عکس پروفایل هدی قلیه

هدی قلی

۲۰۶عضو
thumnail
نخستین هواپیمایی که در ایران مسافر جا به جا کرد، یک یونکرس آلمانی سه موتوره بود. این هواپیمای مسافربری در دهم اسفند ۱۳۰۴ هفت یا هشت مسافر را از تهران به تبریز برد. ( روزنامه شفق سرخ ، سال چهارم ، شماره ۴۶۶ (۱۲ اسفند ۱۳۰۴) ، ص۲) شرح این مسافرت ، که چهار ساعت به درازا کشید ، به قلم زین‌العابدین رهنما ، یکی از مسافران ، در چند شماره روزنامه ایران به چاپ رسید. خلبان هواپیما ، که پیش از این در استخدام وزارت جنگ بود، مسیو شینبله نام داشت. ( روزنامه ایران ، سال دهم ، شماره ۲۰۲۵( ۱۷ اسفند ۱۳۰۴) ، ص۱) مسافران هواپیما یکی علی محمد بنی آدم ( شریف الدوله) حکمران تازه آذربایجان و بقیه یا بیشتر آنان وکلای دوره پایان یافته مجلس پنجم بودند که این بار نیز برای گرفتن این منصب راهی آن دیار بودند. ( فرمانفرماییان ، محمد ولی میرزا ، از روزگار رفته حکایت ، جلد دوم، ص ۱۶۲)@hedigholi_36

۸:۱۲

thumnail
انتشارات سوره مهر به زودی منتشر خواهد کرد.در این کتاب سی و پنج مقاله کوتاه درباره نسبت تاریخ با سیاست ، جامعه ، ادبیات ، فرهنگ ، فضای مجازی و انقلاب اسلامی آمده است. این مقالات برآمده از تجربه خرد و کلان نویسنده در سه دهه کار تاریخ پژوهی است. در بخشی از پیش‌گفتار کتاب می‌خوانیم:« اگر یاد جامعه از فروغ تاریخ روشنی گرفته باشد ، آکنده از آگاهی ، سمت آینده را نشانه خواهد رفت و هر اندازه از این دانش بی‌بهره باشد ، با خاطری ناآسوده به فردا خواهد نگریست. از این روست که انسان سهمی از نگاه خود را به گذشته می‌دهد تا آینده را دریابد.»@hedigholi_36

۱۱:۵۳

thumnail
کارخانه خودروسازی فورد آمریکا آمادگی خود را برای آموزش فنی ۲۵ نفر از جوانان به آگاهی دولت ایران رسانده بود. دولت پس از چند ماه بررسی افرادی را برگزید. آنان چهارم دی ماه ۱۳۰۴ ایران را ترک کردند و پس از ۵۲ روز ، که ۱۵ روز آن روی اقیانوس اطلس گذشت ، به نیویورک رسیدند. محمد علی فارغ ، یکی از کارآموزان، شرحی از سختی های سفر و شگفتی‌های شهر نیویورک نوشت و به برادرش در ایران فرستاد. در این نامه می‌خوانیم که تلاطمات دریا همه را بیمار کرده بود و « اگر ده روز دیگر هم بدین طریق می‌گذشت حتماً تلف می‌شدیم.» او در توصیف نیویورک نوشت که « اروپا با ایران و سایر جاها قابل مقایسه نیست و همین طور آمریکا را هم نمی‌توان با اروپا مقایسه نمود... قلم از وصف آن عاجز است... از بالای شهر ، وسط شهر و زیر شهر ترن می‌رود... سرتاسر شهر پر از لوکس و چیزهای تفننی است.» محمد علی از فراوانی ثروت و ثروتمندان و کار می‌نویسد:« زن و مرد همه کار می‌کنند. هیچ قیدی در کار نیست [ اما] آن هوای آزاد ، آن عمارات شرق زمین ، آن زمین‌ها ، آن آجرها و خشت ابداً این جا یافت نمی‌شود... زمین از دود سیاه است. هوا تاریک است. معلوم نیست چه خبر است.» او پس از توصیف هزینه‌های سرسام‌آور نیویورک نسبت به تهران ، برای نمونه ، نوشته است:« اگر یک سَری که شما در طهران با یک قران در سلمانی اقتصاد اصلاح می‌کردید ، یا یک ریشی که با یک قران در آنجا تراشیده می‌شد ، این جا بخواهید مثل همان را بنمایید ، باید سه الی چهار تومان بدهید.» محمد علی نوشته که هر دلار برابر یک تومان است. « در این جا پول خیلی زیاد است ، ولی مجاناً نمی‌دهند. باید کار کرد‌.» دوره کارآموزی اینان دو سال و مقصد آنان شهر دیترویت بود. او نامه اش را چنین به پایان برده است:« در این دو سال توقف سعی خواهم نمود معلوماتی به دست آورده و سرمایه‌ای هم تحصیل نمایم و بعد به ایران مراجعت کنم، زیرا در این جا ماندن ندارد و انسان مثل مرغی است که بال و پرش شکسته باشد باید بالاخره به وطن خود، که خیلی طبیعی تر است مراجعت کند.» ( روزنامه ایران ، سال دهم، شماره ۲۰۶۹ ( ۸ فروردین ۱۳۰۵) ، صص ۱ و ۳)@hedigholi_36

۹:۵۷

thumnail
مأموران اداره سجل احوال وزارت داخله در شهرهای گوناگون ، به گاه صدور برگه هویت ، به افرادی با عمر بلند برمی خوردند و خبر آن را به مرکز می‌فرستادند. مأمور سجل احوال نهاوند مشخصات سه تن از اهالی را ، که در دفتر احصائیه آن منطقه به سال ۱۳۰۵ش ثبت شده بود چنین شرح داد:« پریزاد نام ساکن قریه کوهانی به موجب اظهار نامه که خود داده سن او به یکصد و پنجاه سال رسیده ، فتحعلی شاه قاجار را به خوبی در خاطر داشته و اغلب مذاکره از آن زمان می‌نماید. و نیز شخص کلیمی در نهاوند حاضر است که یکصد و بیست و چهار از سنین عمر او گذشته که از حیث قوای بدنی خیلی خوب و قوی ، دارای دندان‌های ریز می‌باشد. ایضاً در قریه کوهانی محمد علی نام به سن ۱۲۰ سال است ، در سال صد سالگی دندان‌های جدیدی بیرون آورده و حالیه هم بنیه بدنی او مثل اشخاص چهل الی ۴۵ ساله می‌باشد. این شخص اولادهای متعدد که در سن جوانی او به دنیا آمده فوت کرده اکنون اولاد دارد به سن شصت سالگی است. قوای پیرمرد هم تحلیل نرفته.» ( روزنامه ایران ، سال دهم، شماره ۲۱۲۶(۱۵ خرداد ۱۳۰۵) ،ص ۲)@hedigholi_36

۸:۵۷

thumnail

۱۰:۲۲

thumnail
«روزی از بازار نجف عبور می‌کردم. دیدم طلبه‌ها به مغازه‌ای خیلی رفت‌وآمد می‌کنند. پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: علمایی که فوت می‌کنند، کتاب‌های شان را این‌جا حراج می‌کنند. رفتم داخل و دیدم که عده‌ای حلقه‌ زده‌اند و آقایی کتاب‌ها را آورده و چوب حراج می‌زند و افراد پیشنهاد قیمت داده و هر کس که بالاترین قیمت را پیشنهاد می‌داد، کتاب را می‌خرید. یک عربی نشسته بود در کنارش، کیسه پولی بود و بیشترین قیمت را او داده و کتاب‌ها را می‌خرید و به دیگران فرصت نمی‌داد! متوجه شدم که او فردی به نام کاظم دجیلی، دلال کنسولگری انگلیس در بغداد ، است و در طول هفته، کتاب‌ها را خریده و جمعه‌ها به بغداد برده و تحویل انگلیسی‌ها می‌داد و پولشان را گرفته و بعد دوباره می‌آید و کتاب می‌خرد. از آن موقع تصمیم گرفتم که نگذارم انگلیسی‌ها کتاب‌ها را به یغما ببرند و ما را از درون تهی کنند ؛ و بعد از آن، شب‌ها بعد از درس و بحث، در یک کارگاه برنج‌کوبی مشغول کار شدم و با کم کردن وعده‌های غذا و قبول نماز و روزه استیجاری، پول جمع کرده و به خرید و جمع‌آوری کتاب‌های خطی مبادرت کردم...»( آیت‌الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی)@hedigholi_36

۱۸:۲۷

thumnail

۱۶:۳۵

thumnail
عباس اقبال آشتیانی به سال ۱۳۰۵ ش در دانشگاه سوربن پاریس تحصیل می‌کرد. او به هزینه وزارت جنگ در سال ۱۳۰۴ ش به فرانسه رفت تا ضمن تحصیل ، درباره تاریخ نظامی ایران تحقیق کند.( اسناد موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی ، سند شماره ۸۳-۱۳۳-۱۳۰۴) اقبال هر از گاه مطالبی از پاریس به تهران می‌فرستاد که در مجله تعلیم و تربیت ، وابسته به وزارت معارف ،چاپ می‌شد. یکی از مقالات او درباره احوالات محصلان ایرانی مقیم پاریس بود. وی پس از نوشتن مقدمه‌ای در ضرورت برگرفتن علوم جدید از کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی ابراز داشت که در مدت اقامت اش در پاریس و آشنایی با دانشجویان ایرانی و غیر آن ، دانست که نمی‌توان به آینده بیشتر آنان امید بست. اقبال رو به وزارت معارف و اولیای دانش‌آموزان افزود که اگر در چگونگی اعزام دانشجو به اروپا بی‌توجهی شود « مضار و مفاسدی » نصیب کشور خواهد شد و بر تیره روزی وطن خواهد افزود. او تندرستی ، دست کم بیست سال سن و عشق به ایران را از شرایط افرادی دانست که برای علم آموزی به اروپا می‌آیند. اقبال برخی از مشاهدات خود را چنین نوشت:« معدودی از ایرانی‌های محصل... ایرانی بودن خود را یک نوع خفت و سرشکستگی دانسته ، از معرفی خویش... ننگ دارند... این گونه مردم به هیچ وجه به ایران و ایرانی علاقه ندارند و اگر هم تحصیل کنند و خیال برگشتن به ایران را در سر داشته باشند نه برای خدمت به سرزمینی است که از انتساب به آن اظهار تنفر کرده‌اند بلکه برای پر کردن دیده طمع و اندوختن ثروت مالی است... جمعی دیگر از محصلین بی حمیّت ایرانی با آن که به خرج دولت اعزام شده... پیوسته درصدد هستند که وسیله اقامت دائمی خود را در این جا تأمین کرده، از جنبه‌های نامطبوع تمدن اروپایی ، به عقیده خود ، لذت ببرند...» اقبال این حالات را بیماری کشنده می‌نامد که در حال پیشروی میان دانشجویان ایرانی است. ( تعلیم و تربیت ، سال دوم ، شماره ۴( تیر ۱۳۰۵) ، صص ۱۷۷ تا ۱۸۵)@hedigholi_36

۱۱:۱۵

thumnail
به: تیمسار ارتشبد ریاست معظم ساواک از: ساواک سیستان و بلوچستان شماره: ۳۱۴۹۵/ ۱۱هتاریخ: ۵۳/۱۲/۲۶درباره: مسعود پزشکیان بدین وسیله یک قطعه عکس از آخرین عکس نامبرده بالا، گروهبان یکم سپاهی ترویج و آبادانی دوره ۱۶ ، که خانواده‌اش در مهاباد ، خیابان شاهپور ، کوچه صولتی ، پلاک ۶ سکونت دارند، جهت استحضار به پیوست تقدیم می‌گردد.رئیس ساواک استان سیستان و بلوچستان - رضوانی @hedigholi_36

۸:۰۸

thumnail
احمد شاه در تیر یا مرداد ۱۳۰۴ آیت‌الله سید حسن مدرس را به تولیت مدرسه و مسجد سپهسالار برگزید. از جمله کارهای آقای مدرس در سال نخست تولیت ، برگزاری آزمون سالیانه ، بازسازی بناهای رو به ویرانی ، برقراری موقوفات ، تحصیل درآمدهای تازه و جلوگیری از حیف و میل آن، و « از همه بالاتر برای انتظام امور تحصیلات طلاب مدرسه هیأتی را دعوت و پس از یک سال متمادی زحمت، دستوری برای شش سال تحصیلات مدرسه تنظیم نموده که ممکن است در تمام مدارس قدیمه اجرا شود.» نکته جالب این گزارش ، کارگروهی است که آیت‌الله انتخاب کرده بود، که پیش از تأکید بر همفکری با او ، نمایانگر ترکیب علمی و تخصصی آنان است . دست کم این نام‌ها نسبتی با اندیشه سیاسی او ندارند.حاج سید نصرالله تقوی ( حقوقدان ) ، میرزا محمد رضا ایروانی ( کارشناس اوقاف) ، خلیل ثقفی( کارشناس معارف) ، غلامحسین رهنما( کارشناس ریاضی) ، میرزا ابوالحسن شعرانی (فیلسوف ) ، عبدالعظیم قریب( کارشناس ادبیات فارسی) ، بدیع الزمان فروزانفر ( پژوهشگر ادبیات فارسی).( روزنامه شفق سرخ ، سال ۴ ، شماره ۳۶۱( ۴ مرداد ۱۳۰۴) ، ص ۲) ؛ مجموعه معارف ، دوره پنجم ، شماره ۳ و ۴ ( خرداد و تیر ۱۳۰۵) ، صص۱۱ و۱۲)@hedigholi_36

۱۶:۳۰

thumnail
ارنست هرتسفلد ، باستان شناس و ایران شناس آلمانی، در آمد و شدهای چندباره خود به ایران ۲۶ اردیبهشت ۱۳۰۵ به دعوت انجمن آثار ملی به تهران رسید. ( روزنامه اقدام ، سال ۵ ، شماره ۲۰۸( ۲۸ اردیبهشت ۱۳۰۵) ، ص ۲) انجمن یاد شده از او خواسته بود از بناهای باستانی کرمانشاه دیدن و برخی از سرستون‌های رو به ویرانی را به تهران منتقل کند. « پروفسور هرتسفلد در این مسافرت فوق‌العاده متأثر گردیده است ، از این که تمام مسافرین و شوفرهایی که از بیستون و نقاطی که آثار تاریخی ایران هست عبور می‌کنند ، تمام کتیبه‌ها و آثار قدیم و عتیقه را خراب می‌کنند و اغلب روی سنگ‌های مرمر خیلی قدیمی و نفیس اسم‌های خود را با میخ و کارد و غیره می کَنند.» ( روزنامه شفق سرخ ، سال ۵ ، شماره ۵۳۸( ۶ تیر ۱۳۰۵) ، ص۲) @hedigholi_36

۱۱:۵۹

thumnail
آیت‌الله سید حسن مدرس در انتخابات ششمین دوره مجلس شورای ملی با ۱۳ هزار و ۶۲۴ رأی نماینده نخست تهران شد. حسن مستوفی ، نفر دوم ، ۸ هزار و ۳۲۲ رأی داشت. محمد مصدق نفر سوم بود. روزنامه ایران به این مناسبت تصویر و زندگینامه آقای مدرس را در صفحه اول خود چاپ کرد. در بند آخر این متن چنین نوشته شده بود:« اولاد ایشان عبارت از دو پسر و دو دختر است. یکی از پسرها در همان زمان طلبگی در اصفهان متولد شده و عجالتاً به شغل پدری خود ، که عبارت از زراعت و چوپانی باشد، اشتغال داشتند و دیگری در تهران مشغول تحصیل علوم جدیده است. تألیفات ایشان قریب چهارصد هزار بیت است در اصول و فقه و دویست هزار بیت تقریر اساتید که هنوز تدوین و طبع و نشر نشده و به شکل مسوده است. شغل دائمی و همیشگی ایشان تدریس است در تمام سال و غالب ، تدریس در فقه و اصول است و کمی هم معقول. زندگی ایشان همیشه ساده و در تمام مدت تحصیل و بعد با یک زندگی ساده زندگی نموده و دارایی ایشان عجالتاً دو دست حیاط است با اثاثیه خیلی محقر و شش هفت هزار تومان قرض زمان جمهوریت.»ٰ ( روزنامه ایران ، سال دهم ، شماره ۲۱۵۳( ۱۷ تیر ۱۳۰۵) ،ص۱) ۱- پول‌هایی که آیت‌الله برای مبارزه با غائله جمهوری خواهی رضا خانِ رئیس الوزرا در سال ۱۳۰۳ش قرض گرفت.@hedigholi_36

۱۴:۵۹

thumnail
پیش شماره روزنامه اطلاعات نوزدهم تیر ۱۳۰۵ با عنوان « نامه اطلاعات » منتشر شد. در این شماره به آگاهی خوانندگان رسید که این مطبوعه برای تهیه مقدمات و تنظیم کارهای مربوط، مدت کوتاهی تعطیل و سپس روزانه به دست خواهندگان خواهد رسید. روزنامه اقدام درباره این پیش شماره نوشت:« عصر یکشنبه روزنامه ای به نام اطلاعات از مرکز اطلاعات تحت مدیریت عباس خان مسعودی انتشار یافت. این شماره در حقیقت طلیعه‌ای بود برای انتشار دائمی آن...» ( روزنامه اقدام ، سال پنجم ، شماره ۲۵۲ ( ۲۲ تیر ۱۳۰۵)، ص۲)شماره دوم روزنامه اطلاعات عصر چهارشنبه نوزدهم مرداد آن سال ، با نشانی که به زودی معرِّف آن گشت ، منتشر شد که تا کنون ادامه دارد.»@hedigholi_36

۱۰:۲۷

thumnail
در اوایل قرن چهاردهم شمسی لقب «آیت‌الله» در ایران فقط برای یک نفر به کار می‌رفت. عالی‌ترین القاب برای روحانیان وقت «علما» یا «حجج اسلام» بود. اهل منبر و سخن را نیز «واعظ» می‌گفتند ؛ و همه این‌ها ویژه روحانیان و سخنرانان سرشناس بود و شامل دیگر ملبسین به لباس روحانیت نمی‌شد. « آیت‌الله » ایران حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی بود که در قم زندگی می‌کرد و حوزه علمیه آن شهر را بازْ تأسیس کرده بود.این نتیجه گیری بر مبنای خبرهای گوناگونی است که مطبوعات وقت از جامعه روحانیان درج می‌کردند.@hedigholi_36

۱۱:۳۲

thumnail
ششمین دوره مجلس شورای ملی، که نخستین دوره قانونگذاری پس از پادشاهی رضا خان بود، در نوزدهم تیر ۱۳۰۵ گشایش یافت ، اما نخستین جلسه آن یک ماه بعد ، نوزدهم مرداد برگزار گردید و در چند نشست بعدی به بررسی اعتبارنامه‌های نمایندگان پرداخت. دکتر محمد مصدق ، نماینده تهران ، در جلسه اول شهریور ، که قرار بود نمایندگان در مراسم تحلیف شرکت کنند، سخنان کوتاهی ایراد که چنین بود: « امروز که اولین روزی است که بنده به مجلس دوره ششم تقنینیه آمده‌ام عقیده و مرام خود را که عقیده و مرام آقایان محترم و اهل مملکت است عرض کنم تا این که موضوعاتی که وارد می‌شود با این عقیده تطبیق کنیم ، اگر مطابقت کرد موافقت کنیم و اگر مخالفت کرد مخالفت نماییم. عقیده بنده فرمایش حضرت رسول اکرم و پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله است که می‌فرماید: الاسلام یعلو و لا یعلی علیه.بنده به افتخار نمایندگان دوره ششم تقنینیه شمایل مُوَشّح به این اصل را زینت بخش این محوطه نموده و از خداوند متعال خواهانم که ماها را در این دوره ششم و همیشه به راه دین و سیاست او که راه حق و راه خداست موفق دارد و از آقایان محترم خصوصاً حجج اسلام ادام الله ظلهم العالی استدعا دارم که همیشه این عبارت را تکرار کنند: الاسلام یعلو و لا یعلی علیه.بعد شمایل حضرت رسول را که روی پارچه سفیدی نقش شده بود باز نموده و حضار به احترام آن قیام نمودند و اظهار داشتند : این است شمایل پیغمبر اکرم ، این است شمایل رسول اکرم و پادشاه اسلام که بیرق اسلام را به دست گرفته است و بنده به یادگار این دوره تقدیم آقای رئیس می‌کنم.» ( روزنامه ایران ، سال دهم، شماره ۲۱۸۷ ( ۲ شهریور ۱۳۰۵) ،ص۱)@hedigholi_36پس از انتشار این متن جناب استاد محمد ترکمان به درستی تذکر دادند که مرحوم دکتر مصدق در مراسم سوگند شرکت نکرد و بر غیر قانونی بودن پادشاهی رضاخان تاکید نمود.

۷:۰۶

thumnail
در اوایل قرن چهاردهم شمسی شمار خودروها در تهران رو به افزایش گذاشت. شرکت‌هایی چند در کار واردات این وسیله نقلیه بودند. بیشتر خودروها ساخت آمریکا بود. بنا بر آمار وقت در سال ۱۳۰۵ ش یک‌هزار و ۱۴۰ خودرو در تهران وجود داشت که ۵۶۴ دستگاه شخصی ، ۴۳۲ دستگاه کرایه ، و بقیه ، از آن شرکت‌های خارجی و سفارتخانه‌ها بود. خودروهای قشون و اداره مالیه در این آمار نیامده بود. آن روزها به علت نبود قانون در شیوه رانندگی و علائم راهنمایی شمار تصادف‌های منجر به مرگ و آسیب‌های جسمی فزونی می‌یافت و چون قانونی برای مجازات رانندگان مجرم نبود ، آنان بی مهابا و یا در حال مستی در اندک خیابان‌های خاکی و قابل تردد تهران ، فارغ از توان و مهارت رانندگی ، می راندند و می میراندند. بلدیه تهران برای ساماندهی به این اوضاع تصمیم گرفت ضمن تأیید سلامت خودرو، به رانندگان گواهینامه یا تصدیق نامه بدهد. صدور گواهینامه از سال ۱۳۰۵ش آغاز شد. ( روزنامه اطلاعات ، سال اول ، شماره ۱۶ ( ۷ شهریور ۱۳۰۵ ) ، ص۱)@hedigholi_36

۱۵:۲۳

thumnail
آرتور میلسپو ، مدیر کل مالیه ایران ، پس از چهار سال به دست گرفتن فرمان شکسته اقتصاد ایران تا اندازه‌ای توانست انضباط را بر امور مالی ایران حاکم کند. او که در سال ۱۳۰۱ش ، زمان ریاست وزرایی قوام‌السلطنه به همراه گروهی از مستشاران مالی آمریکایی به استخدام دولت ایران درآمده بود ، همواره از حمایت کم و بیش نمایندگان استقلال طلبی چون آیت الله سید حسن مدرس برخوردار بود. روزنامه اطلاعات در شهریور ۱۳۰۵ گفت و گوی کوتاهی با میلسپو درباره علل تراز منفی تجارت ( پیشی گرفتن واردات بر صادرات) کرد. مدیر کل مالیه ایران با برشمردن چند نکته گفت که آن چه اهمیت فراوانی دارد ، ترس سرمایه‌گذاران از نبود قانون است. « فعلاً مردم کاملاً اطمینان قضایی ندارند. عده زیادی سرمایه‌دار در این مملکت وجود دارند که به واسطه همین عدم اعتماد به هیچ عملی اقدام نمی‌کنند و می‌ترسند اگر پول خود را به مصرف... برسانند ، نتوانند مجدداً به دست بیاورند. همین عدم اطمینان باعث شده است که فلاحت و صنعت و تجارت ایران خفه شده. محققاً اگر محاکم عمومی خوبی مراقبت نمایند و در تمام مملکت نسبت به عموم افراد کاملاً از روی عدالت و انصاف رفتار شود به مرور زمان عدم اطمینانی که نسبت به امور قضایی پیش مردم پیدا شده ، مرتفع ، و اشخاص سرمایه‌گذار مشغول کار خواهند شد.»( روزنامه اطلاعات ، سال اول، شماره ۲۵ (۲۰ شهریور ۱۳۰۵) ، ص۱)@hedigholi_36

۸:۱۳

thumnail
عمق استراتژیک در دل‌های مردم خودمان است نه در سرزمین‌های دیگران.@hedigholi_36

۱۶:۱۳

thumnail
نیمه اول سال ۱۳۰۵ش در کنار شورش‌های نظامی و گسترش ناامنی‌ها ، بیماری‌های انسانی و دامی همچون داس مرگ به جان آحاد مملکت افتاده بود. آبله در حال درو کردن نوزادان بود و سل در حال چیدن عمر بزرگسالان. طاعون گاوی نیز تلفات سنگینی از تنها ابزار زراعت روستاییان می‌گرفت و به قول اداره کل صحیه مملکتی « صدای ضجه و استرحام اهالی بلاد به واسطه وجود امراض گوناگون... و مرگامرگی انسانی و حیوانی » بلند است.( روزنامه ایران ، سال دهم ، شماره ۲۱۵۳ (۱۷ تیر ۱۳۰۵) ،ص۲) پنجم خرداد همین سال استاد میرزا جواد ، معروف به ادیب نیشابوری ، در ۶۳ سالگی ، به حساب سال قمری ، احتمالاً به بیماری سل چشم از جهان فرو بست. گرفتاری‌هایی که دست و پای ملک و ملت را بسته بود ، نگذاشت بزرگی علم و ادب آن مرحوم به شایستگی ادا شود. از معدود مقالاتی که درباره ادیب نوشته شد به قلم سعید نفیسی بود. « کسانی که جرعه‌ای چند از چشمه زلال فضائل او چشیده‌اند و رشحه ای از دریای طبع او یافته‌اند می‌دانند که بدین آسانی نمی‌توان از رفتن وی خود را دلداری داد.» نفیسی در مقاله خود، که حاوی فشرده‌ای از زندگینامه ادیب نیشابوری است ، شعر ادیب را بررسی کرده و ماترک ادبی او را بین دو تا سه هزار بیت دانسته است. ( روزنامه شفق سرخ ، سال پنجم ، شماره ۵۳۲ (۲۹ خرداد ۱۳۰۵) ،ص۲)از جمله اشعار ادیب نیشابوری این سروده است:همچو فرهاد بُوَد کوه کنی پیشه ماکوه ما سینه ما ، ناخن ما تیشه ماشور شیرین زِ بس آراست ره جلوه‌گری همچو فرهاد تراود زِ رگ و ریشه مابهر یک جرعهٔ می منّت ساقی نکشیم اشک ما باده ما ، دیده ما شیشه ماعشق شیری ست قوی پنجه و می‌گوید فاش هر که از جان گذرد ، بگذرد از بیشه ما.@hedigholi_36

۱۰:۵۳