عکس پروفایل هدی قلیه

هدی قلی

۲۰۳عضو

۲۷ خرداد

thumnail

۱۸:۰۲

۲۹ خرداد

thumnail

۱۴:۲۸

۳ تیر

thumnail
می‌دانستیم که در عالم دیانت ، اثبات خود با جلب دیگری است. دانستیم که در دنیای سیاست ، اثبات خود با نفی دیگری است.@hedigholi_36

۱۹:۲۶

۷ تیر

thumnail
دست به دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد یار و غمخوار همدگر باشیمتا بمانیم خرم و آزاد(عباس یمینی شریف)@hedigholi_36

۱۸:۳۱

۹ تیر

thumnail
«حقیقتاً دیگر بس است! مگر با وجاهت دروغی هم ممکن است مملکت داری کرد؟ بیست سال مملکت دست شماها افتاده بود. چه کردید؟ قهر کردید؛ آشتی کردید؛ فرنگستان رفتید؛ ایران آمدید؛ سفیر شدید؛ وزیر شدید ؛ وکیل شدید ؛ و بالاخره هر سازی زدید ملت به پای آن رقصیدند. بفرمایید ببینیم برای ایران چه کردید؟» ( روزنامه میهن ، سال هفتم، شماره ۵۰ (۲۴ دی ۱۳۰۴) ، ص۱) اقتضای رسیدن به قدرت موجب ثبات ادبیات در میان گروه‌های سیاسی است.@hedigholi_36

۷:۵۱

۱۰ تیر

thumnail
بنابر آگهی چاپ شده در شماره ۴۳۶ روزنامه شفق سرخ ، نخستین فیلمی که از چارلی چاپلین در ایران نمایش داده شد ، دی ماه سال ۱۳۰۴ بود. در متن آگهی نام چاپلین ، چال نوشته شده است: « اگر پرده‌های دیشب گراند سینما را ندیده‌اید ، بیایید تماشا کنید. اگر مایل به دیدن یکی از پرده‌های چال چاپلین مشهور هستید، بیایید ببینید و لذت ببرید. گراند سینما - لاله‌زار » @hedigholi_36

۷:۴۵

۱۱ تیر

سرود el pueblo unido jamas sera vencido به سال ۱۹۷۳ توسط گروه quilapayun در شیلی ساخته و اجرا شد. چندی بعد کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور با شعری از علی ندیمی و طلیعه « بر پا خیز ، از جا کن ، بنای کاخ دشمن » آن را بدون موسیقی اجرا کرد و در آستانه انقلاب اسلامی با موسیقی بازتولید شد و در بین مردم محبوبیت یافت.@hedigholi_36

۱۰:۱۰

۱۳ تیر

thumnail
به گمانم آنانی که روز شنبه آینده ، پس از انتخاب رئیس جمهور ، ناراحت شده یا احساس سرخوردگی خواهند کرد ، هم اینک این سخن بنیانگذار جمهوری اسلامی را بشوند و آماده باشند.@hedigholi_36

۱۸:۳۷

۱۸ تیر

thumnail
آن چه در روزهای نوزدهم و بیستم آذر ۱۳۵۷ ، تاسوعا و عاشورای آن سال ، در تهران و دیگر شهرهای ایران رخ داد ، یک رویداد بی پیشینه بود. راهپیمایی مردم تهران به گفته ناظران ، واپسین پایگاه‌های نظام شاهنشاهی را متزلزل کرد و این گمان را ، که محمد رضا پهلوی آخرین روزهای سلطنت خود را سپری می‌کند ، به باوری همه گیر تبدیل نمود. از جمله کسانی که دیده‌های آن دو روز خود را از راهپیمایی تهران نوشت ، مرحوم محمد علی اسلامی ندوشن بود. این یادداشت در آخرین شماره مجله یغما ، که در اسفند ۱۳۵۷ منتشر شد ، به چاپ رسید. بخشی از نوشته او درباره زنان حاضر در تظاهرات چنین است: «... گروه زن‌ها از همه شورانگیزتر بودند. در چادر سیاه یا مقنعه سیاه ، که نه به قول عشقی ، کفن آن‌ها ، بلکه نشانه زنده بودن آن‌ها بود ، قدم برمی‌داشتند. بعضی بچه به بغل ، و نوای لطیف حزن آلود آنان می‌خواند: ای خواهر ، فریادت را شنیدم ، به سویت پرکشیدم ، ای خواهر من. برادر، ای یار بی‌پناهان ، پشتیبان ضعیفان ، برادر من. یا خطاب به آیت‌الله خمینی: تو نوری از خدایی ، فریادی از دلهایی ، رهبر مایی... راهت مبارک باشد ، جانت سلامت باشد.این صدا به اندازه‌ای گرم و گیرا بود که هیچ موسیقی ای نمی‌توانست با آن برابری کند. گاهی در میان آن‌ها دخترک های هفت هشت ساله با چادر سیاه دیده می‌شدند. همه آنان از کوچک و بزرگ ، سیاه پوشانی بودند که به دنبال افق روشن می‌گشتند. هنگامی که از پل شاهرضا حافظ بالا رفتند و به پشت آن رسیدند و از آن سو سرازیر شدند مانند یک سیل آبنوس بودند که پل را در برگرفته باشد. و من اعتراف می‌کنم که تا آن روز منظره‌ای بدان حد شیرین و هیبت انگیز ندیده بودم. چقدر فرق بود میان آن روز و روزهایی که زن‌های خودنما ، جواهر و سینه های برهنه خود را در همین شاهرضا ، در برابر چشم مردم می‌نهادند. چقدر فرق بود میان تربیتی که سازمان‌های پیشتاز می‌خواستند به زن‌های ایران بدهند و تربیتی که این زن‌های راهپیما عرضه می‌کردند. چه تفاوت فاحشی میان این‌ها و زن‌هایی که با ده بیست چمدان از فرودگاه مهرآباد بازمی گشتند، و آن چه در چمدان‌ها بود از دسترنج همین زن‌ها و میلیونها تن خواهران آن‌ها در سراسر ایران خریده شده بود. این زن‌ها و مردهای راهپیما « نه» گفتند به آن چه در طی بیست و پنج سال در ایران گذشته بود: به پول نفت ، به تجمل ، به تجدد ، و به تمدن موعود ، زیرا آن چه حکومت به آنان عرضه کرده بود عاری از جوهر انسانی بود و دور از خصلت مردم نجیبی که می خواست در سادگی و شرافت زندگی کند...»@hedigholi_36

۱۰:۳۸

۲۷ تیر

thumnail
کتابخانه اینک مجلس شورای اسلامی ، به طور رسمی در ۱۳۰۴ش ، پنجمین دوره مجلس شورای ملی ، گشایش یافت. شمار کتاب‌های مجلس در آن سال ۳۱۰۳ جلد ؛ و حدود نیمی به زبان فرانسه ، و نیم دیگر ، به ترتیب فارسی ، عربی ، ترکی ، آلمانی و انگلیسی بود.( روزنامه شفق سرخ ، سال چهارم ، شماره ۴۵۹، ص ۱ )بنا بر قرائن ، بیشتر این کتاب‌ها از خارج وارد می‌شد. امروز شمار کتاب‌های کتابخانه مجلس ، بیش از پانصد هزار نسخه است. از نکات گفتنی درباره کتابخانه مجلس آن است که در طول هفتاد سال ( ۱۳۰۴ تا ۱۳۷۴ ) شش رئیس به خود دید ، و در طول سی سال ( ۱۳۷۴ تا امروز ) هشت رئیس. @hedigholi_36

۷:۱۲

۳۰ تیر

thumnail
کسانی که فیلم‌های تارزان را ، به ویژه در دوره نوجوانی ، دیده‌اند ، از شخصیت و ماجراهای او در جنگل‌های آفریقا یادی فراموش ناشدنی دارند. نخستین فیلم تارزان در ایران اسفند ماه سال ۱۳۰۴ در گراند سینما به نمایش گذاشته شد. آگهی فیلم با خطوط درشت اینچنین در روزنامه ایران چاپ شد: « برای ساختن این فیلم در آمریکا چند صد هزار لیره مخارج شده. در آمریکا و اروپا کمتر کسی پیدا شود که این فیلم مشهور دنیا را ندیده باشد. این فیلم که اغلب با وقایع و اتفاقات غیر عادی ، که عبارت از زندگی طبیعی و جنگ و جدال با حیوانات درنده آفریقا است ، دقت همه کس را جلب می‌نماید. برای این که لذتی از دیدن این فیلم برده و تمام حکایت را بدانید ، از پروگرام اول تماشا کنید. حتی‌الامکان خلاصه وقایع هر پروگرام در موقع ورود به سینما داده خواهد شد.» این فیلم در هشت قسمت و با عنوان «فیلم سریال پسر طارسان در هشت پروگرام » به نمایش درآمد.( روزنامه ایران ، سال دهم، شماره ۲۰۴۱ ( ۲ اسفند ۱۳۰۴) ص۴)@hedigholi_36

۷:۵۲

۱ مرداد

thumnail
بنزین کیلویی چند؟یکصد سال پیش بنزین توسط شرکت‌های وابسته به اتحاد جماهیر شوروی و انگلیس وارد ایران می‌شد. بنزین رسیده از شوروی در مناطق شمالی ایران و بنزین آمده از پالایشگاه‌های اقماری انگلیس در جنوب کشور تا تهران به فروش می‌رسید. هر چند از شکل عرضه بنزین شوروی بی‌خبریم ، اما احتمال دارد همچون بنزین انگیس در « پوط» یا حلبهای ۱۸ لیتری به ایران می‌آمد. انگلیس بنزین خود را در تهران با نام « بنزین ایران » در محل دفترش واقع در خیابان قوام‌السلطنه ، کوچه ایران، می‌فروخت و قیمت آن هر پوط ( معادل پنج و نیم مَن تبریز ، یعنی شانزده کیلو و نیم یا برابر ۱۸ لیتر) شصت و شش قران یا ۶۶ ریال بود؛ یعنی هر لیتر سه ریال و هفتصد دینار. در زمستان ۱۳۰۴ ش شرکت‌های شوروی به چند علت، از جمله افزایش نفوذ سیاسی انگلیس در ایران ، عرضه بنزین را برای مدت کوتاهی قطع کردند و موجب اختلال شدید رفت و آمد کامیون‌های حامل گندم شدند. آن روزها عین‌السلطنه نوشت:« مملکت ما امروز حیاتش بسته به بنزین روس شده. ده روز ندهند ، همه از گرسنگی می‌میرند.» ( روزنامه خاطرات عین‌السلطنه...، ج ۹ ، ص ۷۴۳۹)@hedigholi_36

۷:۱۹

۳ مرداد

thumnail
نخستین هواپیمایی که در ایران مسافر جا به جا کرد، یک یونکرس آلمانی سه موتوره بود. این هواپیمای مسافربری در دهم اسفند ۱۳۰۴ هفت یا هشت مسافر را از تهران به تبریز برد. ( روزنامه شفق سرخ ، سال چهارم ، شماره ۴۶۶ (۱۲ اسفند ۱۳۰۴) ، ص۲) شرح این مسافرت ، که چهار ساعت به درازا کشید ، به قلم زین‌العابدین رهنما ، یکی از مسافران ، در چند شماره روزنامه ایران به چاپ رسید. خلبان هواپیما ، که پیش از این در استخدام وزارت جنگ بود، مسیو شینبله نام داشت. ( روزنامه ایران ، سال دهم ، شماره ۲۰۲۵( ۱۷ اسفند ۱۳۰۴) ، ص۱) مسافران هواپیما یکی علی محمد بنی آدم ( شریف الدوله) حکمران تازه آذربایجان و بقیه یا بیشتر آنان وکلای دوره پایان یافته مجلس پنجم بودند که این بار نیز برای گرفتن این منصب راهی آن دیار بودند. ( فرمانفرماییان ، محمد ولی میرزا ، از روزگار رفته حکایت ، جلد دوم، ص ۱۶۲)@hedigholi_36

۸:۱۲

۱۷ شهریور

thumnail
انتشارات سوره مهر به زودی منتشر خواهد کرد.در این کتاب سی و پنج مقاله کوتاه درباره نسبت تاریخ با سیاست ، جامعه ، ادبیات ، فرهنگ ، فضای مجازی و انقلاب اسلامی آمده است. این مقالات برآمده از تجربه خرد و کلان نویسنده در سه دهه کار تاریخ پژوهی است. در بخشی از پیش‌گفتار کتاب می‌خوانیم:« اگر یاد جامعه از فروغ تاریخ روشنی گرفته باشد ، آکنده از آگاهی ، سمت آینده را نشانه خواهد رفت و هر اندازه از این دانش بی‌بهره باشد ، با خاطری ناآسوده به فردا خواهد نگریست. از این روست که انسان سهمی از نگاه خود را به گذشته می‌دهد تا آینده را دریابد.»@hedigholi_36

۱۱:۵۳

۲۱ شهریور

thumnail
کارخانه خودروسازی فورد آمریکا آمادگی خود را برای آموزش فنی ۲۵ نفر از جوانان به آگاهی دولت ایران رسانده بود. دولت پس از چند ماه بررسی افرادی را برگزید. آنان چهارم دی ماه ۱۳۰۴ ایران را ترک کردند و پس از ۵۲ روز ، که ۱۵ روز آن روی اقیانوس اطلس گذشت ، به نیویورک رسیدند. محمد علی فارغ ، یکی از کارآموزان، شرحی از سختی های سفر و شگفتی‌های شهر نیویورک نوشت و به برادرش در ایران فرستاد. در این نامه می‌خوانیم که تلاطمات دریا همه را بیمار کرده بود و « اگر ده روز دیگر هم بدین طریق می‌گذشت حتماً تلف می‌شدیم.» او در توصیف نیویورک نوشت که « اروپا با ایران و سایر جاها قابل مقایسه نیست و همین طور آمریکا را هم نمی‌توان با اروپا مقایسه نمود... قلم از وصف آن عاجز است... از بالای شهر ، وسط شهر و زیر شهر ترن می‌رود... سرتاسر شهر پر از لوکس و چیزهای تفننی است.» محمد علی از فراوانی ثروت و ثروتمندان و کار می‌نویسد:« زن و مرد همه کار می‌کنند. هیچ قیدی در کار نیست [ اما] آن هوای آزاد ، آن عمارات شرق زمین ، آن زمین‌ها ، آن آجرها و خشت ابداً این جا یافت نمی‌شود... زمین از دود سیاه است. هوا تاریک است. معلوم نیست چه خبر است.» او پس از توصیف هزینه‌های سرسام‌آور نیویورک نسبت به تهران ، برای نمونه ، نوشته است:« اگر یک سَری که شما در طهران با یک قران در سلمانی اقتصاد اصلاح می‌کردید ، یا یک ریشی که با یک قران در آنجا تراشیده می‌شد ، این جا بخواهید مثل همان را بنمایید ، باید سه الی چهار تومان بدهید.» محمد علی نوشته که هر دلار برابر یک تومان است. « در این جا پول خیلی زیاد است ، ولی مجاناً نمی‌دهند. باید کار کرد‌.» دوره کارآموزی اینان دو سال و مقصد آنان شهر دیترویت بود. او نامه اش را چنین به پایان برده است:« در این دو سال توقف سعی خواهم نمود معلوماتی به دست آورده و سرمایه‌ای هم تحصیل نمایم و بعد به ایران مراجعت کنم، زیرا در این جا ماندن ندارد و انسان مثل مرغی است که بال و پرش شکسته باشد باید بالاخره به وطن خود، که خیلی طبیعی تر است مراجعت کند.» ( روزنامه ایران ، سال دهم، شماره ۲۰۶۹ ( ۸ فروردین ۱۳۰۵) ، صص ۱ و ۳)@hedigholi_36

۹:۵۷

۶ مهر

thumnail
مأموران اداره سجل احوال وزارت داخله در شهرهای گوناگون ، به گاه صدور برگه هویت ، به افرادی با عمر بلند برمی خوردند و خبر آن را به مرکز می‌فرستادند. مأمور سجل احوال نهاوند مشخصات سه تن از اهالی را ، که در دفتر احصائیه آن منطقه به سال ۱۳۰۵ش ثبت شده بود چنین شرح داد:« پریزاد نام ساکن قریه کوهانی به موجب اظهار نامه که خود داده سن او به یکصد و پنجاه سال رسیده ، فتحعلی شاه قاجار را به خوبی در خاطر داشته و اغلب مذاکره از آن زمان می‌نماید. و نیز شخص کلیمی در نهاوند حاضر است که یکصد و بیست و چهار از سنین عمر او گذشته که از حیث قوای بدنی خیلی خوب و قوی ، دارای دندان‌های ریز می‌باشد. ایضاً در قریه کوهانی محمد علی نام به سن ۱۲۰ سال است ، در سال صد سالگی دندان‌های جدیدی بیرون آورده و حالیه هم بنیه بدنی او مثل اشخاص چهل الی ۴۵ ساله می‌باشد. این شخص اولادهای متعدد که در سن جوانی او به دنیا آمده فوت کرده اکنون اولاد دارد به سن شصت سالگی است. قوای پیرمرد هم تحلیل نرفته.» ( روزنامه ایران ، سال دهم، شماره ۲۱۲۶(۱۵ خرداد ۱۳۰۵) ،ص ۲)@hedigholi_36

۸:۵۷

۷ مهر

thumnail

۱۰:۲۲

۸ مهر

thumnail
«روزی از بازار نجف عبور می‌کردم. دیدم طلبه‌ها به مغازه‌ای خیلی رفت‌وآمد می‌کنند. پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: علمایی که فوت می‌کنند، کتاب‌های شان را این‌جا حراج می‌کنند. رفتم داخل و دیدم که عده‌ای حلقه‌ زده‌اند و آقایی کتاب‌ها را آورده و چوب حراج می‌زند و افراد پیشنهاد قیمت داده و هر کس که بالاترین قیمت را پیشنهاد می‌داد، کتاب را می‌خرید. یک عربی نشسته بود در کنارش، کیسه پولی بود و بیشترین قیمت را او داده و کتاب‌ها را می‌خرید و به دیگران فرصت نمی‌داد! متوجه شدم که او فردی به نام کاظم دجیلی، دلال کنسولگری انگلیس در بغداد ، است و در طول هفته، کتاب‌ها را خریده و جمعه‌ها به بغداد برده و تحویل انگلیسی‌ها می‌داد و پولشان را گرفته و بعد دوباره می‌آید و کتاب می‌خرد. از آن موقع تصمیم گرفتم که نگذارم انگلیسی‌ها کتاب‌ها را به یغما ببرند و ما را از درون تهی کنند ؛ و بعد از آن، شب‌ها بعد از درس و بحث، در یک کارگاه برنج‌کوبی مشغول کار شدم و با کم کردن وعده‌های غذا و قبول نماز و روزه استیجاری، پول جمع کرده و به خرید و جمع‌آوری کتاب‌های خطی مبادرت کردم...»( آیت‌الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی)@hedigholi_36

۱۸:۲۷

۱۵ مهر

thumnail

۱۶:۳۵