عکس پروفایل حب الحسین یجمعنا ح

حب الحسین یجمعنا

۱۴۹عضو
حب الحسین یجمعنا
undefined undefined #اطلاعیه سلام به اعضای کانال #حب_الحسین_یجمعنا undefined میخوایم کتاب undefined#سلام_بر_ابراهیم که زندگی نامه #شهید_ابراهیم_هادی🥀 رو روایت می کنه از روز یکشنبه ۱۷ دی ماه undefined به صورت متن تو کانال بزاریم و روایت کنیم. undefined انشاالله پس از روایت کامل و اتمام رسیدن کتاب از کسانی که داوطلبان هستند آزمون گرفته میشه. و کسانی که موفق در آزمون شدند به این عزیزان هدیه ای تقدیم میشه undefined undefinedلینک کانال بله undefined https://ble.ir/hobhossein1402 undefined undefinedلینک کانال ایتا undefined https://eitaa.com/hobhossein1402 undefined
thumbnail
undefinedقسمت چهاردهمundefined
undefined#قهرمانی


مسابقات قهرمانی ۷۴ کيلو باشگاه ها بود. undefined#ابراهيم همه حريفان را يکی پس از ديگري شكست داد و به نيمه نهایی رسيد. آن سال undefined#ابراهيم خيلي خوب تمرين کرده بود. اکثر حريف ها را با اقتدار شکست داد.اگر اين مسابقه را ميزد حتمًا در فينال قهرمان ميشد. اما در نيمه نهایی خيلی بد کشتی گرفت. بالاخره با يک امتياز بازی را واگذار كرد!آن سال undefined#ابراهيم مقام سوم را کسب کرد. اما سالها بعد، همان پسری که حريف نيمه نهایی undefined#ابراهيم بود را ديدم آمده بود به undefined#ابراهيم سر بزند.آن آقا از خاطرات خودش با undefined#ابراهيمتعريف ميکرد همه ما هم گوش ميکرديم.تا اينکه رسيد به ماجرای آشنایی خودش با undefined#ابراهيم گفت: آشنایی ما بر ميگردد به نيمه نهایی کشتی باشگاه ها در وزن ۷۴ کيلوقرار بود من با undefined#ابراهيم کشتی بگيرم.اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند undefined#ابراهيم بحث را عوض ميکرد! آخر هم نگذاشت كه ماجرا تعريف شود! روز بعد همان آقا را ديدم وگفتم: اگه ميشه قضيه کشتی خودتان را تعريف کنيداو هم نگاهی به من کرد. نفس عمیقی کشيد وگفت: آن سال من در نيمه نهایی حريف undefined#ابراهيم شدم. اما يکی از پاهايم شديدًا آسيب ديد. به undefined#ابراهيم که تا آن موقع نميشناختمش گفتم: رفيق، اين پای من آسيب ديده. هوای ما رو داشته باش.undefined#ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چشم.بازي های او را ديده بودم. توی كشتی استاد بود. با اينکه شگرد undefined#ابراهيم فن هایی بود که روی پا ميزد. اما اصلاً به پای من نزديک نشد!ولی من، در کمال نامردی يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پیروزی به فينال رفتم.undefined#ابراهيم با اينکه راحت ميتونست من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولی اين کار رو نکرد.بعد ادامه داد: البته فكر ميكنم او از قصد كاری كرد كه من برنده بشم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرمانی برای او تعريف ديگه اي داشت.ولی من خوشحال بودم. خوشحالی من بيشتر از اين بود که حريف فينال بچه محل خودمون بود فکر ميکردم همه مرام و معرفت داش ابرام رو دارن.اما توی فينال با اينکه قبل از مسابقه به دوستم گفته بودم که پايم آسيب ديده اما دقيقًا با اولين حرکت همان پای آسيب ديده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روی زمين و بالاخره من ضربه شدم.آن سال من دوم شدم و undefined#ابراهيم سوم. اما شک نداشتم حق undefined#ابراهيم قهرمانی بود. از آن روز تا حال با او رفيقم. چیزهای عجیبی هم از او ديده ام. خدا را هم شکر ميکنم که چنين رفیقی نصيبم کرده.صحبتهايش که تمام شد خداحافظی کرد و رفت من هم برگشتم. در راه فقط به صحبت هايش فکر ميکردم.يادم افتاد در مقر سپاه گيلان غرب روی يكي از ديوارها برای هر كدام از رزمنده ها جمله ای نوشته شده بود.در مورد ابراهيم نوشته بودند: undefined#ابراهيم_هادی با خصائص پوریای ولی

undefined این داستان ادامه دارد...


undefined https://ble.ir/hobhossein1402 undefined

۱۶:۲۶

thumbnail
#حرف_دل_با_ارباب...
از لحاظ روحی نیاز دارم
امام حسین صدام کنه و بگه:
پاشو بیا کربلا ببینم باز با خودت
چیکار کردی... undefinedundefined


undefined https://ble.ir/hobhossein1402 undefined

۱۶:۳۱

thumbnail
#حرف_دل#دلتنگی
من دلم برا حرمت تنگ شده
من دلم برای کوچه پس کوچه های کربلا
تنگ شده... undefinedundefined


undefined https://ble.ir/hobhossein1402 undefined

۱۸:۰۵

thumbnail
امیری حسین و نعم الامیرundefined
ای رفیق همه بی کس و کار ها...undefined

undefined https://ble.ir/hobhossein1402 undefined

۹:۲۰

حب الحسین یجمعنا
undefined undefined #اطلاعیه سلام به اعضای کانال #حب_الحسین_یجمعنا undefined میخوایم کتاب undefined#سلام_بر_ابراهیم که زندگی نامه #شهید_ابراهیم_هادی🥀 رو روایت می کنه از روز یکشنبه ۱۷ دی ماه undefined به صورت متن تو کانال بزاریم و روایت کنیم. undefined انشاالله پس از روایت کامل و اتمام رسیدن کتاب از کسانی که داوطلبان هستند آزمون گرفته میشه. و کسانی که موفق در آزمون شدند به این عزیزان هدیه ای تقدیم میشه undefined undefinedلینک کانال بله undefined https://ble.ir/hobhossein1402 undefined undefinedلینک کانال ایتا undefined https://eitaa.com/hobhossein1402 undefined
thumbnail
undefinedقسمت پانزدهم undefined
undefined#پوریای_ولی


مسابقات قهرمانی باشگاه ها در سال ۱۳۵۵ بود. مقام اول مسابقات،هم جايزه نقدی ميگرفت هم به انتخابی کشور ميرفت. undefined#ابراهيم در اوج آمادگی بود. هرکس يک مسابقه از او ميديد اين مطلب را تأييد ميكرد. مربيان ميگفتند: امسال در ۷۴ کيلو کسی حريف undefined#ابراهيم نيست.مسابقات شروع شد. undefined#ابراهيم همه را يکی يکی از پيش رو برميداشت. با چهار کشتی که برگزار کرد به نيمه نهایی رسيد. کشتيها را يا ضربه ميکرد يا با امتياز بالا مي برد.به رفقايم گفتم: مطمئن باشيد، امسال يه کشتی گير از باشگاه ما ميره تيم ملي. در ديدار نيمه نهایی با اينکه حريفش خيلی مطرح بود ولی undefined#ابراهيم برنده شد. او با اقتدار به فينال رفت.حريف پایانی او آقای «محمود.ك» بود. ايشان همان سال قهرمان مسابقات ارتش های جهان شده بود.قبل از شروع فينال رفتم پيش undefined#ابراهيم توی رختکن و گفتم: من مسابقه های حريفت رو ديدم. خيلی ضعيفه، فقط ابرام جون، تو رو خدا دقت كن. خوب کشتی بگير، من مطمئنم امسال برا تيم ملی انتخاب ميشی.مربی، آخرين توصيه ها را به undefined#ابراهيم گوش زد ميکرد. در حالی که undefined#ابراهيم بندهای کفشش را مي بست. بعد با هم به سمت تشک رفتند. من سريع رفتم و بين تماشاگرها نشستم. ابراهيم روی تشک رفت. حريف undefined#ابراهيم هم وارد شد. هنوز داور نيامده بود.*undefined#ابراهيم* جلو رفت و با لبخند به حريفش سلام كرد و دست داد.حريف او چيزی گفت كه متوجه نشدم. اما undefined#ابراهيم سرش را به علامت تائيد تکان داد. بعد هم حريف او جایی را در بالای سالن بين تماشاگرها به او نشان داد!من هم برگشتم و نگاه کردم. ديدم پيرزنی تنها، تسبيح به دست، بالای سکوها نشسته.نفهميدم چه گفتند و چه شد. اما undefined#ابراهيم خيلی بد کشتی را شروع کرد. همه اش دفاع ميکرد. بيچاره مربی undefined#ابراهيماينقدر داد زد و راهنمایی کرد که صدايش گرفت.undefined#ابراهيم انگار چيزی از فرياد های مربی و حتی داد زدن من را نمي شنيد.فقط وقت را تلف ميکرد!حريف undefined#ابراهيم با اينکه در ابتدا خيلی ترسيده بود اما جرأت پيدا کرد. مرتب حمله ميکرد. undefined#ابراهيم » هم با خونسردی مشغول دفاع بود.داور اولين اخطار و بعد هم دومين اخطار را به undefined#ابراهيم داد. در پايان هم ابراهيم سه اخطاره شد و باخت و حريف ابراهيم قهرمان ۷۴ کيلو شد!وقتی داور دست حريف را بالا ميبرد undefined#ابراهيم خوشحال بود! انگار که خودش قهرمان شده! بعد هر دو کشتی گير يکديگر را بغل کردند.حرف undefined#ابراهيم در حالی که از خوشحالی گريه ميکرد خم شد و دست» undefined#ابراهيم را بوسيد! دو کشتی گير در حال خروج از سالن بودند. من از بالا سکوها پريدم پایین. باعصبانيت سمت undefined#ابراهيم آمدم.داد زدم و گفتم: آدم عاقل، اين چه وضع کشتی بود؟ بعد هم از زور عصبانيت با مشت زدم به بازوی undefined#ابراهيم و گفتم: آخه اگه نمیخوای کشتی بگیری بگو، ما رو هم معطل نکن.undefined#ابراهيم خيلی آرام و با لبخند همیشگی گفت: اينقدر حرص نخور! بعد سريع رفت تو رختکن، لباس هايش را پوشيد. سرش را پايين انداخت و رفت. از زور عصبانيت به در و ديوار مشت ميزدم. بعد يک گوشه نشستم. نيم ساعتی گذشت.کمی آرام شدم. راه افتادم که بروم.جلوی در ورزشگاه هنوز شلوغ بود. همان حريف فينال undefined#ابراهيم با مادر و کلی از فاميل ها و رفقا دور هم ايستاده بودند. خيلی خوشحال بودند. يکدفعه همان آقا من را صدا کرد. برگشتم و با اخم گفتم: بله؟! آمد به سمت من و گفت: شما رفيق آقا ابرام هستيد، درسته؟ با عصبانيت گفتم: فرمايش؟!بی مقدمه گفت: آقا عجب رفيق با مرامي داريد. من قبل مسابقه به آقا ابرام گفتم، شک ندارم که از شما ميخورم، اما هوای ما رو داشته باش، مادر و برادرام بالای سالن نشستند. كاری كن ما خيلی ضايع نشيم.بعد ادامه داد: رفيقتون سنگ تموم گذاشت. نمیدونی مادرم چقدر خوشحاله. بعد هم گريه اش گرفت و گفت: من تازه ازدواج کرده ام. به جايزه نقدی مسابقه هم خيلی احتياج داشتم، نمیدونی چقدر خوشحالم.مانده بودم كه چه بگويم. کمی سکوت کردم و به چهره اش نگاه كردم. تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده. بعد گفتم: رفيق جون، اگه من جای داش ابرام بودم، با اين همه تمرين و سختی کشيدن اين کار رو نميکردم. اين کارا مخصوص آدمای بزرگی مثل آقا ابرامه.از آن پسر خداحافظی کردم. نيم نگاهی به آن پيرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم. در راه به کار undefined#ابراهيم فکر ميکردم. اينطور گذشت کردن، اصلاً با عقل جور درنمياد!با خودم فکر ميکردم، پوريای ولی وقتی فهميد حريفش به قهرمانی در مسابقه احتياج دارد و حاکم شهر آنها را اذيت کرده، به حريفش باخت اما undefined#ابراهيم ...ياد تمرين های سختی که undefined#ابراهيم در اين مدت کشيده بود افتادم. ياد لبخندهای آن پيرزن وخوشحالی آن جوان، يكدفعه گريه ام گرفت. عجب آدميه اين undefined#ابراهيم !

undefined این داستان ادامه دارد...


undefined https://ble.ir/hobhossein1402 undefined

۱۲:۰۴

thumbnail
#حرف_دل💔
آقا من با همه بی ادبیم
با همه ی پروییم
راستش اینه که آقا
خیلی دلم میخواد
یه بار بغلت کنم... undefinedundefined


undefined https://ble.ir/hobhossein1402 undefined

۱۳:۴۳

thumbnail
جمله کلیدی امروز #رهبر_انقلاب❤️به مرددین در رای دادن:
در کار خیر حاجت هیچ
استخاره نیست...

undefined ۱۱ اسفند ماه ۱۴٠۲

undefined https://ble.ir/hobhossein1402 undefined

۱۳:۴۶

thumbnail
#حرف_دل
میگن روز قیامت تاریکهگرسنگی دارهتشنگی دارههول و ولا و هراس
اما چه باک...!
عمر مون تو تاریکی
روضه های تو گذشتundefinedundefined
تو تاریکی قیامتم
مثل تاریکی روضه هات
برات گریه میکنم undefined


undefined https://ble.ir/hobhossein1402 undefined

۱۲:۴۳

thumbnail
#دلتنگی
چه شبایی من خوابم میومد کربلا
نفمیدم حرمتم
گریه شو از دست دادم... undefinedundefined


undefined https://ble.ir/hobhossein1402 undefined

۲۳:۱۷

thumbnail
#دلتنگی
درد و دل کن...
آقا...undefined
اصلا خبر داری؟!
که از دوری دارم دق می کنم...undefinedundefined


undefined https://ble.ir/hobhossein1402 undefined

۱۶:۰۱

thumbnail
#ماه_رمضان
این تشنگی کجا اون تشنگی کجا...undefined
افطار ها به کام دلم زهر میشود ارباب ما گرسنه و تشنه شهید شد... undefinedundefined

undefined https://ble.ir/hobhossein1402 undefined

۱۲:۳۱

thumbnail
#سال_جدید🌿#دلتنگی_حرم... undefined
من آخر سالی اومدم
درموندم اومدم بیچارم اومدمundefined
سر سال است مرد مسکینم
نکش از دست خالی ام دامن
به جون رقیه راست میگم undefinedundefined
من کربلا لازم


undefined https://ble.ir/hobhossein1402 undefined

۱:۴۳

thumbnail
#حرف_دل_با_ارباب #آخر_سالی... undefined
من چیزی بلد نیستم دم سای بهت بگم
خودت هرچی خیره برا من بنویس
اما حسین جان...
خیر من تو کربلاته undefinedundefinedundefined


undefined https://ble.ir/hobhossein1402 undefined

۱:۵۵

thumbnail
#سال_جدید🌿 #حرف_دل💔
سال جدید همه میخوان برن سفر
اما من آرزومه کربلا برم...undefinedundefined


undefined https://ble.ir/hobhossein1402 undefined

۴:۵۴

thumbnail
undefined #السلام_علیک_یا_علی_ابن_ابی_طالب🏴
نداد داد جبرئیل
اینک شما و وحشت دنیای بی علی... undefinedundefined


undefined https://ble.ir/hobhossein1402 undefined

۱۶:۴۱

thumbnail
#حرف_دل
یکی میگه دوستت دارم
میمونه تو ذهنت...
خب ما چقدر گفتیم امام حسین
دوستت داریمundefinedundefined


undefined https://ble.ir/hobhossein1402 undefined

۲۱:۰۳

thumbnail
#حرف_دل
خرده نگیر از حال و روزم
بدجور دلم کرده هواتو... undefinedundefined


undefined https://ble.ir/hobhossein1402 undefined

۲۱:۳۲

thumbnail
#حرف_دل
امام عباس... undefined
دنیا بد تا کرده باهام عباسundefinedundefined


undefined https://ble.ir/hobhossein1402 undefined

۲۱:۴۱

thumbnail
#حرف_دل#دلتنگی💔
راس راسی یا امام حسین
ما دلمون برا تو تنگ میشه
تو ام دلتنگ ما میشی...؟! undefinedundefined


undefined https://ble.ir/hobhossein1402 undefined

۱۶:۵۰

thumbnail
#دلتنگی💔
قرار نبود که بین ما بیوفته فاصله...undefinedundefined

undefined https://ble.ir/hobhossein1402 undefined

۱۶:۵۵