عکس پروفایل EDENT ☠💔E

EDENT ☠💔

۶۵عضو
thumbnail
باشه عزیزم حتما undefined
فقط بچه ها یه چیزی...
من مدرسم ۱ ماهه ک شروع شده و درگیرشم...
واسه همینم خیلی نمیرسم...
مخصوصا روزای شنبه و دوشنبه...
ولی سعی خودمو میکنم ک توی بقیه روزا فعال باشم...
بوس بوس undefinedundefined

ⁿᵃˢʰᵉⁿᵃˢ: https://harfeto.timefriend.net/892213066

۱۴:۱۱

thumbnail
میذاریم فقط پیام بالایی رو بخون undefinedundefinedundefined

ⁿᵃˢʰᵉⁿᵃˢ: https://harfeto.timefriend.net/892213066

۱۴:۱۱

thumbnail
undefinedundefined

ⁿᵃˢʰᵉⁿᵃˢ: https://harfeto.timefriend.net/892213066

۱۴:۱۱

thumbnail
عکس همشونو گذاشتم اگه ببینی میفهمی undefinedundefined

ⁿᵃˢʰᵉⁿᵃˢ: https://harfeto.timefriend.net/892213066

۱۴:۱۱

thumbnail
عاشقتم undefinedundefinedundefined

ⁿᵃˢʰᵉⁿᵃˢ: https://harfeto.timefriend.net/892213066

۱۴:۱۱

thumbnail
چشم اگه بتونم حتما undefinedundefinedundefined

ⁿᵃˢʰᵉⁿᵃˢ: https://harfeto.timefriend.net/892213066

۱۴:۱۱

thumbnail
میدونید چیه؟
یه عده خیلی باحالن...
چنلو دنبال میکنن...
رمانو میخونن...
همه چیشم دنبال میکنن و میبینن...
بعدم میان تازه نطرم میدن!
بعدم این چیزا رو میگن!
تو بنظرم دوس داری رمانو...
نه؟ undefinedundefined

ⁿᵃˢʰᵉⁿᵃˢ: https://harfeto.timefriend.net/892213066

۱۴:۱۱

thumbnail
چشم عزیزم مرسی از محبتت undefinedundefinedundefined

ⁿᵃˢʰᵉⁿᵃˢ: https://harfeto.timefriend.net/892213066

۱۴:۱۱

thumbnail
چرا انقد اصرار داری ک من اصکی رفتم؟

شاید خودت اصکی رفتی و دست پیش گرفتی ک پس نیوفتی undefined

ⁿᵃˢʰᵉⁿᵃˢ: https://harfeto.timefriend.net/892213066

۱۴:۱۱

بنظرتون تو اون پنج تا در چی در انتظار هانا و دوستاشه؟ undefinedundefined

ایا سالم ازشون بیرون میان؟ undefinedundefined

جواباتونو بفرستین اینجا undefinedundefined

https://harfeto.timefriend.net/979537145

۱۴:۱۸

۱۴:۵۶

thumbnail
بابا تو دیگه کی هستی undefined
حالا داستانو دنبال کن و ببین چی میشه undefined
ولی یه راهنمایی اینکه این رمان حالا حالا ها ادامه داره و ۲ تا بخش داره که هر بخش ۱۰ تا فصل داره که هر فصل حدود ۲۰۰ تا بیشتر پارته و ما الان پارت ۲۰ و خورده ایم undefined

https://harfeto.timefriend.net/979537145

۱۴:۵۸

thumbnail
اوا نگو اینجوری 🥺

https://harfeto.timefriend.net/979537145

۱۴:۵۸

thumbnail
آقا چرا همتون گیر دادین ب بن؟ خیلی دوس دارین بمیره؟ undefinedundefinedundefined

https://harfeto.timefriend.net/979537145

۱۵:۳۰

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

#پارت29 :

#هانا :
#لمس

راهرویی که ما وارد شدیم خیلی تاریک و سرد بود حتی سرد تر و تاریک تر از بیرون.

فکر کن اینجا چیه که بیرون پیشش روشن و گرمه. دست بن رو فشار دادم و خودمو بیشتر و محکم تر توی بغلش فرو کردم.

خیلی جای ترسناکی بود و خیلی می ترسیدم، ولی تو این شرایط تنها چیزی که آرومم میکرد و بهم امید میداد، یک چیز بود.

چیزی که ترس از دست دادنش مثل خوره به جونم افتاده بود. ترس از دست دادن بن.

همیشه این ترس داشتم از همون روز اولی که دیدمش و با هم صمیمی شدیم.

برای همین بود که همیشه سعی میکردم ازش دوری کنم. میترسیدم وقتی گذشتمو بدونه، منو بذاره.

بره میترسیدم وقتی که بیشتر از هر وقتی بهت احتیاج دارم و بهش عادت کردم منو بذاره و بره همین ترس از دست دادنش بود که باعث شد از هم دور بشیم.

ولی حالا کنار همین با وجود همین ترس ولی باز هم کنار همیم. این مهم ترین چیزه.

همین که دارمش همین که کنارم و هر لحظه بهم آرامش میده وجودش بهترین و مهمترین چیز توی دنیا است.

هیچ وقت دوست نداشتم به این اعتراف کنم این اتفاق برام بیفته ولی من واقعا عاشقشم.

همینجوری راه می رفتیم و هیچی نمی گفتیم. فقط می خواستیم از آرامشی که در کنار هم داریم و تنها با همدیگه هستیم لذت ببریم.


نمی دونم شاید این آخرین باری بود که کنار هم بودیم، شاید هم نه. ولی من نمی خواستم این آرامشو با هیچ چیزی توی این دنیا عوض کنم. هیچ چیزی!

چشمامو بسته بودم و همینجوری که ساکت تو بغل بن بودم، حس کردم که بن دیگه راه نمیره.

نگاه کردم دیدم که یه لامپ جلومونه. منو آروم زیر لامپ گذاشت و نشست رو به روم.

- هانایی! میخام پانسمانتو عوض کنم.. نگا کن. یه کم خون پس داده به تیشرتت. دستاتو بیار بالا تا در بیارم لباستو.

هیچی نگفتم و فقط آروم دستامو بردم بالا و با کمک بن تیشرتمو در آوردم. این دفعه دیگه ترسی نبود. چون فقط به بود و بن.

سرمو گذاشتم رو پاهاش و به دستاش خیره شدم که داشت چسب پانسمان رو باز میکرد.

با دیدن این همه خون روی پانسمان صورتش جمع شد و چشاشو بست.

بعد از اینکه یکم به خودش مسلط شد، پانسمان قبلی رو گذاشت کنار و پانسمان جدید و گذاشتم پوستم.

خیلی دردم میومد، ولی به خاطر حس لمس نوازشهای بن روی بدنم هیچی نمیگفتم.

آروم بودم تا کارشو بکنه باورت میشه؟ حتی همین لمس کوچک سر انگشتاش کلی آرومم میکرد.

همین لمس کوچیک! اگه اسمش عشق نیست، پس چیه؟ پس چیه..؟

ادامہ دارد....

به قلم: رَهآ... undefined<img style=" />undefinedundefined<img style=" />undefined

کپی بدون ذکر منبع ممنوعه و پیگرد قانونی داره... undefinedundefined

[ݪایڪمون ڪنید دیگه undefinedundefined]

۱۵:۳۴

thumbnail
Hᵃⁿⁿᵃʰ undefined

کپی بدون ذکر منبع ممنوعه و پیگرد قانونی داره... undefinedundefined

[ݪایڪمون ڪنید دیگه undefinedundefined]

۱۵:۳۴

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

بچه ها فعلا فعالیت کنسله... undefinedundefined
اونایی ک میخان ادامه رمانو بخونن فعلا بقیشو نمیذارم... undefinedundefined
ولی اگه میخان تو چنل بمونین تا بعدا بذارم... undefinedundefined
ممنون از همه اونایی ک همراهی کردن... undefinedundefined

رهآ... undefinedundefined

۷:۴۲

مرسی از همه کسایی ک همراهی کردن و منتظر فعالیت دوباره چنلن :)
من امسال متاسفانه نمیتونم ولی شاید از تابستون سال آینده دوباره شروع کنم و ادامه رمانو بنویسم
مرسی از همراهیتون :)

رهآ

۱۰:۳۸