش میدادند؛ در مقابل یک عده روزنامهنویس خیلی خوب و باایمان و فداکار هم بودند که در راه مردم و عقیده از جان و مال میگذشتند، اما حالا از این دو دسته خبری نیست؛ همه متوسط هستند؛ نه خیلی خوب نه خیلی بد.»
و بعد مثل آنکه میخواست به من بفهماند که نباید زیادتر وقتش را بگیرم رویش را سوی دیگر گرداند و گفت: «اطلاعات... کیهان... زن روز، ...» و من درحالیکه به عقیده او، که تصور و گمان عده کثیری از مردم است، فکر میکردم از آنجا دور شدم.»/
منبع: مطبوعات قدیمی
با #درواقع همراه باشید ...
@darvaqe_ir
«سپید و سیاه» در شماره ۲۴ آذر ۱۳۴۶ نوشت:
«دیروز با روزنامهفروش پیر محله مدتی صحبت کردم. او مرا نمیشناسد، اما من هر وقت فرصت کنم و او سرش شلوغ نباشد با او به گفتوگو میپردازم.
از او پرسیدم: روزنامهها و #مجلات با گذشته چه فرقی کردهاند؟ درحالیکه یک مجله را از روی میز برمیداشت و سبک سنگین میکرد، گفت:
«روزنامهها و مجلات ما مثل مرغهای #آمریکایی شدهاند؛ یک شکل چاق، سنگین و بیمزه. در گذشته مطبوعات مانند مرغهای خودمان بودند: لاغر و کوچک، اما هم مزه داشتند هم خاصیت».
از تشبیه او خندهام گرفت؛ پرسیدم: به نظر تو روزنامهنویسهای امروز با سابق چه فرقی دارند؟ گفت: «من سی سال است روزنامهفروشم و این جماعت را خوب میشناسم. سابقاً یک عده #روزنامهنویس خیلی بد داشتیم که فقط فکر استفاده شخصی بودند، #کارچاقکنی میکردند به این و آن بیجهت فحش میدادند؛ در مقابل یک عده روزنامهنویس خیلی خوب و باایمان و فداکار هم بودند که در راه مردم و عقیده از جان و مال میگذشتند، اما حالا از این دو دسته خبری نیست؛ همه متوسط هستند؛ نه خیلی خوب نه خیلی بد.»
و بعد مثل آنکه میخواست به من بفهماند که نباید زیادتر وقتش را بگیرم رویش را سوی دیگر گرداند و گفت: «اطلاعات... کیهان... زن روز، ...» و من درحالیکه به عقیده او، که تصور و گمان عده کثیری از مردم است، فکر میکردم از آنجا دور شدم.»/
منبع: مطبوعات قدیمی
با #درواقع همراه باشید ...
۱۷:۳۰
«افزایش گلههای سگ ولگرد مردم تهران را به ستوه آورده است. سگهای ولگرد مخصوصاً در نازیآباد، مجیدیه و پشت بهارستان مردم را نگران و ناراحت کردهاند. در مجیدیه یکی از سگهایی که این محل را قرق کردهاند، قصد خوردن کودکی را کرد، اما اهالی به موقع توانستند کودک را نجات دهند. با این وجود قسمتی از گوشت پای کودک در دهان سگ ولگرد باقی ماند!
مردم نازیآباد امروز به «اطلاعات» گفتند: رفت و آمد در میدان نازیآباد به علت انبوه زباله و گله #سگهای_ولگرد مشکل شده است.
اهالی کوچه معتمدالممالک واقع در پشت بهارستان نیز خطر حمله سگهای ولگرد را به عابرین «جدی» اعلام کردند.مردم محلات مختلف تهران از شهرداری تقاضا کردهاند برای جمعآوری سگهای ولگرد اقدام کند.مأموران شهرداری تهران مجهز به تفنگ های بیهوش کننده هستند. پس از آنکه سگها با این تفنگها بیهوش شدند، برای #اعدام به محل مخصوصی حمل میشوند.»/ سال ۱۳۵۴
با #درواقع همراه باشید ...
۸:۰۲
در جریان #شهرآورد تیمهای تاج و پرسپولیس در سال ۱۳۵۰، استاندار استان مرکزی، با وجود حضور در مراسم اعطای منشور استادی ممتاز دانشگاه تهران، لحظه به لحظه نتیجه بازی این دو تیم را پیگیری میکرد و در مقابل تیم تاج کُری میخواند!در نهایت نتیجه این بازی، ۴ بر ۱ به سود پرسپولیس به پایان رسید.
با #درواقع همراه باشید ...
۱۰:۴۱
سارقان اموال عمومی را اعدام کنید تا بازدارندگی ایجاد شود.
«رئیس و مسئولین فروشگاه شهر و روستای شیراز، اموال فروشگاه را #سرقت کردند.آنها حتی سهمیه غذای رایگان دانشآموز مدارس را در بازار آزاد فروخته و ضمن تنظيم صورتجلسههای تقلبی، مواد درجه سه و غیرخوراکی را به مدارس تحویل داده و از این رهگذر دهها میلیون ریال سوءاستفاده میکردند.
گرچه این افراد بازداشت شدند و قضیه از طریق مقامات قضائی تحت رسیدگی است، ولی انعکاس و اثر نامطلوب این رویداد قلب مردم وطنپرست و خدمتگذار را اندوهبار کرده است.
اگر در مملکت ما قوانینی وجود داشت که چپاولگران بیتالمال را تسلیم دادگاههای نظامی میکرد و مجازات این قبیل اشخاص #چوبهدار تعیین میشد مسلماً اموال دولتی به این آسانی مورد غارت این و آن قرار نمیگرفت.»/ سال ۱۳۵۴
با #درواقع همراه باشید ...
۱۷:۰۱
نامهٔ یکی از خوانندگان روزنامهٔ اطلاعات در مورد برنامههای مبتذل تلویزیون:
«برنامههای تلویزیونی و به خصوص برنامههای وطنی دیگر شورش را درآوردهاند!
یکی از شومنها با پرروئی تمام، برنامهها و مسابقات و افکار خارجیها را در مغز مردم میگنجاند.
دو تا خانم را میآورد، چشمهایشان را میبندد و بعد آقایی روی صحنه میآید و خانمها باید با چشم بسته به «شوهریابی!» بپردازند، آنهم در حضور پدر و مادر و خانواده خود!
شما را به خدا این هم شد برنامه؟
تصمیم گرفته از طریق امکانات وسیع و دست و دلبازیهای تلویزیون، هر جور شده این چیزها را بین مردم پاک و نجيب ما رایج کنند.
لابد خیال میکند با این کار، ماها را متمدن خواهد کرد. اگر این هرزگیها و یاوهسرائيها تمدن است، ما #نخواستیم. خوبست این تمدن را در همان کشورهایی رواج دهد که درسهای لودگی و #هرزگی را در آنجا آموختهاند!»/ سال ۱۳۵۴
با #درواقع همراه باشید ...
۷:۵۲
مردم و دستاندرکاران امور سینمایی از نصب این #پوسترهای_سکسی و بیپروا ناراحت و شرمندهاند.مقاله مجلۀ سپیدوسیاه در مورد نصب تصاویر عریان زنان و مردان هنرپیشه بر در و دیوار شهر تهران در دهه ۵۰
۱۵:۵۷
درواقع
تصاویر زنان و مردان برهنه، چهارراهها و خیابانهای تهران را به صورتی زننده درآورده است. مردم و دستاندرکاران امور سینمایی از نصب این #پوسترهای_سکسی و بیپروا ناراحت و شرمندهاند. مقاله مجلۀ سپیدوسیاه در مورد نصب تصاویر عریان زنان و مردان هنرپیشه بر در و دیوار شهر تهران در دهه ۵۰
@darvaqe_ir
همه خیابانها و میدانهای تهران به تسخیر عکسهایی درآمده است که حتی نظایرشان در بیپردهترین فیلمهای سینمابی هم دیده نمیشود.کودکان، جوانها و سالمندان هر روز بدون آنکه بخواهند تصاویری را میبینند که با روحیه و طرز اندیشۀ شرقیها هماهنگ نبوده و نیست.
در کشور ما يك تایلندی ثروتمند، محصولات سینمایی #کمپانی های خارجی را با عکسهای نظرگیر و #وقیحانه روانه سینماها میکند. نمایندگان کمپانیهای «کلمبیا» و «وارنر» و ... نیز در عرضه فیلمهای سکسی با پوسترهای بدآموز، رقابت سرسختانهای با این تایلندی دارند.
نوربخش مدیر سینما پارامونت میگوید:متأسفانه ما مجبوریم فیلمهای کمپانیهای فیلمسازی را نمایش بدیم. من به عنوان يك پدر و يك كارمند سینما با نصب این پوسترها مخالفم.پوسترها را کمپانیها با سلیقه خود تهیه میکنند و سینما را که جایگاه ارائه و نمایش هنر است به #برهنهخانه ای مانند کابارهها و بارها مبدل میکنند.
پرویز فتورهچی صاحب سینما دیاموند نیز با پوسترها و فیلمهای سکسی مخالف است:دلم میخواهد در سینمایم فیلمهای #خانوادگی و هنری نمایش دهم. اما تعداد این گونه فیلمها اندک است. مردهای ایرانی به هیچ وجه حاضر نیستند به اتفاق خانوادههایشان به تماشای فیلمهای (سکسی) بیایند. بیشتر، دخترها و پسرهای جوان در دام فیلمهای سکسی گرفتار میشوند.
«#سعید_راد» بازیگر جوان و سرشناس سینمای ایران در اینباره عقیده دارد:من به عنوان يك هنرپیشه و پدر دو فرزند، از اینکه با عکسهای بیپرده حرمت مکانهای عمومی را از بین بردهاند به شدت ناراحتم.
«ایرن» هنرمند پرسابقه سینمای ایران نصب تصاویر برهنه را در خیابانها نوعی بیماری میداند:عرضه کردن عکسهای به اصطلاح لختی یک بیماری است که سراسر دنیا را فرا گرفته است. من شخصا با نصب این گونه عکسها در معابر مخالفم، اما تهیهکنندگان فیلمها و صاحبان سینماها فقط به فکر سودهای شخصی هستند.
حرف آخر آنکه برای حفظ حرمت مکانهای عمومی، باید زنها و مردهای برهنهای را که بر دیوارهای این شهر به چهار میخ کشیدهاند آزاد کرد و بار دیگر #تهران را از این برهنگی رسوا رهایی بخشید./ سال ۱۳۵۲
با #درواقع همراه باشید ...
۱۵:۵۷
گلایهٔ مردم از افزایش لحظهایِ قیمت اجناس و کرایهخانهها در سال ۱۳۵۴:
«من در يك اتاق كوچك سه در چهار سکونت دارم و بابت اجارهٔ همین اتاق، هر ماه سیصد تومان میپردازم، اما مدتی است صاحبخانه به من فشار میآورد که باید به مبلغ #اجاره اضافه کنم.
به او میگویم: من چند ماه بیشتر نیست این خانه را اجاره کردم، شما به چه حقی میخواهید پس از این مدت کوتاه، مقدار اجاره را زیاد کنید؟
صاحبخانه میگوید: در این مدت، #قیمت گوشت و تخممرغ و خیلی چیزهای دیگر بالا رفته، من هم باید اجارهخانه را زیاد کنم! اگر هم با زبان خوش زیاد نکنی، جل و پلاست را به خیابون میریزم.»/
با #درواقع همراه باشید ...
۷:۵۷
مبارزه با گرانفروشی رها شده است
«کمیتهٔ ملی حمایت از مصرف کننده اعلام کرد: اتاق اصناف، مبارزه با #گرانفروشی را رها کرده و کمیتهٔ ملی هم چون قدرت اجرائی ندارد، آه و نالهاش به جائی نمیرسد!
کمیتهٔ فرعی بررسی قیمتها اعلام کرد:
بهای کالاهای مصرفی در کشورهای صنعتی رو به کاهش است، ولی متأسفانه قیمت کالاهای مصرفی مورد احتیاج عمومی در ایران همچنان رو به افزایش است و مراکز قیمتگذاری جز در موارد کالاهایی که از کمک دولت استفاده میکنند توفیقی حاصل نکردهاند. به طور مثال #قیمت مصالح ساختمانی به طور کلی در حال افزایش است و اقدامات مرکز بررسی قیمتها به جائی نرسیده و اتاق اصناف هم مبارزه علیه گرانفروشی را رها کرده. کمیتهٔ ملی حمایت از مصرفکننده هم با وجود تذکرات لازم، چون قدرت اجرائی ندارد، نالهاش به جایی نمیرسد.»/ سال ۱۳۵۴
با #درواقع همراه باشید ...
۱۶:۲۷