عکس پروفایل قرار عصرق

قرار عصر

۲,۱۵۷عضو
thumnail
بخش دهمضربه‌ی مهلک غدیر(روایت غدیر و بعد از آن از زبان ابلیس)
محمد آخرین فرستاده بود، دیگر کار برایم تمام شده بود.او را درگیر جنگ‌های متعدد کردم.من تمام توانم را برای آنکه محمد را بکشم گذاشتم اما از یک نفر غافل شدم.این را کجا فهمیدم؟ در غدیر.وقتی در غدیر محمد دست علی را بالا برد بر سرم کوبیدم و ناله‌ی حزن سربرآوردم، کارم یکسره شده بود، دیگر راه را بر خود بسته دیدم.همان‌طور که در میان مردم که پای صحبت پیامبر بودند سرافکنده و نالان می‌گشتم، صدایی شنیدم، کسی گفت: پیامبر این جوان را بر ما سرور قرار داد! چه حرف‌ها.این‌جایی بود که جان گرفتم و یاد اسطرلاب خود افتادم، آری! تفرقه، راهش تفرقه بود، می‌توانستم علی را با نیروی تفرقه زمین بزنم.بوسه بر پیشانی آن فرد زدم و همان‌جا دستانش را فشردم.
undefinedزهرا فرح پور
#تفرقه_شیطانی#روایت_تاریخی_تفرقه
@garareasr

۳:۴۳

undefined خانه امن
مامان تندتر از همه این چندماهی که با هم بوده‌ایم قدم برمی‌داشت. انگار یادش رفته بود که باید وزن من را هم همراه خودش تحمل کند.
هم او ذوق داشت، هم من. بالاخره بعد از مدت‌ها، با مادر از خانه بیرون زده بودیم. تا همین چند روز پیش، انقدر احساس تنگی نفس و سنگینی می‌کرد که به ندرت از خانه بیرون می‌آمد؛ ولی حالا قلبش تندتر می‌زد و راحت‌تر نفس می‌کشید.
امروز هم وقتی از جا بلند شد و گفت می‌خواهد برود روضه، مادربزرگ گله‌مند و دلسوزانه گفت: با این حالت کجا می‌خوای بری؟
مامان در تکاپو بود برای آماده شدن: سادات خانم خواب دیده. روضه آقای مومنی نظرکرده‌ست.
من که نمی‌دانستم روضه چیست؛ ولی حتما جای خوبی بود که مامان انقدر بی‌قرار بود برای دیدنش. مخصوصا که به قول مامان، نظرکرده هم بود که آن را هم معنایش را نمی‌دانستم؛ ولی حتما خیلی خیلی خوب بود.
صدای غرش بلندی، مکان امنم را به لرزه انداخت. مامان هم از حرکت ایستاد.همه‌جا سکوت شد و بعد چند لحظه، مادربزرگ گفت: هواپیما بود؟- فکر کنم آره...- این از خدا بی‌خبرا ممکنه قم رو هم بمبارون کنن، خطرناکه.- نترسین، زود برمی‌گردم.
هواپیما را هم نمی‌دانستم چیست؛ ولی فکر کنم چیز ترسناکی بود که مامان و مادربزرگ، موقع حرف زدن از آن صدایشان لرزید.
مامان با هر قدم، یک ذکر هم از قلبش می‌گذراند. یک بار استغفار، یک بار صلوات، یک بار تکبیر و بعد تهلیل... من هم همراهش تمرین می‌کردم. ناگاه، ایستاد و ذکر هم نگفت؛ سلام داد: السلام علیک یا فاطمه الزهرا.
آرام‌تر قدم برداشت و بعد، نشست. فهمیدم اینجا همان روضه است. قلب مامان مستانه می‌تپید؛ انگار داشت آواز شادی می‌خواند. با خودم فکر کردم روضه چجور جایی می‌تواند باشد؟
شاید یک جایی شبیه بهشت. زیبا، سرسبز... پر از آدم‌های خوب. صدای زمزمه‌شان را می‌شنیدم. مثل زمزمه فرشته‌ها بود. داشتند با مامان سلام و علیک می‌کردند و حالش را می‌پرسیدند.
بعد، همه ساکت شدند و صدای مهربان و سنگین خانمی را شنیدم: خواب دیدم حضرت زهرا اومدن، داخل کوچه پیچیدن و مستقیم داخل خونه شما شدن. اینجا تکبیر گفتن و ایستادن به نماز. همه ما هم پشت سرشون اقتدا کردیم.
گرمای دستان مادر را حس کردم که آن‌ها را گذاشته بود روی شکم‌اش تا نوازشم کند. دلم پر می‌زد برای روزی که بیرون بیایم و در آغوشم بگیرد.
غرق لذت بودم که صدای غرش بلندی، وجودم را به ارتعاش انداخت. همان صدایی بود که در خانه شنیدم... صدای هواپیما. چیزی نفهمیدم جز این که انگار دنیا زیر و رو شد. ضربه محکمی به من و مادر خورد و بعد، سکوت محض.
گوش خواباندم تا صدای قلب مادر را بشنوم، یا صدای ذکر گفتنش را. آرام داشت می‌گفت:اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمداً رسول الله... السلام علیک یا فاطمه الزهرا...
به سختی همراه مادر تکرار کردم. تمام تنم درد می‌کرد؛ ولی صدایی نداشتم برای گریه کردن حتی. از اطراف، صدای زمزمه‌هایی زنانه را می‌شنیدم که جملات مادر را تکرار می‌کردند.
قلب مامان، چند ضربه بی‌رمق زد و بعد، ایستاد. نفسم تنگ شد. در خودم پیچیدم. خانه امنم بهم ریخته بود؛ دیگر امن نبود.
ترسیده بودم. گرمای دستان مادر را گم کرده بودم و داشتم فرو می‌رفتم در سرمایی عمیق.-مامان... کجایی؟ بیا بغلم کن... مامان...
مامان را دیدم. خودم را در آغوشش پیدا کردم. می‌خندید. فهمیدم روضه یعنی چی؛روضه، آغوش مادر است...
undefinedundefinedundefined
undefined تقدیم به بیست و یک مادر و کودک شهیدِ روضه فاطمیه قم، که در روز شهادت حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) و در مجلس روضه‌‌ی بانوانه، در دی ماه ۱۳۶۵ در اثر بمباران هواپیماهای بعثی به فیض شهادت نائل آمدند.undefinedشکیبا شیردشت‌زاده
@garareasr

۱۳:۳۵

thumnail
بخش یازدهمشکاف بر پیکر دین اسلام(روایت اتفاقات بعد از وفات پیامبر اسلام از زبان ابلیس)
محمد مُرد، محمد مهربان با کمک یارانم مسموم شد و عاقبت از این دنیا رفت. و من تا آخرین لحظه تلاش کردم دوباره صدایش را که علی امام بعد از من است را کسی نشنود.یاران جدیدم را از کنار پیکر محمد بلند کردم و زیرسقفی نشاندم تا کار را تمام کنند و علی را با غمش تنها گذاشتم.بالاخره آن شد که باید می‌شد، ابوبکر رفیق جدیدم را بر بالای منبر پیامبر نشاندم و خودم اولین کسی بودم که با او بیعت کردم.شکاف عظیمی بر پیکر محکم‌ترین دین خدا زدم و بنای تفرقه‌ی بزرگی را بنیان نهادم.در یک سو یاران من و در سوی دیگر علی و پیکر بی‌جان رسولش.اما علی حریف قدَری بود. هر چه کردیم برای بیعت با ابوبکر نیامد، همه ترسیده بودند و من از همه بیشتر. جلو رفتم و در گوش ابوبکر گفتم، اگر علی با تو بیعت نکند، حکومتت از خانه‌ی عنکبوت هم سست‌تر است.ابوبکر برآشفت و عمر را به در خانه‌ی علی فرستاد تا بیاید و آنجا فهمیدم که باز غافل بودم.من فاطمه را فراموش کرده بودم.بزرگ‌ترین و قوی‌ترین دشمن من فاطمه بود.
undefinedزهرا فرح پور
#تفرقه_شیطانی#روایت_تاریخی_تفرقه
@garareasr

۱۶:۵۷

thumnail
آثار برخی گناهان در کلام نورانی امام سجاد (ع) گناهانی که دشمنان را قدرت می بخشد؛
والذنوب الّذی تدیل الاعداء؛گناهانی که دشمنان را قدرت می بخشد عبارت است از:
1- آشکارا ستم کردن آری اگر در جامعه ظلم و ستم علنی شد آرام آرام زمینه قدرت یافتن دشمنان نیز فراهم می شود.
2- کارهای بد را علنی کردن (و تشییع فاحشه در جامعه نمودن)
3- حلال شمردن حرام ها توجّه شود اگر کسی حرام الهی را حلال شمارد فرق نمی کند در بحث مالی باشد و یا حجاب و مرزهای دینی، بداند گامی برای تقویت دشمن برداشته است.
4- نافرمانی از نیکان و عصیان الاخیار؛ و نافرمانی (از فرمان) نیکان و برگزیدگان وجود پیشوایان دینی رحمت الهی است برای جوامع، هرجامعه از خوبان و پاکان خویش اطاعت کردند، دشمنان خود را زمین گیر نمودند، و هرجامعه ای به پیشوایان دینی و خوبان و پاکان پشت کردند دشمنان بر آنها مسلط شدند.آری وقتی علی(ع) خانه نشین شد و مردم از او اطاعت نکردند، دشمنان اسلام قدرت گرفتند و اسلام را به حاشیه کشاندند و در طول تاریخ نیز این قضایا تکرار شد، وقتی کوفیان از امام حسین(ع) حمایت نکردند، یزید بر مدینه و مکّه مسلط شد و آنچه از دستش آمد جنایت کرد.
5- اطاعت از اشرار(عامل دیگری است برای قدرت یابی دشمن)
undefinedحقا که باید گفت سرچشمه سخنان معصومان مخزن اسرار الهی است. اگر کسی اتصال به علم الهی نداشته باشد هرگز نمی تواند این گونه دقیق حرف بزند، و بعد از 1300 سال همچنان سخنانش زنده بماند.
گردآورندهملیحه بلندیان
#حکمتانه#تلنگری_از_آیات_روایات
@garareasr

۲:۲۵

thumnail
نذر دل غمدیده حضرت زهرا سلام اللهundefinedundefinedundefined

مادری خورد زمین ، کوچه ز آهش لرزیدپسری، تلخ ترین لحظه عمرش را دیدundefinedبی حیایی که رخ فاطمه را کرد کبود بی حیا تر شد و بر خانه او شعله کشیدفاطمه پای علی سوخت در آن شعله ی درحامی راه ولیّ اش شد و چون شمع چکیدسینه فاطمه را ضربه مسمار شکافتزینب از دیدن مادر، دلش از هم پاشیدپهلوی فاطمه بین در و دیوار شکست محسنش آه از این جور و جفا گشت شهیدundefinedهمچو یک لاله ی پر پر شد و جان داد ولیبیشتر از غم تنهایی حیدر رنجیدundefinedکاش مادر کمی آهسته روی چون که حسینفقط از دست شما آب گوارا نوشیدundefined
undefinedفاطمه شعرا
@garareasr

۲:۳۷

thumnail
بخش دوازدهم فاطمه (روایت حمله به خانه‌ی دختر پیامبر از زبان ابلیس)
فاطمه، فاطمه، فاطمه...مگر می‌شود!زنی به شجاعت علی، به مهربانی و متانت محمد و بیانی با قدرت نفوذ هر دو.علی را که به مسجد آوردند، زمین زیر پاهایم می‌لرزید، دست و پاهایم خشک شده بود، از درون داشتم نابود می‌شدم.هر چه فریاد می‌زدم صدایم در نمی‌آمد.سلمان نفس نفس زنان به مسجد آمد و آنموقع دلیلش را فهمیدم.سلمان گفت: فاطمه عبای پیامبر را بر سر کشیده و همراه حسن و حسین بر سر قبر پیامبر رفته تا نفرین کند.و من خوب می‌دانستم اگر نفرین کند، چه خواهد شد.نقشه‌ها، نقش برآب شد و من توان نداشتم کاری کنم.
تا زمانیکه فاطمه از دنیا رفت.قویترین و توانمندترین زنی که دیده‌ام.نیرویی داشت که هنوز هم در زمین و زمان و عالم نفوذ دارد و چون شمشیری بران نقشه‌هایم را هزار تکه می‌کند و نفسم را به شماره می‌اندازد...
undefinedزهرا فرح پور
#تفرقه_شیطانی#روایت_تاریخی_تفرقه

@gharareasr

۸:۵۱

thumnail
یکی ازآثار گناهان این است که حالت امید را از انسان سلب می کند و حالت قطع امید از رحمت الهی در روح شخص عاصی و گناهکار بوجود می آورد. در نتیجه توبه و بازگشت نیز از او سلب می گردد.
در دعای عارفانه حضرت علی(ع) چنین می خوانیم: اللهم اغفر لی الذنوب التی تقطع الرجا[دعای کمیل] بارالها آن گناهانی که باعث ناامیدی و قطع امید به تو می شود را برای من ببخش.
در کلام پر برکت امام سجاد(ع)هست که می‌فرمایند: والذّنوب الّتی تقطع الرّجاء
گناهانی که امید را قطع می کند.عبارتنداز است:۱. والقنوط من رحمة اللّه؛ ناامید شدن از رحمت الهی با این که رحمت او همه هستی را زیر بال خود گرفته و همه از کافر و موحد، ملحد و منافق، به یمن رحمت او روزی می خورند.
۲. والثّقة بغیر اللّه؛اطمینان و تکیه کردن به غیر خداوند
۳. دروغ پنداشتن وعده های الهی و التّکذیب بوعداللّه؛ دروغ پنداشتن وعده خداوند.(وسایل الشیعه۵۲۰)

گردآورنده:ملیحه بلندیان
#حکمتانه#تلنگری_از_آیات_روایات
@gharareasr

۹:۵۲

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

thumnail
می‌دونستید اثر وضعی برخی از کارهایی که ما فکرش هم نمی‌کنیم که گناه باشه، انحراف ایمانی در نسل و ذریه می‌شه؟
گناهی هست که خدا تو سوره صف در موردش صحبت می‌کنه و می‌فرماید که به خاطر اون گناه، نسل بنی‌اسراییل در طول زمان، از حضرت موسی تا حضرت خاتم منحرف شد.
پس حتما خیلی مهمه که بدونیم اون گناه چیه که حتی سمتش نریم. و اتفاقا شیطان برای اینکه ما رو به دام اون گناه بندازه، خیلی تلاش می‌کنه.
ی چیز درگوشی هم بهتون بگم. مردم کوفه، چون اون گناه رو انجام داده بودن، منحرف شدند و مسلمانهایی شدند که قتل امامشون به گردنشون افتاد.
به نظرتون اون گناه چیه؟
برامون پیام بزاریدundefined
@gharareasr

۱۴:۳۵

thumnail
گناهانى که دعا را حبس مى کندوالذّنوب الّتى تردّ الدّعا؛ گناهانى که دعا را رد مى کند.1. بد نیّتىسوء النیّه؛ بد نیّتى است ممکن است مراد نیّت هاى غیر الهى باشد و یا هدفهاى شوم و ناروا داشتن.2. بد باطن بودنو خبث السّریره؛ بد بودن باطن و اینکه انسان خیرخواه مردم نباشد حالت حسودى و یا خوشحالى از گرفتارى مردم داشته باشد.3. نفاقوالنّفاق مع الاخوان؛ با برادران دینى نفاق و دروئى کردن دعا را رد مى کند.4. یقین به اجابت نداشتنو ترک التصدیق بالاجابه؛ تصدیق به اجابت الهى را ترک کند (و باور و یقین به اجابت دعا نداشتن) در منابع توصیه شده است که آنچنان یقین به اجابت داشته باشید گویا حاجات شما همین الآن آماده است و به سرعت برآورده مى شود.5. تأخیر نمازو تأخیر الصّلوات المفروضات حتّى تذهب اوقاتها؛ تأخیر انداختن نماز از وقتش تا وقت آن بگذرد توجّه دارید که ترک نماز عامل کم شدن روزى هم هست این مانعى ندارد که یک گناه چند اثر داشته باشد.6. ترک صدقهو ترک التّقرب الى اللّه عزّ و جلّ بالبرّ و الصدّقه؛ باصدقه دادن و کار نیک به خدا تقرّب پیدا نکردن از این جمله فهمیده مى شود که فقط نماز و دعا… عامل تقرّب به خدا نیست بلکه صدقه و انجام کار نیک اگر به قصد الهى باشد انسان را به خدا نزدیک مى کند و از نظر معنوى انسان را رشد مى دهد.7. بد زبان واستعمال البذاء و الفحش فى القول؛ (۱۷) فحش و ناسزا گفتن نکته اى که گاهی مردم خیلى کم به آن توجّه دارند.وسائل الشیعه، ج 11، ص 520.
گردآورندهملیحه بلندیان
#حکمتانه#تلنگری_از_آیات_روایات

@gharareasr

۴:۵۲

بازارسال شده از گروه جهادی شهید مسیحا
thumnail
undefinedundefinedundefinedundefinedگروه جهادی شهید مسیحا(حامی سلامت و بهداشت سیستان و بلوچستان)ش ثبت: ۳۹۸۶۸۰۴۸۱۴۰۱۲ش حساب:۶۰۳۷۹۹۷۹۵۰۳۰۲۶۴۷
ارتباط با ادمین:@m_bolandian

۳:۲۱

thumnail
ردپای تفرقه در تاریخ (روایت تاریخی تفرقه از زبان ابلیس)
چند دستگی میان پیروان همه‌ی ادیان هست ولی امیدی به از هم گسستن مسلمین نداشتم، اما تاریخ جور دیگری ورق خورد و شکافی عظیم میان مسلمین شکل گرفت.شیعه و سنی!آری دو دسته ای که همیشه راه نفس کشیدن من را باز گذاشته و از میان خاکستر نا امیدی که در غدیر بر سرم ریخت تا به امروز همیشه زنده‌ام می‌کند و به من جان می‌بخشد.بعد از رفتن محمد، صفحات تاریخ پر است از کشمکش‌ها و اختلافات میان مسلمین، میان امت واحد حضرت رسول!جالب نیست؟هر وقت این شکاف کمرنگ می‌شود، اسطرلاب خود را بیرون می‌کشم و راهی پیدا می‌کنم که این دو گروه بر هم زخم زنند و به جان هم بیفتند.باورتان نمی‌شود ولی حکومت جهانی یهود که برگزیدگان منند، در فلسطین و سوریه از همین جادو برای رسیدن به اهداف خود استفاده کردند.آنچه می‌بینید و می‌شنوید تحلیل‌هایی درباره‌ی سیاست‌های غلط و گرسنگی و فقر است، اما پشت پرده‌ی همه این‌ها اختلاف و تفرقه بوده، اختلافاتی که ظریف و بدون هیچ ردی چون موریانه، پایه‌های حکومت‌ها و خانواده‌ها و قبیله‌ها را می‌خورد و نابود می‌کند.زیبا نیست؟!
undefinedزهرا فرح پور
#تفرقه_شیطانی#روایت_تاریخی_تفرقه
@gharareasr

۱۴:۴۷

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

thumnail
دارم به حال مردی فکر می‌کنم که معلوم نیست کجاست. به آن لحظه‌ای که شاید توی دفتر کارش بعد از یک جلسه سخت و پرفشار با مشاورهایش، ولو شده روی کاناپه‌ی چرمی. گره کراوات را شل کرده. پا انداخته روی میز و رفته توی فکر. قهوه‌ی تلخ توی دستش سرد شده اما مرد از فکر بیرون نیامده.یا شاید زیر دوش آب، وقتی کل حمام را بخار برداشته خودش را نگاه کرده توی آینه‌ی روبرویش. زل زده به دو تا دایره‌ی آبی غبارگرفته‌ی زیر ابروهایش و ترس را توی آن‌ها دیده و رفته توی فکر.فکر کرده به سال‌هایی که پشت سر گذاشته‌. به سختی‌ها، اضطراب‌ها، نگرانی‌ها. به آن‌هایی که پشتش را خالی کرده بودند. آن‌هایی که گُر و گُر اسلحه می‌دادند دست دشمن‌هایش. به شب‌هایی که خواب دیده مردهایی با لباس‌های سیاه و ریش‌های بلند او را نشانده‌اند جلوی دوربین و سر تفنگ‌هایشان را فشار داده‌اند روی پیشانی و سینه و گردنش. به روزهایی که مردهایی با لباس‌های سبز و لبخند‌های گرم دستش را فشرده‌اند و بهش اطمینان داده‌اند که کمکش می‌کنند و فقط او باید جا نزند!همین هم شد. جا نزد و کمکش کردند‌. مرد برایش مهم نبود که آن‌ها نه بخاطر خودش، که بخاطر مردم و آزادگی کمکش کردند. تا آن‌جا که از لبه‌ی پرتگاه رسید به زمینی امن و پهناور و دوباره باد به غبغب انداخت و گره کراواتش را سفت کرد و شاید یادش رفت برگردد و از آن مردهای سبزپوش که خیلی‌هایشان دیگر نبودند، قدردانی کند.مرد روی کاناپه یا زیر دوش یا هر جای دیگری پشت کرده به گذشته و به آینده فکر کرده. ترسی که از کشته شدن هنیه و نصرالله و سنوار توی دلش افتاده بود، بال و پر گرفته. وعده‌هایی که این مدت اخیر توی گوشش خوانده‌اند و در باغ سبزی که نشانش داده‌اند، لبخند ابلهانه‌ای روی صورتش نشانده. اما شاید تصویر پیرمردی با ریش سفید و عمامه‌ی سیاه راحتش نمی‌گذاشته. پیرمردی که نشسته روی یک مبل ساده، توی اتاقی که کفپوشش موکت است و جز یک پرچمِ سرخ و سفید و سبز و یک قاب عکس روی دیوار، هیچ زینتی ندارد. پیرمرد یک دستش را روی پا گذاشته و دست دیگرش را حین حرف زدن تکان می‌داده.مرد فکر کرده به آخرين باری که پیرمرد را دیده. به اینکه چیزی توی چشم‌های پیرمرد تغییر کرده بوده. مثل همیشه آرامش و امید و صلابت بوده، اما چیزی مثل هشدار هم بوده.مرد به همه‌ی این‌ها فکر کرده و رسیده به لحظه‌ی تصمیم، به آنِ انتخاب. به دوراهی بزرگی که دو تا جاده‌اش تا آخر دنیا از هم جدا هستند و هیچ کجا به هم نمی‌رسند‌.مرد، که نه مرد است و نه بشار است و نه اسد، عاقبت انتخابش را کرده. حالا دیگر موش‌صفتی‌اش را به یک دنیا نشان داده و به طمع گندم ری فلنگ را بسته. رفته که لابد به خیال خودش یک گوشه از دنیا، بدون ترس از بمب و موشک بخورد و بخوابد و تَن پروار کند، و خبرهای سرزمین و مردمش را توی خبرگزاری‌ها دنبال کند.اصلا این مرد را بی‌خیال! خود من، آنِ انتخابم کجاست؟ کی می‌رسد؟ وقتی برسد، چکار می‌کنم؟ پشت پا می‌زنم به شعارهای دهن‌پرکنی که یک عمر داده‌ام؟ گربه‌ی بی‌چشم و رویی می‌شوم و پا می‌گذارم روی آن همه خونی که ریخته شده تا من بمانم و یک گوشه از پرچمِ انسانِ آزاده بودن را دست بگیرم؟ رو می‌کنم به راحتی و امنیت خیالی و گند می‌زنم به همه‌ی آن چه که تا حالا گذرانده‌ام؟ حالا لابد به همه‌ی این سوال‌ها می‌گویم نه، اما وقتِ وقتش چکار می‌کنم؟چه دلهره‌آور است فکر کردن به آنِ انتخاب‌!

undefined زینب شاهسواری
@gharareasr

۲:۵۵

thumnail
دیوارها، خُرده آجر شده‌اند و ریخته‌اند روی زمین. هرآنچه نمادِ زندگی‌ست زیر کوهِ خاک و میلگرد مدفون شده‌است. یک زن میانِ انبوهِ ویرانی‌ها، قاب عکسی را می‌کشد بیرون و راه می‌افتد. سنگینی قاب، توی عکس معلوم است و ارادهٔ زن برای نگه‌داشتنش هم...
اینکه دقیقا این تصویر برای چه زمانی‌ است را نمی‌دانم. اما به این فکر کرده‌ام که شاید برای بعد از آتش‌بس باشد. این زن برگشته به شهر و سَری زده به خرابه‌های خانه‌‌اش. شاید دیواری داشته که گلدان‌هایش را تکیه می‌داده بهش. آبشان می‌داده و برگ‌هایشان را دستمال می‌کشیده و این قاب را هم زده بوده به همان دیوار، بالای گلـدان‌ها. شاید هم گُلِ پِتوسَـش را به نخ کشیده بود روی دیوار تا قد بکشد و بپیچد دورِ عکسِ سیـد.
حتما فقط این قاب از آن دیوارِ زیبا مانده و حالا توی آغوشش گرفته تا بکوبدش روی دیوارِ جدید. آن‌وقت دوباره پتـوس بکـاردundefined آبش بدهد تا قـد بکشد و بپیچـدش دورِ همین قـاب.
undefined<img style=" />undefined آسیه کلایی
@gharareasr

۳:۰۰

قرار عصر
undefined می‌دونستید اثر وضعی برخی از کارهایی که ما فکرش هم نمی‌کنیم که گناه باشه، انحراف ایمانی در نسل و ذریه می‌شه؟ گناهی هست که خدا تو سوره صف در موردش صحبت می‌کنه و می‌فرماید که به خاطر اون گناه، نسل بنی‌اسراییل در طول زمان، از حضرت موسی تا حضرت خاتم منحرف شد. پس حتما خیلی مهمه که بدونیم اون گناه چیه که حتی سمتش نریم. و اتفاقا شیطان برای اینکه ما رو به دام اون گناه بندازه، خیلی تلاش می‌کنه. ی چیز درگوشی هم بهتون بگم. مردم کوفه، چون اون گناه رو انجام داده بودن، منحرف شدند و مسلمانهایی شدند که قتل امامشون به گردنشون افتاد. به نظرتون اون گناه چیه؟ برامون پیام بزاریدundefined @gharareasr
خاطرتون هست در مورد گناهی صحبت کردیم که اثر وضعی اون گناه، انحراف در نسل و ذریه می شد؟
خداوند در سوره صف می فرمایند"لِمَ تَقولونَ ما تَفعلون" یعنی چرا به انجام کاری که گفته بودید، نیت نمی کنید که انجامش بدین؟
بله...اون گناه بزرگی که اثر وضعی وحشتناک داره همین گناه عدم عمل به وعده ست...
ولی ی سوال مهم پیش میاد.واقعا اگر ما به هر چه گفته بودیم عمل نکنیم، گناه بزرگ از ما سر زده یا مد نظر خدا ، عمل به وعده ای خاص هست؟
به نظر میرسه که منظور عمل به وعده ای خاص هست . ادامه سوره صف هم ، وعده ای خاص رو تایید می کنهundefined
می دونید اون وعده چی می تونه باشه که اگر حتی نیت انجام دادنش رو نداشته باشیم، باعث منحرف شدن نسل و ذریه مون میشیم؟
برامون پیام بگذارید...
@gharareasr

۴:۴۰

thumnail
سلام و درود خدا بر فاطمه ی زهرا و سلاله پاکش حضرت روح الله
بیش از همه در این روز و هر روز که زن مسلمان را در قله ی کرامت و آرمانهای توحیدی میبینمخود را مدیون او می یابم.
فرمود: زن مبدا همه ‌ی خیرات است و از دامان زن مرد به معراج میرودو با آن دم‌مسیحایی اش زنان صف به صف و پشت در پشت، سند عاشقی‌شان را امضا کردند و لشکری از فرشتگان پدید آمد.
زن مسلمان ایرانی وام دار توست یا روح اللهآفتاب درخشان خدیجه‌ی کبری علیها‌السلام و فاطمه‌ی زهرا علیهاالسلام و زینب کبری علیهاالسلام را بر مسیر زنان مسلمان تاباندی و روشنگر مسیر مجاهدت آنان تا ملکوت شدی..مادرانگی هایمان را تو نور باران کردی و دستان کوتاه ما را تو به دامان فاطمه‌ی زهرا رساندی ....
undefinedفاطمه گیتی پسند

میلاد حضرت فاطمه ی زهرا (س) و سلاله پاکش حضرت روح الله مبارکundefined
@gharareasr

۲:۲۸

thumnail
فاطمه را چقدر می‌شناسیم؟اصلا معنای فاطمه را می‌دانیم؟فاطمه برای ما از میان در و دیوار خانه‌اش فراتر رفته است؟جز گریه‌های شبانه و بی‌تابی برای پدر به نجوایش گوش داده‌ایم؟اصلا در ماجرای فدک بعد از سیلی که خورد با او رفتیم و پای خطبه‌اش نشستیم؟فهمیدیم چرا فاطمه خیر کثیر است؟ واسطه‌ی فیض است؟ یا ما هم فاطمه را میان خروارها عقده و کینه‌ و تعصب جاهلیِ عمرو عاص‌ها گم کردیم و مقامش را فراموش کردیم؟فراموش کردیم مقام زن را، مقام مادر را و مقام فاطمه را؟آری، فراموش کردیم...فاطمه جان! ما تو را مانند تمام گوهرهایمان جایی میان هیاهوی زندگی گم کردیم.دنیا پر است از آشوب‌ها و نسیان‌ها و عصیان‌ها، میان کلاف سردرگمی مانده‌ایم که به هر کجایش چنگ بزنیم در هم تنیده‌تر می‌شود.آدمی خوی درنده‌اش را به رخ می‌کشد و می‌درد و خونریزی می‌کند و سر بالا می‌گیرد و مدال انسانیت می‌گیرد.
این نوشته، تلخ است برای عید اما، دنیا در سیاهی عجیبی فرو رفته که فقط دعای خیر مادرانه‌ای او را نجات خواهد داد، دنیا نیاز به تولد دوباره دارد، باید زیر و رو شود و تطهیر شود و دوباره به آغوش مادر برگردد. بیایید دست به دامان مادرمان شویم و فریاد بزنیم: بحق فاطمه...
undefinedزهرا فرح پور
@gharareasr

۴:۲۱

بازارسال شده از گروه جهادی شهید مسیحا
thumnail
"مامان ،مامان ،اومدن!"صدای شاد مهربانو توی اتاق خالی پیچیدمادر با سختی از جا بلند شد. مهربانو خوشحال گفت :"مامان دیدی گفتم خانم دکتر میاد دیگه نگران داداشیم نباش اون دیگه..."که جمله ش را قورت داد.undefinedسومین بارداری ناموفق مادر همه را افسرده و ناامید کرده بود اما با آمدن بهار، نوید آمدن بچه های جهادی دل پدر خانواده وتنها فرزندانشان را شاد کرد...undefinedundefinedundefinedundefined
روز مادر بر همه مادران مهربان این سرزمین مبارکundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined
undefined حضور دوستان گروه جهادی مسیحا جهت شناسایی مادران باردار با بارداری پر خطر undefined

جهت مشارکت در طرح حمایت از مادران باردار پر خطر به ما به پیوندید:گروه جهادی شهید مسیحا(حامی سلامت و بهداشت سیستان و بلوچستان)ش ثبت: ۳۹۸۶۸۰۴۸۱۴۰۱۲ش حساب:۶۰۳۷۹۹۷۹۵۰۳۰۲۶۴۷
@masihacharity

۷:۵۷

thumnail
رهبر معظم انقلاب:"با این حرکتی که در سوریه انجام گرفت و با جنایت‌های رژیم صهیونیستی و آمریکا، خیال کردند که قضیه مقاومت تمام شد. اینها سخت در اشتباهند. روح سیدحسن نصرالله زنده استundefined روح سنوار زنده استundefined شهادت اینها را از عرصه وجود بیرون نبرد. جسم اینها رفت، روح و فکرشان باقی است. راهشان ادامه دارد."
@gharareasr

۱۳:۲۳