بازارسال شده از مهربانی
۱۶:۳۴
بازارسال شده از مهربانی
۱۶:۳۴
بازارسال شده از مهربانی
۱۶:۳۴
۱۱:۳۱
۱۱:۳۱
۱۱:۳۱
۱۱:۳۱
۱۱:۳۱
۱۱:۳۲
۱۱:۳۳
۱۷:۵۳
بازارسال شده از 36657
اسم واقعیاش را کسی نمیداند*.
*معروف بود به «جیگی جیگی خانم». خانوادهای هم نداشت.در دهه سی و چهل خورشیدی در مشهد دورهگردی میکرد و دف میزد و به آوازخوانی شهره بود.
رضا کیانیان درباره او مینویسد:«پدرم، در مشهد در بازارچه حاج آقاجهان، دکان طباخی داشت و مرا تابستانها به دکان خود میبرد و آنجا شاگردی میکردم؛ در همانجا بود که وقتی جیگی جیگی خانم بساط نمایشش را پهن میکرد، یکی از مشتریهایش من بودم. جیگی جیگی خانم سیهچرده و لاغر بود و ساز محلی میزد.موسیقیاش شاد بود هرچند خودش غم خاصی داشت. جیگی جیگی خانم هرگز دنبال پول نبود. در آن زمان که کودکی ده دوازده ساله بودم، حرکات او که با ساز انجام میداد برایم شگفتانگیز بود و شاید علاقهای که به عروسک نمایشی او داشتم باعث شد بعدها سراغ تئاتر بروم.
در همان زمان بچه دیگری هم بود به نام محمدرضا که محو مضراب جیگی جیگی خانم میشد. پدر محمدرضا قاری قرآن بود و در مغازهاش به او تمرین قرآن میداد و این کودک کسی نبود جز محمدرضا شجریان که در دوره کودکیاش هر کس صدای قرآن خواندن او را میشنید میخکوب میشد»
جیگی جیگی خانم کارش رقص و نوازندگی بود و مقدسمآبها او را مطرب مینامیدند و همین عنوان سبب شده بود که به حرم امام هشتم شیعیان راهش ندهند. چرا که میگفتند آمدن مطرب به داخل حرم، بیحرمتی به امام است و به نگهبانان در ورودی سپرده بودند تا مانع ورود جیگی جیگی خانم شوند.
سرانجام جیگی جیگی خانم درگذشت و از آنجا که کسی را نداشت، شهرداری پیکرش را به غسالخانه میبرد تا روز بعد در قبرستانی متروک خارج از شهر دفن نماید چرا که او مطرب بود. همزمان با جیگی جیگی خانم، ثروتمندی معروف و والامقام در مشهد فوت میکند که برایش مراسم ویژهای ترتیب دادند.
قرار شد آن مرد والا مقام در حرم امام هشتم شیعیان دفن شود که هزینه بسیار بالایی هم داشت.صبح روز بعد دستاندرکاران برگزاری مراسم آن مرد والامقام به غسالخانه رفته و جنازه را تحویل گرفته و راهی حرم میشوند تا او را در حرم دفن کنند. همزمان با آنها دو نفر از کارگران شهرداری هم جنازه جیگی جیگی خانم را برای دفن به قبرستانی در بیرون از شهر بردند و جنازه را بیکس و تنها و به سرعت در بیابان دفن کردند.
در حرم امام هشتم شیعیان مراسم بدرقه آن مرد والامقام با خواندن روضه و دعا، ساعتها طول میکشد و سرانجام هنگام وداع و دفن تاجر، وقتی کفن را کنار میزنند، میبینند که این جنازه جیگی جیگی خانم است که اشتباهاً بجای جنازه آن مرد والامقام به حرم آورده شده.
لذا سریعاً به غسالخانه میروند تا جنازه مرد والامقام را به حرم بیاورند اما به آنها گفته میشود که امروز صبح کارگران شهرداری به خیال اینکه جنازه متعلق به جیگی جیگی خانم است، برده و او را در بیابان دفن کردهاند.آنها به قبرستان مذکور در خارج از شهر رفته و وقتی میرسند که کار دفن تمام شده و کارگران تلی از خاک نیز بر گور آن مرد ریختهاند.
خانواده مرد والامقام درخواست نبش قبر کردند، اما آیتالله میلانی که مرجع تقلید بود اجازه این کار را نداد و گفت نبش قبر گناه است و بهتر است جیگی جیگی خانم را در گور آن مرد والامقام در حرم دفن نمایید. و بدین ترتیب جیگی جیگی خانم در زیر سقاخانه اسماعیل طلا در حرم امام هشتم شیعیان دفن شد.
عنوان فستیوال جهانی تئاتر عروسکی جیگی جیگی خانم، برگرفته از نام این هنرمند است.فستیوال جیگی جیگی خانم بعنوان جشنواره بینالمللی تئاتر ایران، در کتاب راهنمای جشنوارههای بینالمللی تئاتر کمبریج ثبت شده است.
محمد برومند انتشارات تیسا
۱۲:۴۹
بازارسال شده از مهربانی
۱۰:۵۶
بازارسال شده از مهربانی
۱۱:۲۱
بازارسال شده از 36657
باسلامیک خانم جوان با لباس نامناسب در مسیر قدمزدن به یک خانم باحجاب که او هم بیحواس به او برخورد کردهبود با ناراحتی گفت: «اُمّل»خانم باحجاب لبخندی زد و با محبت و مهربانی پرسید: «عزیزم، ببخشید میتونی بگی "اُمل" یعنی چه؟» دختر جوان پاسخ داد: «یعنی عقبافتاده.» خانم باحجاب گفت: «ببخشید، میتونید بفرمایید از چی عقب افتادم؟» خانم جوان گفت: «از بهروز بودن و امروزی نبودن.»خانم باحجاب با احترام پرسید: «ببخشید عزیزم، متاهلی؟ تخصص شما چیه؟ مدرک تحصیلی شما چیه؟» دختر جوان پاسخ داد: «فقط دیپلم گرافیک، مجرد و تخصص خاصی ندارم.» خانم محجبه گفت: «اگر بهحال خودستایی نباشه، بنده متاهل و ارشد فیزیک دانشگاه شریف هستم و دارای مقالات علمی در چند دانشگاه برتر اروپا. همسرم متخصص مغز و اعصاب است و پسر کوچولوی ده سالهام تسلط به زبان انگلیسی دارد، حافظ کل قرآن و خوشنویس است. خودم هم دانشجوی دکترا و نخبهی علمی هستم. اگر ممکن هست، میتونید بفرمایید از چی عقب افتادم؟»خانم جوان عذرخواهی کرد: «عذرخواهی میکنم، قصد جسارت نداشتم. منظورم این بود که چرا اینقدر پوشیدگی کامل دارید؟ چرا راحت و آزاد نیستید؟»خانم باحجاب توضیح داد: «مهم اینه که راحتی رو توی چی ببینی. من اگر کفشم رو اینجا در بیارم، پای من از فشار کفش آزاد و راحت میشه، اما روی آسفالت آسیب میبینه. عزیزم، هر جایی اقتضای خودش رو داره. خیابون خونه نیست، خونه هم خیابون نیست. نکته آخر اینکه من طبق فرمودهی خدای عزیزمون در قرآن، حجاب دارم. اگر اطاعت از خدا "اُمّلبودن" و عقبافتادگی هست، پس کسی نباید با خدای مهربون حرف بزنه و کاری با او داشته باشه، چون کاملاً اُمّل و عقبافتاده است.»سپس خانم باحجاب سوالی پرسید: «اگر توی شرکتی بخوای کارمند بشی و یکی از شرایط استخدام شرکت پوشیدن لباس کامل و خاص باشه با حقوق بسیار بالا، آیا قبول نمیکنی؟» دختر جوان پاسخ داد: «بخاطر درآمد خوب معلومه هر شرطی باشه کاملاً قبول میکنم.»خانم محجبه گفت: «من و تو یک عمر ادعای دوستی با خدا میکنیم، حرف رئیس شرکت صددرصد قبول هست، در حالی که خدای مهربان یک عمر وعده بهشت ابدی و نعمتهای دائمی داده و هرچی توی این دنیا داریم از او هست و تو به اندازهی رئیس یک شرکت هم روی حرف خالق خودت حساب باز نمیکنی و باز ادعای دوستی با خدا داریم.»دختر جوان خجالت کشید و گفت: «خانم دکتر، ببخشید قصد جسارت نداشتم.» خانم محجبه او را در آغوش گرفت و دختر جوان گفت: «خیلی ممنون از مطالب و درس بسیار زیبا و منطقی شما.»نکته مهم: مخالفت با فرامین خدا با کلاسبودن و مد نیست..حجــاب خــونبهـــای شهیـــدان است.درصورت صلاحدید برای بقیه، خصوصاً جوانان بفرستید.
۱۸:۱۰
بازارسال شده از مهربانی
۴:۳۲
بازارسال شده از 36657
۹:۰۸
بازارسال شده از 36657
۹:۰۸
بازارسال شده از 36657
۹:۰۸
بازارسال شده از 36657
۹:۰۸