#حکایت_سه_مَرکَب_زندگی_صفحه81
نقل است که از او [ابراهیم ادهم] پرسیدند که روزگار چگونه میگذرانی؟ گفت: «سه مَرکب دارم؛ بازبسته؛
چون نعمتی پدید آید، بر مَرکب شُکر نشینم و پیش او بازشوم
و، چون بلایی پدید آید، بر مَرکب صبر نشینم و پیش بازروم
و، چون طاعتی پیدا گردد، بر مَرکب اخلاص نشینم و پیش روم.»
نقل است که از او [ابراهیم ادهم] پرسیدند که روزگار چگونه میگذرانی؟ گفت: «سه مَرکب دارم؛ بازبسته؛
چون نعمتی پدید آید، بر مَرکب شُکر نشینم و پیش او بازشوم
و، چون بلایی پدید آید، بر مَرکب صبر نشینم و پیش بازروم
و، چون طاعتی پیدا گردد، بر مَرکب اخلاص نشینم و پیش روم.»
۱۳:۱۱
#معنی_حکایت_صفحه81
حکایتی هست که میگوید: روزی از ابراهیم ادهم عارف بزرگ پرسیدند چگونه گذران زندگی میکنی؟ پاسخ داد: سه اسب دارم که پیوسته بر آن ها سوار میشوم (و اینگونه زندگی میکنم)؛ یکی اسب شکرگزاری از خداوند است که وقتی نعمتی به من ارزانی میدارد بر آن سوار میشوم و به جلو میروم.(روزم را با شکرگزاری میگذرانم)، یکی اسب صبر است که وقتی اتفاق بدی میافتد و بلا و مصیبتی پیش میآید بر آن سوار میشوم و پیش میروم. (در مواقع بلا صبر پیشه میکنم و با صبوری روزگار میگذرانم.) اسب سوم اسب خلوص و یکرنگی و دوری از ظاهرسازی است که در مواقع فرمانبرداری از دستورات خداوند و عبادت کردن بر آن سوار میشوم و جلو میروم. (تظاهر به عبادت و بندگی نمیکنم بلکه خالصانه و از ته قلب از دستورات پروردگار اطاعت میکنم و خدا را عبادت میکنم.)
معنی کلمات:
نقل است: آورده اند / ابراهیم ادهم: از عارفان بزرگ و مشهور قرن یکم اهل بلخ/ میگذرانی: سپری میکنی / روزگار گذراندن: زندگی کردن/ مَرکب: اسب، آنچه بر آن سوار شوند / بازبسته: وابسته، پیوسته و مرتبط (بههم) / پدید آید: پدید شود / بازشوم: بازروم / بازروم: می روم / طاعت: فرمانبرداری، بندگی خداوند/ اخلاص: خلوص و یکرنگی (متضاد: ریا، ظاهرنمایی)/ پیش: جلو
آرایه های ادبی:
مَرکب شُکر: اضافه تشبیهی / مَرکب صبر: اضافه تشبیهی / طاعت: عبادت / مَرکب اخلاص: اضافه تشبیهی/ پدید آید، پیدا گردد: مترادف (هممعنی)
/ باز شوم و بازروم: سجع/
نعمت، طاعت: سجع
مفهوم و پیام کلی حکایت:
سه اصل مهم در همه ی مراحل زندگی یک مسلمان: شکرگزاری به هنگام اتفاقات خوب (به جای مغرور شدن و فریب دنیا را خوردن)، صبوری کردن موقع مصیبت (به جای بی تابی یا واکنش های حقیرانه) و خلوص و پرهیز از ریاکاری در اطاعت از دستورات الهی (به جای تظهر و ریاکاری در عبادت خداوند) است.
حکایتی هست که میگوید: روزی از ابراهیم ادهم عارف بزرگ پرسیدند چگونه گذران زندگی میکنی؟ پاسخ داد: سه اسب دارم که پیوسته بر آن ها سوار میشوم (و اینگونه زندگی میکنم)؛ یکی اسب شکرگزاری از خداوند است که وقتی نعمتی به من ارزانی میدارد بر آن سوار میشوم و به جلو میروم.(روزم را با شکرگزاری میگذرانم)، یکی اسب صبر است که وقتی اتفاق بدی میافتد و بلا و مصیبتی پیش میآید بر آن سوار میشوم و پیش میروم. (در مواقع بلا صبر پیشه میکنم و با صبوری روزگار میگذرانم.) اسب سوم اسب خلوص و یکرنگی و دوری از ظاهرسازی است که در مواقع فرمانبرداری از دستورات خداوند و عبادت کردن بر آن سوار میشوم و جلو میروم. (تظاهر به عبادت و بندگی نمیکنم بلکه خالصانه و از ته قلب از دستورات پروردگار اطاعت میکنم و خدا را عبادت میکنم.)
معنی کلمات:
نقل است: آورده اند / ابراهیم ادهم: از عارفان بزرگ و مشهور قرن یکم اهل بلخ/ میگذرانی: سپری میکنی / روزگار گذراندن: زندگی کردن/ مَرکب: اسب، آنچه بر آن سوار شوند / بازبسته: وابسته، پیوسته و مرتبط (بههم) / پدید آید: پدید شود / بازشوم: بازروم / بازروم: می روم / طاعت: فرمانبرداری، بندگی خداوند/ اخلاص: خلوص و یکرنگی (متضاد: ریا، ظاهرنمایی)/ پیش: جلو
آرایه های ادبی:
مَرکب شُکر: اضافه تشبیهی / مَرکب صبر: اضافه تشبیهی / طاعت: عبادت / مَرکب اخلاص: اضافه تشبیهی/ پدید آید، پیدا گردد: مترادف (هممعنی)
/ باز شوم و بازروم: سجع/
نعمت، طاعت: سجع
مفهوم و پیام کلی حکایت:
سه اصل مهم در همه ی مراحل زندگی یک مسلمان: شکرگزاری به هنگام اتفاقات خوب (به جای مغرور شدن و فریب دنیا را خوردن)، صبوری کردن موقع مصیبت (به جای بی تابی یا واکنش های حقیرانه) و خلوص و پرهیز از ریاکاری در اطاعت از دستورات الهی (به جای تظهر و ریاکاری در عبادت خداوند) است.
۱۳:۱۱
#پایان_درس_هفتم
۱۳:۱۵
سلام بر همه شما دانش آموزان عزیزم
وقت همگی به خیر و شادی ان شاءالله
وقت همگی به خیر و شادی ان شاءالله
۶:۳۱
آزمون نیمسال اول(امتحانات دی ماه) تا پایان درس هفتم میباشد
برای آشنای شما با سوالات آزمون،نمونه سوال(از بخشهای مهم درسها،همراه با پاسخشان،که با تیک سبز مشخص شده) ارسال میکنم،امیدوارم که مفید واقع گردد
برای آشنای شما با سوالات آزمون،نمونه سوال(از بخشهای مهم درسها،همراه با پاسخشان،که با تیک سبز مشخص شده) ارسال میکنم،امیدوارم که مفید واقع گردد
۶:۳۱
#سوالات_مهم_فارسی_و_نگارش#پایه_دوازدهم_
#معنی_ابیات_و_عبارات_را_بنویسید.
1- ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی / نروم جز به همان ره که توأم راه نمایی
ای پادشاه (خداوندا) نام تو را بر زبان میآورم؛ زیرا تو پروردگار پاک هستی. فقط در راهی که تو به من نشان میدهی قدم میگذارم.
2_ منت خدای را عزّ و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت:
سپاس ویژه خداوند است (گرامی و بزرگ) که بندگی اش موجب نزدیکی به اوست و سپاس گزاری اش سبب نعمت.
3_ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز / کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
ای مرغ سحر، عشق و عاشقی را از پروانه یاد بگیر؛ زیرا پروانه سوخته جان درگذشت؛ اما سخنی نگفت. (کنایه از اینکه عاشق راستین جانش را برای دلبرش میدهد و هیچ سخن و اعتراضی نمیکند.)
4_عاکفان کعبه جلالش به تقصیر عبادت معترف که: ماعبدناک حق عبادتک
اعتکاف کنندگان ( گوشه نشینان کعبه ) اعتراف دارند که در عبادت او کوتاهی کرده اند و میگویند که: خدایا حق بندگی تو را ادا نکرده ایم.
5_یکی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فروبرده بود و در بحر مکاشفت مستغرق شده.
یکی از عارفان که در حال مراقبت بود و در کشف حقایق عرفانی غرق شده بود.
6_ گویند که بطّی در آب روشنایی ستاره می دید. پنداشت که ماهی است؛ قصدی می کرد تا بگیرد و هیچ نمی یافت.
حکایت کرده اند که مرغابیای بود که هر وقت در رودخانه نوری میدید، فکر میکرد آن نور، ماهی است. تلاش میکرد آن را بگیرد اما چیزی دستگیرش نمیشد.
7_ ای دیو سپید پای در بند ای گنبد گیتی ای دماوند.
دیو سپید:استعاره از دماوند و تلمیح به آخرین مرحله از هفت خوانِ رستم
(ای دماوند ی که مانندِ دیوی سپید ،گرفتارو اسیر شده ای و چون بامِ جهان بر افراشته و
با شکوهی.)
8- زین بی خردانِ سفله بِستان /
دادِ دلِ مردمِ خردمند
( ای دماوند، دادِ دلِ مردمانِ خردمند را از این حاکمانِ بی خرد و فرومایه بگیر.)
9_ بفکن ز پی این اساس تزویر /
بگسل ز هم این نژاد و پیوند
این بنای ستم گری را از بنیان نابود کن ،چرا که باید بنای ظلم را از ریشه بر کند و نابود ساخت
10_ بدان که از جمله نام های حـُسن یکی (( جمال )) است و یکی (( کمال )). و هرچه موجودند از روحانی و جسمانی، طالب کمال اند.
بدان که یکی از نامهای خوبی، «زیبایی» است و یکی «کمال»، و همة موجودات روحانی و جسمانی، خواهان رسیدن به کمال هستند.
11_ محبت چون به غایت رسد، آن راعشق خوانند. و عشق خاص تر از محبت است .
وقتی که محبت به نهایت برسد، به آن عشق می گویند و عشق از محبت، خاص تر و بهتر است..
12_ پس اول پایه معرفت است و دوم پایه محبت و سِیّم پایه ، عشق .و به عالم عشق که بالای همه است نتوان رسیدن تا از معرفت و محبت دو پایه نردبان نسازد.
پس پایة اول، شناخت، پایة دوم، محبت، و پایة سوم، عشق است و به عالم عشق – که بالاترین است- نمی توان رسید مگر با عبور از دو مرحلة شناخت و محبت.
13_ عشق آتش است ، هرجا که باشد ، جز او رخت ، دیگری ننهد.
عشق مانند آتش است؛ هرجا که باشد، جز خودش، اجازة اقامت به دیگری نمی دهد.
14_ سودای عشق از زیرکی جهان بهتر ارزد و دیوانگی عشق بر همه عقل ها افزون آید.
شیدایی عشق، باارزشتر از هوشیاری جهان است و دیوانگی عشق برتر از همة عقل هاست.
15_ ای عزیز، به خدا رسیدن فرض است ، و لابد هرچه به واسطه آن به خدا رسند ، فرض باشد به نزدیک طالبان
ای عزیز! رسیدن به خدا واجب است و ناچار، هرچه به وسیلة آن به خدا برسند نیز نزد طلب کنندگان واجب می شود.
16_ صبح ، هنگام چریغ آفتاب کنار یک قنات در شهر سیرجان اتراق می کردیم.
صبح زود هنگام بالا آمدن آفتاب، کنار قنات و چشمه،توقف می کردیم.
17_برای کلمات زیر واژه معادل بنویسید.
شادی بخش = مفرّح سریر = تخت پادشاهی ناگزیر = ناچار به خدای تعالی بازگشتن=انابت
18_واژه های مشخص شده ، نماد چه مفاهیمی هستند؟ ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
(مرغ سحر )نماد چیست؟
عاشقان دروغین
(پروانه) نماد چیست؟
عاشقان واقعی
19_در بیت های زیر ، ترکیب های اضافی را پیدا کنید. تو مشت درشت روزگاری از گردش قرن ها پس افکند
مشت درشت
گردش قرن
20_ املای کدام کلمه نادرست است. شکل درست آن را بنویسید.
آکفان کعبه جلالش ب
#معنی_ابیات_و_عبارات_را_بنویسید.
دیو سپید:استعاره از دماوند و تلمیح به آخرین مرحله از هفت خوانِ رستم
با شکوهی.)
دادِ دلِ مردمِ خردمند
بگسل ز هم این نژاد و پیوند
شادی بخش = مفرّح سریر = تخت پادشاهی ناگزیر = ناچار به خدای تعالی بازگشتن=انابت
(مرغ سحر )نماد چیست؟
(پروانه) نماد چیست؟
آکفان کعبه جلالش ب
۶:۳۴
ه تقصیر عبادت معترف
عاکفان
21_در بیت زیر، استعاره را مشخص کنید.
پنهان مکن آتش درون را
آتش (استعاره از خشم)
22_چرا شاعر خطاب به «دماوند» چنین میگوید؟ «تو قلبِ فسرده زمینی / از درد، ورم نموده یک چند»
زیرا او را مظلومی میداند که مورد ظلم واقع شده و به خاطر این ظلم از زمین سر
بیرون آورده است.
23_ یک جمله بنویسید که ( نهاد، مسند، فعل) در آن به کار رفته باشد.
عشق آتش است.
24_ یک جمله بنویسید که ( نهاد، مفعول مسند، فعل) در آن به کار رفته باشد.
برخی عاشق را دیوانه می پندارند.
25_ املای کدام کلمه نادرست است؟ شکل درست آن را بنویسید.
حیاط از عشق می شناس و ممات بی عشق می یاب.
حیات
26_ املای کدام کلمه نادرست است؟ شکل درست آن را بنویسید.
تمام این مناضر بر اساس تعریف ویکتور هوگو از میدان جنگ در جلد دوم کتاب بینوایان ساخته شده است.
مناظر
27_ ممیز ( واحد شمارش ) کدام است؟ دو تخته فرش
تخته
28_ممیز ( واحد شمارش ) کدام است؟ یک دست کت و شلوار
دست
29_در جمله زیر (( هسته )) را پیدا کنید.
قدرتِ قلم نویسنده
قدرت
30_در جمله زیر (( هسته )) را پیدا کنید.
دانش آموز پایه دوازدهم
دانش آموز
31_ عبارت زیر یادآور کدام مَثَل است؟ صفحه 80
از بیمِ عقرب جرّاره دموکراسی قرن بیستم، ناچار شده به مار غاشیه حکومت سرهنگ ها پناه ببرد.
32_ سهروردی شرط دستیابی به عالم عشق را چه می داند؟
شرط دستیابی به عشق ، داشتن معرفت و محبت است.
33_ ((رخت نهادن)) کنایه از چیست ؟
کنایه از اقامت کردن
34_ یک جمله بنویسید که آرایه تشبیه در آن به کار رفته باشد.
عشق، چون آتش است.
35_ یک جمله بنویسید که آرایه سجع در آن به کار رفته باشد.
از جمله نام های حُسن ، یکی ((جمال )) است و یکی (( کمال))جمال و کمال
36_ (دیو سپید ) ترکیب وصفی است یا اضافی؟ چرا؟
ترکیب وصفی استچون از اسم + صفت تشکیل شده است.
37_ (دادِ دل ) ترکیب وصفی است یا اضافی؟ چرا؟
ترکیب اضافی است چون از اسم + اسم ، تشکیل شده است.
38_فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدین بگسترد.
(فرش زمرّدین ) چه نوع آرایه ای دارد؟
استعاره از سبزه و چمن
39_واژه نامه (صفحات158 تا 161) درس 1 تا پایان درس 7
معنی واژه های زیر را بنویسید. تحفه = هدیه خوان = سفره مَلِک= پادشاه، خداوند شهد= عسل نسیم= خوش بو ارغند = خشمگین طیلسان=نوعی پارچه سفله = فرومایه، بدسرشت معجر = سرپوش، روسری ممات = مرگ اُتراق= توقف سوءهاضمه=دیر هضمی جرّاره= نوعی عقرب زرد سمّی چریغ آفتاب= طلوع آفتاب، صبح زود کازیه = جا کاغذی کِی = پادشاه طاق=سقف خمیده مار غاشیه= ماری خطرناک در دوزخ نَمَط = بساط شطرنج ستوران=حیوانات چارپا
40_ کلمات مهم املایی از صفحه (158 تا 161) درس 1 تا پایان درس 7
ثنا وهم انابت تتمّه عاکفان عصاره منظر ستوران سفله نحس فرض تداعی سوءهاضمه طیلسان فرسخ
41_ شعرخوانی ( شعر حفظی) ابیات ناتمام را تکمیل کنید.ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران
آیینه نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
#سوالات_نگارش_پایه_دوازدهم
42_خاطره چیست؟
یکی از ساده ترین، بی تکلف ترین و مؤثرترین راه ها برای انتقال احساسات خود به دیگران است.
43_ شروع خاطره بر چه اساسی شکل می گیرد؟
می تواند بر اساس زمان، مکان یا بر اساس رویدادی خاطره انگیز باشد.
44_یکی از خاطرات رندگی خود را بنویسید. ( حداقل 6 سطر )
45_ ضرب المثل زیر را گسترش دهید.( حداقل 2 سطر )
از دل برود هر آن که از دیده برفت .
45_متن زبانی را تعریف کنید.
متن ساده و بدون بهره گیری از تخیّل و احساس یک #متن_زبانی است.
46_ نثر ادبی را تعریف کنید .
متن یا نثری که به زیبایی های ادبی آراسته شود، «نثر ادبی» خوانده می شود.
47_نویسنده برای تبدیل یک متن زبانی به متن ادبی از چه عناصری بهره می گیرد؟
۱- خیال و احساس ۲- انتخاب واژه های مناسب
48_جملۀ زبانی زیر را به جمله ادبی تبدیل کنید.
خورشید غروب کرد.
خورشید چشم های خود را بست.
49_هر کلمه چند وجه دارد؟ نام ببرید.
۱- لفظ ۲- معنی
50_کاربرد نثر ادبی در زندگی روزمرّه را بنویسید. داستان ها، خاطره نگاری، نامه ها، زندگی نامه ها،پیامک،کارت عروسی
51_شعرگردانی:
شعر زیر را بخوانید و برداشتِ خود را از آن بنویسید.
عشق، شوری در نهادِ ما نهاد / جان ما در بوته سودا نهاد
عشق، آشوب و فتنه ای در درون و سرشت ما گذاشت و جان ما در کوره کوزه گری قرارداد و ما را آزمود. (تا آلودگی های ما را از ما
پنهان مکن آتش درون را
بیرون آورده است.
حیاط از عشق می شناس و ممات بی عشق می یاب.
تمام این مناضر بر اساس تعریف ویکتور هوگو از میدان جنگ در جلد دوم کتاب بینوایان ساخته شده است.
قدرتِ قلم نویسنده
دانش آموز پایه دوازدهم
از بیمِ عقرب جرّاره دموکراسی قرن بیستم، ناچار شده به مار غاشیه حکومت سرهنگ ها پناه ببرد.
(فرش زمرّدین ) چه نوع آرایه ای دارد؟
معنی واژه های زیر را بنویسید. تحفه = هدیه خوان = سفره مَلِک= پادشاه، خداوند شهد= عسل نسیم= خوش بو ارغند = خشمگین طیلسان=نوعی پارچه سفله = فرومایه، بدسرشت معجر = سرپوش، روسری ممات = مرگ اُتراق= توقف سوءهاضمه=دیر هضمی جرّاره= نوعی عقرب زرد سمّی چریغ آفتاب= طلوع آفتاب، صبح زود کازیه = جا کاغذی کِی = پادشاه طاق=سقف خمیده مار غاشیه= ماری خطرناک در دوزخ نَمَط = بساط شطرنج ستوران=حیوانات چارپا
ثنا وهم انابت تتمّه عاکفان عصاره منظر ستوران سفله نحس فرض تداعی سوءهاضمه طیلسان فرسخ
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
#سوالات_نگارش_پایه_دوازدهم
از دل برود هر آن که از دیده برفت .
۱- خیال و احساس ۲- انتخاب واژه های مناسب
خورشید غروب کرد.
۱- لفظ ۲- معنی
شعر زیر را بخوانید و برداشتِ خود را از آن بنویسید.
عشق، شوری در نهادِ ما نهاد / جان ما در بوته سودا نهاد
۶:۳۴
جدا گرداند.)
52_ برای نگارش قطعه ادبی ، لازم است به چه ویژگی هایی توجه کنیم؟
1، نگاه تازه و بدیع به موضوع یا پدیده
2، استفاده بجا و به اندازه از آرایه های ادبی
3، آغاز زیبا و نگاه متفاوت
53_ یک قطعه ی ادبی بنویسید که
در آن از عناصر ادبی و آرایه و تشبیه و کنایه استفاده شده باشد. ( 4 سطر )
چراغ درختان که زرد و قرمز می شود، پاییز از چهارراه فصل ها می گذرد. بعضی از قسمت های زندگی اصلاآسفالت نشده است ، بلکه جاده ای سنگلاخ و پر پیچ و خم و پر از دره و پرتگاه است.54_ دمدمه های اردیبهشت 1345 بود.
این خاطره بر چه اساسی شروع شده است؟
شروع خاطره بر اساس زمان
55_کلاس درس انگار تمامی نداشت.
این خاطره بر چه اساسی شروع شده است؟
شروع خاطره بر اساس مکان
56 آن روزها دانشگاه تهران ایّام پر التهابی را می گذراند.
این خاطره بر چه اساسی شروع شده است؟
شروع خاطره بر اساس رویدادی خاطره انگیز
57 کوه ها بر آسمان بوسه می زنند.
متن زبانی است یا ادبی؟ چرا ؟
متن ادبی ، چون از عنصر خیال و احساس ، استفاده شده است.
58_ کوه ها ، برجستگی های بلندی هستند که برخی از آن ها آتشفشانی می کنند.
متن زبانی است یا ادبی؟ چرا ؟
متن زبانی ؛ چون متن ساده و بدون بهره گیری از تخیّل و احساس است.
59_جمله ی زبانی زیر را به جمله ی ادبی تبدیل کنید.
زمستان گذشت و بهار آمد.
زمستان چشم های خود را بست و بهار چشم گشود.
60_این جمله، زبانی است یا ادبی؟
سر بی کلاه به باد خواهد رفت .
جمله ادبی
در آن از عناصر ادبی و آرایه و تشبیه و کنایه استفاده شده باشد. ( 4 سطر )
این خاطره بر چه اساسی شروع شده است؟
55_کلاس درس انگار تمامی نداشت.
56 آن روزها دانشگاه تهران ایّام پر التهابی را می گذراند.
57 کوه ها بر آسمان بوسه می زنند.
58_ کوه ها ، برجستگی های بلندی هستند که برخی از آن ها آتشفشانی می کنند.
زمستان گذشت و بهار آمد.
سر بی کلاه به باد خواهد رفت .
۶:۳۵
لطفا همه سوالات ارسالی را بخوانید و پاسخش را به طور کامل یاد بگیرید
احتمالا برخی از سوالات ارسالی در آزمون اصلی شما لحاظ شود،ولی برای آزمون،صرفاً به این سوالات بسنده نکنید
احتمالا برخی از سوالات ارسالی در آزمون اصلی شما لحاظ شود،ولی برای آزمون،صرفاً به این سوالات بسنده نکنید
۶:۳۶
موارد ارسالی رو بخوانید و یاد بگیرید،ضمن اینکه با طرز سوال امتحانی آشنا می شوید،به نوعی هم،نمونه سوالاتی از بخشهای مهم درسها در اختیار دارید
۶:۳۷
شاد و پیروز و سلامت باشید
۶:۳۸
#درس 13 کباب غاز #معنی_واژه_ها
ترفیع : بالا بردن
رتبه : درجه
ترفیع رتبه : بالا رفتن درجه و حقوق کارمند دولت با توجّه به سوابق وسنوات خدمت او
هم قطارها : هم کارها و هم ردیف ها
صحیح : درست و حسابی ، عالی
ولیمه : طعامی که در مهمانی یا عروسی بدهند
نوش جان نموده : کنایه از خوردن
زد : اتفاقاً ، از قضا ، قید
عیال : زن وهمسر
درست جلوشان درآیی : کنایه از باید رعایت کامل آداب و رسوم مهمانی رابرگزار کنی و بخوبی پذیرایی کنی ، سنگ تمام گذاشتن ، آبرومندانه پذیرایی کردن
مالیّه : وضع مالی
خرت و پرت : کنایه از وسایل بی ارزش زندگی و مرکب اَتباعی
مرکّب اَتباعی : به ترکیب هایی که در آن ها لفظ دوم اغلب بی معنی استو برای تأکید لفظ اوّل می آید مرکب اَتباعی یا اَتباع گویند .
تنها : فقط
وعده بگیر : دعوت کن
مابقی : بقیّه
نقداً : فعلاً
خط بکش : کنایه از نادیده گرفتن ، صرف نظر کردن
بگذار سماق بمکند : کنایه از انتظار بیهوده کشیدن ، در انتظار گذاشتن، سر کار گذاشتن
آزگار : مدّتی دراز و بطور مداوم ، یک سال طولانی
پایی بیفتد : کنایه از فرصتی پیش آید
شکم ها را صابون زده اند : کنایه از وعده و وعید دادن به خود ، دل خوشکردن
وعده : نوید ، مژده
وعید : وعده ی بد ، تهدید
وعده و وعید : تضاد
ساعت شماری می کنند : کنایه از انتظار کشیدن ، شدیداً منتظر بودن
لوازم عاریه : آنچه از کسی برای رفع احتیاج بگیرند و پس از رفع نیازپس دهند .
شکوم : شکون : چیزی را به فال نیک گرفتن ، میمنت ، خجستگی ، فرایندواجی ابدال
بند هفتم :
موافقت کرد : همراهی کرد
بنا شد : قرار شد
معهود : عهد کرده شده ، متداول ، معمول
دو رنگ : دو نوع ، دو جور
مخلّفات : موارد فرعی سر سفره مثل ماست و ترشی و ....
گرم ونرم : جناس ناقص اختلافی
کیفور : سرحال آمدن ، سرخوش ، متمتع ، آن که کیف و لذّت برده ، سر ذوقآمدن ، سرنشاط آمدن
دیلاقی : آدم دراز و بی قد و قواره ، « ی » وحدت و نکره
شرفیاب شده است : آمده است
لات ولوت : فقیر وبیچاره ، ولگرد و بیکار
آسمان جل : کنایه از بی جا و مکان بودن ، کسی که رواندازش آسمان وزیراندازش زمین است .
جل : پوششی بی ارزش معمولاً به صورت رو یا زیر انداز بی ارزش که رویالاغ می اندازند .
بی دست وپا : کنایه از بی عرضه
پخمه : کودن و ابله ، خنگ و نفهم ، شخص کودن ، پپه ، چلمن ، ساده
مشعوف : شیفته و دلباخته ، شاد ، خوشحال
شرّ این غول بی شاخ و دم را از سر ما بکن : کنایه از دور کردن مزاحمتکسی
به من دخلی ندارد : به من مربوط نیستماشاء الله هفت قرآن به میان : دعایی است که برای پرهیز از چشم زخممی گویند
ترفیع : بالا بردن
رتبه : درجه
ترفیع رتبه : بالا رفتن درجه و حقوق کارمند دولت با توجّه به سوابق وسنوات خدمت او
هم قطارها : هم کارها و هم ردیف ها
صحیح : درست و حسابی ، عالی
ولیمه : طعامی که در مهمانی یا عروسی بدهند
نوش جان نموده : کنایه از خوردن
زد : اتفاقاً ، از قضا ، قید
عیال : زن وهمسر
درست جلوشان درآیی : کنایه از باید رعایت کامل آداب و رسوم مهمانی رابرگزار کنی و بخوبی پذیرایی کنی ، سنگ تمام گذاشتن ، آبرومندانه پذیرایی کردن
مالیّه : وضع مالی
خرت و پرت : کنایه از وسایل بی ارزش زندگی و مرکب اَتباعی
مرکّب اَتباعی : به ترکیب هایی که در آن ها لفظ دوم اغلب بی معنی استو برای تأکید لفظ اوّل می آید مرکب اَتباعی یا اَتباع گویند .
تنها : فقط
وعده بگیر : دعوت کن
مابقی : بقیّه
نقداً : فعلاً
خط بکش : کنایه از نادیده گرفتن ، صرف نظر کردن
بگذار سماق بمکند : کنایه از انتظار بیهوده کشیدن ، در انتظار گذاشتن، سر کار گذاشتن
آزگار : مدّتی دراز و بطور مداوم ، یک سال طولانی
پایی بیفتد : کنایه از فرصتی پیش آید
شکم ها را صابون زده اند : کنایه از وعده و وعید دادن به خود ، دل خوشکردن
وعده : نوید ، مژده
وعید : وعده ی بد ، تهدید
وعده و وعید : تضاد
ساعت شماری می کنند : کنایه از انتظار کشیدن ، شدیداً منتظر بودن
لوازم عاریه : آنچه از کسی برای رفع احتیاج بگیرند و پس از رفع نیازپس دهند .
شکوم : شکون : چیزی را به فال نیک گرفتن ، میمنت ، خجستگی ، فرایندواجی ابدال
بند هفتم :
موافقت کرد : همراهی کرد
بنا شد : قرار شد
معهود : عهد کرده شده ، متداول ، معمول
دو رنگ : دو نوع ، دو جور
مخلّفات : موارد فرعی سر سفره مثل ماست و ترشی و ....
گرم ونرم : جناس ناقص اختلافی
کیفور : سرحال آمدن ، سرخوش ، متمتع ، آن که کیف و لذّت برده ، سر ذوقآمدن ، سرنشاط آمدن
دیلاقی : آدم دراز و بی قد و قواره ، « ی » وحدت و نکره
شرفیاب شده است : آمده است
لات ولوت : فقیر وبیچاره ، ولگرد و بیکار
آسمان جل : کنایه از بی جا و مکان بودن ، کسی که رواندازش آسمان وزیراندازش زمین است .
جل : پوششی بی ارزش معمولاً به صورت رو یا زیر انداز بی ارزش که رویالاغ می اندازند .
بی دست وپا : کنایه از بی عرضه
پخمه : کودن و ابله ، خنگ و نفهم ، شخص کودن ، پپه ، چلمن ، ساده
مشعوف : شیفته و دلباخته ، شاد ، خوشحال
شرّ این غول بی شاخ و دم را از سر ما بکن : کنایه از دور کردن مزاحمتکسی
به من دخلی ندارد : به من مربوط نیستماشاء الله هفت قرآن به میان : دعایی است که برای پرهیز از چشم زخممی گویند
۱۰:۱۸
برای پرهیز از بدی یا دور شدن مصیبت ، این جمله را به صورت دعا می خواننده، معادل امروزی آن : گوش شیطان کر
هر گلی هست به سر خودتان بزنید : کنایه از نتیجه ی کار عاید خودت میشود
یا خیر و شر این موضوع با خودت است . ؛ تمثیل است
گل به سر زدن : کنایه از عزیز شمردن
لابد : حتماً
چنین روز مبارکی صله ی ارحام نکنی کی خواهی کرد ؟ : استفهام انکاری
صله ی ارحام : دیدار اقوام
لهذا : به این خاطر
سرش را خم کرده است . : چهار جزیی مفعول مسندی
واترقیده اند : تنّزل کرده است ، به عقب بر گشته اند ، متضاد ترقّّی
تک : دک : فرایند واجی ابدال
تک و پوز : دک و پوز : سر و دهان
کریه تر : زشت تر
گردنش مثل گردن همان غاز مادر مرده بود : تشبیه
گردن او : مشبّه
مثل : ادات تشبیه
غاز : مشبّهٌ به
وجه شبه : درازی گردن
خورد رفته بود : ساییده شده بود و از بین رفته بود ، شلوارش زانوانداخته
راستی راستی : قید تأکید
تصوّر کردم : فکر کردم
دو رأس : دو تا
کش رفته : کنایه از دزدیدن
شئٌ عجاب : تلمیح و اشاره دارد به امری شگفت و تضمین آیه ی 5 سوره ی ص« اِنَّ هذا لَشَئ ٌعُجابٌ »
هراسان : وحشت زده
خاک به سرم : کنایه از بدبخت و بیچاره
دیدم حرف حسابی است : حرف منطقی است
بد غفلتی : فراموش کردن ، اشتباه کردن ، بی خبر گشتن ، نادانستن چیزی، فراموشی نسیان ، نادانی ، سهل انگاری ، اشتباه کردم
حُسن : خوبی
سر به مهر : کنایه از دست نخورده
حقّاً : قید تأکید
هیچ برو برگرد نداشت : کنایه از این که قطعی و حتمی بود
استشاره : رأی زدن ، مشورت کردن
چاره ای منحصر به فرد : تنها راه نجات وچاره ، راه حل
منحصر به فرد : صفت برای چاره
دست و پا کنیم : کنایه از فراهم کنیم .
چلمن : کسی که زود فریب بخورد ، نالایق و بی دست و پا ، پپه ، نفهم
شکستن گردن رستم : کنایه از انجام امری بسیار دشوار ، کار سخت و بزرگو محال را انجام دادن
از دستش ساخته است : مجازاً توانایی دارد ، از دستش بر می آید
چند مرده حلاجی : کنایه از این که چقدر توانایی داری
حلاج : پنبه زن
از زیر سنگ هم شده : کنایه از هر طور شده ، به سختی هم که شده
عادت معهود : مطابق معمول
مبلغی : کمی ، اندکی
سرخ وسیاه شدن : کنایه از خجالت کشیدن
صدایش بریده بریده مثل صدای قلیانی که آبش را کم و زیاد کنند.
بریده بریده : با لکنت
کم و زیاد : تضادنی پیچ و قلیان : مراعات نظیر
عید و قید : جناس ناقص اختلافی
باید قید غاز را به کلّی زد و از این خیال به کلّی منصرف شد : دو جملهی مترادف
کنایه از منصرف شدن از چیزی یا کاری
استیصال : ناچاری و درماندگی۷
چه خاکی بر سرم بریزم : کنایه از در مواجهه با این بدبختی چه کاریباید انجام بدهم ، چه چاره ای بیندیشم .
مختارید : صاحب اختیارید
میهمانی : مجازاً دعوت به مهمانی
میهمانی را پس می خواندید : پس می گرفتید
خودتان را به ناخوشی بزنید : تمارض
بزنید : مجازاً نشان بدهید
طبیب : دکتر
قدغن کرده : منع کرده ، نهی کرده
رفقا : دوستان
بچّه قنداقی که نیستند : کنایه از این که خوب می فهمند .
مثل بچّه ی آدم باور کنند : بلافاصله بپذیرند و با من درگیر نشوند .
پاپی می شوند : کنایه از در امری اصرار کردن ، مُصر شدن ، پی گیر شدن
حسابش را کف دستش بگذاریم : کنایه از این که تنبیه ومجازاش کنیم .
پرت وپلا : بیهوده و بی معنی ، مرکب اتباعی
دیدم زیاد پرت و پلا می گوید : ( دیدم می گوید ) حس آمیزی
هزار سال به این سال ها : دعا برای طول عمر
شیوه ای سوار کرد : کنایه از به کار بردن نیرنگ و فریب .
هر گلی هست به سر خودتان بزنید : کنایه از نتیجه ی کار عاید خودت میشود
یا خیر و شر این موضوع با خودت است . ؛ تمثیل است
گل به سر زدن : کنایه از عزیز شمردن
لابد : حتماً
چنین روز مبارکی صله ی ارحام نکنی کی خواهی کرد ؟ : استفهام انکاری
صله ی ارحام : دیدار اقوام
لهذا : به این خاطر
سرش را خم کرده است . : چهار جزیی مفعول مسندی
واترقیده اند : تنّزل کرده است ، به عقب بر گشته اند ، متضاد ترقّّی
تک : دک : فرایند واجی ابدال
تک و پوز : دک و پوز : سر و دهان
کریه تر : زشت تر
گردنش مثل گردن همان غاز مادر مرده بود : تشبیه
گردن او : مشبّه
مثل : ادات تشبیه
غاز : مشبّهٌ به
وجه شبه : درازی گردن
خورد رفته بود : ساییده شده بود و از بین رفته بود ، شلوارش زانوانداخته
راستی راستی : قید تأکید
تصوّر کردم : فکر کردم
دو رأس : دو تا
کش رفته : کنایه از دزدیدن
شئٌ عجاب : تلمیح و اشاره دارد به امری شگفت و تضمین آیه ی 5 سوره ی ص« اِنَّ هذا لَشَئ ٌعُجابٌ »
هراسان : وحشت زده
خاک به سرم : کنایه از بدبخت و بیچاره
دیدم حرف حسابی است : حرف منطقی است
بد غفلتی : فراموش کردن ، اشتباه کردن ، بی خبر گشتن ، نادانستن چیزی، فراموشی نسیان ، نادانی ، سهل انگاری ، اشتباه کردم
حُسن : خوبی
سر به مهر : کنایه از دست نخورده
حقّاً : قید تأکید
هیچ برو برگرد نداشت : کنایه از این که قطعی و حتمی بود
استشاره : رأی زدن ، مشورت کردن
چاره ای منحصر به فرد : تنها راه نجات وچاره ، راه حل
منحصر به فرد : صفت برای چاره
دست و پا کنیم : کنایه از فراهم کنیم .
چلمن : کسی که زود فریب بخورد ، نالایق و بی دست و پا ، پپه ، نفهم
شکستن گردن رستم : کنایه از انجام امری بسیار دشوار ، کار سخت و بزرگو محال را انجام دادن
از دستش ساخته است : مجازاً توانایی دارد ، از دستش بر می آید
چند مرده حلاجی : کنایه از این که چقدر توانایی داری
حلاج : پنبه زن
از زیر سنگ هم شده : کنایه از هر طور شده ، به سختی هم که شده
عادت معهود : مطابق معمول
مبلغی : کمی ، اندکی
سرخ وسیاه شدن : کنایه از خجالت کشیدن
صدایش بریده بریده مثل صدای قلیانی که آبش را کم و زیاد کنند.
بریده بریده : با لکنت
کم و زیاد : تضادنی پیچ و قلیان : مراعات نظیر
عید و قید : جناس ناقص اختلافی
باید قید غاز را به کلّی زد و از این خیال به کلّی منصرف شد : دو جملهی مترادف
کنایه از منصرف شدن از چیزی یا کاری
استیصال : ناچاری و درماندگی۷
چه خاکی بر سرم بریزم : کنایه از در مواجهه با این بدبختی چه کاریباید انجام بدهم ، چه چاره ای بیندیشم .
مختارید : صاحب اختیارید
میهمانی : مجازاً دعوت به مهمانی
میهمانی را پس می خواندید : پس می گرفتید
خودتان را به ناخوشی بزنید : تمارض
بزنید : مجازاً نشان بدهید
طبیب : دکتر
قدغن کرده : منع کرده ، نهی کرده
رفقا : دوستان
بچّه قنداقی که نیستند : کنایه از این که خوب می فهمند .
مثل بچّه ی آدم باور کنند : بلافاصله بپذیرند و با من درگیر نشوند .
پاپی می شوند : کنایه از در امری اصرار کردن ، مُصر شدن ، پی گیر شدن
حسابش را کف دستش بگذاریم : کنایه از این که تنبیه ومجازاش کنیم .
پرت وپلا : بیهوده و بی معنی ، مرکب اتباعی
دیدم زیاد پرت و پلا می گوید : ( دیدم می گوید ) حس آمیزی
هزار سال به این سال ها : دعا برای طول عمر
شیوه ای سوار کرد : کنایه از به کار بردن نیرنگ و فریب .
۱۰:۱۹
#قسمت_دوم_درس13#معنی_واژه_و_عبارت_هااز بند آحر صفحه 141 شروعتا پایان صفحه145
◙ دیدم این حرف آن قدرها هم نامعقول نیست و خندان و شادمان رو به مصطفی نموده، گفتم: اولین بار است که از تو یک کلمه حرف حسابی میشنوم؛ ولی به نظرم این گره فقط به دست خودت گشوده خواهد شد. باید خودت مهارت به خرج بدهی که احدی از مهمانان در صدد دست زدن به این غاز برنیاید.»
قلمرو زبانی: نامعقول: آنچه از روی عقل نیست، برخلاف عقل / به خرج بدهی: انجام بدهی/
قلمرو ادبی: حرف: مجاز از سخن / گره: استعاره از مشکل / گره گشودن: کنایه از حل کردن مشکل / مهارت به خرج دادن: کنایه از چاره اندیشی کردن / دست زدن: کنایه از خوردن، اقدام کردن / صدد: قصد / در صدد بر آمدن: قصد چیزی را کردن
پیام: پذیرفتن پیشنهاد مصطفی به عنوان حرف حساب و راه حل و سپردن این امر به شخص مصطفی.
◙ مصطفی هم جانی گرفت و گرچه هنوز درست دستگیرش نشده بود که مقصود من چیست، آثار شادی در وجناتش نمودار گردید. بر تعارف و خوش زبانی افزوده گفتم چرا نمیآیی بنشینی؟ نزدیکتر بیا. روی این صندلی مخملی پهلوی خودم بنشین. بگو ببینم حال و احوالت چه طور است؟ چه کار میکنی؟ میخواهی برایت شغل و زن مناسبی پیدا کنم؟
قلمرو زبانی: گرچه: مخفف اگرچه، حرف ربط/ هنوز: قید/ افزوده: فعل در وجه وصفی / وجنات: جمع وجنه، چهره / نمودار: آشکار / چطور: مسند/
قلمرو ادبی: جان گرفتن: کنایه از سر حال آمدن / چیزی دستگیر کسی شدن: کنایه از متوجه شدن / زبان در «خوش زبانی»: مجاز از سخن؛ خوش زبانی: خوش سخنی
پیام: روحیه گرفتن مصطفی از تعاریف میزبان و خوشزبانی میزبان برای مصطفی.
◙ مصطفی قدّ دراز و کج و معوجش را روی صندلی مخمل جا داد و خواست جویده جویده از این بروز محبت و دلبستگی غیرمترقبۀ هرگز ندیده و نشنیده سپاسگزاری کند ولی مهلتش نداده گفتم استغفرالله، این حرف ها چیست؟ تو برادر کوچک من هستی. اصلا امروز هم نمیگذارم از اینجا بروی. امروز باید ناهار را با ما صرف کنی. همین الان هم به خانم میسپارم یک دست از لباسهای شیک خودم را هم بدهد بپوشی و نو نوار که شدی، باید سر میز پهلوی خودم بنشینی. چیزی که هست، ملتفت باش وقتی بعد از مقدمات، آش جو و کباب بره و برنج و خورش، غاز را روی میز آوردند، میگویی ای بابا، دستم به دامنتان، دیگر شکم ما جا ندارد. این قدر خورده ایم که نزدیک است بترکیم. کاه از خودمان نیست، کاهدان که از خودمان است.
قلمرو زبانی: دراز، کج، معوج: صفت/ معوج: کج / غیرمترقبه: ناگهانی، غیرمنتظره / هرگز: قید / سپاسگزاری: مفعول، اهمیت املایی/ مهلتش مهلت ندادم / استعفرالله: شبه جمله / میسپارم: سفارش میکنم/ نوار: هر چیز که به شکل رشته باریک درآمده / نو نوار شدن: نو شدن، (در اصل نوار نو)/ هست: وجود دارد/ کاهدان: انبار کاه /
قلمرو ادبی: جویده جویده: کنایه از گنگ، نامفهونم و منقطع / نو نوارشدن: کنایه از آراسته و زیبا شدن / دست به دامن شدن: کنایه از متوسل شدن، از کسی یاری خواستن / از خوردن ترکیدن: کنایه از زیاد خوردن / کاه: استعاره از غذا / کاهدان: استعاره از شکم / است، نیست: تضاد / کاه از خودمان نیست کاهدان از خودمان است: یک تمثیل، کنایه از اینکه باید به فکر سلامتی خود باشیم.
پیام: محبت ناگهانی میزبان به مصطفی و نقشه کشیدن برای دست نخورده ماندن غاز در روز اول مهمانی با هنرنمایی مصطفی.
◙ از طرف خود و این آقایان استدعای عاجزانه دارم بفرمایید همینطور این دوری را برگردانند به اندرون و اگر خیلی اصرار دارید، ممکن است باز یکی از ایام همین بهار، خدمت رسیده از نو دلی از عزا درآوریم ولی خدا شاهد است اگر امروز بیشتر از این به ما بخورانید، همین جا بستری شده وبال جانت میگردیم؛ مگر آنکه مرگ ما را خواسته باشید. آن وقت من هر چه اصرار و تعارف میکنم تو بیشتر امتناع میورزی و به هر شیوه ای هست مهمانان دیگر را هم با خودت همراه میکنی».
قلمرو زبانی: استدعای عاجزانه: درخواست همراه با عجز / دَوری: بشقاب گرد بزرگ معمولا با لبه کوتاه، مفعول/ اندرون: داخل، دستور تاریخی / اصرار: پافشاری (شبه هماوا؛ اسرار: رازها) / باز: دوباره، قید / از نو: دوباره / شاهد: گواه / ایام: روزها، ج یوم/ وبال: دشواری، سختی، دردسر / مگر: جز / امتناع: خودداری، سر باز زدن از انجام کاری یا قبول کردن سخنی
قلمرو ادبی: دل از عزا درآوردن: کنایه از پس از مدتی محرومیت کاملا کام روا شدن و سیر خوردن/ وبال جان شدن: کنایه از باعث مشکل و رنج شدن /
پیام: محبت ناگهانی میزبان به مصطفی و نقشه کشیدن برای دست نخورده ماندن غاز در روز اول مهمانی با هنرنمایی مصطفی.
◙ مصطفی که با دهان باز و گردن دراز حرف های مرا گوش میداد، گفت خوب دستگیرم شد. خاطر جمع باشید که از عهده برخواهم آمد.
قلمرو زبانی: دهان باز، گردن دراز: متمم قیدی، ترکیب وصفی/ خوب: قید/
قلمرو ادبی: دستگیر شدن: کنایه از متوجه
◙ دیدم این حرف آن قدرها هم نامعقول نیست و خندان و شادمان رو به مصطفی نموده، گفتم: اولین بار است که از تو یک کلمه حرف حسابی میشنوم؛ ولی به نظرم این گره فقط به دست خودت گشوده خواهد شد. باید خودت مهارت به خرج بدهی که احدی از مهمانان در صدد دست زدن به این غاز برنیاید.»
قلمرو زبانی: نامعقول: آنچه از روی عقل نیست، برخلاف عقل / به خرج بدهی: انجام بدهی/
قلمرو ادبی: حرف: مجاز از سخن / گره: استعاره از مشکل / گره گشودن: کنایه از حل کردن مشکل / مهارت به خرج دادن: کنایه از چاره اندیشی کردن / دست زدن: کنایه از خوردن، اقدام کردن / صدد: قصد / در صدد بر آمدن: قصد چیزی را کردن
پیام: پذیرفتن پیشنهاد مصطفی به عنوان حرف حساب و راه حل و سپردن این امر به شخص مصطفی.
◙ مصطفی هم جانی گرفت و گرچه هنوز درست دستگیرش نشده بود که مقصود من چیست، آثار شادی در وجناتش نمودار گردید. بر تعارف و خوش زبانی افزوده گفتم چرا نمیآیی بنشینی؟ نزدیکتر بیا. روی این صندلی مخملی پهلوی خودم بنشین. بگو ببینم حال و احوالت چه طور است؟ چه کار میکنی؟ میخواهی برایت شغل و زن مناسبی پیدا کنم؟
قلمرو زبانی: گرچه: مخفف اگرچه، حرف ربط/ هنوز: قید/ افزوده: فعل در وجه وصفی / وجنات: جمع وجنه، چهره / نمودار: آشکار / چطور: مسند/
قلمرو ادبی: جان گرفتن: کنایه از سر حال آمدن / چیزی دستگیر کسی شدن: کنایه از متوجه شدن / زبان در «خوش زبانی»: مجاز از سخن؛ خوش زبانی: خوش سخنی
پیام: روحیه گرفتن مصطفی از تعاریف میزبان و خوشزبانی میزبان برای مصطفی.
◙ مصطفی قدّ دراز و کج و معوجش را روی صندلی مخمل جا داد و خواست جویده جویده از این بروز محبت و دلبستگی غیرمترقبۀ هرگز ندیده و نشنیده سپاسگزاری کند ولی مهلتش نداده گفتم استغفرالله، این حرف ها چیست؟ تو برادر کوچک من هستی. اصلا امروز هم نمیگذارم از اینجا بروی. امروز باید ناهار را با ما صرف کنی. همین الان هم به خانم میسپارم یک دست از لباسهای شیک خودم را هم بدهد بپوشی و نو نوار که شدی، باید سر میز پهلوی خودم بنشینی. چیزی که هست، ملتفت باش وقتی بعد از مقدمات، آش جو و کباب بره و برنج و خورش، غاز را روی میز آوردند، میگویی ای بابا، دستم به دامنتان، دیگر شکم ما جا ندارد. این قدر خورده ایم که نزدیک است بترکیم. کاه از خودمان نیست، کاهدان که از خودمان است.
قلمرو زبانی: دراز، کج، معوج: صفت/ معوج: کج / غیرمترقبه: ناگهانی، غیرمنتظره / هرگز: قید / سپاسگزاری: مفعول، اهمیت املایی/ مهلتش مهلت ندادم / استعفرالله: شبه جمله / میسپارم: سفارش میکنم/ نوار: هر چیز که به شکل رشته باریک درآمده / نو نوار شدن: نو شدن، (در اصل نوار نو)/ هست: وجود دارد/ کاهدان: انبار کاه /
قلمرو ادبی: جویده جویده: کنایه از گنگ، نامفهونم و منقطع / نو نوارشدن: کنایه از آراسته و زیبا شدن / دست به دامن شدن: کنایه از متوسل شدن، از کسی یاری خواستن / از خوردن ترکیدن: کنایه از زیاد خوردن / کاه: استعاره از غذا / کاهدان: استعاره از شکم / است، نیست: تضاد / کاه از خودمان نیست کاهدان از خودمان است: یک تمثیل، کنایه از اینکه باید به فکر سلامتی خود باشیم.
پیام: محبت ناگهانی میزبان به مصطفی و نقشه کشیدن برای دست نخورده ماندن غاز در روز اول مهمانی با هنرنمایی مصطفی.
◙ از طرف خود و این آقایان استدعای عاجزانه دارم بفرمایید همینطور این دوری را برگردانند به اندرون و اگر خیلی اصرار دارید، ممکن است باز یکی از ایام همین بهار، خدمت رسیده از نو دلی از عزا درآوریم ولی خدا شاهد است اگر امروز بیشتر از این به ما بخورانید، همین جا بستری شده وبال جانت میگردیم؛ مگر آنکه مرگ ما را خواسته باشید. آن وقت من هر چه اصرار و تعارف میکنم تو بیشتر امتناع میورزی و به هر شیوه ای هست مهمانان دیگر را هم با خودت همراه میکنی».
قلمرو زبانی: استدعای عاجزانه: درخواست همراه با عجز / دَوری: بشقاب گرد بزرگ معمولا با لبه کوتاه، مفعول/ اندرون: داخل، دستور تاریخی / اصرار: پافشاری (شبه هماوا؛ اسرار: رازها) / باز: دوباره، قید / از نو: دوباره / شاهد: گواه / ایام: روزها، ج یوم/ وبال: دشواری، سختی، دردسر / مگر: جز / امتناع: خودداری، سر باز زدن از انجام کاری یا قبول کردن سخنی
قلمرو ادبی: دل از عزا درآوردن: کنایه از پس از مدتی محرومیت کاملا کام روا شدن و سیر خوردن/ وبال جان شدن: کنایه از باعث مشکل و رنج شدن /
پیام: محبت ناگهانی میزبان به مصطفی و نقشه کشیدن برای دست نخورده ماندن غاز در روز اول مهمانی با هنرنمایی مصطفی.
◙ مصطفی که با دهان باز و گردن دراز حرف های مرا گوش میداد، گفت خوب دستگیرم شد. خاطر جمع باشید که از عهده برخواهم آمد.
قلمرو زبانی: دهان باز، گردن دراز: متمم قیدی، ترکیب وصفی/ خوب: قید/
قلمرو ادبی: دستگیر شدن: کنایه از متوجه
۱۰:۱۹
شدن / خاطر جمع بودن: کنایه از مطمئن بودن/ برعهده گرفتن: کنایه از پذیرفتن مسئولیت / تناسب: گردن و دهان /
پیام: مسئولیت پذیرفتن مصطفی برای مهمانی.
◙ دو ساعت بعد مهمانها بدون تخلف، تمام و کمال دور میز حلقه زده که ناگهان مصطفی با لباس تازه و جوراب و کراوات ابریشمی ممتاز و پوتین جیر براق، خرامان مانند طاووس مست وارد شد؛ خیلی تعجب کردم که با آن قد دراز چه حقه ای به کار برده که لباس من اینطور قالب بدنش درآمده است.
قلمرو زبانی: بدون: حرف اضافه / تخلف: عمل یا فرایند خلاف کردن / حلقه زدن: گرداگرد چیزی را گرفتن / کراوات: گردن آویز / خرامان: با ناز راه رفتن، وندی، قید/ حقه ای: همزۀ میانجی /
قلمرو ادبی: لباس، جوراب، کراوات، پوتین: متمم، مراعات نظیر/ قالب تن درآمدن: کنایه از اندازه بودن / خرامان مانند طاووس مست: تشبیه؛ طاووس: مشبه به؛ وجه شبه: خرامان راه رفتن
پیام: ورود همۀ مهمانان و وارد شدن مصطفی با سر و وضعی که توصیف شد.
◙ آقا مصطفی خان با کمال متانت، تعارفات معمولی را برگزار کرده و با وقار و خون سردی هر چه تمامتر، به جای خود، زیر دست خودم، به سر میز قرار گرفت. او را به عنوان یکی از جوانهایفاضل و لایق پایتخت به رفقا معرفی کردم و چون دیدم به خوبی از عهدۀ وظایف مقررۀ خود برمی آید، قلباً مسرور شدم و در باب آن مسألۀ معهود، خاطرم داشت به کلی آسوده میشد.
قلمرو زبانی: آقا مصطفی خان: نهاد؛ آقا، خان: شاخص/ متانت: پایداری، استواری، سنگینی / وقار و خونسردی: متمم قیدی/ وقار: سنگینی/ هر چه تمام تر: صفت وقار و خونسردی/ خونسردی: وندی مرکب / فاضل: دارای فضیلت و برتری در دانش / لایق: شایسته / وظایف: ج وظیفه / مقرره: معین شده / قلباً: قید/ مسرور: شاد / معهود: عهد شده، شناخته شده، معمول / آسوده: راحت
قلمرو ادبی: آسوده شدن خاطر: کنایه از اطمینان و آرامش یافتن/ از عهده برآمدن: کنایه از توانایی انجام کاری داشتن / خون سرد بودن: کنایه از آرامش داشتن.
پیام: معرفی کردن مصطفی به عنوان یکی از جوانان فاضل و ادب دوست و آسودگی میزبان از عهدۀ انجام کار برآمدن مصطفی.
◙ به قصد ابراز رضامندی، تعارف کنان گفتم آقای مصطفی خان، نوش جان بفرمایید. چه دردسر بدهم؟ حالا دیگر چانه اش هم گرم شده و در خوش زبانی و حرافی و شوخی و بذله و لطیفه، نوک جمع را چیده و متکلّم وحده و مجلس آرای بلامعارض شده است.
قلمرو زبانی: ابراز: / رضامندی: رضایت، خرسندی / حرّافی: پرسخنی، پرحرفی / لطیفه: گفتار نغز، مطلب نیکو، نکته ای باریک / بذله: شوخی، لطیفه / مجلس آرای: آنکه با حضور خود سبب رونق مجلس و شادی یا سرگرمی حاضران آن میشود، بزم آرا / متکلم وحده: آن که در جمعی تنها کسی باشد که سخن میگوید / بلامعارض: بی رقیب.
قلمرو ادبی: نوش جان کردن: کنایه از خوردن، میل کردن/ چانه اش گرم شده بود: کنایه از پرحرفی کردن / نوک جمع را چیدن: کنایه از اینکه روی کسی را کم کردن و به سکوت یا عدم دخالت وادشتن / شوخی و بذله و لطیفه: تناسب.
پیام: پرحرفی و لطیفه گویی مصطفی و تحت الشعاع قرار دادن میهمانی.
◙ به مناسبت صحبت از سیزدۀ عید بنا کرد به خواندن قصیده ای که میگفت همین دیروز ساخته. فریاد و فغان مرحبا و آفرین به آسمان بلند شد. دو نفر از آقایان که خیلی ادعای فضل و کمالشان میشد، مقداری از ابیات را دو بار و سه بار مکرر خواستند. یکی از حضار که کبّادۀ شعر و ادب میکشید چنان محظوظ گردیده که جلو رفته جبهۀ شاعر را بوسیده گفت ای والله، حقیقتاً استادی و از تخلص او پرسید.
قلمرو زبانی: بنا کرد: آغاز کرد / قصیده ای: فرایند افزایش همزه/ مرحبا: احسنت، آفرین / مکرر: تکرار شده / حضار: جمع مکسر حاضر / کبّاده: از آلات ورزش زورخانه / محظوظ: بهره ور / رفته: فعل وصفی / جبهه: پیشانی / ای والله: آفرین، شبه جمله / تخلص: نام هنری /
قلمرو ادبی: به آسمان بلند شدن: اغراق و کنایه از صدای بلند / کباده چیزی را کشیدن: کنایه از ادعای چیزی داشتن، خواستار چیزی بودن
پیام: شعر خواندن و ادعای شاعری مصطفی و تحت تأثیر شخصیت دروغین و ساختگی مصطفی قرار گرفتن حضار.
◙ مصطفی به رسم تحقیر، چین به صورت انداخته گفت من تخلص را از زواید و از جملۀ رسوم و عاداتی میدانم که باید متروک گردد ولی به اصرار یکی از ادیبان کلمۀ «استاد» را اختیار کردم اما خوش ندارم زیاد استعمال کنم. همۀ حضّار یک صدا تصدیق کردند که تخلّصی بس به جاست و واقعاً سزاوار حضرت ایشان است.
قلمرو زبانی: تحقیر: خوار شمردن / زواید: ج. زاید / رسوم: رسم ها ، آیین ها / متروک: ترک شده / ادیب: سخن دان / استعمال کنم: استفاده کنم / تصدیق: تأیید / بس: قید / به جا: مناسب، شایسته، مسند/ سزاوار: شایسته / حضرت: شاخص /
قلمرو ادبی: چین به صورت انداختن: کنایه از اخم کردن و ناراحتی / صورت: مجاز از پیشانی
پیام: شعر خواندن و ادعای شاعری مصطفی و تحت تأثیر شخصیت دروغین و ساختگی مصطفی قرار گرفتن حضار.
پیام: مسئولیت پذیرفتن مصطفی برای مهمانی.
◙ دو ساعت بعد مهمانها بدون تخلف، تمام و کمال دور میز حلقه زده که ناگهان مصطفی با لباس تازه و جوراب و کراوات ابریشمی ممتاز و پوتین جیر براق، خرامان مانند طاووس مست وارد شد؛ خیلی تعجب کردم که با آن قد دراز چه حقه ای به کار برده که لباس من اینطور قالب بدنش درآمده است.
قلمرو زبانی: بدون: حرف اضافه / تخلف: عمل یا فرایند خلاف کردن / حلقه زدن: گرداگرد چیزی را گرفتن / کراوات: گردن آویز / خرامان: با ناز راه رفتن، وندی، قید/ حقه ای: همزۀ میانجی /
قلمرو ادبی: لباس، جوراب، کراوات، پوتین: متمم، مراعات نظیر/ قالب تن درآمدن: کنایه از اندازه بودن / خرامان مانند طاووس مست: تشبیه؛ طاووس: مشبه به؛ وجه شبه: خرامان راه رفتن
پیام: ورود همۀ مهمانان و وارد شدن مصطفی با سر و وضعی که توصیف شد.
◙ آقا مصطفی خان با کمال متانت، تعارفات معمولی را برگزار کرده و با وقار و خون سردی هر چه تمامتر، به جای خود، زیر دست خودم، به سر میز قرار گرفت. او را به عنوان یکی از جوانهایفاضل و لایق پایتخت به رفقا معرفی کردم و چون دیدم به خوبی از عهدۀ وظایف مقررۀ خود برمی آید، قلباً مسرور شدم و در باب آن مسألۀ معهود، خاطرم داشت به کلی آسوده میشد.
قلمرو زبانی: آقا مصطفی خان: نهاد؛ آقا، خان: شاخص/ متانت: پایداری، استواری، سنگینی / وقار و خونسردی: متمم قیدی/ وقار: سنگینی/ هر چه تمام تر: صفت وقار و خونسردی/ خونسردی: وندی مرکب / فاضل: دارای فضیلت و برتری در دانش / لایق: شایسته / وظایف: ج وظیفه / مقرره: معین شده / قلباً: قید/ مسرور: شاد / معهود: عهد شده، شناخته شده، معمول / آسوده: راحت
قلمرو ادبی: آسوده شدن خاطر: کنایه از اطمینان و آرامش یافتن/ از عهده برآمدن: کنایه از توانایی انجام کاری داشتن / خون سرد بودن: کنایه از آرامش داشتن.
پیام: معرفی کردن مصطفی به عنوان یکی از جوانان فاضل و ادب دوست و آسودگی میزبان از عهدۀ انجام کار برآمدن مصطفی.
◙ به قصد ابراز رضامندی، تعارف کنان گفتم آقای مصطفی خان، نوش جان بفرمایید. چه دردسر بدهم؟ حالا دیگر چانه اش هم گرم شده و در خوش زبانی و حرافی و شوخی و بذله و لطیفه، نوک جمع را چیده و متکلّم وحده و مجلس آرای بلامعارض شده است.
قلمرو زبانی: ابراز: / رضامندی: رضایت، خرسندی / حرّافی: پرسخنی، پرحرفی / لطیفه: گفتار نغز، مطلب نیکو، نکته ای باریک / بذله: شوخی، لطیفه / مجلس آرای: آنکه با حضور خود سبب رونق مجلس و شادی یا سرگرمی حاضران آن میشود، بزم آرا / متکلم وحده: آن که در جمعی تنها کسی باشد که سخن میگوید / بلامعارض: بی رقیب.
قلمرو ادبی: نوش جان کردن: کنایه از خوردن، میل کردن/ چانه اش گرم شده بود: کنایه از پرحرفی کردن / نوک جمع را چیدن: کنایه از اینکه روی کسی را کم کردن و به سکوت یا عدم دخالت وادشتن / شوخی و بذله و لطیفه: تناسب.
پیام: پرحرفی و لطیفه گویی مصطفی و تحت الشعاع قرار دادن میهمانی.
◙ به مناسبت صحبت از سیزدۀ عید بنا کرد به خواندن قصیده ای که میگفت همین دیروز ساخته. فریاد و فغان مرحبا و آفرین به آسمان بلند شد. دو نفر از آقایان که خیلی ادعای فضل و کمالشان میشد، مقداری از ابیات را دو بار و سه بار مکرر خواستند. یکی از حضار که کبّادۀ شعر و ادب میکشید چنان محظوظ گردیده که جلو رفته جبهۀ شاعر را بوسیده گفت ای والله، حقیقتاً استادی و از تخلص او پرسید.
قلمرو زبانی: بنا کرد: آغاز کرد / قصیده ای: فرایند افزایش همزه/ مرحبا: احسنت، آفرین / مکرر: تکرار شده / حضار: جمع مکسر حاضر / کبّاده: از آلات ورزش زورخانه / محظوظ: بهره ور / رفته: فعل وصفی / جبهه: پیشانی / ای والله: آفرین، شبه جمله / تخلص: نام هنری /
قلمرو ادبی: به آسمان بلند شدن: اغراق و کنایه از صدای بلند / کباده چیزی را کشیدن: کنایه از ادعای چیزی داشتن، خواستار چیزی بودن
پیام: شعر خواندن و ادعای شاعری مصطفی و تحت تأثیر شخصیت دروغین و ساختگی مصطفی قرار گرفتن حضار.
◙ مصطفی به رسم تحقیر، چین به صورت انداخته گفت من تخلص را از زواید و از جملۀ رسوم و عاداتی میدانم که باید متروک گردد ولی به اصرار یکی از ادیبان کلمۀ «استاد» را اختیار کردم اما خوش ندارم زیاد استعمال کنم. همۀ حضّار یک صدا تصدیق کردند که تخلّصی بس به جاست و واقعاً سزاوار حضرت ایشان است.
قلمرو زبانی: تحقیر: خوار شمردن / زواید: ج. زاید / رسوم: رسم ها ، آیین ها / متروک: ترک شده / ادیب: سخن دان / استعمال کنم: استفاده کنم / تصدیق: تأیید / بس: قید / به جا: مناسب، شایسته، مسند/ سزاوار: شایسته / حضرت: شاخص /
قلمرو ادبی: چین به صورت انداختن: کنایه از اخم کردن و ناراحتی / صورت: مجاز از پیشانی
پیام: شعر خواندن و ادعای شاعری مصطفی و تحت تأثیر شخصیت دروغین و ساختگی مصطفی قرار گرفتن حضار.
۱۰:۲۰
◙ در آن اثنا صدای زنگ تلفن از سرسرای عمارت بلند شد. آقای استادی رو به نوکر نموده فرمودند همقطار! احتمال میدهم وزیر داخله باشد و مرا بخواهد. بگویید فلانی حالا سر میز است و بعد خودش تلفن خواهد کرد ولی معلوم شد نمرۀ غلطی بوده است.
قلمرو زبانی: اثنا: میان / سرسرا: محوطه ای سقف دار در داخل خانه ها که در ورودی ساختمان به آن باز میشود و از آنجا به اتاق ها یا قسمت های دیگر میروند. / عمارت: ساختمان (همآوا؛ امارت: فرمانروایی) / نموده: فعل وصفی / هم قطار: هر یک از دو یا چند نفری که از نظر درجه، رتبه و یا موقعیت اجتماعی در یک ردیف هستند، منادا / فلانی حالا سر میز است: کنایه از این که مشغول کاری است / فلانی … خواهد کرد: جملۀ تاویل به مفعول برای بگویید / فلانی: ضمیر مبهم، نهاد / نمره: شماره
قلمرو ادبی: نمره: مجاز از شماره تلفن/ مراعات نظیر: زنگ، نمره، تلفن
پیام: زنگ خوردن تلفن و تظاهر مصطفی به اینکه شخص مهمی است و با بزرگان در ارتباط است.
◙ حالا آش جو و کباب برّه و پلو و چلو و مخلّفات دیگر صرف شده است و موقع مناسبی است که کباب غاز را بیاورند. دلم میتپد. خادم را دیدم قاب بر روی دست وارد شد و یک رأس غاز فربه و برشته که در وسط میز گذاشت و ناپدید شد.
قلمرو زبانی: مخلّفات: جمع مخلّفه، خوردنیهایی که بهعنوان چاشنی به غذای اصلی اضافه شده یا همراه آن خورده میشود / صرف شدن: خورده شدن / خادم: خدمتکار، مفعول / قاب: بشقاب بزرگ لبتخت / رأس در «یک رأس غاز»: ممیز / فربه: چاق / برشته: بریانشده؛ تفداده شده (برشتن؛ بن ماضی: برشت، بن مضارع: بریز)
قلمرو ادبی: پلو، چلو: جناس / دل تپیدن: کنایه از بی قراری و اضطراب داشتن / آش جو، کباب بره، غاز، پلو، چلو و مخلفات دیگر: تناسب.
پیام: لحظه وارد شدن خادم به همراه انواع غذا.
◙ شش دانگ حواسم پیش مصطفی است که نکند بوی غاز چنان مستش کند که دامنش از دست برود، ولی خیر، الحمدالله هنوز عقلش به جا و سرش تو حساب است. به محض اینکه چشمش به غاز افتاد رو به مهمانها نموده گفت: «آقایان تصدیق بفرمایید که میزبان عزیز ما این یک دم را دیگر خوش نخواند. آیا حالا هم وقت آوردن غاز است؟ من که شخصاً تا خرخره خورده ام و اگر سرم را از تنم جدا کنید، یک لقمه دیگر هم نمیتوانم بخورم. ما که خیال نداریم از اینجا یک راست به مریض خانۀ دولتی برویم». آنگاه نوکر را صدا زده گفت: «بیا همقطار، آقایان خواهش دارند این غاز را برداری و بی برو برگرد یکسر ببری به اندرون.
قلمرو زبانی: دانگ: یک ششم چیزی بهویژه اموال غیرمنقول مانند ملک و زمین / شش دانگ: به طور کامل، تمام / دامنش از دست برود: جهش ضمیر (دامن از دستش)/ الحمد الله: ستایش ویژه خداست؛ شبه جمله / به جا: مسند / تو در «توی حساب»: درون، واژه عامیانه / تصدیق: تأیید / دم: نفس / خرخره: گلو، حلقوم/ یک راست: مستقیماً، قید / مریض خانه: بیمارستان / صدا زده: فعل وصفی / همقطار: همکار، هم پیشه، منادا / بی برو برگرد: وندی مرکب / یک سر: مستقیم، فوری، قید / اندورن: خانه و حیاطی که عقب حیاط بیرونی ساخته شده و مخصوص زن و فرزند و سایر افراد خانوادۀ صاحب خانه بود؛ اندرونی.
قلمرو ادبی: شش دانگ حواس پیش کسی بودن: کنایه از حواس کامل داشتن / دامن از دست رفتن: کنایه از از خود بی خود شدن / سر کسی توی حساب بودن: کنایه ازمتوجه جزئیات امری بودن و آن را خوب شناختن / تا خرخره خوردن: از کنایه از زیاد خوردن، کامل خوردن / عقل کسی به جا بودن: کنایه از عاقل بودن / سر از تن جدا کردن: کنایه از کشتن یا مجبور کردن/ بی برو برگرد: کنایه از بدون تردید و شک، حتماً /
پیام: آوردن غاز روی سفره و ترفند مصطفی برای برگرداندن غاز.
◙ مهمانها در مقابل تظاهرات شخص شخیصی چون آقای استاد، دو دل مانده بودند و گرچه چشمهایشان به غاز دوخته شده بود، خواهی نخواهی جز تصدیق حرفهای مصطفی و بله و البته گفتن چاره ای نداشتند. دیدم توطئۀ ما دارد میماسد. دلم میخواست میتوانستم صدآفرین به مصطفی گفته، از آن تاریخ به بعد زیر بغلش را بگیرم و برایش کار مناسبی پیدا کنم، ولی محض حفظ ظاهر، کارد پهن و درازی شبیه به ساطور قصابی به دست گرفته بودم و مدام به غاز حمله آورده و چنان وانمود میکردم که میخواهم این حیوان بی یار و یاور را از هم بدرم و ضمناً یکریز تعارف و اصرار میکردم که محض خاطر من هم شده فقط یک لقمه میل بفرمایید که لااقل زحمت آشپز از میان نرود!
قلمرو زبانی: تظاهرات: جمع تظاهر، نمایش ها / شخیص: بزرگ و ارجمند / خواهی نخواهی: / تصدیق: تأیید / ماسیدن: منجمد شدن، سفت شدن / محض: به خاطر/ ساطور: کارد بزرگ و آهنی و پهن دسته دار/ وانمود کردن: تظاهر کردن / یکریز: پی درپی، قید / شده: شده است، حذف به قرینۀ معنوی / یک لقمه: ترکیب وصفی/ لااقل: قید
قلمرو ادبی: دو دل ماندن: کنایه از مردد ماندن / چشم دوختن: کنایه از خیره شدن / ماسیدن: کنایه از به انجام ر
قلمرو زبانی: اثنا: میان / سرسرا: محوطه ای سقف دار در داخل خانه ها که در ورودی ساختمان به آن باز میشود و از آنجا به اتاق ها یا قسمت های دیگر میروند. / عمارت: ساختمان (همآوا؛ امارت: فرمانروایی) / نموده: فعل وصفی / هم قطار: هر یک از دو یا چند نفری که از نظر درجه، رتبه و یا موقعیت اجتماعی در یک ردیف هستند، منادا / فلانی حالا سر میز است: کنایه از این که مشغول کاری است / فلانی … خواهد کرد: جملۀ تاویل به مفعول برای بگویید / فلانی: ضمیر مبهم، نهاد / نمره: شماره
قلمرو ادبی: نمره: مجاز از شماره تلفن/ مراعات نظیر: زنگ، نمره، تلفن
پیام: زنگ خوردن تلفن و تظاهر مصطفی به اینکه شخص مهمی است و با بزرگان در ارتباط است.
◙ حالا آش جو و کباب برّه و پلو و چلو و مخلّفات دیگر صرف شده است و موقع مناسبی است که کباب غاز را بیاورند. دلم میتپد. خادم را دیدم قاب بر روی دست وارد شد و یک رأس غاز فربه و برشته که در وسط میز گذاشت و ناپدید شد.
قلمرو زبانی: مخلّفات: جمع مخلّفه، خوردنیهایی که بهعنوان چاشنی به غذای اصلی اضافه شده یا همراه آن خورده میشود / صرف شدن: خورده شدن / خادم: خدمتکار، مفعول / قاب: بشقاب بزرگ لبتخت / رأس در «یک رأس غاز»: ممیز / فربه: چاق / برشته: بریانشده؛ تفداده شده (برشتن؛ بن ماضی: برشت، بن مضارع: بریز)
قلمرو ادبی: پلو، چلو: جناس / دل تپیدن: کنایه از بی قراری و اضطراب داشتن / آش جو، کباب بره، غاز، پلو، چلو و مخلفات دیگر: تناسب.
پیام: لحظه وارد شدن خادم به همراه انواع غذا.
◙ شش دانگ حواسم پیش مصطفی است که نکند بوی غاز چنان مستش کند که دامنش از دست برود، ولی خیر، الحمدالله هنوز عقلش به جا و سرش تو حساب است. به محض اینکه چشمش به غاز افتاد رو به مهمانها نموده گفت: «آقایان تصدیق بفرمایید که میزبان عزیز ما این یک دم را دیگر خوش نخواند. آیا حالا هم وقت آوردن غاز است؟ من که شخصاً تا خرخره خورده ام و اگر سرم را از تنم جدا کنید، یک لقمه دیگر هم نمیتوانم بخورم. ما که خیال نداریم از اینجا یک راست به مریض خانۀ دولتی برویم». آنگاه نوکر را صدا زده گفت: «بیا همقطار، آقایان خواهش دارند این غاز را برداری و بی برو برگرد یکسر ببری به اندرون.
قلمرو زبانی: دانگ: یک ششم چیزی بهویژه اموال غیرمنقول مانند ملک و زمین / شش دانگ: به طور کامل، تمام / دامنش از دست برود: جهش ضمیر (دامن از دستش)/ الحمد الله: ستایش ویژه خداست؛ شبه جمله / به جا: مسند / تو در «توی حساب»: درون، واژه عامیانه / تصدیق: تأیید / دم: نفس / خرخره: گلو، حلقوم/ یک راست: مستقیماً، قید / مریض خانه: بیمارستان / صدا زده: فعل وصفی / همقطار: همکار، هم پیشه، منادا / بی برو برگرد: وندی مرکب / یک سر: مستقیم، فوری، قید / اندورن: خانه و حیاطی که عقب حیاط بیرونی ساخته شده و مخصوص زن و فرزند و سایر افراد خانوادۀ صاحب خانه بود؛ اندرونی.
قلمرو ادبی: شش دانگ حواس پیش کسی بودن: کنایه از حواس کامل داشتن / دامن از دست رفتن: کنایه از از خود بی خود شدن / سر کسی توی حساب بودن: کنایه ازمتوجه جزئیات امری بودن و آن را خوب شناختن / تا خرخره خوردن: از کنایه از زیاد خوردن، کامل خوردن / عقل کسی به جا بودن: کنایه از عاقل بودن / سر از تن جدا کردن: کنایه از کشتن یا مجبور کردن/ بی برو برگرد: کنایه از بدون تردید و شک، حتماً /
پیام: آوردن غاز روی سفره و ترفند مصطفی برای برگرداندن غاز.
◙ مهمانها در مقابل تظاهرات شخص شخیصی چون آقای استاد، دو دل مانده بودند و گرچه چشمهایشان به غاز دوخته شده بود، خواهی نخواهی جز تصدیق حرفهای مصطفی و بله و البته گفتن چاره ای نداشتند. دیدم توطئۀ ما دارد میماسد. دلم میخواست میتوانستم صدآفرین به مصطفی گفته، از آن تاریخ به بعد زیر بغلش را بگیرم و برایش کار مناسبی پیدا کنم، ولی محض حفظ ظاهر، کارد پهن و درازی شبیه به ساطور قصابی به دست گرفته بودم و مدام به غاز حمله آورده و چنان وانمود میکردم که میخواهم این حیوان بی یار و یاور را از هم بدرم و ضمناً یکریز تعارف و اصرار میکردم که محض خاطر من هم شده فقط یک لقمه میل بفرمایید که لااقل زحمت آشپز از میان نرود!
قلمرو زبانی: تظاهرات: جمع تظاهر، نمایش ها / شخیص: بزرگ و ارجمند / خواهی نخواهی: / تصدیق: تأیید / ماسیدن: منجمد شدن، سفت شدن / محض: به خاطر/ ساطور: کارد بزرگ و آهنی و پهن دسته دار/ وانمود کردن: تظاهر کردن / یکریز: پی درپی، قید / شده: شده است، حذف به قرینۀ معنوی / یک لقمه: ترکیب وصفی/ لااقل: قید
قلمرو ادبی: دو دل ماندن: کنایه از مردد ماندن / چشم دوختن: کنایه از خیره شدن / ماسیدن: کنایه از به انجام ر
۱۰:۲۰
سیدن، به ثمر رسیدن / دل: مجاز / زیر بغل کسی را گرفتن: کنایه از کمک کردن / یک لقمه: مجاز از مقدار کم / کارد، ساطور، قصابی: مراعات نظیر
پیام: وانمود به نخوردن غاز
#کارگاه_درس_پژوهی صفحات148و 149#تمرین1صفحه148مترادف واژه های زیر را بنویسید.
معهود: عهد شده، وعده داده شده، شناخته شده، معمول / بحبوحه: میان، وسط / وجنات: رخساره ها، چهره ها.
#تمرین2صفحه148 در هریک از بندهای پنجم و دوازدهم، سه واژۀ مهم املایی بیابید و بنویسید.
بند پنجم: معهود، عیال، دیلاق بند دوازدهم: غیرمترقّبه، اصرار ، ملتفت#تمرین3صفحه149
هوای نسبتا پاک ( وابسته ی وابسته ، از نوع قید صفت )#تمرین4صفحه149مفهوم کنایه های زیر را بنویسید.
پشت دست داغ کردن: پشیمان شدن، توبه کردن / سماق مکیدن: انتظار بیهوده کشیدن / چند مرده حلاج بودن: چقدر توانایی و عرضه داشتن
#تمرین5صفحه149کدام ویژگی های نثر نویسنده بر تاثیرگذاری داستان او افزوده است.
استفاده از شیوه های طنز: بزرگ نمایی، اغراق، ضرب المثلها، اصطلاحات و تعابیر عامیانه#تمرین6صفحه149
نویسنده در داستان کباب غاز کدام رفتار فردی و اجتماعی را مورد انتقاد قرار داده است؟
ریا کاری و تظاهر، چشم و همچشمی، کنترل نکردن رفتار و زبان و اعتماد به دیگران بدون بررسی …#تمرین7صفحه149 از متن درس، مَثَلِ متناسب با هر یک از این سروده های سعدی بیابید و مقصود اصلی آنها را بیان کنید.
الف) گلّۀ ما را گِله از گرگ نیست / کاین همه بیداد شبان میکند. شبان: چوپان /
از ماست که بر ماست (هر بدی که به ما میرسد از سوی خودمان و کارهایمان است.)
ب) سخن گفته دگر باز نیاید به دهن / اول اندیشه کند مرد که عاقل باشد
تیری که از شست رفته باز نمیگردد (از دست رفتن فرصت)
#گنج_حکمت_صفحه150
( کلان تر و اولی تر )
◙ اشتری و گرگی و روباهی از روی مصاحبت مسافرت کردند و با ایشان از وجه زاد و توشه، گردهای بیش نبود. چون زمانی برفتند و رنج راه در ایشان اثر کرد، بر لب آبی نشستند و میان ایشان از برای گرده مخاصمت رفت. تا آخرالامر بر آن قرار گرفت که هر کدام از ایشان به زاد بیشتر، بدین گرده خوردن اولیتر.
قلمرو زبانی: اشتر: کاربرد پیشین شتر/ مصاحبت: هم نشینی، هم صحبت داشتن، همسخنی / وجه: سرمایه، پول، نقدینه / زاد: توشه، خوردنی و آشامیدنی که در سفر همراه میبرند / گرده: قرص نان، نوعی نان / مخاصمت: دشمنی، خصومت / آخرالامر: سرانجام / به زاد بیشتر: سالمندتر / اولی: شایسته؛ اولیتر: شایسته تر (با آنکه «اولیٰ» خود صفت تفضیلی است، در گذشته به آن «تر» افزوده اند) / حذف فعل «باشد» به قرینۀ معنوی /
قلمرو ادبی: آب در «لب آب»: مجاز از جوی آب
بازگردانی: روزی سه جانور شتر، گرگ و روباهی همراه هم به سفر رفتند و تنها آذوقه ایشان، یک قرص نان بود. مسافتی که رفتند و خستگی بر ایشان چیره گشت، کنار جوی آبی نشستند تا استراحت کنند. به خاطر خوردن قرص نان بینشان اختلاف افتاد. سرانجام چنین تصمیم گرفتند که هر کس از دیگران بزرگتر باشد برای خوردن نان شایسته تر در نظر گرفته شود.
پیام: تقدم و اولویت سالمندان.
◙ گرگ گفت پیش از آنکه خدای تعالی این جهان بیافریند، مرا به هفت روز پیشتر مادرم بزاد. روباهگفت راست میگویی؛ من آن شب در آن موضع حاضر بودم و شما را چراغ فرا میداشتم و مادرت را اعانت میکردم. اشتر چون مقالات گرگ و روباه بر آن گونه شنید، گردن دراز کرد و گرده برگرفت و بخورد و گفت: هر که مرا بیند، به حقیقت داند که از شما بسیار کلانترم و جهان از شما زیادت دیده ام و بار بیشتر کشیده ام.
قلمرو زبانی: جمله معترضه: تعالی / پیشتر: قبل تر / را در «شما را چراغ فرا داشتم»: حرف اضافه / فرا داشتن: بلند کردن و بر سر دست گرفتن؛ نگه داشتن / اعانت: یاری دادن، یاری / مقالات: جِ مقالت، گفتارها، سخنان / کلان: دارای سن بیشتر، بزرگ / زیادت: بیشتر
قلمرو ادبی: کنایه: جهان زیادت دیدن (با تجربه بودن) / سجع: دیده ام، کشیده ام
بازگردانی: گرگ چنین گفت: هفت روز پیش از این که خدای والا، جهان را بیافریند، من به جهان آمده ام. روباه گفت: راست میگوید، من در شب زادروزت به مادرت کمک میکردم و برای شما، چراغ را نگه میداشتم. شتر چون گفتگوی روباه و گرگ را بدین گونه شنید، گردنش را دراز کرد و نان را خورد و چنین گفت: هر که هیکل مرا ببیند، تصدیق خواهد کرد که سن و سال من از همۀ شما بیشتر است و به خوردن قرص نان، شایسته ترم.
سندبادنامه، ظهیری سمرقندی
پیام: وانمود به نخوردن غاز
#کارگاه_درس_پژوهی صفحات148و 149#تمرین1صفحه148مترادف واژه های زیر را بنویسید.
معهود: عهد شده، وعده داده شده، شناخته شده، معمول / بحبوحه: میان، وسط / وجنات: رخساره ها، چهره ها.
#تمرین2صفحه148 در هریک از بندهای پنجم و دوازدهم، سه واژۀ مهم املایی بیابید و بنویسید.
بند پنجم: معهود، عیال، دیلاق بند دوازدهم: غیرمترقّبه، اصرار ، ملتفت#تمرین3صفحه149
هوای نسبتا پاک ( وابسته ی وابسته ، از نوع قید صفت )#تمرین4صفحه149مفهوم کنایه های زیر را بنویسید.
پشت دست داغ کردن: پشیمان شدن، توبه کردن / سماق مکیدن: انتظار بیهوده کشیدن / چند مرده حلاج بودن: چقدر توانایی و عرضه داشتن
#تمرین5صفحه149کدام ویژگی های نثر نویسنده بر تاثیرگذاری داستان او افزوده است.
استفاده از شیوه های طنز: بزرگ نمایی، اغراق، ضرب المثلها، اصطلاحات و تعابیر عامیانه#تمرین6صفحه149
نویسنده در داستان کباب غاز کدام رفتار فردی و اجتماعی را مورد انتقاد قرار داده است؟
ریا کاری و تظاهر، چشم و همچشمی، کنترل نکردن رفتار و زبان و اعتماد به دیگران بدون بررسی …#تمرین7صفحه149 از متن درس، مَثَلِ متناسب با هر یک از این سروده های سعدی بیابید و مقصود اصلی آنها را بیان کنید.
الف) گلّۀ ما را گِله از گرگ نیست / کاین همه بیداد شبان میکند. شبان: چوپان /
از ماست که بر ماست (هر بدی که به ما میرسد از سوی خودمان و کارهایمان است.)
ب) سخن گفته دگر باز نیاید به دهن / اول اندیشه کند مرد که عاقل باشد
تیری که از شست رفته باز نمیگردد (از دست رفتن فرصت)
#گنج_حکمت_صفحه150
( کلان تر و اولی تر )
◙ اشتری و گرگی و روباهی از روی مصاحبت مسافرت کردند و با ایشان از وجه زاد و توشه، گردهای بیش نبود. چون زمانی برفتند و رنج راه در ایشان اثر کرد، بر لب آبی نشستند و میان ایشان از برای گرده مخاصمت رفت. تا آخرالامر بر آن قرار گرفت که هر کدام از ایشان به زاد بیشتر، بدین گرده خوردن اولیتر.
قلمرو زبانی: اشتر: کاربرد پیشین شتر/ مصاحبت: هم نشینی، هم صحبت داشتن، همسخنی / وجه: سرمایه، پول، نقدینه / زاد: توشه، خوردنی و آشامیدنی که در سفر همراه میبرند / گرده: قرص نان، نوعی نان / مخاصمت: دشمنی، خصومت / آخرالامر: سرانجام / به زاد بیشتر: سالمندتر / اولی: شایسته؛ اولیتر: شایسته تر (با آنکه «اولیٰ» خود صفت تفضیلی است، در گذشته به آن «تر» افزوده اند) / حذف فعل «باشد» به قرینۀ معنوی /
قلمرو ادبی: آب در «لب آب»: مجاز از جوی آب
بازگردانی: روزی سه جانور شتر، گرگ و روباهی همراه هم به سفر رفتند و تنها آذوقه ایشان، یک قرص نان بود. مسافتی که رفتند و خستگی بر ایشان چیره گشت، کنار جوی آبی نشستند تا استراحت کنند. به خاطر خوردن قرص نان بینشان اختلاف افتاد. سرانجام چنین تصمیم گرفتند که هر کس از دیگران بزرگتر باشد برای خوردن نان شایسته تر در نظر گرفته شود.
پیام: تقدم و اولویت سالمندان.
◙ گرگ گفت پیش از آنکه خدای تعالی این جهان بیافریند، مرا به هفت روز پیشتر مادرم بزاد. روباهگفت راست میگویی؛ من آن شب در آن موضع حاضر بودم و شما را چراغ فرا میداشتم و مادرت را اعانت میکردم. اشتر چون مقالات گرگ و روباه بر آن گونه شنید، گردن دراز کرد و گرده برگرفت و بخورد و گفت: هر که مرا بیند، به حقیقت داند که از شما بسیار کلانترم و جهان از شما زیادت دیده ام و بار بیشتر کشیده ام.
قلمرو زبانی: جمله معترضه: تعالی / پیشتر: قبل تر / را در «شما را چراغ فرا داشتم»: حرف اضافه / فرا داشتن: بلند کردن و بر سر دست گرفتن؛ نگه داشتن / اعانت: یاری دادن، یاری / مقالات: جِ مقالت، گفتارها، سخنان / کلان: دارای سن بیشتر، بزرگ / زیادت: بیشتر
قلمرو ادبی: کنایه: جهان زیادت دیدن (با تجربه بودن) / سجع: دیده ام، کشیده ام
بازگردانی: گرگ چنین گفت: هفت روز پیش از این که خدای والا، جهان را بیافریند، من به جهان آمده ام. روباه گفت: راست میگوید، من در شب زادروزت به مادرت کمک میکردم و برای شما، چراغ را نگه میداشتم. شتر چون گفتگوی روباه و گرگ را بدین گونه شنید، گردنش را دراز کرد و نان را خورد و چنین گفت: هر که هیکل مرا ببیند، تصدیق خواهد کرد که سن و سال من از همۀ شما بیشتر است و به خوردن قرص نان، شایسته ترم.
سندبادنامه، ظهیری سمرقندی
۱۰:۲۱
همراه با این نسیم سحرگاهی با من همراه شو. اگر در این همراهی و مبارزه ، جان خود را از دست دادیم، به جای آن نظام سالمی به عنوان یادگار در کشور باقی می ماند.
ابرها رفتنی هستند و این خورشید است که دائم بر زمین میتابد. حقایق مانند خورشید هستند که نمیتوان تا ابد آنها را مخفی نگه داشت.
1. یادم آمد ، هان ،
2. داشتم می گفتم ، آن شب نیز
3. سورتِ سرمای دی بیدادها می کرد.
4. و چه سرمایی، چه سرمایی !
5. بادبرف و سپز وحشتناک
6. لیک، خوشبختانه آخر ، سرپناهی یافتم جایی
1
2
3
4
5
6
(صلح ) #
(یکرنگی) #
– رخش زیبا (
(
کان کلید گنج مروارید او گم شد
(سوداگری) بار ( آبگینه) داشت یکی از باج گیران (عنان) بارگیرش بگرفت و بر آن آبگینه چوب دست خویش محکم فروکوفت و گفت: ای رفیق، چه در بار داری؟ گفت: اگر چوب دیگر زنی هیچ
معهود: عهد شده، وعده داده شده بحبوحه: میان، وسط وجنات: رخساره ها، چهره ها.
۱۶:۱۵
توانایی و عرضه داشتن
#گنج_حکمت_صفحه150
27_ اشتری و گرگی و روباهی از روی مساحبت مسافرت کردند و با ایشان از وجه ضاد و توشه، گردهای بیش نبود. چون زمانی برفتند و رنج راه در ایشان اثر کرد، بر لب آبی نشستند و میان ایشان از برای گرده مخاسمت رفت. تا آخرالامر بر آن قرار گرفت.
در متن بالا چند غلط املایی وجود دارد؟
3 غلط املایی دارد.مصاحبت.زاد .مخاصمت
28_برای واژه ی (( آخته )) دو معادل معنایی بنویسید.(صفحه153)
برکشیده /برافراشت
29_مفهوم نشانه (( ان )) را در واژه های زیر بنویسید. (صفحه 153)
بهاران ( هنگام بهار زمان )
خاوران ( سمت غرب ، مکان )
بابکان ( منسوب به بابک )
خندان ( صفت فاعلی )
30_عبارات زیر (( نماد )) چه چیزی هستند؟ (صفحه 153)
نان و هوا ( نماد لذت جسمانی و دنیایی)
خنده ( نماد لذت های معنوی و روحی)
گل سرخ ( نماد عشق )
31 ((خنده ات ، تمامی درهای زندگی را به رویم می گشاید.)) چه آرایه ادبی دارد؟ (صفحه 153)
آرایه ی کنایه دارد. ( در به روی کسی باز شدن : کنایه از برطرف شدن مشکلات است.)
32_هم آوای واژه ی (غربت) را بنویسید.(صفحه 102)
قربت
33_ در عبارات زیر ( واو ربط) یا (واو عطف ) را مشخص کنید. (صفحه 102)
بی تابم #و بی قرارم ( واو ربط )من #و تو ( واو عطف)
#معنی_ابیات_و_عبارات_را_بنویسید.
34_ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز / کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
ای مرغ سحر، عشق و عاشقی را از پروانه یاد بگیر؛ زیرا پروانه سوخته جان درگذشت؛ اما سخنی نگفت. (کنایه از اینکه عاشق راستین جانش را برای دلبرش میدهد و هیچ سخن و اعتراضی نمیکند.)
35 عاکفان کعبه جلالش به تقصیر عبادت معترف که: ماعبدناک حق عبادتک
اعتکاف کنندگان ( گوشه نشینان کعبه ) اعتراف دارند که در عبادت او کوتاهی کرده اند و میگویند که: خدایا حق بندگی تو را ادا نکرده ایم.
36_بفکن ز پی این اساس تزویر /
بگسل ز هم این نژاد و پیوند
این بنای ستم گری را از بنیان نابود کن ،چرا که باید بنای ظلم را از ریشه بر کند و نابود ساخت
37 محبت چون به غایت رسد، آن راعشق خوانند. و عشق خاص تر از محبت است .
وقتی که محبت به نهایت برسد، به آن عشق می گویند و عشق از محبت، خاص تر و بهتر است.
38_ عشق آتش است ، هرجا که باشد ، جز او رخت ، دیگری ننهد.
عشق مانند آتش است؛ هرجا که باشد، جز خودش، اجازة اقامت به دیگری نمی دهد.
39_ صبح ، هنگام چریغ آفتاب کنار یک قنات در شهر سیرجان اتراق می کردیم.
صبح زود هنگام بالا آمدن آفتاب، کنار قنات و چشمه،توقف می کردیم.
40_برای کلمات زیر واژه معادل بنویسید.
شادی بخش = مفرّح سریر = تخت پادشاهی ناگزیر = ناچار به خدای تعالی بازگشتن=انابت
41_واژه های مشخص شده ، نماد چه مفاهیمی هستند؟ ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
(مرغ سحر )نماد چیست؟
عاشقان دروغین
(پروانه) نماد چیست؟
عاشقان واقعی
42_در بیت های زیر ، ترکیب های اضافی را پیدا کنید. تو مشت درشت روزگاری از گردش قرن ها پس افکند
مشت درشت
گردش قرن
43_ املای کدام کلمه نادرست است. شکل درست آن را بنویسید.آکفان کعبه جلالش به تقصیر عبادت معترف
عاکفان
44_ یک جمله بنویسید که ( نهاد، مسند، فعل) در آن به کار رفته باشد.
عشق آتش است.
45_ یک جمله بنویسید که ( نهاد، مفعول مسند، فعل) در آن به کار رفته باشد.
برخی عاشق را دیوانه می پندارند.
46_ املای کدام کلمه نادرست است؟ شکل درست آن را بنویسید.
حیاط از عشق می شناس و ممات بی عشق می یاب.
حیات
47_ممیز ( واحد شمارش ) کدام است؟ یک دست کت و شلوار
دست
48_در جمله زیر (( هسته )) را پیدا کنید.
قدرتِ قلم نویسنده
قدرت
49_در جمله زیر (( هسته )) را پیدا کنید.
دانش آموز پایه ی دوازدهم
دانش آموز
50_ سهروردی شرط دستیابی به عالم عشق را چه می داند؟
داشتن معرفت و محبت
51_ یک جمله بنویسید که آرایه تشبیه در آن به کار رفته باشد.
عشق، چون آتش است.
52_ (دیو سپید ) ترکیب وصفی است یا اضافی؟ چرا؟
ترکیب وصفی استچون از اسم + صفت تشکیل شده است.
53_ (دادِ دل ) ترکیب وصفی است یا اضافی؟
ترکیب اضافی
54_معنی واژه های زیر را بنویسید. تحفه = هدیه خوان = سفره مَلِک= پادشاه، خداوند شهد= عسل نسیم= خوش بو ارغند = خشمگین طیلسان=نوعی پارچه سفله = فرومایه، بدسرشت معجر = سرپوش، روسری ممات = مرگ اُتراق= توقف سوءهاضمه=دیر هضمی جرّاره= نوعی عقرب زرد سمّی چریغ آفتاب= طلوع آفتاب، صبح زود کازیه = جا کاغذی کِی = پادشاه طاق=سقف خمیده مار غاشیه= ماری خطرناک در دوزخ نَمَط = بساط شطرنج ستوران=حیوانات چارپا

#گنج_حکمت_صفحه150
در متن بالا چند غلط املایی وجود دارد؟
بهاران ( هنگام بهار زمان )
خاوران ( سمت غرب ، مکان )
بابکان ( منسوب به بابک )
خندان ( صفت فاعلی )
بی تابم #و بی قرارم ( واو ربط )من #و تو ( واو عطف)
#معنی_ابیات_و_عبارات_را_بنویسید.
بگسل ز هم این نژاد و پیوند
شادی بخش = مفرّح سریر = تخت پادشاهی ناگزیر = ناچار به خدای تعالی بازگشتن=انابت
(مرغ سحر )نماد چیست؟
(پروانه) نماد چیست؟
حیاط از عشق می شناس و ممات بی عشق می یاب.
قدرتِ قلم نویسنده
دانش آموز پایه ی دوازدهم
۱۶:۱۶
55_ شروع خاطره بر چه اساسی شکل می گیرد؟
می تواند بر اساس زمان، مکان یا بر اساس رویدادی خاطره انگیز باشد.
56_متن زبانی را تعریف کنید.
متن ساده و بدون بهره گیری از تخیّل و احساس یک #متن_زبانی است.
57_جملۀ زبانی زیر را به جمله ادبی تبدیل کنید.
خورشید غروب کرد.
خورشید چشم های خود را بست.
58_این جمله، زبانی است یا ادبی؟
سر بی کلاه به باد خواهد رفت .
جمله ادبی
شعرخوانی
59_بیت زیر را کامل کنید. ( صفحه 129)
اگر مستم اگر هشیار اگر خوابم اگر بیدار
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به سوی تو بود روی سجودم ، میهن ای میهن
شعر خوانی
60_بیت زیر را تکمیل کنید.(صفحه 58)
وین نغمه ی محبت ، بعد از من و تو مانَد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
61_املای کدام کلمه نادرست است؟ شکل درست آن را بنویسید. ( صفحه 141)
ستاره ی ضعیفی در شبستان تیره و تار درونم درخشیدن گرفت.رفته رفته سرِ دماق آمدم.
دماغ
62_املای کدام کلمه نادرست است؟ شکل درست آن را بنویسید. ( صفحه 150)اشتری و گرگی و روباهی از روی مساحبت مسافرت کردند.
مصاحبت
63_املای کدام کلمات نادرست است؟ شکل درست آن ها را بنویسید. ( صفحه 141)
هنگام چریق آفتاب کنار ((قنات حسنی)) در شهر سیرجان اطراق می کردیم.( صفحه 72)
چریغ ، اتراق
خورشید غروب کرد.
سر بی کلاه به باد خواهد رفت .
شعرخوانی
اگر مستم اگر هشیار اگر خوابم اگر بیدار
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شعر خوانی
وین نغمه ی محبت ، بعد از من و تو مانَد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ستاره ی ضعیفی در شبستان تیره و تار درونم درخشیدن گرفت.رفته رفته سرِ دماق آمدم.
هنگام چریق آفتاب کنار ((قنات حسنی)) در شهر سیرجان اطراق می کردیم.( صفحه 72)
۱۶:۱۶