گرما در ماه جون
معصومه از ایتالیا آمده بود. سوالی از ما پرسید و برای پیدا کردن وضوخانه چند قدمی همراه شدیم.کم کم باب حرف را باز کردیم و بعد از نماز نشستیم دورهم. یکی نان خشکهایش را گذاشت وسط، دیگری نخود کشمشش را، دوستی ته مانده پنیری را که داشت. مثل خاله بازیهای کودکی با اندک بضاعتمان خواستیم از او پذیرایی کنیم. معصومه اندک خورد و بسیار برایمان تعریف کرد. یک دکترا در ایران گرفته بود و یکی هم در ایتالیا. با مجموع دانشش و با استفاده تخصصی از هوش مصنوعی در زمینه تولید مقالات علمی کار میکرد.از دوازده روز جنگ گفت و نگرانی هایی که برای خانوادهاش در رشت داشت. از کمبود برق در پیزا و اینکه تا پایان ماه جون هیچکس حق نداشته کولر روشن کند. گفت: «پسرهای شرکت دوسه تا تیشرت با خودشون میآوردن و تا عصر عوض میکردن، اما من امکانش رو نداشتم»بعد از جنگ یکی از پسرها به مسخره گفته بود بیا این بار درباره موشکهای ایرانی بنویسیم که درنهایت برای غزه کاری از دستشون برنیومد.و معصومه جواب داده بود:« به نظرم بهتره در مورد کولرهایی بنویسیم که تو گرمای جون برای ما کاری از دستشون برنمیاد.»
@havalighalam
معصومه از ایتالیا آمده بود. سوالی از ما پرسید و برای پیدا کردن وضوخانه چند قدمی همراه شدیم.کم کم باب حرف را باز کردیم و بعد از نماز نشستیم دورهم. یکی نان خشکهایش را گذاشت وسط، دیگری نخود کشمشش را، دوستی ته مانده پنیری را که داشت. مثل خاله بازیهای کودکی با اندک بضاعتمان خواستیم از او پذیرایی کنیم. معصومه اندک خورد و بسیار برایمان تعریف کرد. یک دکترا در ایران گرفته بود و یکی هم در ایتالیا. با مجموع دانشش و با استفاده تخصصی از هوش مصنوعی در زمینه تولید مقالات علمی کار میکرد.از دوازده روز جنگ گفت و نگرانی هایی که برای خانوادهاش در رشت داشت. از کمبود برق در پیزا و اینکه تا پایان ماه جون هیچکس حق نداشته کولر روشن کند. گفت: «پسرهای شرکت دوسه تا تیشرت با خودشون میآوردن و تا عصر عوض میکردن، اما من امکانش رو نداشتم»بعد از جنگ یکی از پسرها به مسخره گفته بود بیا این بار درباره موشکهای ایرانی بنویسیم که درنهایت برای غزه کاری از دستشون برنیومد.و معصومه جواب داده بود:« به نظرم بهتره در مورد کولرهایی بنویسیم که تو گرمای جون برای ما کاری از دستشون برنمیاد.»
@havalighalam
۲۳:۴۴