عکس پروفایل اعـتـرافـاتـونـٜٜٜٜٜٜٖٖٖٖٜ͜͡🌚ٍٍٍٍٰٰٖٖۘۘ͜͡இا

اعـتـرافـاتـونـٜٜٜٜٜٜٖٖٖٖٜ͜͡🌚ٍٍٍٍٰٰٖٖۘۘ͜͡இ

۱۷۴عضو
اعتراف
undefinedundefinedundefinedundefined
حاجی دیروز بچه فامیلو کتک زدم بعد که رفت مامانشو بیاره فرار کردمundefinedundefined
البته حقش بودا چون رو مخم میرفت🤌undefined

ری اکت مالک:چِه بِگویَم از این دُنیای کَثیفundefined

۳:۰۱

اعتراف
undefinedundefinedundefinedundefined
من یه بار لیوان از دستم افتاد شکست ریختم زیر یخچال مامانم تا یه هفته دنبالش بود undefined

ری اکت مالک:بیچاره موجودات زیر یخچالundefinedundefined

۱۵:۲۴

اعتراف
undefinedundefinedundefinedundefined
من وقتی میخوام یواشکی خوراکی بخورم میرم تو بالکن آشغال شو میریزم تو حیاط پایینی بعد آومد بالا undefined
من از اون موقع دیگه آشغالمو نمیریزن پایین میریزم حیاط بغلیمون undefined

ری اکت مالک:دو سه تا حیاط زاپاس پیدا کنundefinedundefined

۱۵:۲۵

اعتراف
undefinedundefinedundefinedundefined
اعتراف میکنم
وقتی بچه بودم رفتم خونه خاله مامانم که همه جد‌ و آبادم باهاش قهرن من و پسرعموم‌و پسر عمه م همه ظرف هاشو شکستیم
میوه هاشو ریختیم گوشت و اینا
بعد میخواستیم اتیش بزنیم که خاله مامانم اومد
هنوز جای چک ش درد میکنه
undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined
دختر‌بلا

ری اکت مالک:جررررundefined

۱۶:۱۶

اعتراف
undefinedundefinedundefinedundefined
اعتراف سمی
بچه که بودم ۱۲ سالم یه دوست داشتم
به اسم مهسا خدا کنه بمیره‌
منبع فکر های بد بود
یه بار رفتم پیش مامانم با اون
چون که فامیل هستیم و مامانم همش ازش تعریف میکنه
بابام هم بود داشتیم مشق می نوشتیم که یه دفعه یه صدا بد و یه بو اومد
مهسا گفت ببخشید یه همسایه بود اسمش هم گوز‌ بود رفت نگران نباشید
مامانم صورتش قرمز شد دختره‌ هم
رفت سرویس بهداشتی و همون جا یه بمب‌هایی ترکوند‌مظورم‌گوز‌ بود که من رفتم اتاق مامانم رفت آشپزخونه‌
بابام هم به بهانه ای رفت بیرون تا سه روز از بوی گند خونه نیامدیم الانم شوهر مهسا دکترهundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedدختر بلا

ری اکت مالک:هعییییundefined

۱۶:۳۴

اعتراف #۱۰
undefinedundefinedundefinedundefined
اعتراف سمی
یه سال پیش ۱۶ بودم که رفتیم رستوران
۲ کباب و یه جوجه سفارش دادیم
بد من رفتم حساب کنم که یه مرد رو دیدم
آشپز رستوران گفت که خش اومدید اقای گوز‌ پسند یعنی از خنده جر خوردممممممم
حالا اقای گوز‌ پسند کیه ایشون رئیس شهرداری شهر دردول‌ بودننننننننن
دردوللللل
بد اون زمان دیگه اون ادم عادی نشدمundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedدختر بلا

ری اکت مالک:چه نِیم خوبیundefinedundefined

۱۶:۳۵

اعتراف #۱۱
undefinedundefinedundefinedundefined
نزدیکی شیراز یه جای پر درخت اب یه جای فوق العاده زیبا هست بهش میگن سر اسیاب سیدون. ما یه روز با همکارای مامانم تصمیم گرفتیم بریم سر اسیاب اونجا یه سر سره سنگی بود و خواهرم که از من کوچیک تر داشت بازی میکرد منم داشتم داخل باغ عکس میگرفتم اینا یهو دیدم ابجیم داره گریه میکنه گفتم چی شده گفت یکی هولم داده رفتم تا ببینم کی هلش داده یه دختری نشونم داد بهش گفتم چرا هلش دادی گفت من هل ندادم آقا ما شیرازیا یه تیکه کلام معروف داریم هرکی دروغ میگه بهش میگیم؛ میگم ها سر عمر(نمی دونم داخل بقیه شهر هام هست یا نه)نگو این دختر سنی بوده و اونا عمر جز اماماشون بوده منم گفته بودم ها سر عمرundefinedundefinedهیچی رفت مامانش اورد گفت چرا بع امام ما توهین کردی از این حرفا حالا من هرچی بگم نمی دونستم معذرت می خواهم باز از اونا اسار که تو توهین کردی و من اون موقع کلاس پنجم بودم و نمی دونستم عمر امام اونا هست و هعی بع خانم میگفتم من چیز بدی نگفتم فقط گفتم سر عمر و اونا عصبی تر میشدن
#F

۸:۵۳

اعتراف #۱۲
undefinedundefinedundefinedundefined
سلام من میخام ی خاطره تعریف کنم مال همین دیشب🥲undefined
آقا ما هیئتمون زیر زمین مجتمع مونه بعد دیشب بعد از اینکه غذا رو دادن و خوردیم منو دوستام تصمیم گرفتیم تا فلکه دوم بریم ک ی هئیت اونجاس داداشمونم رفته بودن اونجا گفتیم بریم دسته رم تو راه میبینم آقا ما رفتیم داداشمونم پیدا نکردیم بعد ساعت حدودا ۱۱ و نیم شب بوود برگشتیم دوتا دوستمون رفتن خونشون من اون یکی دوستم نرفتیم حال نداشتیم ی نیم ساعت جلو در نشستیم بعد من گفتم بریم ی سر پارک پشت خونه آقا رفتیم با صد تا دعا ک آشنا نبینه مارو داداشامونم نبینه
آقا چشمتون روز بد نبینه یهو جلومون مامان دوستم در اومد برگشتیم برگردیم از پشتمونم داداشمون مام سریع راه مون کج کردیم سرمون انداختیم پایین ک رد شیم داداش دوتامون سریع دادن زدن کجاااا مام فقط فرار کردیم رفتیم خونه سریع خوابیدیم undefinedundefinedundefined🤌
خلاصه اگه بد شانسید ریسک نکنید هیچوقتundefined
#Mahsa : موافقمـ undefined

۸:۵۵

یه کصخل عضوارو پاک کردولی ما با قدرت ادامه میدیم🥹🫀undefinedفشار بخورینundefinedundefinedundefined

۹:۰۵

بچه ها گزارش و فحش کشششون کنین
میان اد میشن و بعد عضواتونو پاک میکنن🤌undefined
@9088888
@golarbon7
@balootesabz
@kiana213

چنلی که عضواش پاک شده:@eterafeton

۹:۱۶

جاهایی میزارم که نمیدونینundefinedآیدیتونو تغییر ندین🤌undefinedundefinedundefinedundefined

۹:۱۶

بیا ۱۰۰ تایی شدیمundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined🤌undefinedundefined

۹:۳۳

۲۰۰ تایییی🥹🥹
قربونتون برم مننننن🫀undefined

۹:۵۷

خب دوستان کلا همون ۵ دقیقه اول ذهنم درگیر شد که بعدش تموم شهundefinedundefined
برگشتیم به روال عادی🤌undefined🥹
اعتراف هاتون رو ارسال کنین🫀undefined

۱۰:۰۲

بازارسال شده از اعـتـرافـاتـونـٜٜٜٜٜٜٖٖٖٖٜ͜͡🌚ٍٍٍٍٰٰٖٖۘۘ͜͡இ
به کانال اعترافاتون خوش اومدین🫳undefinedundefined

ما اینجا اعتراف های مختلفی از شما میزاریم🥹🫰undefined

خودتون با خوندن اعتراف های بقیه سرگرم شینundefined🪄


اگه تو پیوی راحت نیستین تو ناشناس بگین🫀undefinedhttps://daigo.ir/secret/9293577054

آیدی:@arina_rr

۱۰:۰۲

اعتراف #۱۳
undefinedundefinedundefinedundefined
تا حالا ۱۰ باره آدامس زیر صندلی معلم گذاشتم
ی بارم برا ناظم ولی نشست روش undefinedundefinedundefinedundefined

ری اکت مالک:حاجی اصن دمت گرمundefined🫡

۱۸:۰۲

اعتراف #۱۴
undefinedundefinedundefinedundefined
داداش کوچیکم رو انقدر چرخوندم که حالت غش بهش دست داد بعد به مامان بابام گفتم رفته دعوا کرده با دوستاش undefinedundefined

ری اکت مالک:کرم داریییییundefined

۴:۵۷

thumbnail
چقدر اصکی آخه؟از بنر گرفته تا اعتراف
#اصکی.نشانه.قدرت.ماستundefined<img style=" />undefinedundefined

۲۰:۳۲

بچه ها پاک کردundefined

۲۰:۳۳