عکس پروفایل حریم حرمح

حریم حرم

۹۶۶عضو
thumbnail
undefinedانتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید رسول خلیلی
پوستر| گزیده‌ای از وصیت‌نامه
«این همیشه آرزوی دیرینه من بوده که خدا عاقبت مرا با شهادت در راهش ختم به خیر گرداند. خوش ندارم که این شادمانی را با لباس های سیاه و غمگین ببینم، غم اگر هست برای بی بی جان حضرت زینب (س) باید باشد، اشک و آه و ناله اگر هست برای اربابمان ابا عبدالله الحسین (ع) باید باشد و اگر دلتان گرفته روضه ایشان را بخوانید که منم دلم برای روضه ارباب و خانم جان تنگ است.»
https://harimeharam.ir/news/43795
پایگاه تخصصی حریم حرمundefined @harimeharam_ir

۱۲:۰۲

undefined چرا فرمانده مستشاران ایرانی در سوریه تغییر کرد؟
undefined «مسعود اسداللهی» کارشناس ارشد مسائل منطقه: سردار غفاری جزو اولین مستشاران ایرانی بود که وارد بحران سوریه شد، ابتدا هم در دمشق در حفظ حرم حضرت زینب(س) فعالیت می‌کرد چون مسلحین پشت دیوارهای حرم رسیده بودند و هر آن احتمال سقوط حرم وجود داشت و چون نیروهای حزب‌الله در آن منطقه بودند و ایشان هم کاملاً نیروهای حزب‌الله را می‌شناختند، با آنها کار کردند.
undefined آقای غفاری در عملیات حفظ حرم حضرت زینب(س) و در بحث غوطه غربی فعالیت مهمی داشت اما نقطه عطف حضور ایشان آنجا بود که سردار سلیمانی با توجه به اهمیت حلب به ایشان پیشنهاد دادند که قرارگاه حلب را راه‌اندازی کنند لذا از حوزه دمشق کلاً به حلب منتقل شدند و آن عملیات آزادسازی جاده خناسر به حلب طراحی شد و اینها رفتند و موفق شدند یک راه دسترسی به حلب پیدا کنند و در حلب مستقر شدند و در بهمن ماه 94 فرماندهی قرارگاه حلب را به‌عهده گرفتند که دوران اوج حضور ایشان همین مقطع بود و بعد از آن در سال 94 فرمانده‌کل نیروهای مستشاری شدند.
undefinedاین هم طبق همان روال سابق، غیررسانه‌ای انجام شد و آقای غفاری تودیع شدند و برادر جدیدی معارفه شدند، این موضوع به مقامات رسمی سوریه هم اعلام شد و از همان زمان هم انواع و اقسام مراسم‌های تودیع برای ایشان صورت گرفت، برای مثال گروه‌های داوطلب مانند دفاع وطنی و سایر گروه‌ها و همچنین اقشار مردمی این مراسمات را برگزار کردند چون خصوصیت ایشان مردم‌داری و داشتن روابط عمومی بالا بود و ارتباط خودشان را محدود به بحث نظام سوریه نمی‌کردند و به بحث‌های اجتماعی ورود می‌کردند که ببینند مشکلات مردم چیست.
متن کامل مصاحبه در لینک زیر:https://harimeharam.ir/news/44022
پایگاه تخصصی حریم حرمundefined @harimeharam_ir

۱۶:۰۲

undefinedیادداشتی درباره کتاب خاطرات شهید مدافع حرم «مهدی طهماسبی»؛
undefined کشف یک راز از لابه‌لای خاطرات خودنوشته شهید
undefined زینب شعبانی
undefined در کتاب «راز پلاک سوخته» شاهد یک تفاوت مهم با سایر کتاب‌های شهدا هستیم؛ راویِ خاطرات این کتاب خود شهید است و متن کتاب برگرفته از دست‌نوشته‌ها و خاطره نگاری‌های روزانه‎‌ی او دراثنای دو بار اعزامش به سوریه است. «علی ابراهیمی گتابی»، گردآورنده‌ی کتاب، کوشیده است این دست‌نوشته‌ها را با قلمی گیرا و به شیوه‌ی داستانی در کنار یکدیگر قرار دهد و خاطرات شهید را بازنویسی کند. این کتاب که به همت «نشر شهید کاظمی» منتشرشده است، اثری ارزشمند و تأثیرگذار درزمینه‌ی مستند نگاری جنگ سوریه به شمار می‌رود. برجستگی این کتاب ازآن‌جهت است که شهید در نگارش خاطراتش نهایت صداقت، بی‌ریایی و سادگی، همراه با ذکر دقیق جزییات را در بحبوحه‌ی مأموریتش در سوریه به کار گرفته است. متن کتاب خالی از هرگونه شعارزدگی و اظهار احساسات شخصی است. خواننده با یک روایت صادقانه و بی‌تکلف مواجه است. ازآنجاکه این خاطرات از دل برآمده، به راحتی نیز بر دل می‌نشیند و مخاطب را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

undefined این اثر تنها روایت پنجاه‌ وشش روز سفر شهید، در دو بازه زمانی اعزام به سوریه است. بنابراین محتوای کتاب شرح زندگی‌نامه‌ی کامل شهید نیست، هرچند که در چند صفحه‌ی پایانی کتاب خلاصه‌ای از بیوگرافی شهید آورده شده است. با این توضیح، نگارنده می‌توانست در کنار گرداوری این دست‌نوشته‌ها تلاشی برای نگارش شرح زندگی‌نامه‌ی کامل شهید از کودکی تا شهادت انجام داده و اثر جامع‌تری را عرضه کند. بااین‌حال تدوین چنین کتابی به خودی خود ارزشمند و شایسته‌ی تقدیر است.
متن کامل در سایت حریم حرم:https://harimeharam.ir/news/44023
پایگاه تخصصی حریم حرمundefined @harimeharam_ir

۱۶:۳۱

thumbnail
#اطلاعیه
اولین همایش بین المللی ذوالفقار حزب الله لبنان، شهید سید مصطفی بدرالدین، فرمانده شاخه نظامی حزب الله لبنان
undefined پنجشنبه چهارم آذرماه ساعت ۲۰:۳۰، هیئت ثارالله زنجان
undefined با حضور خانواده شهید بدرالدین
undefined سخنرانان شیخ نعیم قاسم؛ جانشین دبیرکل حزب الله لبنان، دکتر اکبری؛ جانشنین دبیرکل بیداری اسلامی
undefined با نوای ذاکرین اهل بیت: حاج مهدی رسولی و ذوالفقار سرور

پایگاه تخصصی حریم حرمundefined @harimeharam_ir

۱۵:۲۴

thumbnail
undefined انتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید مدافع حرم الیاس چگینی
undefined #مقاومت_در_قاب_مستند
مستند «بابای خوبم»
مشاهده در لینک زیر undefinedundefinedundefinedhttps://harimeharam.ir/news/43363
پایگاه تخصصی حریم حرمundefined @harimeharam_ir

۵:۵۹

thumbnail
undefined تبلیغات انتخابات در ونزوئلا با پوستری از حاج قاسم سلیمانی
پایگاه تخصصی حریم حرمundefined @harimeharam_ir

۱۰:۵۸

thumbnail
دو بال پرواز ما
#شهید_محمد_حسین_جونی
پایگاه تخصصی حریم حرمundefined @harimeharam_ir

۱۰:۰۶

thumbnail
undefinedدرباره شهید کم سن و سال مقاومت عراق، «خالد جابر البدری»؛
undefined کوچکِ بزرگ
undefined عاشق شهادت بود. انگار که با چشم دل، زیبایی مسیرش را دیده بود. زمزمه هر روزه‌اش با خدا شده بود؛ «اللهم الرزقنا شهاده». نوجوانی بود از اهالی «ذی‌قار». پر شور و پر هیاهو. اهل ورزش بود و کاراته کار می‌کرد. همیشه دوست داشت یک فرد قدرتمند و قوی به نظر برسد. از اینکه از آدم‌های ضعیف شکست بخورد بدش می‌آمد. به همین خاطر ورزش رزمی را انتخاب کرده بود. با وجود بازیگوشی‌اش در برابر خانواده احساس مسئولیت می‌کرد. همین امر باعث شده بود تا برای کمک به پدرش در تأمین معاش خانواده، درسش را رها کند.
undefinedاگرچه برای بیان یکسری حرف‌ها کوچک به نظر می‌رسید اما حرف‌های بزرگی می‌زد. از رهایی می‌گفت و ترک دنیا. از جهاد و شهادت. حرف‌هایش اهل خانه را متعجب می‌کرد. زمانی که داعش وارد خاک سرزمین‌شان شد و فتوای جهاد صادر شد، خانواده تازه متوجه حرف‌های او شدند.
متن کاملundefined undefined https://harimeharam.ir/news/44025
پایگاه تخصصی حریم حرمundefined @harimeharam_ir

۱۸:۴۴

thumbnail
undefined مراسم وداع عمومی با پیکر مطهر شهید مدافع حرم محمدرضا بیات، دوشنبه هشتم آذر از ساعت ۱۵ در ستاد معراج شهدای تهران برگزار می‌گردد.
undefined شهید بیات فروردین ماه ۱۳۹۵ در منطقه تل العیس سوریه به فیض عظیم شهادت نائل آمد و پیکرش در منطقه ماند.
undefinedخبر کشف و شناسایی پیکر مطهر شهید بیات امروز (یکشنبه ۷ آذر) به خانواده ایشان اعلام شد.
پایگاه تخصصی حریم حرمundefined @harimeharam_ir

۱۹:۱۴

thumbnail
undefined ماجرای شهادت مظلومانه خانواده ایرانی به دست داعش
شهید بتول مطهری و همسرش(حجت‌الاسلام بطحایی) به نجف اشرف هجرت کردند و حاصل این زندگی مشترک، سید محمدعلی سه‌ساله و فرزندی در شکمش بود که همگی به شهادت رسیدند. آنان از اولین خانواده‌های ایرانی هستند که به دست داعش به شهادت رسیدند. در خرداد 1393 که مصادف با ماه شعبان بود، برای انجام برخی کارهای تبلیغی در سامرا، از نجف بیرون می‌روند.
به گفته‌ی خانم زهرا سادات بطحایی، خواهر حجت‌الاسلام بطحایی، هدف او از عزیمت به سامرا،‌ انجام تبلیغات برای مراسم نیمه شعبان بود و با توجه به این‌که شنیده بود ]شیعیان[ در سامرا امام جماعت ندارند، تصمیم گرفته بود با خانواده‌اش به این شهر سفر کند تا اگر شرایط برای زندگی آن‌ها مساعد بود، در آنجا بمانند. روز آخر، به زیارت حرم عسکریین علیهم‌السلام مشرف شده بودند. پس از زیارت و هنگام عزیمت به نجف، متوجه می‌شوند که حرم مطهر در محاصره‌ی داعش است و تیراندازی و انفجارهایی در اطراف به گوش می‌رسد. معلوم می‌شود که اوضاع امنیتی خراب شده و به همین دلیل، مجبور می‌شوند در داخل حرم امام هادی و امام حسن عسکری علیه‌السلام بمانند تا امکان تردد برقرار شود. یک هفته بعد، در 21 خرداد 1393 (سیزدهم شعبان 1435) با این تصور که امنیت برقرار شده، از حرم خارج می‌شوند و به‌سوی نجف به راه می‌افتند؛ ولی هرگز به خانه‌ی خود در نجف نرسیدند؛ بلکه به مأوای ملکوتی خویش بار یافتند.
در مسیر سامرا به بغداد، گرفتار کمین نیروهای داعش شدند. مظلومانه و غریبان، به شهادت رسیدند. کسی نمی‌داند چگونه شهید شدند و پیکرشان چه شد. چندی بعد، ماشین مچاله شده و سوخته‌شان در اطراف سامرا پیدا شد، برای بزرگداشت این خانواده‌ی شهید حریم آل الله، بنای یادبودی در قبرستان وادی‌السلام نجف مقابل آرامگاه شهید ذوالفقاری ساختند.
ازجمله یادگارهایی که از شهید بتول مطهری باقی‌مانده، یادداشت‌های روزانه‌‌ی اوست. در یادداشتی که در سفری به کربلا نوشته، آمده است:اینجا کربلا است و من قریب ده روز است،‌ میهمان آقایی هستم که تمام ذرات وجودم هم اگر روضه‌ی وداع بخوانند. باز نمی‌توانم وداع کنم. چگونه من اینجا حیات یافته‌ام و اکنون... نمی‌دانم شاید اگر فرصت داشتم، سر روی دفترهایم می‌گذاشتم و سال‌ها گریه می‌کردم. ولی می‌خواهم زود بروم زیارت. دلم تنگ‌شده. می‌خواهم بروم تا همه بگویند قرار نیست وداع کنم. آقا!‌ من بی‌طاقت می‌شوم وقتی برایم می‌خواهند از وداع بگویند. کمکم کن آقا! دلم برایت تنگ است یا حسین! (28 شوال، شنبه، پشت خیمه‌گاه)
بریده‌ای از کتاب «ریحانه‌های گلگون»؛ گذری بر زندگی بانوان طلبه‌ی شهید (صفحات 79 تا 81)نویسنده: سمیه آزادیانتشارات: صریر
#یک_جرعه_کتاب
https://harimeharam.ir/news/44027
پایگاه تخصصی حریم حرمundefined @harimeharam_ir

۱۶:۵۹

thumbnail
undefined انتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید مدافع حرم «حسین محرابی»
http://harimeharam.ir/news/43222
پایگاه تخصصی حریم حرم@harimeharam_ir

۵:۳۵

thumbnail
undefined گزارش تصویری| وداع با پیکر مطهر دو تن از شهدای تازه تفحص شده فاطمیون
مراسم وداع پیکر مطهر دو تن از شهدای مدافع حرم از لشکر فاطمیون عصر امروز در معراج شهدای تهران برگزار شد. این شهدا که ۵ سال پیش در منطقه خانطومان به شهادت رسیده‌اند در جریان عملیات تفحص پیکر مطهر شهدای سوریه پیدا شده و هویتشان از طریق آزمایش DNA شناسایی شد. شهیدان غلامرضا جعفری و علی میرزایی هر دو مهاجر افغانستانی و ساکن پیشوای ورامین بودند.
مشاهده تصاویر:https://harimeharam.ir/news/44028
پایگاه تخصصی حریم حرمundefined @harimeharam_ir

۱۶:۵۸

thumbnail
پوستر| تیرِ خلاصِ بی‌تفاوتی
گزیده‌ای از وصیت‌نامه شهید مدافع حرم «حامد کوچک‌زاده»: «دشمن با تمام قوا از زمین و آسمان، در حال حمله به مرزهای اعتقادی و ایمانی ماست. حرکتی کنید. امروز دشمن در خصوصی‌ترین لحظات ما و به خصوصی‌ترین مکان‌های ما نفوذ کرده و بنیان خانواده که یکی از ارکان مهم جامعه می‌باشد را از هم پاشیده. و چگونه است که ما نسبت به این مسائل بی‌تفاوتیم. و الله قسم که اگر هر کدام از ما به اینجا (بی‌تفاوتی) برسد، یعنی اینکه دشمن تیر خلاص به ما زده است. بی‌تفاوتی یعنی هر کس به فکر خور و خواب و خشم و شهوت باشد و لا غیر.»
https://harimeharam.ir/news/44029
پایگاه تخصصی حریم حرمundefined @harimeharam_ir

۱۵:۲۲

thumbnail

۱۷:۵۷

حریم حرم
undefined تصویر
undefined اسلام‌آوردن یک بهایی با رفتار شهید رجایی‌فر
ما توی کلاسمان یک هم‌کلاسی بهایی داشتیم. گاهی که حرف و بحثی پیش می‌آمد، از سر ناآگاهی به مقدسات ما توهین می‌کرد. یک روز همین‌طور که داشت بدوبیراه می‌گفت، من اعصابم خرد شد و با هم‌کلاسی‌ام دعوایم شد. معاون مدرسه‌مان که فهمید، ‌از من خواست پدرم فردا بیاید مدرسه. بابا فردا آمد. ما دو تا را صدا زدند و از کلاس رفتیم به دفتر مدیر. بابا تا هم‌‌کلاسی‌ام را دید، پرسید:- پسرم اسمت چیه؟- ماکان- چرا تو و محمد با هم دعوا کردین؟- از خودش بپرس!قبل از اینکه بابا بپرسد،‌گفتم:- این به اسلام و پیامبر و ناموسمون فحش داد، منم ناراحت شدم!بابا از هم‌کلاسی‌ام با آرامش و ملایمت پرسید:- محمد رو می‌بخشی؟- نه!- سعی کن محمد رو ببخشی پسرم!- نه؛ نمی‌بخشم!بابا سر تکان داد. ابروهایش در هم بود. خیلی فکرش مشغول شد. همه‌ی افسوس و ناراحتی‌اش از این بود که چرا هم‌کلاسی من حلالیت نداد. کمی بعد که تنها شدیم. با جدیت و محکم از من خواست که نشانی خانه‌ی هم‌کلاسی‌ام را بگیرم. از چند نفر پرسیدم و نشانی خانه‌شان را پیدا کردم. بابا یک کتاب زندگی چهارده معصوم و یک قرآن و یک مفاتیح‌الجنان و یک زیارت عاشورا خرید و گفت:- این هدیه رو می‌بری می‌دی بهشون تا ناراحتی‌شون برطرف بشه!- بابا! این‌ها دارن به اعتقادات ما فحش می‌دن، من قرآن ببرم دم خونه‌شون؟- تو ببر؛ بقیه‌اش با من!- من ولی هدیه‌ها را بردم مدرسه که بدهم به هم‌کلاسی‌ام. دادم اما قبول نکرد. خیلی به غرورم برخورد. احساس کردم دارم منتش را می‌کشم؛ در حالی که به نظر من؛ کسی که باید عذرخواهی می‌کرد، ‌او بود، نه من. با احساس سرشکستگی برگشتم خانه. هدیه‌هایم توی کیفم خیلی سنگینی می‌کرد. وقتی بابا را دیدم،‌ گفتم:- بردم دادم،‌ ولی قبول نکرد.- آدرس خونه‌ش رو داری؟- آره!- خودم حلش می‌کنم!هدیه‌ها را برداشتیم و رفتیم دم خانه‌شان. در زدیم. هم‌کلاسی‌ام دم در ما را که دید، جا خورد. بابا گفت:- پدرت هست:رفت پدرش را صدا زد. کمی بعد با هم آمدند دم خانه، ‌بابا سلام و احوال‌پرسی کرد و گفت:- اومده‌ام بری عذرخواهی؛‌ از اینکه دعوایی شد و بین بچه‌هامون ناراحتی پیش اومد.این تواضع بابا خیلی برای پدر هم‌کلاسی‌ام تکان‌دهنده بود. بابا دویست هزار تومان هدیه هم گذاشه بود لای قرآن. همه‌چیز کادو شده بود. هدیه را داد و گفت:- این کتاب‌ها که هدیه دادم، ‌برای ما خیلی مقدس و عزیز هستند. نمی‌خونید،‌ نخونید؛ اما بی‌احترامی نکنید. همین‌که این کتاب‌ها در منزل شما باشه. گره‌ها رو باز می‌کنه. لای قرآن هم یه مبلغی گذاشتم به نیت خرج خانه. اما شما رو قسم می‌دم که اول از این پول برای منزل خرج کنید تا تمام بشه؛ بعد از پول خودتون استفاده کنید!آن روز بابا یک‌پنجم حقوقش را داد به ‌آن‌ها. هم‌کلاسی‌ام چند وقت بعد به من گفت که پدرش زیارت عاشورایی را که لای کتاب‌ها بود،‌ می‌خواند و اشک می‌ریخت.بعد هم که متحول شد و پیش روحانی مسجد محله‌شان اسلام آورد. می‌گفت: «مادرم خیلی مخالفت نشان می‌دهد، اما پدرم دارد تلاش می‌کند که مادرم را هم مسلمان کند.»از بابا پرسیدم: «چرا اصرار داشتی اول از پول تو خرج کنند؟»گفت: «این پول خرج محرم امسالم بود. گذاشته بودم کنار که برای مجالس امام حسین علیه‌السلام خرج کنم.»انگار لطف امام حسین علیه السلام کار خودش را کرده بود. همان قطره‌های اشک،‌ راه را باز کرده بود؛ ‌نجاتشان داده بود.(به روایت محمد رجایی‌فر، فرزند شهید)
بریده‌ای از کتاب «حواله عاشقی»؛ خاطرات مرد خستگی ناپذیر خانطومان،‌ شهید مدافع حرم حسن رجایی‌فر (صفحات 85 تا 87)نویسنده: مصیت معصومیانانتشارات: شهید کاظمی
https://harimeharam.ir/news/44030
#یک_جرعه_کتاب
پایگاه تخصصی حریم حرمundefined @harimeharam_ir

۱۷:۵۷

thumbnail
نامه‌ای به امام زمان (عج)
#شهید_محمد_علی_حسین_عواضه#حزب_الله
پایگاه تخصصی حریم حرمundefined @harimeharam_ir

۱۵:۱۹

thumbnail
undefinedمروری بر ویژگی‌های شخصیتی شهید مدافع حرم «حسن رجایی‌فر»؛
undefined شاعر شوخ طبع و بداهه گو، مرد سخت‌کوش ِمیدان‌های جنگ
undefined میلاد نظری
undefined گاهی برای ما آن‌قدر خوشامد و رضایت دیگران بااهمیت می‌شود که کسب رضایت خدا فراموشمان خواهد شد. شهید «رجایی‌فر»، شخصیتی بود که اهل ریا نبود و کارش را تنها برای رضا خدا انجام می‌داد. شاید برای همین اخلاصش بود که کارش دیده نمی‌شد. همکارانش می‌گویند: «خیلی حرف‌ها پشت او زده می‌شد چون بارها از جیب خودش برای سازمان خرج کرده بود. خیلی‌ها فکر می‌کردند او این وسط یک‌چیزی به جیب می‌زند؛ درحالی‌که او فقط می‌خواست کار لشکر پیش برود و همه‌ی این‌ها را برای رضای خدا انجام می‌داد.» حُسن خلق این شهید عزیز در جمع خانواده و نزدیکان نیز مثال‌زدنی است؛ به گواه همسرش، اصلاً در مرامش دل شکستن نبود. به بهانه‌های مختلف حتی با دست ‌خالی سعی در خوشحال کردن همسر و فرزندانش داشت. بسیار اجتماعی و خوش‌مشرب بود. یکی از کارهای دل‌نشینش، ‌شعر گفتنِ بداهه بود. گاهی که حوصله‌ی شوخی و خوش‌باشی داشت،‌ شروع می‌کرد به شعر خواندن. شعرهایش پر بود از کلمات ساده؛ اما محتوای زیبایی داشت. در مهمانی‌های خانوادگی، نقطه‌ی طلاییِ جمع بود...
متن کامل در سایت حریم حرم:https://harimeharam.ir/news/44032
پایگاه تخصصی حریم حرمundefined @harimeharam_ir

۱۸:۴۸

undefined «بابا حسن» و ساک‌های پر از پول!
undefined گفتگوی خواندنی با رزمنده با سابقه جبهه‌های دفاع مقدس و دفاع از حرم
undefined «حسن رحمانی»، 56 سال دارد و اهل گیلان است، از اهالی شهر شهیدپرور و قهرمان‌پرور لنگرود. از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس و جانبازان آن دوران است و در جبهه دفاع از حرم در سوریه نیز حضور داشته است. با آن لهجه شیرین گیلکی از دردهایش می‌گوید، از دردی که در سینه دارد. حرف‌هایش ساده و بی‌تکلف است و بر دل می‌نشیند. گاهی بغضی در گلویش می‌نشیند و گاهی چشم‌هایش در حسرت شهادت، تر می‌شود.شنیدن حرف‌های بابا حسن و خاطرات او از زبان خودش خوش‌تر و شیرین‌تر است:
undefined زمان دفاع مقدس وقتی به جبهه می‌رفتیم و برمی‌گشتیم، به گوشمان می‌رسید که عده‌ای می‌گفتند: «این‌ها که دارند می‌آیند ساک‌هایشان پر از پول است». درصورتی‌که آنجا وقتی می‌خواستند به ما حقوق بدهند پول‌ها را در یک سینی می‌گذاشتند و می‌گفتند: «آقایان، هر کس هر چه دوست دارد بردارد». هیچ‌کدام از بچه‌ها پول برنمی‌داشتند. شرم داشتند. زمانی که از سوریه برگشتم نیز همسرم به من گفت: «بعضی‌ها می‌گویند همسرت که رفته سوریه صد میلیون پول گرفته!».
undefinedبنی‌صدر در زمان خود می‌گفت: زمین بدهیم زمان بگیریم. تز بنی صدر این بود؛ بگذار بیایند بعد آن‌ها را بیرون می‌کنیم! وقتی وارد حریم ما شوند چطور می‌خواهیم آن‌ها را بیرون کنیم؟! باید هزینه گزافی دهیم تا شاید بتوانیم دشمن را بیرون بیندازیم. الآن هم بعضی‌ها همان تز و طرز فکر بنی صدر را دارند که می گویند چرا باید نیروهای ما به عراق و سوریه بروند. دشمن را باید در همان مبدأ خفه کرد. وقتی آن‌ها جایی لانه کنند بیرون کردن آن‌ها سخت است. همین حضور نیروهای ما در کنار نیروهای عراقی و سوری و لبنانی و فاطمیون و زینبیون بود که دشمن تروریست را زمین گیر کرد. ما باید قوی شویم تا بتوانیم در برابر دشمن بایستیم. باید اقتدار داشته باشیم.
متن کامل مصاحبه در لینک زیر:https://harimeharam.ir/News/44033
پایگاه تخصصی حریم حرمundefined @harimeharam_ir

۶:۴۶

thumbnail
بازآمدم خرامان تا پیش تو بمیرم
#شهید_رسول_خلیلی
پایگاه تخصصی حریم حرمundefined @harimeharam_ir

۱۵:۴۳

thumbnail
نحن قاسم؛ شعار دومین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی و حاج ابومهدی المهندس
پایگاه تخصصی حریم حرمundefined @harimeharam_ir

۱۸:۵۶