۱۹ دی ۱۴۰۲
وحدت شخصیتی حاج قاسم در جمع هویتهای متکثر ملی سردار دلها چگونه توانست همزمان «ملیترین» و «امتیترین» چهرهٔ ایران شود؟
دکتر محمدرضا قائمینیک
قسمت اول (قسمت دوم را اینجا ببینید)
«جمع کثرات» در یک «منطق واحد»، از شرایط تحقق هر پدیدۀ اجتماعی، سیاسی یا فرهنگی است. پدیدههای انسانی به جهتِ حضور «ارادۀ انسانی» در شکلگیریشان، ناگزیر از تکثر هستند. با این حال، این تکثر اگر در ذیل یک منطق واحد شکل نگیرد و نحوۀ بهوجود آمدن آنها توضیح داده نشود، حیثیت انسانیِ آنها میتواند در معرض خطر قرار بگیرد و همچون پدیدههای غیرانسانی تلقی شده و در ذیل آنها تلقی شوند. بنابراین هر پدیدۀ انسانی که تشخص یافته و از پدیدههای دیگر تمایز مییابد، ناگزیر از جمع حداقلی از «کثرت در وحدت» است.
با این حال برتریِ پدیدهها نسبت به یکدیگر در سلسله مراتب وجودی، از منظر این مسئله، میتواند وابسته به ظرفیتِ وجودیِ «نقطه وحدتبخش» برای جمع کثرتهای بیشتر باشد. بعضی از نقاط وحدتبخش، کثرات محدودی را وحدت میبخشند و به حداقلی از تمایزِ کثرات اکتفا میکنند. در ذیل این پدیدهها، فقط شبیهترین پدیدهها به نقطۀ وحدتبخش و آن هم در حداقلیترین شکل ممکن از تمایزشان تعریف میشوند.
مثلا میتوان دو پدر را با هم مقایسه کرد؛ پدرِ «الف» که در مقام نقطۀ وحدتبخش به خانوادۀ خویش، تنها یک فرزند، آنهم با حداقلیترین تمایزات شخصیتی، ظاهری و باطنی را تحت حمایت خویش قرار دهد و پدرِ «ب» که نقطۀ وحدتبخش خانوادهای با ۵ فرزند و آن هم با تنوعی از عقاید و رفتارهای متکثر و متمایز است؛ روشن است که پدرِ ب، ظرفیتِ وجودیِ بیشتری از خود نشان داده و توانسته است این تکثر و تعدد را در ذیلِ خویش به وحدت برساند.
در میان پدیدههای انسانی، آنهایی که تکوین و قوامشان ناظر به «قلمرو حیات اجتماعی» انسان بوده و منتهی به تکوین هویتهای انسانی میشوند، مطابقت حداکثری با منطق فوقالذکر دارند.
مثلا آدابورسوم اقوام مختلف، مادامی که بتوانند تکثر و تنوعی از آدابورسوم افراد را پوشش داده و به وحدت برسانند، ظرفیتِ وجودیِ بالاتر و قوام و پایداری بیشتری خواهند داشت. پوشش آدابورسوم متنوع و متکثر در ذیل یک فرهنگ محلی یا ملی، تمام افرادی را که به این عناصر هویتی و آدابورسوم، علقههایی دارند، حامی این هویت تعریف میکند. به همین جهت، این «کثرت در وحدت» هویتی، مادامی که اعضایش در آن حضور دارند، پایدار باقی میماند.
نمونۀ دیگری که برای این قاعده میتوان ذکر کرد، جمع میان «دولت-ملت»های مختلف در ذیل هویتِ واحد و مشترکی به نام «امت» یا «تمدن» است. دولت-ملت، قلمروی است که هم خودش نقطۀ وحدتبخش به تکثری از زبانها، آدابورسوم، قومیتها و نظایر آنهاست و هم میتواند به حسب ویژگیهای مشترک، بخشی از یک هویت واحد متشکل از چند دولت-ملت باشد.
در اینجا نیز هر چقدر تکثری از هویتهای ملی در ذیل هویتِ واحد کلانتر، بیشتر باشد، به نظر میرسد پایدار و حتی قدرت سیاسی بیشتری در میان خواهد بود.
ادامه دارد...
#مجمع_اسلامی_حبلالله
@Hablollahir
دکتر محمدرضا قائمینیک
قسمت اول (قسمت دوم را اینجا ببینید)
«جمع کثرات» در یک «منطق واحد»، از شرایط تحقق هر پدیدۀ اجتماعی، سیاسی یا فرهنگی است. پدیدههای انسانی به جهتِ حضور «ارادۀ انسانی» در شکلگیریشان، ناگزیر از تکثر هستند. با این حال، این تکثر اگر در ذیل یک منطق واحد شکل نگیرد و نحوۀ بهوجود آمدن آنها توضیح داده نشود، حیثیت انسانیِ آنها میتواند در معرض خطر قرار بگیرد و همچون پدیدههای غیرانسانی تلقی شده و در ذیل آنها تلقی شوند. بنابراین هر پدیدۀ انسانی که تشخص یافته و از پدیدههای دیگر تمایز مییابد، ناگزیر از جمع حداقلی از «کثرت در وحدت» است.
با این حال برتریِ پدیدهها نسبت به یکدیگر در سلسله مراتب وجودی، از منظر این مسئله، میتواند وابسته به ظرفیتِ وجودیِ «نقطه وحدتبخش» برای جمع کثرتهای بیشتر باشد. بعضی از نقاط وحدتبخش، کثرات محدودی را وحدت میبخشند و به حداقلی از تمایزِ کثرات اکتفا میکنند. در ذیل این پدیدهها، فقط شبیهترین پدیدهها به نقطۀ وحدتبخش و آن هم در حداقلیترین شکل ممکن از تمایزشان تعریف میشوند.
مثلا میتوان دو پدر را با هم مقایسه کرد؛ پدرِ «الف» که در مقام نقطۀ وحدتبخش به خانوادۀ خویش، تنها یک فرزند، آنهم با حداقلیترین تمایزات شخصیتی، ظاهری و باطنی را تحت حمایت خویش قرار دهد و پدرِ «ب» که نقطۀ وحدتبخش خانوادهای با ۵ فرزند و آن هم با تنوعی از عقاید و رفتارهای متکثر و متمایز است؛ روشن است که پدرِ ب، ظرفیتِ وجودیِ بیشتری از خود نشان داده و توانسته است این تکثر و تعدد را در ذیلِ خویش به وحدت برساند.
در میان پدیدههای انسانی، آنهایی که تکوین و قوامشان ناظر به «قلمرو حیات اجتماعی» انسان بوده و منتهی به تکوین هویتهای انسانی میشوند، مطابقت حداکثری با منطق فوقالذکر دارند.
مثلا آدابورسوم اقوام مختلف، مادامی که بتوانند تکثر و تنوعی از آدابورسوم افراد را پوشش داده و به وحدت برسانند، ظرفیتِ وجودیِ بالاتر و قوام و پایداری بیشتری خواهند داشت. پوشش آدابورسوم متنوع و متکثر در ذیل یک فرهنگ محلی یا ملی، تمام افرادی را که به این عناصر هویتی و آدابورسوم، علقههایی دارند، حامی این هویت تعریف میکند. به همین جهت، این «کثرت در وحدت» هویتی، مادامی که اعضایش در آن حضور دارند، پایدار باقی میماند.
نمونۀ دیگری که برای این قاعده میتوان ذکر کرد، جمع میان «دولت-ملت»های مختلف در ذیل هویتِ واحد و مشترکی به نام «امت» یا «تمدن» است. دولت-ملت، قلمروی است که هم خودش نقطۀ وحدتبخش به تکثری از زبانها، آدابورسوم، قومیتها و نظایر آنهاست و هم میتواند به حسب ویژگیهای مشترک، بخشی از یک هویت واحد متشکل از چند دولت-ملت باشد.
در اینجا نیز هر چقدر تکثری از هویتهای ملی در ذیل هویتِ واحد کلانتر، بیشتر باشد، به نظر میرسد پایدار و حتی قدرت سیاسی بیشتری در میان خواهد بود.
ادامه دارد...
#مجمع_اسلامی_حبلالله
@Hablollahir
۱۷:۴۰
وحدت شخصیتی حاج قاسم در جمع هویتهای متکثر ملی سردار دلها چگونه توانست همزمان «ملیترین» و «امتیترین» چهرهٔ ایران شود؟
دکتر محمدرضا قائمینیک
قسمت دوم (قسمت اول را اینجا ببینید)
علاوه بر این مقدمات، نقطۀ کانونی دیگر در جمع کثرت در وحدت، توجه به «سطح منطق وحدتبخش به کثرتها» است.
گاهی این منطق، ناظر به امور ایندنیایی و در سطح «محسوسات ظاهری یا باطنی» است.
مثلا زیبایی یک نوع لباس است که توانسته به لحاظ بصری، تکثری از سلایق زیبایی شناختی را پوشش دهد.
در نمونهای دیگر، این وحدت میتواند در سطح احساسات باطنیِ انسان، نظیر خوشخلقی و مهربانی یک مادر نسبت به فرزندان متعددش باشد که علیرغم تنوع رفتارها، عقاید و کردارهایشان، اما در هر حالی میکوشد تا وحدت میان افراد خانوادهاش را برقرار سازد.
در سطحی دیگر، به نظر میرسد که اگر این نقطه یا فرد وحدتبخش، در سطح «امور مجرد و معنوی» بتواند تکثری از سلایق و برداشتهای معرفتی و تنوعی از امور محسوس و نظایر آنها را رقم بزند، امکان گسترشِ مصادق متعدد و متکثر بیشتر باشد.
با این منطق، به نظر میرسد حاج قاسم سلیمانی، نقطۀ وحدتبخش بسیاری از کثرتهاست که توانسته در سطح درکی معنوی از انسان، مخصوصاً در ذیلِ عقاید، اخلاق و شریعت اسلامی و شیعی، تنوعی از سلایق، برداشتهای معرفتی، آدابورسوم قومی و قبیلهای، ملیتهای مختلف یا حتی تکثری از اعتقادات دینی پیروان ادیان مختلف را در نقطهای کانونی و سرنوشتساز، یعنی «انقلاب اسلامی» و «حرمِ جمهوری اسلامی» به وحدت برساند.
گرچه این سطح از وحدت، تنها در سطح حیات انسانِ الهی، فارغ از رنگ و پوست و نژاد و ملیت و قومیت و زبان و .... امکان تحقق دارد، اما در عین حال، به دلیل فرارفتن از امور متکثر و ایندنیایی، عناصر و مولفههای هویت شکلگرفتهٔ خود را، در وحدت نهایی از بین نمیبرد و هویتِ متمایز این مولفههای متکثر را در ذیلِ آن نقطۀ متعالی وحدتبخش، محفوظ نگاه میدارد؛ به همین جهت است که ایرانی، ایرانی میماند، اما بر سرِ نطقۀ کانونیِ وحدتبخش سردار سلیمانی، یعنی «حاج قاسم»، با عراقی، افغانستانی، پاکستانی، سوریهای و .... به وحدت میرسد.
در این ترکیب و وحدت، نه عناصر و مولفههای ترکیبی که مقید به ویژگیهای ایندنیایی و ماهوی نیز هستند (نظیر ملیت، قومیت، زبان، نژاد) مضمحل میشوند و نه وحدت، از میان رفته و این عناصر و مولفهها متشتت و پراکنده رها میشوند.
دستیابی به این موضعیتِ کمنظیر، تنها با «افزایش وسع وجودیِ انسان» و نیل به چنین مقام مجرد و معنوی کسب میشود. این مقام
دکتر محمدرضا قائمینیک
قسمت دوم (قسمت اول را اینجا ببینید)
علاوه بر این مقدمات، نقطۀ کانونی دیگر در جمع کثرت در وحدت، توجه به «سطح منطق وحدتبخش به کثرتها» است.
گاهی این منطق، ناظر به امور ایندنیایی و در سطح «محسوسات ظاهری یا باطنی» است.
مثلا زیبایی یک نوع لباس است که توانسته به لحاظ بصری، تکثری از سلایق زیبایی شناختی را پوشش دهد.
در نمونهای دیگر، این وحدت میتواند در سطح احساسات باطنیِ انسان، نظیر خوشخلقی و مهربانی یک مادر نسبت به فرزندان متعددش باشد که علیرغم تنوع رفتارها، عقاید و کردارهایشان، اما در هر حالی میکوشد تا وحدت میان افراد خانوادهاش را برقرار سازد.
در سطحی دیگر، به نظر میرسد که اگر این نقطه یا فرد وحدتبخش، در سطح «امور مجرد و معنوی» بتواند تکثری از سلایق و برداشتهای معرفتی و تنوعی از امور محسوس و نظایر آنها را رقم بزند، امکان گسترشِ مصادق متعدد و متکثر بیشتر باشد.
با این منطق، به نظر میرسد حاج قاسم سلیمانی، نقطۀ وحدتبخش بسیاری از کثرتهاست که توانسته در سطح درکی معنوی از انسان، مخصوصاً در ذیلِ عقاید، اخلاق و شریعت اسلامی و شیعی، تنوعی از سلایق، برداشتهای معرفتی، آدابورسوم قومی و قبیلهای، ملیتهای مختلف یا حتی تکثری از اعتقادات دینی پیروان ادیان مختلف را در نقطهای کانونی و سرنوشتساز، یعنی «انقلاب اسلامی» و «حرمِ جمهوری اسلامی» به وحدت برساند.
گرچه این سطح از وحدت، تنها در سطح حیات انسانِ الهی، فارغ از رنگ و پوست و نژاد و ملیت و قومیت و زبان و .... امکان تحقق دارد، اما در عین حال، به دلیل فرارفتن از امور متکثر و ایندنیایی، عناصر و مولفههای هویت شکلگرفتهٔ خود را، در وحدت نهایی از بین نمیبرد و هویتِ متمایز این مولفههای متکثر را در ذیلِ آن نقطۀ متعالی وحدتبخش، محفوظ نگاه میدارد؛ به همین جهت است که ایرانی، ایرانی میماند، اما بر سرِ نطقۀ کانونیِ وحدتبخش سردار سلیمانی، یعنی «حاج قاسم»، با عراقی، افغانستانی، پاکستانی، سوریهای و .... به وحدت میرسد.
در این ترکیب و وحدت، نه عناصر و مولفههای ترکیبی که مقید به ویژگیهای ایندنیایی و ماهوی نیز هستند (نظیر ملیت، قومیت، زبان، نژاد) مضمحل میشوند و نه وحدت، از میان رفته و این عناصر و مولفهها متشتت و پراکنده رها میشوند.
دستیابی به این موضعیتِ کمنظیر، تنها با «افزایش وسع وجودیِ انسان» و نیل به چنین مقام مجرد و معنوی کسب میشود. این مقام
۱۷:۴۰
۲۰ دی ۱۴۰۲
۱۷:۵۴
۲۲ دی ۱۴۰۲
۱۶:۳۳
۲۵ دی ۱۴۰۲
۱۵:۰۹
۲۶ دی ۱۴۰۲
۱۶:۵۹
۱۰ بهمن ۱۴۰۲
۱۷:۴۸
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
۶:۰۰
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
۱۴:۳۱
۱۸ بهمن ۱۴۰۲
۱۸:۴۵
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
۱۵:۲۴
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
۱۵:۱۶
۱۸:۱۱
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
۱۳:۵۷
4_5945023852005297725.mp3
۳۰:۳۱-۲۰.۹۷ مگابایت
۱۳:۵۸
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
۷:۳۶
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
۲۰:۵۵
۲ فروردین
۱۵:۴۹
۵ فروردین
۱۹:۱۲
۷ فروردین
ترور شخصیتی امام حسن مجتبی (ع) بهدست بنیعباس
بریدهای از کتاب «سیمای حسنین (رض) از منظر اهل سنت»، نوشتۀ مولوی محمد برفی
معمولاً در روابط سیاسی، ترور شخصیتی از ترور شخصی کارسازتر و مؤثرتر است؛ چون با این عمل، فرد یا خاندان طرف مقابل را از صحنه سیاسی اجتماعی طرد کرده و یکهتاز میدان میگردند. حضرت حسن (رض) از جمله شخصیتهایی است که در تاریخ، توسط عناصر فاسد بنیامیه و بنیعباس، گرفتار اتهامات بیاساس شده است ... این برچسبهای ناروا تا آنجا رواج یافت که بیشتر مورخین و نویسندگان اهل تسنن و اهل تشیع، افسانۀ «مِطلاق بودن» (ازدواجها و طلاق دادنهای مکرر) را ذکر کردند و بعضی حتی در مقام توجیه و تحسین آن نیز بر آمدند.
اتهامزنندۀ اصلی انتساب کثرت ازدواجها و طلاقهای مکرر به حضرت حسن (رض)، منصور دوانیقی خلیفۀ عباسی است که در سال ۱۳۷ هـ.ق به خلافت رسید و پس از آن، افرادی چون محمدبنسعد (متوفی ۲۳۰ هـ.ق) و ابوالحسن مداینی (متوفی ۲۲۵ هـ.ق) و ابوطالب مکی (متوفی ۳۸۳ هـ.ق) در کتابهای خود ذکر نمودند و به تبع آنان، سایر مورخین و راویان، ناخودآگاه در کتب خود نوشتند، که خوشبختانه گسترش نگاه تحلیلی و جامعهشناختی در این عصر سبب شده تا اندیشمندان به تکذیب و نقد این مسئله پردازند و پرده از حرکت شیطانی منصور و تبلیغات مسموم بنیعباس و بنیامیه بردارند که چگونه با بهکارگیری قلم و بیان به هتک حرمت خاندان علوی پرداخته و از این طریق خواستند دیوار امنی بین خود و قیامهای علوی ایجاد کنند.
این کمال سادهاندیشی و خامی است که انسان بتواند اینچنین رخدادی را بپذیرد؛ چون از یک طرف با شخصیت سبط اکبر پیامبر (ص) سازگاری ندارد و از طرفی خود روایت دارای تعارضات عدیدهای است که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
این روایات با روایاتی که بیان کنندۀ حکمت و فلسفۀ مبغوضیت طلاق است تعارض دارد.
تناقض و اختلاف فاحش در عدد زنانی که به حضرت نسبت داده اند (عدد ۸ همسر تا ۴۰۰ همسر) خود بیانگر کذب آنان است و نشان از یک حرکت سیاسی دارد که جهت تخریب شخصیتی حضرت و خاندان او برنامهریزی شده است.
...
عدم استفاده حکومت بنی امیه از چنین برچسبی نشان از کذب آن دارد؛ چون اگر در رفتار حضرت چنین عملی مشاهده میکردند، به عنوان ابزاری علیه او استفاده مینمودند.
تعارض شدید با زندگی سیاسی، اجتماعی و عبادی حضرت حسن (رض) دارد؛ چون استفاده از غرایز جنسی آن هم به صورتی مبتذل برای کسی که علاقه فراوانی به عبادت داشت و هر روز بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب در محراب عبادت مینشست و تهجدهای شبانهاش، زبانزد همه بود و سفرهای حجش از مدینه منوره به مکه معظمه، آن هم با پای پیاده به ۲۵ بار میرسد و اموالش را سه مرتبه در راه خدا تقسیم کرد به طوری که چیزی برایش باقی نماند و در جنگهای شمال آفریقا، اصفهان، طبرستان (مازندران)، جمل، صفین، نهروان و قسطنطنیه حضور داشت و مرجع رسیدگی به مشکلات دردمندان و بینوایان امت اسلامی بود و نقش یاور و مشاور ارشد را در کنار پدر انجام میداد و پاسخگوی همۀ گرفتاریها در دوران کوتاه خلافت خود بود و پس از آن نیز هواداران علوی را رهبری میکند غیر ممکن است و هیچ عاقلی نمیتواند آن را بپذیرد.
لذا با توجه به مطالبی که مطرح نمودیم، پی میبریم که این برچسب نامناسب، یک حربۀ رندانۀ سیاسی بوده است که توسط عوامل خلفای عباسی انتشار یافته است.
منبع: سیمای حسنین (رض) از منظر اهلسنت، صفحات ۹۲-۸۷
#مجمع_اسلامی_حبلالله
@Hablollahir
بریدهای از کتاب «سیمای حسنین (رض) از منظر اهل سنت»، نوشتۀ مولوی محمد برفی
معمولاً در روابط سیاسی، ترور شخصیتی از ترور شخصی کارسازتر و مؤثرتر است؛ چون با این عمل، فرد یا خاندان طرف مقابل را از صحنه سیاسی اجتماعی طرد کرده و یکهتاز میدان میگردند. حضرت حسن (رض) از جمله شخصیتهایی است که در تاریخ، توسط عناصر فاسد بنیامیه و بنیعباس، گرفتار اتهامات بیاساس شده است ... این برچسبهای ناروا تا آنجا رواج یافت که بیشتر مورخین و نویسندگان اهل تسنن و اهل تشیع، افسانۀ «مِطلاق بودن» (ازدواجها و طلاق دادنهای مکرر) را ذکر کردند و بعضی حتی در مقام توجیه و تحسین آن نیز بر آمدند.
اتهامزنندۀ اصلی انتساب کثرت ازدواجها و طلاقهای مکرر به حضرت حسن (رض)، منصور دوانیقی خلیفۀ عباسی است که در سال ۱۳۷ هـ.ق به خلافت رسید و پس از آن، افرادی چون محمدبنسعد (متوفی ۲۳۰ هـ.ق) و ابوالحسن مداینی (متوفی ۲۲۵ هـ.ق) و ابوطالب مکی (متوفی ۳۸۳ هـ.ق) در کتابهای خود ذکر نمودند و به تبع آنان، سایر مورخین و راویان، ناخودآگاه در کتب خود نوشتند، که خوشبختانه گسترش نگاه تحلیلی و جامعهشناختی در این عصر سبب شده تا اندیشمندان به تکذیب و نقد این مسئله پردازند و پرده از حرکت شیطانی منصور و تبلیغات مسموم بنیعباس و بنیامیه بردارند که چگونه با بهکارگیری قلم و بیان به هتک حرمت خاندان علوی پرداخته و از این طریق خواستند دیوار امنی بین خود و قیامهای علوی ایجاد کنند.
این کمال سادهاندیشی و خامی است که انسان بتواند اینچنین رخدادی را بپذیرد؛ چون از یک طرف با شخصیت سبط اکبر پیامبر (ص) سازگاری ندارد و از طرفی خود روایت دارای تعارضات عدیدهای است که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
این روایات با روایاتی که بیان کنندۀ حکمت و فلسفۀ مبغوضیت طلاق است تعارض دارد.
تناقض و اختلاف فاحش در عدد زنانی که به حضرت نسبت داده اند (عدد ۸ همسر تا ۴۰۰ همسر) خود بیانگر کذب آنان است و نشان از یک حرکت سیاسی دارد که جهت تخریب شخصیتی حضرت و خاندان او برنامهریزی شده است.
...
عدم استفاده حکومت بنی امیه از چنین برچسبی نشان از کذب آن دارد؛ چون اگر در رفتار حضرت چنین عملی مشاهده میکردند، به عنوان ابزاری علیه او استفاده مینمودند.
تعارض شدید با زندگی سیاسی، اجتماعی و عبادی حضرت حسن (رض) دارد؛ چون استفاده از غرایز جنسی آن هم به صورتی مبتذل برای کسی که علاقه فراوانی به عبادت داشت و هر روز بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب در محراب عبادت مینشست و تهجدهای شبانهاش، زبانزد همه بود و سفرهای حجش از مدینه منوره به مکه معظمه، آن هم با پای پیاده به ۲۵ بار میرسد و اموالش را سه مرتبه در راه خدا تقسیم کرد به طوری که چیزی برایش باقی نماند و در جنگهای شمال آفریقا، اصفهان، طبرستان (مازندران)، جمل، صفین، نهروان و قسطنطنیه حضور داشت و مرجع رسیدگی به مشکلات دردمندان و بینوایان امت اسلامی بود و نقش یاور و مشاور ارشد را در کنار پدر انجام میداد و پاسخگوی همۀ گرفتاریها در دوران کوتاه خلافت خود بود و پس از آن نیز هواداران علوی را رهبری میکند غیر ممکن است و هیچ عاقلی نمیتواند آن را بپذیرد.
لذا با توجه به مطالبی که مطرح نمودیم، پی میبریم که این برچسب نامناسب، یک حربۀ رندانۀ سیاسی بوده است که توسط عوامل خلفای عباسی انتشار یافته است.
منبع: سیمای حسنین (رض) از منظر اهلسنت، صفحات ۹۲-۸۷
#مجمع_اسلامی_حبلالله
@Hablollahir
۱۲:۵۷