بله | کانال 『 هِـرمـوسـا🦋 』
عکس پروفایل 『 هِـرمـوسـا🦋 』

『 هِـرمـوسـا🦋 』

۵,۶۶۶عضو
『 هِـرمـوسـا🦋 』
⁂᯽-------•undefined•-------᯽⁂ #اِزدواج.بـٰا.اقا.دزدِ ‹ #پارت۴۲ undefinedundefined› _ببین داداش.. من بهیچ عنوان نمیخوام عروسی بگیریم و لباس عروس تنم کنن و آرایشم کنن.. سخته برام.. میفهمی که؟.. بنابراین تو باید این مشکلو حل کنی و بگی عروسی نمیخوایم.. چون به حرف من گوش نمیدن.. و دیگه اینکه من میخوام زود از این خونه خالص بشم و بیام خونه ی تو.. باالخره خونه ی تو برا من حکم آزادی رو داره و میشه گفت مثل یه خونه ی دانشجوییه.. اینم تو باید حلش کنی چون من اگه بگم میگن عروس هوله همونطور که خیره نگاهم میکرد انگشتشو چند بار روی لبش کشید.. انگار داشت فکر میکرد.. _حله.. دیگه؟ _دیگه هیچی.. راستی، تو چند سالته؟ _۲۹.. تو چی؟ _منم ۲۱ ..۸ سال ازم بزرگتری _مشکلیه؟.. ما که نمیخوایم زن و شوهر باشیم.. چه ۲ سال چه ۸ سال _نه اتفاقا برا من خوبه.. من همیشه با پسرای بزرگتر از خودم میپرم.. دوستام یعنی.. ملتفتی که؟.. دوست پسر نه ها.. دوست خالی.. من زیاد دوست مونث ندارم بیشتر دوستام مذکرن _اوکیه.. اگه حرف دیگه ای نداری بریم تموم کنیم این نمایشو ـ #MF - تو بهترین ورژن از خودتی! undefinedundefined
⁂᯽-------•undefined•-------᯽⁂#اِزدواج.بـٰا.اقا.دزدِ ‹ #پارت۴۳ undefinedundefinedآهیر با خونسردی و لحن محکمی گفت که فعال نمیخواد عروسی بگیریم و فعلا فقط یه عقد محضری باشه..
مادرها اعتراض کردن و گفتن که بالاخره که باید عروسی بگیرین نمیشه که همینطوری.. ولی آهیر گفت بعد از چند ماه فکر اونجاشم میکنیم و به نوعی موضوع رو بست.. و به این ترتیب فقط قرار و مدار عقد گذاشته شد و برای دو هفته ی بعد تاریخی رو معین کردن..
قبل از رفتنشون، آهیر شماره شو بهم گفت تا سیو کنم و گفت که لازم میشه.. گوشیمو که دید لبخند معناداری زد و گفت_عوضش نکردی
ـ #MF
- تو بهترین ورژن از خودتی! undefinedundefined

۱۲:۰۴

thumbnail
undefined┊اموزش یه مدل مو کیوت

↬ join usᬼ  ↵undefinedundefinedundefined#دخترونهundefined
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌───  ·  ·  · ☽︎ ·  ·  · ───ـ #MF
- تو بهترین ورژن از خودتی! undefinedundefined

۱۲:۰۶

『 هِـرمـوسـا🦋 』
⁂᯽-------•undefined•-------᯽⁂ #اِزدواج.بـٰا.اقا.دزدِ ‹ #پارت۴۳ undefinedundefined› آهیر با خونسردی و لحن محکمی گفت که فعال نمیخواد عروسی بگیریم و فعلا فقط یه عقد محضری باشه.. مادرها اعتراض کردن و گفتن که بالاخره که باید عروسی بگیرین نمیشه که همینطوری.. ولی آهیر گفت بعد از چند ماه فکر اونجاشم میکنیم و به نوعی موضوع رو بست.. و به این ترتیب فقط قرار و مدار عقد گذاشته شد و برای دو هفته ی بعد تاریخی رو معین کردن.. قبل از رفتنشون، آهیر شماره شو بهم گفت تا سیو کنم و گفت که لازم میشه.. گوشیمو که دید لبخند معناداری زد و گفت _عوضش نکردی ـ #MF - تو بهترین ورژن از خودتی! undefinedundefined
بریم پارت بعدیundefinedundefined
حمایت کنید با لایک کردنundefinedundefined

۱۲:۰۸

『 هِـرمـوسـا🦋 』
⁂᯽-------•undefined•-------᯽⁂ #اِزدواج.بـٰا.اقا.دزدِ ‹ #پارت۴۳ undefinedundefined› آهیر با خونسردی و لحن محکمی گفت که فعال نمیخواد عروسی بگیریم و فعلا فقط یه عقد محضری باشه.. مادرها اعتراض کردن و گفتن که بالاخره که باید عروسی بگیرین نمیشه که همینطوری.. ولی آهیر گفت بعد از چند ماه فکر اونجاشم میکنیم و به نوعی موضوع رو بست.. و به این ترتیب فقط قرار و مدار عقد گذاشته شد و برای دو هفته ی بعد تاریخی رو معین کردن.. قبل از رفتنشون، آهیر شماره شو بهم گفت تا سیو کنم و گفت که لازم میشه.. گوشیمو که دید لبخند معناداری زد و گفت _عوضش نکردی ـ #MF - تو بهترین ورژن از خودتی! undefinedundefined
⁂᯽-------•undefined•-------᯽⁂#اِزدواج.بـٰا.اقا.دزدِ ‹ #پارت۴۴🦖📗›
با مسخره نگاهش کردم و گفتم_آخه باهاش خاطره دارم.. خاطره ی یه دزد موذی
پوزخندی زد و گفت_حقت بود پسش ندم بهت تا لنگ فایل ها و مطالبت بمونی
دهن کجی کردم بهش که گفت_میمون هر چی زشت تر اداش هم زشت تر.. شماره تو بگو
_میمون خودتی پررو
دوتایی یه گوشه ی سالن حرف میزدیم و خانواده هامون فکر
میکردن داریم حرفای عاشقانه و محبت آمیز میزنیم به هم..ـ #MF
- تو بهترین ورژن از خودتی! undefinedundefined

۱۷:۴۵

『 هِـرمـوسـا🦋 』
⁂᯽-------•undefined•-------᯽⁂ #اِزدواج.بـٰا.اقا.دزدِ ‹ #پارت۴۴🦖📗› با مسخره نگاهش کردم و گفتم _آخه باهاش خاطره دارم.. خاطره ی یه دزد موذی پوزخندی زد و گفت _حقت بود پسش ندم بهت تا لنگ فایل ها و مطالبت بمونی دهن کجی کردم بهش که گفت _میمون هر چی زشت تر اداش هم زشت تر.. شماره تو بگو _میمون خودتی پررو دوتایی یه گوشه ی سالن حرف میزدیم و خانواده هامون فکر میکردن داریم حرفای عاشقانه و محبت آمیز میزنیم به هم.. ـ #MF - تو بهترین ورژن از خودتی! undefinedundefined
⁂᯽-------•undefined•-------᯽⁂#اِزدواج.بـٰا.اقا.دزدِ ‹ #پارت۴۵🦖📗›
تو اون دو هفته چندبار تماس تلفنی داشتیم با هم و رفتیم برای آزمایش و کارهای معمول عقد و خرید حلقه و آینه شمعدون..
خرید این چیزها برام خیلی مسخره و کسالت آور بود ولی آهیر میگفت مثل یه دختر رفتار کن و به ..امون نده!
بد دهن بود و منم که همیشه دوست داشتم مثل پسرا لاتبازی دربیارم و فحش بدم، عاشق لحنش و ادبیاتش بودم..
مادرهامون و آنیتا همراهمون بودن و همون اولش از دیدن من با یه مانتوی کوتاه ساده و شلوار گرمگن مشکی و کفشهای ورزشی چشماشون گرد شد..
مامانم حسابی غر زده بود و من گفته بودم آهیر اینطوری دوسم داره و دیگه زبونش بسته شده بود..موقع خرید هم سعی میکردم لباسها و وسایل زنانه ای که میخوان بخرن رو قبول نکنم و بگم نپسندیدم و تا حدی هم موفق میشدم و بجای کفش پاشنه بلند یه جفت آل استار مشکی خوشگل و بجای چکمه های پاشنه بلندی که آنیتا نشونم داد یه جفت چکمه ی کابویی خریدم که خیلی حال داد..
ولی وقتی مقابل لباس زیر فروشی وایسادیم اینبار نوبت من بود که چشمام گرد بشه و نخواستم باهاشون برم تو..ـ #MF
- تو بهترین ورژن از خودتی! undefinedundefined

۱۷:۴۵

بازارسال شده از tag
thumbnail
شب زیباتون بخیر undefinedundefinedشرمنده چند وقت نبودم درگیر امتحان ها بودمundefinedundefined از الان هر روز فعالیت داریمundefinedundefinedundefined

۱۳:۴۹

『 هِـرمـوسـا🦋 』
⁂᯽-------•undefined•-------᯽⁂ #اِزدواج.بـٰا.اقا.دزدِ ‹ #پارت۴۵🦖📗› تو اون دو هفته چندبار تماس تلفنی داشتیم با هم و رفتیم برای آزمایش و کارهای معمول عقد و خرید حلقه و آینه شمعدون.. خرید این چیزها برام خیلی مسخره و کسالت آور بود ولی آهیر میگفت مثل یه دختر رفتار کن و به ..امون نده! بد دهن بود و منم که همیشه دوست داشتم مثل پسرا لات بازی دربیارم و فحش بدم، عاشق لحنش و ادبیاتش بودم.. مادرهامون و آنیتا همراهمون بودن و همون اولش از دیدن من با یه مانتوی کوتاه ساده و شلوار گرمگن مشکی و کفشهای ورزشی چشماشون گرد شد.. مامانم حسابی غر زده بود و من گفته بودم آهیر اینطوری دوسم داره و دیگه زبونش بسته شده بود.. موقع خرید هم سعی میکردم لباسها و وسایل زنانه ای که میخوان بخرن رو قبول نکنم و بگم نپسندیدم و تا حدی هم موفق میشدم و بجای کفش پاشنه بلند یه جفت آل استار مشکی خوشگل و بجای چکمه های پاشنه بلندی که آنیتا نشونم داد یه جفت چکمه ی کابویی خریدم که خیلی حال داد.. ولی وقتی مقابل لباس زیر فروشی وایسادیم اینبار نوبت من بود که چشمام گرد بشه و نخواستم باهاشون برم تو.. ـ #MF - تو بهترین ورژن از خودتی! undefinedundefined
⁂᯽-------•undefined•-------᯽⁂#اِزدواج.بـٰا.اقا.دزدِ ‹ #پارت۴۶🦖📗›ولی آهیر کمرمو گرفت و تقریبا هولم داد تو مغازه و گفت_انقدر تابلو بازی دربیار تا بفهمن یه مرگت هست و دختر
نیستی.. برو دو سه تا ست بخر تا شک نکننتا اینو گفت صدای هین کشیدن آنیتا رو از بغل دستم شنیدم
که انگار یه چیزایی از حرفای آهیر شنیده بود ولی وقتی اخم آهیر رو دید حرفی نزد و رفت داخل مغازه..برای اولین بار توی عمرم ست قرمز گیپور خریدم و با تصور خودم توی اون دو تا تیکه پارچه که اندازه ی کف دست بود،
کم مونده بود گریه کنم..
ولی مجبور بودم و دم نزدم.. وقتی مادرش یه سرهمی لباس زیرمشکی فوق جذب داد دستم و آروم و با خنده گفت_زمونه ی بدی شده.. زنا و دخترا مردای خوشتیپ رو ول نمیکنن.. باید چشم و دل شوهرتو سیر کنی که چشمش دنبال زنای دیگه نگرده
کم مونده بود عوق بزنم و خودمو زدم به خجالت و از مغازه بیرون رفتم..
آهیر پشت سرم اومد و دیدم که یه لبخند موذی رو لبشه..عصبی گفتم:_خیلی حال میکنی نه؟ـ #MF
- تو بهترین ورژن از خودتی! undefinedundefined

۱۳:۵۷

『 هِـرمـوسـا🦋 』
⁂᯽-------•undefined•-------᯽⁂ #اِزدواج.بـٰا.اقا.دزدِ ‹ #پارت۴۶🦖📗› ولی آهیر کمرمو گرفت و تقریبا هولم داد تو مغازه و گفت _انقدر تابلو بازی دربیار تا بفهمن یه مرگت هست و دختر نیستی.. برو دو سه تا ست بخر تا شک نکنن تا اینو گفت صدای هین کشیدن آنیتا رو از بغل دستم شنیدم که انگار یه چیزایی از حرفای آهیر شنیده بود ولی وقتی اخم آهیر رو دید حرفی نزد و رفت داخل مغازه.. برای اولین بار توی عمرم ست قرمز گیپور خریدم و با تصور خودم توی اون دو تا تیکه پارچه که اندازه ی کف دست بود، کم مونده بود گریه کنم.. ولی مجبور بودم و دم نزدم.. وقتی مادرش یه سرهمی لباس زیر مشکی فوق جذب داد دستم و آروم و با خنده گفت _زمونه ی بدی شده.. زنا و دخترا مردای خوشتیپ رو ول نمیکنن.. باید چشم و دل شوهرتو سیر کنی که چشمش دنبال زنای دیگه نگرده کم مونده بود عوق بزنم و خودمو زدم به خجالت و از مغازه بیرون رفتم.. آهیر پشت سرم اومد و دیدم که یه لبخند موذی رو لبشه.. عصبی گفتم: _خیلی حال میکنی نه؟ ـ #MF - تو بهترین ورژن از خودتی! undefinedundefined
⁂᯽-------•undefined•-------᯽⁂#اِزدواج.بـٰا.اقا.دزدِ ‹ #پارت۴۷🦖📗›
ولی مجبور بودم و دم نزدم.. وقتی مادرش یه سرهمی لباس زیرمشکی فوق جذب داد دستم و آروم و با خنده گفت_زمونه ی بدی شده.. زنا و دخترا مردای خوشتیپ رو ول نمیکنن.. باید چشم و دل شوهرتو سیر کنی که چشمش دنبال زنای دیگه نگرده
کم مونده بود عوق بزنم و خودمو زدم به خجالت و از مغازه بیرون رفتم..
آهیر پشت سرم اومد و دیدم که یه لبخند موذی رو لبشه..عصبی گفتم:_خیلی حال میکنی نهسرشو به معنی آره تکون داد که عصبی تر شدم و گفتم:_چطوره این چیز توری رو بجای من تو بپوشی و یکمم من بخندم، هان؟
_منکه ظاهرا و باطنا مردم و ممکن نیست بپوشمش.. تویی که امکاناتش رو داری
با یه نگاه شیطون اشاره کرد به .... هام.. از حرصم پامو گذاشتم روی پاش و محکم فشار دادم که صدای آخش دراومد
و خندید..موقع خرید حلقه یه انگشتر مردونه با نگین عقیق چشممو گرفت و یواشکی به آهیر گفتمـ #MF
- تو بهترین ورژن از خودتی! undefinedundefined

۱۳:۵۷

thumbnail
#𝐁eautiful_𝐆irl undefinedundefined
6لاک که شیک و محشرن
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌───  ·  ·  · ☽︎ ·  ·  · ───undefined🩹 ـ #MF
- تو بهترین ورژن از خودتی! undefinedundefined

۱۳:۵۸

『 هِـرمـوسـا🦋 』
⁂᯽-------•undefined•-------᯽⁂ #اِزدواج.بـٰا.اقا.دزدِ ‹ #پارت۴۷🦖📗› ولی مجبور بودم و دم نزدم.. وقتی مادرش یه سرهمی لباس زیر مشکی فوق جذب داد دستم و آروم و با خنده گفت _زمونه ی بدی شده.. زنا و دخترا مردای خوشتیپ رو ول نمیکنن.. باید چشم و دل شوهرتو سیر کنی که چشمش دنبال زنای دیگه نگرده کم مونده بود عوق بزنم و خودمو زدم به خجالت و از مغازه بیرون رفتم.. آهیر پشت سرم اومد و دیدم که یه لبخند موذی رو لبشه.. عصبی گفتم: _خیلی حال میکنی نه سرشو به معنی آره تکون داد که عصبی تر شدم و گفتم: _چطوره این چیز توری رو بجای من تو بپوشی و یکمم من بخندم، هان؟ _منکه ظاهرا و باطنا مردم و ممکن نیست بپوشمش.. تویی که امکاناتش رو داری با یه نگاه شیطون اشاره کرد به .... هام.. از حرصم پامو گذاشتم روی پاش و محکم فشار دادم که صدای آخش دراومد و خندید.. موقع خرید حلقه یه انگشتر مردونه با نگین عقیق چشممو گرفت و یواشکی به آهیر گفتم ـ #MF - تو بهترین ورژن از خودتی! undefinedundefined
⁂᯽-------•undefined•-------᯽⁂#اِزدواج.بـٰا.اقا.دزدِ ‹ #پارت۴۸ undefinedundefinedسرشو به معنی آره تکون داد که عصبی تر شدم و گفتم:_چطوره این چیز توری رو بجای من تو بپوشی و یکمم من بخندم، هان؟
_منکه ظاهرا و باطنا مردم و ممکن نیست بپوشمش.. تویی که امکاناتش رو داری
با یه نگاه شیطون اشاره کرد به .... هام.. از حرصم پامو گذاشتم روی پاش و محکم فشار دادم که صدای آخش دراومد
و خندید..موقع خرید حلقه یه انگشتر مردونه با نگین عقیق چشممو گرفت و یواشکی به آهیر گفتم_نمیشه من اینو بخوام؟
بازومو سفت گرفت و گفت:_بیا برو بابا.. با این انگشتر باید یه سبیل چخماقی هم بزاری که بهش بیاد
دستی کشیدم بالای لبم و گفتم_به زودی اونم میشه ایشاالله
دو تا حلقه ی ساده و ست برداشتیم و هر چی مادرش اصرار کرد که یه انگشتر خوشگلتر و یه سرویس کامل بخریم من قبول نکردم و گفتم اونا هم بمونه برای عروسی ایشالا..ـ #MF
- تو بهترین ورژن از خودتی! undefinedundefined

۱۴:۲۵

『 هِـرمـوسـا🦋 』
⁂᯽-------•undefined•-------᯽⁂ #اِزدواج.بـٰا.اقا.دزدِ ‹ #پارت۴۸ undefinedundefined› سرشو به معنی آره تکون داد که عصبی تر شدم و گفتم: _چطوره این چیز توری رو بجای من تو بپوشی و یکمم من بخندم، هان؟ _منکه ظاهرا و باطنا مردم و ممکن نیست بپوشمش.. تویی که امکاناتش رو داری با یه نگاه شیطون اشاره کرد به .... هام.. از حرصم پامو گذاشتم روی پاش و محکم فشار دادم که صدای آخش دراومد و خندید.. موقع خرید حلقه یه انگشتر مردونه با نگین عقیق چشممو گرفت و یواشکی به آهیر گفتم _نمیشه من اینو بخوام؟ بازومو سفت گرفت و گفت: _بیا برو بابا.. با این انگشتر باید یه سبیل چخماقی هم بزاری که بهش بیاد دستی کشیدم بالای لبم و گفتم _به زودی اونم میشه ایشاالله دو تا حلقه ی ساده و ست برداشتیم و هر چی مادرش اصرار کرد که یه انگشتر خوشگلتر و یه سرویس کامل بخریم من قبول نکردم و گفتم اونا هم بمونه برای عروسی ایشالا.. ـ #MF - تو بهترین ورژن از خودتی! undefinedundefined
⁂᯽-------•undefined•-------᯽⁂#اِزدواج.بـٰا.اقا.دزدِ ‹ #پارت۴۹ undefinedundefinedعروسی ای که میدونستم در کار نبود و وعده ی سر خرمن میدادم به مادرها..
روز عقد هر چقدر که مامان خودشو جر واجر داد که بزارم ابروهام و سبیالمو برداره نزاشتم و گفتم آهیر اینطوری دوسداره!
اوووه.. چه خوب بود که هر کاری که دلم میخواست رو میزاشتم به حساب آهیر و دیگه هیچ کس نمیتونست مخالفتی کنه..
_آخه کدوم مردی از سبیل و پشم و پیل خوشش میاد دختر؟
_آهیر میگه من اینطوری دخترونه و بکر دوست دارمـ #MF
- تو بهترین ورژن از خودتی! undefinedundefined

۱۴:۲۶

thumbnail
#بافت_موundefinedundefined↜موهات رو اینجوری ببندی قشنگ‌ترهundefinedundefined
ִ    ִ    ִ     ִ    ִ    ִ    ִ    ִ     ִ    ִ    ִ    ִ    ִ     ִ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌───  ·  ·  · ☽︎ ·  ·  · ───ـ #MF
- تو بهترین ورژن از خودتی! undefinedundefined

۱۴:۲۷

بازارسال شده از tag
thumbnail
شب زیباتون بخیر undefinedundefinedشرمنده چند وقت نبودم درگیر امتحان ها بودمundefinedundefined از الان هر روز فعالیت داریمundefinedundefinedundefined

۱۷:۲۲

『 هِـرمـوسـا🦋 』
⁂᯽-------•undefined•-------᯽⁂ #اِزدواج.بـٰا.اقا.دزدِ ‹ #پارت۴۹ undefinedundefined› عروسی ای که میدونستم در کار نبود و وعده ی سر خرمن میدادم به مادرها.. روز عقد هر چقدر که مامان خودشو جر واجر داد که بزارم ابروهام و سبیالمو برداره نزاشتم و گفتم آهیر اینطوری دوس داره! اوووه.. چه خوب بود که هر کاری که دلم میخواست رو میزاشتم به حساب آهیر و دیگه هیچ کس نمیتونست مخالفتی کنه.. _آخه کدوم مردی از سبیل و پشم و پیل خوشش میاد دختر؟ _آهیر میگه من اینطوری دخترونه و بکر دوست دارم ـ #MF - تو بهترین ورژن از خودتی! undefinedundefined
⁂᯽-------•undefined•-------᯽⁂#اِزدواج.بـٰا.اقا.دزدِ ‹ #پارت61 undefinedundefinedمانتوی طوسی کوتاه اسپورتی همراه با شلوار جین پوشیدم و شال مشکی انداختم روی سرم.. زیر بار مانتو و شال سفید مثل عروس ها عمرا نمیرفتم..
با ساده ترین شکل و بدون ذره ای آرایش همراه مامان و بابا رفتم محضر و از خودم راضی بودم که تونستم مقابلشون مقاومت کنم..خانواده ی عموم و عمه ی بزرگم و خاله خانمها قبل از ما رسیده بودن و کمی بعد ماشین سفید شاسی بلند و خیلی گرونقیمتی مقابلمون پارک کرد و خانواده ی امانی پیاده شدن..
و پشت سرش چندتا ماشین دیگه که اولی آنیتا و شوهرش
بودن و بقیه شون چند تا آقا و خانم مسن که حتما فامیالی آهیر بودن..آهیر کت و شلوار نوک مدادی و پیرهن طوسی پوشیده بود و دکمه های باالیی پیرهنشو باز گذاشته بود و خیلی جذاب دیده میشد.. با اون موهای بلند طالییش درست شبیه مانکن های معروف خارجی بود..کراوات نبسته بود و حتما اونم مثل من این مراسم رو به رسمیت نمیشناخت..انقدر چشمگیر و خوشگل بود که آدم ناخودآگاه خیره میشد بهش..ـ #MF
- تو بهترین ورژن از خودتی! undefinedundefined

۱۸:۲۸

『 هِـرمـوسـا🦋 』
⁂᯽-------•undefined•-------᯽⁂ #اِزدواج.بـٰا.اقا.دزدِ ‹ #پارت61 undefinedundefined› مانتوی طوسی کوتاه اسپورتی همراه با شلوار جین پوشیدم و شال مشکی انداختم روی سرم.. زیر بار مانتو و شال سفید مثل عروس ها عمرا نمیرفتم.. با ساده ترین شکل و بدون ذره ای آرایش همراه مامان و بابا رفتم محضر و از خودم راضی بودم که تونستم مقابلشون مقاومت کنم.. خانواده ی عموم و عمه ی بزرگم و خاله خانمها قبل از ما رسیده بودن و کمی بعد ماشین سفید شاسی بلند و خیلی گرونقیمتی مقابلمون پارک کرد و خانواده ی امانی پیاده شدن.. و پشت سرش چندتا ماشین دیگه که اولی آنیتا و شوهرش بودن و بقیه شون چند تا آقا و خانم مسن که حتما فامیالی آهیر بودن.. آهیر کت و شلوار نوک مدادی و پیرهن طوسی پوشیده بود و دکمه های باالیی پیرهنشو باز گذاشته بود و خیلی جذاب دیده میشد.. با اون موهای بلند طالییش درست شبیه مانکن های معروف خارجی بود.. کراوات نبسته بود و حتما اونم مثل من این مراسم رو به رسمیت نمیشناخت.. انقدر چشمگیر و خوشگل بود که آدم ناخودآگاه خیره میشد بهش.. ـ #MF - تو بهترین ورژن از خودتی! undefinedundefined
⁂᯽-------•undefined•-------᯽⁂#اِزدواج.بـٰا.اقا.دزدِ ‹ #پارت63 undefinedundefinedخاله هام و عمه طوری نگاهش میکردن که گفتم االن پسره رو با نگاه قورت میدن..
عمه م که نزدیک به من وایساده بود آروم گفت_افرا عجب چیزی تور کردی ورپریده.. این پسره ایرانیه؟
بعدشم نگاهی به سر و وضع من کرد و کلمه ی ایششش رو واضح تو چشماش خوندم!
لابد با خودش میگفت این دختره ی ایکبیری کجا و این پرنس رویایی کجا..آخرشم نتونست خودداری کنه و گفت_خاک بر سرت بیشعور حداقل توام یه رنگ و لعابی میزدی به صورتت که یکم به این جیگر بیای
عمه مسن بود ولی خیلی باحال بود و از رک گوییش خوشم میومد.. حرفای تلخشو ترجیح میدادم به اونایی که مقابلم خوب بودن و میگفتن فدات بشم ولی پشت سرم بدگویی میکردن..بعد از سلام و احوالپرسی و خوش و بش رفتیم داخل محضر..آهیر نگاهی به سرتا پا و صورت من کرد و گفت_خوشم میاد که غدی پسرـ #MF
- تو بهترین ورژن از خودتی! undefinedundefined

۱۸:۲۹

thumbnail
طراحی ناخن
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌───  ·  ·  · ☽︎ ·  ·  · ───undefined🩹 ـ #MF
- تو بهترین ورژن از خودتی! undefinedundefined

۱۸:۳۰

بازارسال شده از tag
هر روز بدتر از دیروز undefined
ایران تسلیتundefinedundefined
انتقام میخوایم........

۷:۴۳

بازارسال شده از tag
undefined در ساعات آینده در صورت مشاهده هرگونه جا به جایی موشک یا تسلیحات نظامی در جاده‌ها به هیچ عنوان فیلم نگیرید و منتشر نکنید .

این اقدام علاوه بر اینکه جرم محسوب می‌شود، موجب کاهش تاثیر عملیات انتقامی و سو استفاده اطلاعاتی دشمن خواهد شد.

باتوجه‌به فعالیت یگان سایبری اسرائیل برای جمع‌آوری اطلاعات ضمن حفظ آرامش مطلقاً هیچ خبری را با دیگران در فضای مجازی به اشتراک نگذارید.

در صورت شلیک موشک از سمت ایران، از اراضی زمینی فیلم نگیرید. مخصوصاً مردمی که در ارتفاعات هستند و دوربین‌شان تسلط بیشتری بر محیط داره

لطفاً این‌پیام رو پخش کنید...

۹:۰۸

بازارسال شده از tag
مواظب خودتون و خانواده باشید undefined
دوباره به تهران و نقاط دیگه کشور حمله شده .. undefined
امروز فعالیتی نداریم undefinedundefined

۱۶:۰۸

بازارسال شده از کانال اخبار لیگ برتر⚽️
ایران زدundefinedundefinedundefined
بزنید که تا باشن از این گو..ه خوری ها نکنن undefined

۱۸:۲۸