قابل توجه همراهان گرامی و عزیزنشست انجمن ادبی ققنوس طبق روال هر هفتهفردا، چهارشنبه ساعت ۱۶ الی ۱۹ در اتاق شورای پژوهشکده گیلانشناسی برگزار خواهد شد.
با سپاس از همراهی شما


با سپاس از همراهی شما
۱۰:۴۷
🟠ایتا:https://eitaa.com/ghoghnoos_gu1
۱۷:۴۵
عکس پایانی نشست عصرِ شعرِ ایران
عصر شعر ایران؛ با یاد و خاطره شهدای جنگ ۱۲ روزه رژیم غاصب صهیونیستی علیه ایران؛ به کوشش انجمن ادبی ققنوس گیلان در تاریخ ۱۱ تیر ۱۴۰۴، با حضور دکتر سعید شیرینبیان، جمعی از دانشجویان دانشگاههای گیلان، علاقهمندان به ادبیات، ادیبان و فعالین فرهنگی برجسته استان گیلان، با اجرای امیررضا بابائیپور چافی در تالار مرکزی رشت برگزار شد.
در این برنامه که حال و هوای ملی و عاشورایی داشت؛ ادیبانی چون: شایگان خدادای، محمدحسین کریمی، محمدعلی آچاک، حنانه علیاکبری، منصور نصیرپور، گوهر قوامی، استاد محمد فارسی، لطفالله پورعبدالله، بهرام مژدهی، مجید محمدی، حسین حاجیپور، عباس فرجی، سجاد قربانی، محمدمهدی بیگمحمدی، وحیده تقیپور، مرتضی احمدی سراوانی، پیمان یوسفخواه، فرزین پورمحمد، دکتر سعید شیرینبیان، علیرضا ابراهیمپور، سالار بابائیپور چافی و مجید حسینی به شعرخوانی پرداختند.
@ghoghnoos_gu
عصر شعر ایران؛ با یاد و خاطره شهدای جنگ ۱۲ روزه رژیم غاصب صهیونیستی علیه ایران؛ به کوشش انجمن ادبی ققنوس گیلان در تاریخ ۱۱ تیر ۱۴۰۴، با حضور دکتر سعید شیرینبیان، جمعی از دانشجویان دانشگاههای گیلان، علاقهمندان به ادبیات، ادیبان و فعالین فرهنگی برجسته استان گیلان، با اجرای امیررضا بابائیپور چافی در تالار مرکزی رشت برگزار شد.
در این برنامه که حال و هوای ملی و عاشورایی داشت؛ ادیبانی چون: شایگان خدادای، محمدحسین کریمی، محمدعلی آچاک، حنانه علیاکبری، منصور نصیرپور، گوهر قوامی، استاد محمد فارسی، لطفالله پورعبدالله، بهرام مژدهی، مجید محمدی، حسین حاجیپور، عباس فرجی، سجاد قربانی، محمدمهدی بیگمحمدی، وحیده تقیپور، مرتضی احمدی سراوانی، پیمان یوسفخواه، فرزین پورمحمد، دکتر سعید شیرینبیان، علیرضا ابراهیمپور، سالار بابائیپور چافی و مجید حسینی به شعرخوانی پرداختند.
۱۱:۵۶
انجمن ادبی ققنوس گیلاننشست دوم
درآمدی بر فلسفه ادبیاتسخنران: رضا زارنجی
https://www.aparat.com/v/rifu0f5
https://www.aparat.com/v/rifu0f5
۱۰:۰۵
درآمدی بر فلسفه ادبیات
رضا زارنجی
از افلاطون تا ویتگنشتاین، از برشت تا دریدا، هر متفکری تعریف خودش را از فلسفه ادبیات داشته است. افلاطون ادبیات را بازنمایی ناقص حقیقت میدانست و از آن میترسید؛ در حالی که ارسطو، آن را راهی برای پالایش روانی و شناخت جهان انسانی میدید. ویتگنشتاین، معنا را در بافت زبانی جستوجو میکرد و خود زبان را بازی میدانست؛ برشت از ادبیات انتظار «بیدارگری سیاسی» داشت و دریدا به سراغ واپاشی معنا رفت و گفت: «ادبیات همواره در آستانهی فروپاشیِ معنا، زاده میشود.»این تنوع نشان میدهد که «فلسفه ادبیات» یک تعریف نهایی ندارد؛ بستگی دارد به اینکه در کجای تاریخ ایستادهایم و از ادبیات چه میخواهیم.
اما وقتی به زمانه و جغرافیای خودمان در ایران معاصر نگاه میکنیم، شاید بتوان گفت تعریف ما از فلسفه ادبیات به طرز دردناکی این است: هیچ! چون مخاطبِ ادبی نداریم. نه اینکه آدم نداریم یا زبان نداریم؛ بلکه خوانندهای که حاضر باشد درگیر شود، فکر کند، کشف کند، و برای معنا وقت بگذارد، غایب است. مثل جادهای که هست، ماشین و راننده هم هست، ولی هیچ مسافری در آن پیدا نمیشود.
این غیبت مخاطب، حاصل انواع جبرهای تاریخی، سیاسی، طبقاتی و جغرافیایی است. جامعهای که تجربه گفتوگوی آزاد ندارد، که بارها از اندیشیدن ترسانده شده، که از کودکی «سکوت کن و حفظ کن» را یاد گرفته، طبعاً نمیتواند مخاطب ادبیات شود. آموزش و پرورش—که مهمترین نهاد برای شکل دادن ذائقه فکری جامعه است—چنان دچار پوسیدگی ساختاری و سقوط کیفیت شده که کوس رسواییاش بر میز هر جمع خانوادگی کوبیده میشود. بچهای که از راهنمایی ترک تحصیل میکند تا برود کارگری کند؛ چون دیده تحصیلکردهها هم آخرش بیکار و تحقیرشدهاند، طبیعی است که از کتاب و از هر کس که اهل دانستن است، متنفر شود.
پس مسئله اصلی ما، فقط ضعف تولید ادبی نیست؛ مسئله این است که «ارزش دانستن» در جامعه فرو ریخته. ما باید این ارزش را بازسازی کنیم—هم با نقد صریح آموزش و پرورش، هم با بالا بردن سطح مطالبه فرهنگی خانوادهها، هم با استفاده از فضای مجازی برای انتقال سواد فرهنگی، هنری و ادبی به زبان مردم. هرکسی که چیزی بلد است، باید آن را بیمنت و بیتکلف به دیگران یاد بدهد. فرهنگ فقط در کلاس درس ساخته نمیشود؛ در صفحه اینستاگرام، در گفتوگوی کوچه، در قصهای که شب برای کودکمان میخوانیم، در جوابی که به یک جمله نادانسته میدهیم، فرهنگ را زنده میکنیم.
ما باید ارزش «آگاه بودن»، ارزش «ادب داشتن»، ارزش «اخلاقی بودن» را بازتعریف کنیم. ما باید دوباره نشان بدهیم که «خوب بودن»، «فهمیدن»، و «خلاق بودن» ارزش است. وگرنه نه ادبیات معنا خواهد داشت، نه فلسفه، نه دانشگاه، نه حتی خود واژه انسان.
۲۰ تیر ۱۴۰۴
@ghoghnoos_gu
از افلاطون تا ویتگنشتاین، از برشت تا دریدا، هر متفکری تعریف خودش را از فلسفه ادبیات داشته است. افلاطون ادبیات را بازنمایی ناقص حقیقت میدانست و از آن میترسید؛ در حالی که ارسطو، آن را راهی برای پالایش روانی و شناخت جهان انسانی میدید. ویتگنشتاین، معنا را در بافت زبانی جستوجو میکرد و خود زبان را بازی میدانست؛ برشت از ادبیات انتظار «بیدارگری سیاسی» داشت و دریدا به سراغ واپاشی معنا رفت و گفت: «ادبیات همواره در آستانهی فروپاشیِ معنا، زاده میشود.»این تنوع نشان میدهد که «فلسفه ادبیات» یک تعریف نهایی ندارد؛ بستگی دارد به اینکه در کجای تاریخ ایستادهایم و از ادبیات چه میخواهیم.
اما وقتی به زمانه و جغرافیای خودمان در ایران معاصر نگاه میکنیم، شاید بتوان گفت تعریف ما از فلسفه ادبیات به طرز دردناکی این است: هیچ! چون مخاطبِ ادبی نداریم. نه اینکه آدم نداریم یا زبان نداریم؛ بلکه خوانندهای که حاضر باشد درگیر شود، فکر کند، کشف کند، و برای معنا وقت بگذارد، غایب است. مثل جادهای که هست، ماشین و راننده هم هست، ولی هیچ مسافری در آن پیدا نمیشود.
این غیبت مخاطب، حاصل انواع جبرهای تاریخی، سیاسی، طبقاتی و جغرافیایی است. جامعهای که تجربه گفتوگوی آزاد ندارد، که بارها از اندیشیدن ترسانده شده، که از کودکی «سکوت کن و حفظ کن» را یاد گرفته، طبعاً نمیتواند مخاطب ادبیات شود. آموزش و پرورش—که مهمترین نهاد برای شکل دادن ذائقه فکری جامعه است—چنان دچار پوسیدگی ساختاری و سقوط کیفیت شده که کوس رسواییاش بر میز هر جمع خانوادگی کوبیده میشود. بچهای که از راهنمایی ترک تحصیل میکند تا برود کارگری کند؛ چون دیده تحصیلکردهها هم آخرش بیکار و تحقیرشدهاند، طبیعی است که از کتاب و از هر کس که اهل دانستن است، متنفر شود.
پس مسئله اصلی ما، فقط ضعف تولید ادبی نیست؛ مسئله این است که «ارزش دانستن» در جامعه فرو ریخته. ما باید این ارزش را بازسازی کنیم—هم با نقد صریح آموزش و پرورش، هم با بالا بردن سطح مطالبه فرهنگی خانوادهها، هم با استفاده از فضای مجازی برای انتقال سواد فرهنگی، هنری و ادبی به زبان مردم. هرکسی که چیزی بلد است، باید آن را بیمنت و بیتکلف به دیگران یاد بدهد. فرهنگ فقط در کلاس درس ساخته نمیشود؛ در صفحه اینستاگرام، در گفتوگوی کوچه، در قصهای که شب برای کودکمان میخوانیم، در جوابی که به یک جمله نادانسته میدهیم، فرهنگ را زنده میکنیم.
ما باید ارزش «آگاه بودن»، ارزش «ادب داشتن»، ارزش «اخلاقی بودن» را بازتعریف کنیم. ما باید دوباره نشان بدهیم که «خوب بودن»، «فهمیدن»، و «خلاق بودن» ارزش است. وگرنه نه ادبیات معنا خواهد داشت، نه فلسفه، نه دانشگاه، نه حتی خود واژه انسان.
۲۰ تیر ۱۴۰۴
۱۴:۵۱