#دلبر.روانی.من#PART.".1با فرود امدن کشیده ایی روی صورتم ازشدت درد اشکام جاری شد با اربده ایی ک بابا سرم زد!! ب خودم اومدم باید زنه ارباب بشیازترس ب خودم میلرزیدم ک زیر لب گفتم ازت متنفرماز همون اول بدبختیو بیچارگیمو میخاستیبا هق هق ب سمت اتاقم دویدم فقط گریه میکردمو ب بدبخت بودنمفک میکردم هوف انق ک درگیر فک کردن بودم ک یادم رفت خودمو معرفی کنم!! من مارال هستم16سالمه و در3سالگی مادرم رو توی تصادف از دست دادمو با پدرم زندگی میکنماز پدرم چندان دله خوشی نداشتمشب قرار بود ک برای پوله بده ایشمنو بفروشه ب ی ادمی ک حتی یبارمندیده بودمش روی تختم دراز شدمو سرمو فرو بردم توی بالشتم با فکر ب اینکه وقتی فروخته شدم قراره چ بلایی سرم بیاد سه نشده ب خابی عمیق فرو رفتمشب با صدای بابا ک داش میگف!! بلن شو اومدن دنبالت ببرنت از جام ترسیده پریدم نگاه ب ساعت روی دیوار انداختم ساعت10شب بودملتمس ب بابا گفتم بابا تروخدا منو نفروش خدم کار میکنم بدهیــمو... نـو حرفم تموم نشده بود ک تودهنی نثارم مردم ک طعم تلخ خونو توی دهنم حس کردم اشکام جاری شدو بغض گلومو گرف اربده ایی سرم زد بلند شوووو... با ترس ازجام بلند شدمو وسایلمو جم کردم همینجور ک گریه میکردم از پله ها پایین رفتمو با دیدن مرد جونو جذابی ک روبروم بود خشکم زد اومد جلوعو دستی نوازش وار روی گونم کشیدو گفتگریه نکن کوچولو با ترس سرمو ب نشونه تایید تکون دادم ک گفت خوبهادمایی ک باش بودن گفتن؟ اقا اراد ماشین جلوی درمنتظره از اونجایی ک فهمیدم اسمش اراده با گریه بهش گفتم اقا اراد خاهش میکنم دستمو کشیدو پولایی ک برای خریدنم قرار بود ب بابا بده رو جلوی پاش انداختو گف اینم مبلغی ک صحبت کرده بودیم بابا سری ب نشانه تایید تکون داد ک بیغریتی نثارش کردمک دسم کشیده شدو اراد گف یالا را بیوف...
۲۱:۵۲
#دلبر.روانی.من#PART".2.با ترس پشت سرش راه افتادمالتماسش میکردم: اقا اراد لطفااراد:اربده زدم خـــفهــــ شــو هـــرزعاشک تو چشمام جمع شده بود ک ب هق هق افتادم مچ دستمو همونجور ک گرفته بود پرتم کرد روصندلی ماشین خدشم نشست ب راننده اشاره کرد ک حرکت کنهزیر لب گفتم: ازتــ متنفرمک چونمو گرفتو غرید ببین کوچولو اگه زیاد تومخی باشی خدم ب حسابت میرسم از شدت درد چونم اخی زیر لب گفتم ک چونمو با شدت ول کرد ک گریم شدت گرفت کلافه دستی تو موهاش کشیدو چیزی نبرد ک خابم برد با صدایی ک توی گوشمپیچید بیدار شدم هی دختر دخــــترررچشمامو باز کردم با ترس پریدم بدنم ب لرزه افتاد ک اربده زد بلـــند شووووبلند شمو از ماشین پیاده شدم ماشین جلوی ی عمارت بزرگ ایستاده بودعمارت نبود ک کاخ بودهمینجور ک خشکم زده بود گفت هوی کجایی ک از جام پریدمگفتم هیــ... هیــجااخمی کردو مچ دستمو گرفتو وارد عمارت شدیم دره عمارت توسط خانم میان سالی باز شد ک گفتسلام ارباباراد فقد سری تکون داد وارد عمارت شدیم روبه بهم کردو گف دنبالم بیا یالااز پله ها ک بالا میرف پشت سرش راه افتادمو دنبالش رفتم ب ی اتاق رسیدیمدهنم باز مونده بود خشکم زده بودی اتاق با تخت دونفره تمه اتاق سفید طوسی بوددیوارای اتاقم سفید طوسی بودندخیلی زیبا دکور اتاق چیده شده بودک بهم گفت ازین ب بعداینجا میخابی!! چشمام گرد شدو نگا بهم کرد ک گفت چیه چرا اینجور زل زدی بهم سرمو پایین انداختمو گفتم هیـــ... هیچی ک خوبه ایی گفتو ادامه دادهمینجا پیش من ک اربده زد شنیدی یا کـــری؟ چونمو با دستش گرفتو فشار دادو غرید با توامک با بغض خفه ایی گفتم ب..بـــله اراد: خوبه
۲۱:۵۳
#دلبر.روانی.من#PART".3.ک با بغض خفه ایی گفتم ب.. بـــلهاراد: خوبه بعد از گفتن حرفش از اتاق بیرون رفلباسام رو دراوردمو خدمو انداختم داخل حموم! ی دوش سرسری گرفتمو اومدم بیرون جلوی اینه نشستمو با سشوار موهامو خشک کردم موهای خرمایی رنگم تا پایین باسنم بودن حالت خدشون همیشع لخت بود! پاشدم رفتم سمت کمد شلوار مام فیت با تیشرت لانگ برداشتمو پوشیدم داشتم تیشرتمو میپوشیدم ک نفس داغی روی گردنم حس کردم با ترس جیغی کشیدم ک با دیدن اراد جیغمو خفه کردم دستمو جلوی دهنم گرفتماراد پوزخندی زدو گفت: هی هی کوچولواروم باش فقط میخام یکم بازی کنیمک گیجو گنگ بش نگا کردمو گفتم چــ.. چبــازی... #ارادقهقه ایی ب بچه بودنش زدمو دستمو بردم زیر زانو هاشو بلندش کردم ک از ترس اینکه نیفته دستاش دوره گردنم قفل شدو سرشو تو سینم فرو برد درازش کردم رو تختو روش خیمه زدم لبامو رولباش گذاشم ک گریش دراومد با شستم اشکشو پاک کردمو چونشو گرفتم غریدم ببین کوچولو دلیلی واسه گریه کردن نمیبینم پس صداتو نشنوم#مارالاز لحن حرف زدنش ترسیده سرمو ب نشونه تایید تکون دادم ک نفسای داغش ب گردنم میخوردو تحریکم میکرد...
۲۱:۵۳
#دلبر.روانی.من#PART".4.انقد گریه کردم ک خابم برد صبح ک از خاب بلند شدم خدمو تو بغل اراد باسینه برهنه دیدم ک دستمو گذاشتم جلوی دهنمو جیغی کشیدم سریع ازجام پریدم لباسامو پوشیدم داشتم موهامو میبستم ک با صدای اشنایی درگوشم ب خدم اومدم هی کوچولو خیلی قشنگن کمک نمیخای؟ اولین باری بود میدیدم اراد با ارومی بام صحبت میکنه سرمو پایین انداختمو گفتم!! عام.. ن ممنوناخمی کردو شونه رو از دستم کشید شرو کرد ب شونه کردن موهام همینجور ک شونه میکرد گفت ت چن سالته16.خبخوبه ایی گفت کش موهامو دادم دستشو اروم موهامث بالای سرم بست خیلی تمیز بسته بود با دیدن موهام توی اینه لبخندی رو لبم نشست خیای بی هواسی بت ذوغ بغلش کردمو گونشو بوسیدم تازه ب خدم اومدم ک چکار کردم ازش جدا شدمو سرمو پایین انداختمو گفتم ب... ببــ.. خشیــدلبخندی زدو گفت اشکال ندارهاز اتاق رف بیرون ک نفس عمیقی کشیدم با خدم گفتم دختره احمق این چ کاری بود کردی هان نشستم ب خدم فکر کردم ک چقد بدبختمو ب این روز افتادمو اخرش فروخته شدم ب ی ادمی ک حتی نمیشناختمش هوفففی کشیدمو سرمو روی بالشت گذاشتم ک خابم گرفتو ب خاب عمیقی فرو رفتم...
۲۱:۵۳
پارت بزارم؟
۷:۰۵
عضو کانالو50برسونید پارت گذاری شرو کنم
۷:۰۶
رمان دلبر روانی منhttps://ble.ir/delbarrawanimn
۷:۰۷