عکس پروفایل کانال فرهنگی کاروان ۱۱۰۷۹ ک

کانال فرهنگی کاروان ۱۱۰۷۹

۱۰۰عضو
thumnail

۱۹:۵۹

thumnail

۲۰:۰۰

thumnail

۲۰:۰۲

بازارسال شده از اخبار مدیران حج
خاطره ایام حج سال۱۴۰۳بخوانید واقعا یادآور خاطرات خوب حج می باشد.تقریبا یک ماه است که از سفر رویایی حج مان می گذرد.سفری که یک عمر پول روی پول گذاشتیم...یک عمر روزشماری کردیم، این پا و آن پا کردیم و از خدا خواستیم زودتر نوبت مان شود. و چه بسا که در این صف انتظار، عده ای میانسال شدند، عده ای پیر شدند، و عده ای اجل فرصت به آنها نداد و حسرت تماشای گنبدحضرا و خانه خدا را به گور بردند.سفری که عمری در انتظارش بودم نفهمیدم چطور آمد و در یک چشم بر هم زدن به پایان رسید و من را با کوله باری از حسرت روزهایی که از دست دادم تنها گذاشت.امروز مثل کسی که عزیزی را از دست داده و تا حالا داغ بوده و دور و برش شلوغ بوده شده بودم، به سراغ لباسهای احرام رفتم و همه را با وسواس، درون ساکِ کوله ای طوسی صراط الحمید چیدم، لباس های سفید، چادر، شلوار، حوله های احرام، کیسه سنگ ، کارت شناسی و کوهی از خاطرات که هرگز تکرار نخواهند شد...صندلی را زیر پایم گذاشتم و کیف ها راته طبقه بالای کمد دیواری جاساز کردم  و خدا میداند که چقدر دلم گرفت وقتی نمی دانستم آیا باردیگر مجالی برای باز کردن زیپ کیف و پوشیدن آنها خواهم داشت یا خیر.درب کمد را بستم و از صندلی پایین آمدم  ولی چه کنم با ذهنی که خمار تکرار آن روزهاست، خمار خنده ها و شادیها، خمار غم ها و کدورت ها، خمار خستگی ها و گرمای هوای عربستان دلم لک زده برای اتوبوس شماره ۱ و ۲ و۳ ترافیک سنگین زیر تونل و ازدحام ایستگاه اتوبوس و درب ها و مسیرهای حرم که هر ساعت قانون ورود و خروجش تغییر میکرد و گاها با اخم و ناراحتی از اینکه راهم دور شده و باید یک دور قمری محوطه را می چرخیدم چهره در هم می کشیدمو امروز چقدر از دست خودم عصبانی هستم که چرا غر زدم؟ مگر به دنبال چه چیزی می گشتم ؟اصلا عجله ام برای چه بود؟چرا نفهمیدم که نفس کشیدن در جوار یار نایاب است و باید غنیمت بشمارم.چقدر امروز دلم حرم خواست، صحن اصلی نشد، نیم طبقه، نیم طبقه نشد طبقه دوم، سوم، پشت بام، هرجایی که فقط بشود یک بار دیگر شش هایم را از هوایش پر کنم و قلبم را جلا دهم. وای که چقدر امروز دلم غروب مدینه  خواست و خلوت های عاشقانه پشت دیوار بقیع.دلم لک زده برای پنیر های سه گوش و عسل و مربای تکراری و چای با طعم لیوان کاغذی و صدای خدمه سالن که هنوز که هنوز است هر صبح در گوشم زنگ می خورد که «لطفاصندلی ها را به ترتیب پر کنید».دلم لک زده برای پاکت رخت چرک ها، نوبت ماشین لباسشویی و خشک کن ناسازگار و گرمای پشت بام هتل و حسرتی که حاضرم تمام گیره های لباس دنیا را بدهم و فقط یکبار دیگر کمر خم کنم و از زیر حوله های احرام آویزان رد شوم.  چقدر این یک ماه عصرهایش برایم طولانی شده، چقدر زمان برای خوابیدن زیاد می آوردم و افسوسِ اینکه، چرا از زیر شرکت در جلسات ساعت چهار، سالن جلسات نمازخانه شانه خالی کردم و لذت دیدار دوستان را از دست دادم.دلم لک زده برای شن های داغ عرفات و هوای دم کرده زیر چادرهایش و جعبه های پر از غذا و فرغون یخ جلوی چادرها، و چه حیف که شاید لحظاتی را بر سر کمبود جا وقت صرف کردیم و از دست هم دلخور شدیم.دلم لک زده برای صف های طولانی دستشویی های منی و چشم غره هایی که اگر کارت به درازا می کشید نثارت می شد.دلم لک زده برای آسانسورهای شلوغ، برای معطلی های توی سالن برای زنگی که با سوار شدن مسافر اضافه به صدا در می آمد.دلم لک زده برای هم اتاقی هایم، برای دورهمی با دوستانم و گپ زدن های تا نیمه شب و خنده های الکی که دل و پهلویت را با هم یکی می کرد .هر چه خاطرات آن روزها را مرور میکنم چیزی جز زیبایی و زیبایی نمی بینم و دلم نمی خواهد حتی سخت‌ترین لحظاتش را هم حذف کنم. گفتم خدایا سفر حج قطعا در کنار همه درس های که داشت به من آموخت هر چیزی را باید به وقتش قدر دانست که قطعا حسرت و افسوس و آه هرگز هیچ گذشته ای را بر نگردانده است.قدر دانستن نعمت سلامتی قبل از بیمار شدنقدر دانستن وجود پدر و مادرقدر دانستن فرزند صالح و اقوام و فامیل و دوست و آشنا، وخلاصه قدر دانستن هر چه که خدا صلاح دانسته و ما را لایق داشتن آن دانسته که قطعا روزی خواهد رسید که حسرت تک تک این دقایق را خواهیم خورد.
undefined التماس دعا

۱۷:۲۰

بازارسال شده از اخبار مدیران حج
خاطره ایام حج سال۱۴۰۳بخوانید واقعا یادآور خاطرات خوب حج می باشد.تقریبا یک ماه است که از سفر رویایی حج مان می گذرد.سفری که یک عمر پول روی پول گذاشتیم...یک عمر روزشماری کردیم، این پا و آن پا کردیم و از خدا خواستیم زودتر نوبت مان شود. و چه بسا که در این صف انتظار، عده ای میانسال شدند، عده ای پیر شدند، و عده ای اجل فرصت به آنها نداد و حسرت تماشای گنبدحضرا و خانه خدا را به گور بردند.سفری که عمری در انتظارش بودم نفهمیدم چطور آمد و در یک چشم بر هم زدن به پایان رسید و من را با کوله باری از حسرت روزهایی که از دست دادم تنها گذاشت.امروز مثل کسی که عزیزی را از دست داده و تا حالا داغ بوده و دور و برش شلوغ بوده شده بودم، به سراغ لباسهای احرام رفتم و همه را با وسواس، درون ساکِ کوله ای طوسی صراط الحمید چیدم، لباس های سفید، چادر، شلوار، حوله های احرام، کیسه سنگ ، کارت شناسی و کوهی از خاطرات که هرگز تکرار نخواهند شد...صندلی را زیر پایم گذاشتم و کیف ها راته طبقه بالای کمد دیواری جاساز کردم  و خدا میداند که چقدر دلم گرفت وقتی نمی دانستم آیا باردیگر مجالی برای باز کردن زیپ کیف و پوشیدن آنها خواهم داشت یا خیر.درب کمد را بستم و از صندلی پایین آمدم  ولی چه کنم با ذهنی که خمار تکرار آن روزهاست، خمار خنده ها و شادیها، خمار غم ها و کدورت ها، خمار خستگی ها و گرمای هوای عربستان دلم لک زده برای اتوبوس شماره ۱ و ۲ و۳ ترافیک سنگین زیر تونل و ازدحام ایستگاه اتوبوس و درب ها و مسیرهای حرم که هر ساعت قانون ورود و خروجش تغییر میکرد و گاها با اخم و ناراحتی از اینکه راهم دور شده و باید یک دور قمری محوطه را می چرخیدم چهره در هم می کشیدمو امروز چقدر از دست خودم عصبانی هستم که چرا غر زدم؟ مگر به دنبال چه چیزی می گشتم ؟اصلا عجله ام برای چه بود؟چرا نفهمیدم که نفس کشیدن در جوار یار نایاب است و باید غنیمت بشمارم.چقدر امروز دلم حرم خواست، صحن اصلی نشد، نیم طبقه، نیم طبقه نشد طبقه دوم، سوم، پشت بام، هرجایی که فقط بشود یک بار دیگر شش هایم را از هوایش پر کنم و قلبم را جلا دهم. وای که چقدر امروز دلم غروب مدینه  خواست و خلوت های عاشقانه پشت دیوار بقیع.دلم لک زده برای پنیر های سه گوش و عسل و مربای تکراری و چای با طعم لیوان کاغذی و صدای خدمه سالن که هنوز که هنوز است هر صبح در گوشم زنگ می خورد که «لطفاصندلی ها را به ترتیب پر کنید».دلم لک زده برای پاکت رخت چرک ها، نوبت ماشین لباسشویی و خشک کن ناسازگار و گرمای پشت بام هتل و حسرتی که حاضرم تمام گیره های لباس دنیا را بدهم و فقط یکبار دیگر کمر خم کنم و از زیر حوله های احرام آویزان رد شوم.  چقدر این یک ماه عصرهایش برایم طولانی شده، چقدر زمان برای خوابیدن زیاد می آوردم و افسوسِ اینکه، چرا از زیر شرکت در جلسات ساعت چهار، سالن جلسات نمازخانه شانه خالی کردم و لذت دیدار دوستان را از دست دادم.دلم لک زده برای شن های داغ عرفات و هوای دم کرده زیر چادرهایش و جعبه های پر از غذا و فرغون یخ جلوی چادرها، و چه حیف که شاید لحظاتی را بر سر کمبود جا وقت صرف کردیم و از دست هم دلخور شدیم.دلم لک زده برای صف های طولانی دستشویی های منی و چشم غره هایی که اگر کارت به درازا می کشید نثارت می شد.دلم لک زده برای آسانسورهای شلوغ، برای معطلی های توی سالن برای زنگی که با سوار شدن مسافر اضافه به صدا در می آمد.دلم لک زده برای هم اتاقی هایم، برای دورهمی با دوستانم و گپ زدن های تا نیمه شب و خنده های الکی که دل و پهلویت را با هم یکی می کرد .هر چه خاطرات آن روزها را مرور میکنم چیزی جز زیبایی و زیبایی نمی بینم و دلم نمی خواهد حتی سخت‌ترین لحظاتش را هم حذف کنم. گفتم خدایا سفر حج قطعا در کنار همه درس های که داشت به من آموخت هر چیزی را باید به وقتش قدر دانست که قطعا حسرت و افسوس و آه هرگز هیچ گذشته ای را بر نگردانده است.قدر دانستن نعمت سلامتی قبل از بیمار شدنقدر دانستن وجود پدر و مادرقدر دانستن فرزند صالح و اقوام و فامیل و دوست و آشنا، وخلاصه قدر دانستن هر چه که خدا صلاح دانسته و ما را لایق داشتن آن دانسته که قطعا روزی خواهد رسید که حسرت تک تک این دقایق را خواهیم خورد.
undefined التماس دعا

۱۷:۲۶

بازارسال شده از قاسمی
undefined وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ
undefined و خدای شما فرمود که مرا با (خلوص دل) بخوانید تا دعای شما مستجاب کنم. آنان که از (دعا و) عبادت من اعراض و سرکشی کنند زود با ذلت و خواری در دوزخ شوند.
undefined سوره: غافر/۶۰

۳:۰۲

بازارسال شده از خادمان فرهنگی دفتر نمایندگی بعثه آذربایجان شرقی
thumnail

۸:۴۰

بازارسال شده از خادمان فرهنگی دفتر نمایندگی بعثه آذربایجان شرقی
thumnail

۸:۴۰

بازارسال شده از معصومه موسی زاده
thumnail

۸:۴۴

کانال فرهنگی کاروان ۱۱۰۷۹
undefined فیلم
انا لله و انا الیه راجعون

۱۲:۰۲

بازارسال شده از رادیو قرآن
thumnail
undefined تصویری از شهید محراب آیت‌الله سید اسدالله مدنی در کنار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دهه ۶۰
undefined سالروز شهادت آیت‌الله شهید مدنی
undefined @Radioquran_ir

۱۰:۰۴

thumnail

۸:۴۴

بازارسال شده از خادمان فرهنگی دفتر نمایندگی بعثه آذربایجان شرقی
thumnail

۱:۰۷

بازارسال شده از قاسمی
thumnail

۴:۲۷

بازارسال شده از خادمان فرهنگی دفتر نمایندگی بعثه آذربایجان شرقی
شهادت حضرت صدیقه طاهره راتسلیتعرض مینمایم .

۹:۱۸

بازارسال شده از اخبار مدیران حج
thumnail
شهادت ام ابیها و ام الائمه تسلیت باد

۹:۴۸

بازارسال شده از قاسمی
undefined وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام، آن مظلوم عالَم، فاطمه‌اش را غسل داد، حنوط کرد و کفن کرد، این بچه‌ها چه حالی داشتند؟! باید گریه هم نمی‌کردند؛ ولی تو، به عنوان شیعه‌ی امیرالمؤمنین علیه السلام، مجاز هستی که بلند بلند برای فاطمه‌اش گریه کنی.
undefined فرمود: «یا زینب یا امّ کلثوم یا حسن و یا حسین هلمّوا تزوّدوا من امّکم فهذا الفراق و اللّقاء فی الجنّة»؛ یعنی بچه‌ها، بیایید و از دیدار مادر کفن کرده، بهره‌ای ببرید...[undefined آقا امام مجتبی علیه السّلام و حضرت اباعبدالله علیه السلام کنار مادر آمدند. آقا امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «انّی اشهد الله أنّها قد حنّت و أنّت و مدّت یدیها و ضمّتهما الی صدرها»؛ یعنی فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها حسن و حسینش را در آغوش گرفت.
undefined «و اذاً بهاتف من السماء ینادی یا ابا الحسن ارفعهما عنها فلقد ابکیا و الله ملائکه السماء».
خلاصه غسل تمام و کفن فراهم شدحنوط کرد ولی تازه چشم زمزم شدچو بندهای کفن رفته رفته محکم شد فضای خانه، حسینیه شد، محرّم شد.

۱۱:۵۵

بازارسال شده از قاسمی
thumnail
‏فیلم از طرف Velayati

۱۱:۵۶

بازارسال شده از یاران امام زمان(عج)
. undefinedدعای ظهور آقا امام زمانundefined .
*إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ * "undefinedundefinedundefined" - "undefinedundefinedundefined" - " undefinedundefinedundefined"خدايا گرفتارى بزرگ شد ، و پوشيده بر ملا گشت ، و پرده كنار رفت ، و اميد بريده گشت ، و زمين تنگ‏ شد ، و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى ، و شكايت تنها به جانب تو است ، در سختى و آسانى‏ تنها بر تو اعتماد است ، خدايا ! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما فرض نمودى ، و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى ، پس به حق ايشان به ما گشايش ده ، گشايشى زود و نزديك‏ همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر ،اى محمّد و اى على ، اى على و اى محمّد ، مرا كفايت كنيد ، كه تنها شما كفايت‏كنندگان من هستيد ، و يارى‏ام دهيد كه تنها شما يارى‏كنندگان من هستيد ، اى مولاى ما اى صاحب زمان ، فريادرس ، فريادرس ، فريادرس ، مرا درياب ، مرا درياب ، مرا درياب ، اكنون ، اكنون ، اكنون ، با شتاب ، با شتاب ، با شتاب، اى مهربان‏ترين مهربانان به حق محمّد و خاندان پاك او .

۱۱:۵۶

بازارسال شده از قاسمی
thumnail
سلام علیکم اعظم الله اجورکم. شهادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام را به حضرت عالی و خانواده محترم تسلیت عرض می کنم. ان شاءالله سالم و در پناه آل فاطمه باشید.

۱۱:۵۷