بله | کانال قرار عصر
عکس پروفایل قرار عصرق

قرار عصر

۲,۰۲۹عضو
thumbnail
سکوت گاهی وقت ها جنایت است!!!!
سکوت هیچ وقت رفع تکلیف نمی کند ما باید در قیامت جواب سکوت های خودمان راهم بدهیم.
@gharareasr

۱۵:۰۲

thumbnail
بسم‌الله الرحمن الرحیم
گفتندعَلَم ،سقا ،من یاد تو افتادم آمد شب تاسوعا، من یاد تو افتادم
ماندم که چه سِری هست بین تو و بوفاضلخواندند از او اما ،من یاد تو افتادم
ای اهل حرم را گفت مداح که با گریه شد شور به پا آن جا ،من یاد تو افتادم
گفتند ولایت را همراه و علمدار استدل بسته به او مولا، من یاد تو افتادم
گفتند که دستش را در راه خدا بخشیدخواندش ولدی زهرا، من یاد تو افتادم
بر عهد وفا می کرد او سمبل غیرت بودبوده ست دلش دریا من یاد تو افتادم
undefinedمحبوبه حمیدی
undefinedundefinedتقدیم به علمدار امام حسین حضرت ابوالفضل علیهما السلام ‌و علمدار رهبری شهید حاج قاسم سلیمانی

@gharareasr

۱۳:۲۱

thumbnail
إِنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ وَ وَلِيٌّ لِمَنْ وَالاَكُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاكُمْ
@gharareasr

۱۴:۴۴

thumbnail
بگذار ترامپ، با توییت‌هایش مست کند! بگذار نتانیاهو، ۴۰ متر زیر زمین، ژست پیروزی بگیرد!بگذار اروپایی‌ها، شمشیر مکانیسم ماشه را از نیام بیرون بکشند.بگذار همه کفر، پشت کفتاری به اسم نتانیاهو، جنگ احزاب راه بیاندازند!بگذار حکام ترسوی به ظاهر مسلمان، به سمت پیمان ابراهیم غش کنند!بگذار جهان دو تکه شود و یک تکه اش در سمت غلط تاریخ، در مقابل ما بایستد!ما را چه غم؟!آقای ما، آقای جنگ است!استاد سیاست است!فرمانده‌ی کارکشته‌ی میدان است!ما شیعیان علی، سیدعلی را داریم!که تازه خودش را سرباز امام زمان می‌داند!ما مسلحیم به انبار تسلیحات اشک!اشک هزار و چهارصد ساله بر اباعبدالله!ما مجهزیم به بمب خون!خون‌های به ناحق ریخته شده ی مظلومان تاریخ!ما آماده‌ایم!بی‌ترس از مرگ!بی ‌واهمه از زخم!بی‌تردید و شک!
بگذار جهان ببیند که شیعیان حسین، کیستند!ما همگی در امتداد خیمه‌ی حسین(ع) ایستاده‌ایم!
و این تازه آغاز ماجراست!
پی نوشت: حضور رهبری در شب عاشورا، تحلیل نمی خواهد! باید نشست و دید و عشق کرد!

۰:۱۳

thumbnail
ولی زبان بدن حاج‌محمود ۱۰۰/۱۰۰!
قشنگ مصداق مصرع «از در درآمدی و من از خود به‌در شدم!» بود.اون‌جور که دفترچه‌شو انداخت، روی دوزانو نشست جلوی آقا و تموم جونش شد چشم و گوش برای دریافت و انجام امر ولی‌ش، خیلی استعاری و سمبلیک، انقطاع از همه‌چیز جز امام جامعه بود.و وقتی آقا گفتن «اگه خسته نمی‌شی، ای ایران بخون» عجب جواب درخوری دادن این نوکر بلندمرتبهٔ امام حسین علیه‌السلام!قشنگ برام تبلور دو بیت از استاد محمدعلی بهمنی بود:«با پای دل قدم زدن آن هم کنار توباشد که خستگی بشود شرمسار تودر دفتر همیشهٔ دل ثبت می‌شوداین لحظه‌ها، عزیزترین یادگار تو»
بعد هم که اون نوای چندهزارنفریِای ایران ایران دور از دامان پاکت دست دگران، بدگهران...
کلاً امشب همه‌جوره سلام بر ادبیات!و
امشب آه از آرزوی هزارواندی‌سالهٔ ما شیعیان با دو چشم خون‌افشان ز دست آن سیه‌ابرو...آخ اگه شما بیای مهدی فاطمهما که با دیدن نائب شما چنین شدیماگر پلک‌به‌هم‌زدنی شما رو ببینیم، از شوق جان خواهیم داد...بشکن قرق را ماه من! بیرون بیا امشب...
http://ble.ir/parastooasgarnejad

۸:۲۴

thumbnail
محرم که آمد، کوچه‌ها لباس عزا پوشیدند و دل‌ها لرزید…باد، آرام‌تر می‌وزید، انگار می‌خواست نجوای روضه به گوش همه ما برسد...
و من… من دوباره شدم آن سینه‌زنی که از میان شعله‌های عشق تو، به آتش می‌کشد بغض‌هایش راهیچ‌چیز جای آن لحظه‌ای را نمی‌گیرد که کفش‌هایت را درآورده‌ای، گوشه‌ای نشسته‌ای و با یک استکان چای روضه، دنیا را فراموش می‌کنی.و حالا من ماندم و غم دلتنگی روضه‌هایی که شب‌به‌شب با آن‌ها قد کشیدم... من ماندم و نجوایی جا مانده از نوای آخرین روضه های مداح هیات با صدایی گرفته...دلم تنگ است...نه از آن دل تنگی‌هایی که با چند قطره اشک تسکین پیدا کند...از آن دل تنگی‌هایی که از خدا سال ها عمر می‌خواهد برای زانو زدن کنار هیئت و اشک ریختن برای یک سلام دوباره...
دلم تنگ است برای آن وقتی که صدای “یا حسین” مثل موج، از سینه‌ها می‌آمد و آسمان را می‌شکافت،برای اشک‌هایی که داغ بودند و بی‌اذن تو بر گونه نمی‌چکیدند…
لباس مشکی ام گوشه‌ی اتاق افتاده، و خیره به آن فضای اتاق را در هیات تجسم می کنم...لباسی که هنوز بوی هیئت را می‌دهد. بوی شربت خنک دم در ، بوی اشک ریختن با روضه، بوی گلاب شربت ، بوی اسپند دم در...
اصلا دل من، بی تو، یک خرابه است حسین…شبیه خرابه‌ی شام که روضه خوان برایمان می گفت...و امشب که انگار روحم جا مانده پشت در هییت، کنار آن گوشه‌ی تاریک، جایی که هر شب زانوهایم خم می‌شد از هجوم روضه‌های توکاش می‌شد محرم نمی‌رفت…کاش همیشه شب عاشورا بود…کاش همیشه جایی برای گریه بود…عاشورا تمام شد و من مانده‌ام با دلی که هنوز در کربلاست، با اشکی که راه گلو را بسته…و صدایی که آهسته می‌گوید:"حسین جان… دلتنگتم"

آخرین شب هیات آل یاسینمحرم ۱۴۰۴undefinedبهار کیانی

۲۱:۴۶

thumbnail
شاگرد شاگرد انیشتین باشی، اما با پیکان آبی رنگت در دهه ۷۰ بچه‌های محله‌ات را استخر ببری و برایشان کلاس فیزیک بگذاری.گفته بودی این قدر شاگردی اینها را در انگلستان کردم که دیگر چیزی نمانده که یاد نگرفته باشم.تو ایران را مقدس می‌دانستی و به همه دعوت‌های دانشگاه‌های معتبر دنیا، محکم دست رد زدی.تو اهل نماز جمعه بودی، اهل مقتل خوانی بودی، شب‌ها دیر وقت هم که خانه می‌آمدی درس تفسیر آیت الله جوادی آملی را گوش می‌دادی. اهل ذکر و مراقبه بودی.تو می‌توانستی محافظ داشته باشی اما اصرار داشتی خودت نان را صبح‌ها بخری، خرید میوه‌ات را خودت بکنی. ورزش هر روزه‌ات تنهایی ترک نمی شد.تو دانشمند هسته‌ای انقلابی هستی بوی ایران می‌دهی.شهادت نوش جان خودت و محمد گلت و همسر مکرمه‌ات !
تقدیم به شهید احمدرضا ذوالفقاری
@gharareasr

۱۶:۲۰

thumbnail
خانم خانه! نمیدانم که هستی...
نگرانی؟؟نباش...
با غیرتانی، خانه‌ات را تمیز و مرتب میکنند.
یخچال و ماشین ظرف شویی را با مراقبت کنار گذاشته‌اند، حتی با دقت کارت تبریک سالگرد ازدواجتان را کنار دستگیره درب گذاشته اند...
تو بیا و فقط آینه را تمیز کن، لیوان ها را بشوی و دم نوش بار کن. مبلت را روبروی تلویزیون بگذار و با همسر و فرزندانت گل بگو و گل بشنو...

به زندگیت برگرد که همین زندگی تویِ ایرانی مسلمان است که حرص دشمن را در آورده.
بیا و بدان، همین زندگی سادۀ تو مبارزه است...
@gharareasr

۴:۳۷

thumbnail

۴:۳۷

thumbnail

۴:۳۷

thumbnail

۴:۳۷

thumbnail
undefined️سرباز ایران، دلاور آذربایجان زنده باد مادری که تو را پرورد
undefinedمحمدحسین عابدی آذر، سرباز وظیفۀ ۲۰ سالۀ آذربایجانی
undefinedبرگه مرخصی در جیبت بود، ولی نرفتی. گفتی بچه‌های پدافند را نباید تنها بگذارم.دلاوری و شرافت در آن قلب و جان خانه داشت که نمی‌توانستی وطنت را به هنگام نیاز به فرزندش تنها بگذاری
undefinedوقتی پهپاد انتحاری اسرائیل را دیدی، فرصتش را داشتی که خودت را نجات بدهی. اما انتخاب تو چیز دیگری بود.
undefinedبا تفنگت آن را نشانه گرفتی تا ده‌ها نفر را نجات بدهی و خودت ترکش بخوری. آرش شدی که جان خود را در کمان گذاشت برای ایران، تو آن پهپاد را به تیر غیرت نابود کردی؛ به‌راستی که تو وارث تمام آن جنگاوران دلاور آذربایجان بودی.
undefinedبه‌راستی که تو فرزند ایران بودی. فرزند ایران از دیار ستارخان. تو را در تبریز کشتند و تمام ایران سوگوار تو شد.
undefinedفراموشت نمی‌کنیم سرباز ایران، دلاور آذربایجانزنده باد مادری که تو را پرورد
@gharareasr

۵:۱۳

thumbnail
اونجا من مُردم
undefinedروایت فرزند شهید ابوالفضل ابدام از لحظه شنیدن خبر شهادت پدر
undefined«خاله اونجا من مُردم»

۲:۵۳

thumbnail
این فیلم شهید یونس ماهرو بختیاری هست از پرسنل تیپ۵۷سپاه حضرت ابوالفضل لرستان که پارسال شهریورماه در جشن تولدشون در مأموریت مرزی ازشون گرفته شده و همونطور که میبینید آرزو میکنن که شهید بشن بعد شمع ها رو فوت میکنن.این شهید عزیز در تاریخ۲۳خرداد به دست رژیم صهیونیستی در خرم آباد به شهادت رسید.

۱۸:۳۲

thumbnail
یک دختر ایرانی، نخبه، توانمند؛وحالا او از خودش میپرسد من برای وطنم چه کردم؟!هرکسی هستیم در جایگاه خودمان برای وطنمان چه کردیم؟این سوال مهمی ست.ما به وطن بدهکاریم نه وطن به ما...
@gharareasr

۱۲:۲۰

thumbnail
undefined جایی که شیطان کم آورد!
undefined من [شیطان] خیلی کم پیش می‌آید که در مقابل کسی کم بیاورم. به همین دلیل، همیشه همهٔ آن موارد معدود را به‌خاطر دارم. یکی از آن‌ها زینب، دختر علی است.
آنچه [یزید] بر قرارهای پیشین افزوده، سرِ حسین است که در طشتی پیش رویش قرار داده و چوبی که در دست گرفته و آن را با تحقیر بر دهان و گونه و سر می‌نوازد. به زینب می‌گوید: «در چه حالی؟! چگونه می‌بینی کاری را که خدا با برادرت کرد؟» و این جمله یعنی تبلور همهٔ کینه‌هایی که از جاهلیت اولی تا امروز انباشه شده. و این جمله یعنی تیر خلاص بعد از هزاران زخم و تیر که در عاشورا و قبل و بعد از آن بر جان حریف نشسته. و این جمله یعنی تلقین آخر برای خاک کردن کسی که شکست خورده.
من آنجا بودم. پشت یزید ایستاده بودم و چشم به زینب دوخته که فروریختن و منهدم‌شدنش را پس از آوار این جمله بر سرش ببینم و طعم شیرین پیروزی نهایی را به کامم بکشم.
زینب اما نیم‌نگاهی هم به یزید نینداخت. انگار از جا کنده شد. از زمین اسارت فاصله گرفت و میان زمین و آسمان بر سریری که مسلط بود بر تخت یزید تکیه زد و با لحنی که جان و جوهره و صلابتش را از عرش علیّ اعلی وام گرفته و آرامش اشرافی‌اش را از ملیکهٔ مقتدرهٔ فاطمی اتخاذ کرده بود خطبه خواند. خطبه‌ای به حجم و وزن صدها کتاب توحیدی و معرفتی که به اعجاز ایجاز، در یک جمله خلاصه‌اش کرد: ما رأیت الاّ جمیلا. جز زیبایی ندیدم.» و این همان‌جا بود که من کم آوردم. یزید که عددی نیست. من با همهٔ شکوه و عظمت و تجربه و صلابتم کم آوردم.
undefined سید_مهدی_شجاعیundefined تویی به جای همه | حماسۀ سجادیه
@gharareasr

۱۹:۴۳

thumbnail
آمادگی حداکثری امام حسین علیه‌السلام
در شب عاشورا امام حسین شعرى مى‌خواندند که حکایت از این مى‌کرد که آخر عمرشان هست ... روایت مى‌کند که حضرت داشتند شمشیرشان را آن‌جا تعمیر مى‌کردند؛ آماده سازى! یعنى امام حسین نمى‌گفت که حالا ما که فردا بالأخره یک ساعت زودتر یا یک ساعت دیرتر رفتنى هستیم، حالا این شمشیر یک ذره هم کند بود بود، نخیر در راه خدا شمشیر نیروى رزمنده باید کند نباشد، یعنى توانائیهاى او باید در حد اعلاء و حداکثر باشد.
undefinedانسان ۲۵۰ ساله - امام حسین علیه‌السلام و آمادگی حداکثری


@gharareasr

۵:۱۱

thumbnail
چقدر با پدر مهربان عالم حرف میزنی؟

۱۳:۴۵

بازارسال شده از التجا (دوستداران امام زمان)

Doaye Esteghaseh - Memari.mp3

۰۶:۵۷-۶.۵۸ مگابایت
undefined فایل صوتی "استغاثه به امام زمان"
» با صدای محمود معماری
@Elteja_com

۱۴:۰۰

thumbnail
آمادگی حداکثری امام رضا علیه‌السلام
درس امام رضا علیه‌السلام به همه‌ی ما این است که ای مسلمان! از مبارزه خسته نشو. نخواب چون دشمن همیشه بیدار است و در شکلهای مختلف و در لباسها و نقابهای گوناگون و با آرایشهای رنگارنگ ظاهر میشود؛ چشم تیزی داشته باشید، دشمن را بشناسید و راه مبارزه‌ی با دشمن را بلد بشوید و مثل علی بن موسی الرضا از اول تا آخر مبارزه را ادامه بدهید.در ادامه راه ایشان امام جواد صلواةالله‌علیه همت بر این کار گماشتند که ماسک تزویر و ریا را از چهره‌ی مأمون کنار بزنند و موفق شدند.
undefinedانسان ۲۵۰ ساله - امام رضا علیه‌السلام و بیداری در برابر دشمن

#آمادگی_حداکثری
@gharareasr

۱۲:۴۸