۱۰:۰۰
نگاهی به رمان"خر خرشناس" طنز تلخ انتقادی و اجتماعی جبار آذین
استاد جمشید پوراحمد از چهرههای شناخته شده هنر و ادبیات و هنرهای نمایشی و سینما و تلویزیون و تئاتر و از قلم بدستان خوش قریحه و توانمند فرهنگ و هنر با پشتوانهای غنی از سالها فعالیت ادبی و هنری در کشور است.او که در حوزههای مختلف هنر و قلم خوش درخشیده به تازگی یک رمان جذاب به نام"خر خرشناس"به اهالی هنر و دوست داران آثار خوب ادبی و هنری تقدیم کرده که با استقبال علاقهمندان روبرو شده است.خر خرشانس یک فانتزی و به قول پوراحمد یک طنز تلخ اجتماعی است.
رمان پوراحمد که در واقعیت و تخیل و طنز و تراژدی،استادانه به نگارش در آمده،روایتگر زندگی و مناسبات و فراز و فرودها و برخوردهای پنج رفیق است که در کنار و پیوند با یکدیگر و مسائل، مشکلات و دغدغههای متعدد عاشقانه و خانوادگی و اجتماعی،از مسیرهای طنز و جدی و نگرش منقدانه اجتماعی،از مهر و دوستی و رفاقت و عبور همدلانه و استوار از معضلات و موانع تکامل فردی و انسانی و اجتماعی و دستیابی به قلههای عشق و امید و آرمان،سخن میگوید و متبحرانه ترسیم و تصویرگر ادبی و هنری،پشت و روی زندگی اجتماعی ایران امروز است.
جدال خیر و شر و تلاش انسانهای خاکستری برای ایستادن بر روی سکوهای انسانیت و شرافت و عدالت، بستر اصلی روایتها، ماجراها و شخصیتهای خر خرشانس است که در فضایی دلنشین و جذاب از طنز و شوخی و فانتزی و واقعیتهای تلخ و شیرین به شیوایی در این رمان داستان/سینمایی بازگو میشود.
مشخصه بارز نثر پوراحمد و رمان او،تابع نبودن او به قواعد دستور زبان فارسی است.به گونهای که بسیاری از جمله ها پایان ندارند و برخی نیز نیاز به کشف فعل و فاعل دارند و این نوع نگارش، اختصاصی و سلیقهای است.
قهرمانان بدشانس رمان خر خرشانس،با ورود یک خر به زندگی آنها،شخصیت و کار و روند فعالیتهایشان تغییر و تحول مییابد،حضور جناب خر میان پنج قهرمان اصلی رمان با واقعیتها و آرمانهای آنها از یکسو و دنیای هنر و نمایش از دیگر سو،پیوندی شیرین برقرار میکند و با باز شدن درهای موفقیت و عشق و رخدادهای مختلف و متعدد زشت و زیبا،زندگی تازهای را برای شخصیتهای اصلی و فرعی رقم میزند که ترسیم و تصویر جذاب آنها با طنز و انتقاد و هجو همراه است.
رمان خواندنی و تصویری خر خرشانس اثر جمشید پوراحمد که در نوشتار و توصیف و تصویر، سینمایی است و در پایان هم از تلویزیون سر در میآورد،از معدود فانتزیهای خوب و پر محتوا و جذاب و تاثیرگذار ادبیات نوشتاری و تصویری است که نگاهی امیدوار به زندگی و انسانها دارد.گرچه میکوشد تصاویری باورپذیر و واقعگرا از پیچ و خمها و ابعاد وجودی انسانها در گذر و تقابل خیر و شر و فقر و ثروت و عشقهای راستین و صداقت و عشقهای کاذب و ناراستیهای جامعه را به نمایش گذارد،اما نگاه خوش بین و امیدوار نویسنده و فرجام نیک شخصیتهای خیر و نیکاندیش رمان،مخاطب و خواننده کتاب را به فرداهای بهتر امیدوار میکند و میتواند با تبدیل شدن به فیلم و سریال نظر مثبت و مساعد مخاطب را به ارمغان آورد.
رمان طناز و خوش پرداخت خر خرشناس از آثار خوب نوشتاری پوراحمد است.
استاد جمشید پوراحمد از چهرههای شناخته شده هنر و ادبیات و هنرهای نمایشی و سینما و تلویزیون و تئاتر و از قلم بدستان خوش قریحه و توانمند فرهنگ و هنر با پشتوانهای غنی از سالها فعالیت ادبی و هنری در کشور است.او که در حوزههای مختلف هنر و قلم خوش درخشیده به تازگی یک رمان جذاب به نام"خر خرشناس"به اهالی هنر و دوست داران آثار خوب ادبی و هنری تقدیم کرده که با استقبال علاقهمندان روبرو شده است.خر خرشانس یک فانتزی و به قول پوراحمد یک طنز تلخ اجتماعی است.
رمان پوراحمد که در واقعیت و تخیل و طنز و تراژدی،استادانه به نگارش در آمده،روایتگر زندگی و مناسبات و فراز و فرودها و برخوردهای پنج رفیق است که در کنار و پیوند با یکدیگر و مسائل، مشکلات و دغدغههای متعدد عاشقانه و خانوادگی و اجتماعی،از مسیرهای طنز و جدی و نگرش منقدانه اجتماعی،از مهر و دوستی و رفاقت و عبور همدلانه و استوار از معضلات و موانع تکامل فردی و انسانی و اجتماعی و دستیابی به قلههای عشق و امید و آرمان،سخن میگوید و متبحرانه ترسیم و تصویرگر ادبی و هنری،پشت و روی زندگی اجتماعی ایران امروز است.
جدال خیر و شر و تلاش انسانهای خاکستری برای ایستادن بر روی سکوهای انسانیت و شرافت و عدالت، بستر اصلی روایتها، ماجراها و شخصیتهای خر خرشانس است که در فضایی دلنشین و جذاب از طنز و شوخی و فانتزی و واقعیتهای تلخ و شیرین به شیوایی در این رمان داستان/سینمایی بازگو میشود.
مشخصه بارز نثر پوراحمد و رمان او،تابع نبودن او به قواعد دستور زبان فارسی است.به گونهای که بسیاری از جمله ها پایان ندارند و برخی نیز نیاز به کشف فعل و فاعل دارند و این نوع نگارش، اختصاصی و سلیقهای است.
قهرمانان بدشانس رمان خر خرشانس،با ورود یک خر به زندگی آنها،شخصیت و کار و روند فعالیتهایشان تغییر و تحول مییابد،حضور جناب خر میان پنج قهرمان اصلی رمان با واقعیتها و آرمانهای آنها از یکسو و دنیای هنر و نمایش از دیگر سو،پیوندی شیرین برقرار میکند و با باز شدن درهای موفقیت و عشق و رخدادهای مختلف و متعدد زشت و زیبا،زندگی تازهای را برای شخصیتهای اصلی و فرعی رقم میزند که ترسیم و تصویر جذاب آنها با طنز و انتقاد و هجو همراه است.
رمان خواندنی و تصویری خر خرشانس اثر جمشید پوراحمد که در نوشتار و توصیف و تصویر، سینمایی است و در پایان هم از تلویزیون سر در میآورد،از معدود فانتزیهای خوب و پر محتوا و جذاب و تاثیرگذار ادبیات نوشتاری و تصویری است که نگاهی امیدوار به زندگی و انسانها دارد.گرچه میکوشد تصاویری باورپذیر و واقعگرا از پیچ و خمها و ابعاد وجودی انسانها در گذر و تقابل خیر و شر و فقر و ثروت و عشقهای راستین و صداقت و عشقهای کاذب و ناراستیهای جامعه را به نمایش گذارد،اما نگاه خوش بین و امیدوار نویسنده و فرجام نیک شخصیتهای خیر و نیکاندیش رمان،مخاطب و خواننده کتاب را به فرداهای بهتر امیدوار میکند و میتواند با تبدیل شدن به فیلم و سریال نظر مثبت و مساعد مخاطب را به ارمغان آورد.
رمان طناز و خوش پرداخت خر خرشناس از آثار خوب نوشتاری پوراحمد است.
۱۰:۰۱
۱:۵۲
۲:۵۲
شهر،شهرفرنگه،ایران و فیلم فجر ما بی آب و رنگه! جبار آذین
بساط رایگان خدا پسندانه و انساندوستانه شهرفرنگ واهدای بطری آب آشامیدنی و لقمههای خوراکی انسان خیر مردمی و هنر و هنرمنددوست، اوس محمود عزیز با استقبال مردم و هنرمندان بهویژه کودکان و نوجوانان و خانوادههای تهیدست و فقرزده روبرو شده و برخی از نامسئولان و نامدیران کشور را کمی تا قسمتی از خواب خرگوشی پرانده است.
اوس محمود که با کمک چند تن از انسانهای شریف،مانند خودش این بساط خدمت را در محلهها و مناطق فقیرنشین و جنوب شهر برپا کرده،گرچه مخالفانی هم دارد که مقام و موقعیت خود را در خطر میبینند،اما با توکل به خدا و حمایت مردم به کار خود ادامه میدهد و هر چند روز بساط نمایش فیلم توسط شهرفرنگ زیبا و قدیمی و اهدای آب و غذا به پا برهنهها و فقرا و آوارهها را در نقطهای از محلات فقیرنشین برگزار و عاشقانه به ملت خدمت کرده و کرسی نشینان کشور را به شدت شرمسار و خجالتزده کرده است.هرچند این جماعت منفعتطلب و مقام و پولپرست،با این چیزها از غفلتکده خود خارج نمیشوند،ولی مردم بیدارتر میشوند.
امروز هم اوس محمود،بساطش را در حاشیه یکی از محلهای درب و داغان و کتک خورده پایین شهر برپا کرده و من هم در کنار مردم فقیر و فرزندانشان کنار بساط اوسا ایستادهایم.
حالا دیگر بزرگترها مانند کوچکترها با علاقه در صف تماشای شهرفرنگ اوس محمود ایستادهاند تا بعد از تماشای تصاویر شهرفرنگ در کنار وانت اوسا برای دریافت آب و غذا صف بکشند.من در انتهای صف شهرفرنگ و منتظر شروع نمایش تصاویر و خوانش اوسا هستم. طولی نمیگذرد که اوس محمود مهربان کارش را شروع میکند.
شهر شهرفرنگه،از همه رنگه،بیا و خوب سیاحت کن و چیزهای عجیب و غریب ببین.
اینجا و این ساختمان زیبا و مردمی که با اشتیاق در کنار آن ردیف شدهاند را که تماشا میکنید.محل برگزاری جشنواره فیلم است که کلی در جهان اعتبار دارد و بهترین فیلمها و فیلمسازان در آن شرکت میکنند.آنهایی را هم که ملاحظه میکنید،عکاسها و خبرنگارها هستند و همگی شاد و خوشحال و امیدوارند.نه اشتباه نکنید،اینجا ایران و تهران نیست.کشور ینگه دنیای فرانسه است.حالا به تصویرهای بعدی نگاه کنید.
اینجا دیگر ایران و شیراز است و آن ساختمان هم جایی است که در آن، عدهای نامدیر و سینماناشناس با تکه و پاره کردن یک جشنواره مهم ملی،یک تکه آن را با عنوان دروغین فیلم فجر بینالملل،ولی در واقع جشنپاره فیلم فجر با گروهی از خودیها و حزبی و سیاسیها و هنرمندنماها به اجرا میگذارند تا کیسههای خود را پرتر کنند.
حالا این عکسها را تماشا کنید، اینجا موزه یکی از کشورهای اروپایی است که میراث فرهنگیاش را در آنجا به نمایش گذاشته و هر سال میلیونها بازدید کننده دارد.
اینجا هم یک مخروبه در ایرانمان است که هیچ کس از کنارش رد هم نمیشود و روزگاری یک شاهکار معماری ایرانی بوده که نامدیران برای کمک به جیب آقازادههای خود،نصف آن را تخریب و بقیهاش را به حال خود رها کردهاند.آنورتر هم تئاتر شهر را میبینید که خاکش را با توبره میبرند.
در این عکس هم یک زن و دخترکش را کنار یک قصابی میبینید که با شرم و حیا منتظرند تا اگر آشغال گوشتی باقی ماند،آن را برای غذای خانواده ببرند.
آن پیک موتوری را هم که میبینید و نصف گوشت گوسفند را بر ترک موتورش بستهبندی کرده،سفارش از ما بهتران را برای فلان ارباب چیچی زاده میبرد.
اینجا سر در یکی از سینماهاست که مثلا فیلم کمدی نمایش میدهد، عکس بازیگران را ببینید،همگی با قیافههای مسخره در حال رقص هستند و زنی هم میانشان ایستاده است...
شهر،شهرفرنگه،بدجوری بی آب و رنگه،خوب تماشا کن تا چشم و دلت روشن بشه،شهر...
اوس محمود همچنان میخواند و تصاویر شهر فرنگی را به مردم نشان میداد و صدایش در دل محله و شهر میپیچید و هر لحظه بر عده مشتریانش افزوده میشد.
بفرمایید شما هم به تماشای شهرفرنگ اوس محمود دعوت هستید.
بساط رایگان خدا پسندانه و انساندوستانه شهرفرنگ واهدای بطری آب آشامیدنی و لقمههای خوراکی انسان خیر مردمی و هنر و هنرمنددوست، اوس محمود عزیز با استقبال مردم و هنرمندان بهویژه کودکان و نوجوانان و خانوادههای تهیدست و فقرزده روبرو شده و برخی از نامسئولان و نامدیران کشور را کمی تا قسمتی از خواب خرگوشی پرانده است.
اوس محمود که با کمک چند تن از انسانهای شریف،مانند خودش این بساط خدمت را در محلهها و مناطق فقیرنشین و جنوب شهر برپا کرده،گرچه مخالفانی هم دارد که مقام و موقعیت خود را در خطر میبینند،اما با توکل به خدا و حمایت مردم به کار خود ادامه میدهد و هر چند روز بساط نمایش فیلم توسط شهرفرنگ زیبا و قدیمی و اهدای آب و غذا به پا برهنهها و فقرا و آوارهها را در نقطهای از محلات فقیرنشین برگزار و عاشقانه به ملت خدمت کرده و کرسی نشینان کشور را به شدت شرمسار و خجالتزده کرده است.هرچند این جماعت منفعتطلب و مقام و پولپرست،با این چیزها از غفلتکده خود خارج نمیشوند،ولی مردم بیدارتر میشوند.
امروز هم اوس محمود،بساطش را در حاشیه یکی از محلهای درب و داغان و کتک خورده پایین شهر برپا کرده و من هم در کنار مردم فقیر و فرزندانشان کنار بساط اوسا ایستادهایم.
حالا دیگر بزرگترها مانند کوچکترها با علاقه در صف تماشای شهرفرنگ اوس محمود ایستادهاند تا بعد از تماشای تصاویر شهرفرنگ در کنار وانت اوسا برای دریافت آب و غذا صف بکشند.من در انتهای صف شهرفرنگ و منتظر شروع نمایش تصاویر و خوانش اوسا هستم. طولی نمیگذرد که اوس محمود مهربان کارش را شروع میکند.
شهر شهرفرنگه،از همه رنگه،بیا و خوب سیاحت کن و چیزهای عجیب و غریب ببین.
اینجا و این ساختمان زیبا و مردمی که با اشتیاق در کنار آن ردیف شدهاند را که تماشا میکنید.محل برگزاری جشنواره فیلم است که کلی در جهان اعتبار دارد و بهترین فیلمها و فیلمسازان در آن شرکت میکنند.آنهایی را هم که ملاحظه میکنید،عکاسها و خبرنگارها هستند و همگی شاد و خوشحال و امیدوارند.نه اشتباه نکنید،اینجا ایران و تهران نیست.کشور ینگه دنیای فرانسه است.حالا به تصویرهای بعدی نگاه کنید.
اینجا دیگر ایران و شیراز است و آن ساختمان هم جایی است که در آن، عدهای نامدیر و سینماناشناس با تکه و پاره کردن یک جشنواره مهم ملی،یک تکه آن را با عنوان دروغین فیلم فجر بینالملل،ولی در واقع جشنپاره فیلم فجر با گروهی از خودیها و حزبی و سیاسیها و هنرمندنماها به اجرا میگذارند تا کیسههای خود را پرتر کنند.
حالا این عکسها را تماشا کنید، اینجا موزه یکی از کشورهای اروپایی است که میراث فرهنگیاش را در آنجا به نمایش گذاشته و هر سال میلیونها بازدید کننده دارد.
اینجا هم یک مخروبه در ایرانمان است که هیچ کس از کنارش رد هم نمیشود و روزگاری یک شاهکار معماری ایرانی بوده که نامدیران برای کمک به جیب آقازادههای خود،نصف آن را تخریب و بقیهاش را به حال خود رها کردهاند.آنورتر هم تئاتر شهر را میبینید که خاکش را با توبره میبرند.
در این عکس هم یک زن و دخترکش را کنار یک قصابی میبینید که با شرم و حیا منتظرند تا اگر آشغال گوشتی باقی ماند،آن را برای غذای خانواده ببرند.
آن پیک موتوری را هم که میبینید و نصف گوشت گوسفند را بر ترک موتورش بستهبندی کرده،سفارش از ما بهتران را برای فلان ارباب چیچی زاده میبرد.
اینجا سر در یکی از سینماهاست که مثلا فیلم کمدی نمایش میدهد، عکس بازیگران را ببینید،همگی با قیافههای مسخره در حال رقص هستند و زنی هم میانشان ایستاده است...
شهر،شهرفرنگه،بدجوری بی آب و رنگه،خوب تماشا کن تا چشم و دلت روشن بشه،شهر...
اوس محمود همچنان میخواند و تصاویر شهر فرنگی را به مردم نشان میداد و صدایش در دل محله و شهر میپیچید و هر لحظه بر عده مشتریانش افزوده میشد.
بفرمایید شما هم به تماشای شهرفرنگ اوس محمود دعوت هستید.
۱۰:۳۹
۱۱:۴۲
۲:۵۴
۶:۴۶
اهانت به شعور ملی و تحقیر میراث ملیجبار آذین
رسانه باندی و انحصاری و اسپانسری ضد ملی که به غلط و اغواگری ملی،بر خود عنوان ملی نهاده و زیر مجموعهاش ساترا فضایی را به وجود آوردهاند که گاه تولیدات زیر سیطره آنها از قاب فرهنگ و مناسبات کشور خارج میشود.در چنین فضایی،یک پلتفرم به تازگی با تولید و پخش یک برنامه ضد ملی و تخریبگر آثار ملی و میهنی که در آن دو مجری خود فروش با پرتاب سنگ به آثار ملی، نمایشگر خصومت برخی از ایران ستیزان و نفوذیهای ساترا و سیما با آثار ملی و میراث فرهنگی بودند با خدشهدار کردن غرور و عزت ایرانیان و اهانت به پیشینه فاخر و ارجمند هنر و فرهنگ و دستاوردهای ملی کشور،صدای اعتراض تند و گسترده مردم هنردوست و اهالی هنر و قلم را برانگیخت و سبب شد تا سردمداران ساترا و....با پوزش از این اقدام موهن،به ظاهر از ملت دلجویی و با سازندگان این برنامه زشت ضد ملی و ضد ایرانی برخورد کنند و خود را مانند ملت،حامی و دوستدار فرهنگ و هنر ملی و ایران نشان دهند.
بهرغم این سناریوی بد تراژیک آن پلتفرم و ساترا که به طور قطع فقط نتیجه ابتکار و طراحی خود آنها نبوده و از جاهای دیگر طراحی و هدایت میشد،بنا بوده که با همین برنامه مبتذل و طرح کودکانه،باز هم ملت ایران هوشآزمایی شود تا میزان عرق ملی آنها محک بخورد!بعد هم در صورت رو به رو شدن با اعتراض ملی،خود آنها در حمایت از واکنش ملی با غرور و افتخار وارد صحنه شوند و با نمایش احترام به ملت و ارجگذاری بر آثار ملی و میراث فرهنگی به این نمایش زشت خاتمه دهند.اینکه آیا مردم فریب این حیله و ترفند کودکانه را خوردهاند یا نه،آگاهی ملی ملت به این بازی نمره منفی میدهد.
با این حال،یک پرسش مطرح شده است و اینکه،روسای تلویزیون و ساترا که در تولید و پخش انواع فیلم و سریال داخلی و خارجی،مو را از ماست میکشند،صحنه و سکانسهایی را حذف و آرایشها را پاک کرده و داستان آنها را تغییر میدهند و مانع پخش خبرها و فیلمهایی که مورد پسندشان نیست میشوند و تصویب و تولید سریالها و فیلمها از دهها شورا و فیلتر میگذرد و دهها ناظر تولید و پخش دارد،چگونه بوده که برنامه ضدملی یاد شده تولید و پخش شده را ندیده و یا در جریان کم و کیف آن نبودهاند؟
این رخداد،کوتاهی و یا سهلانگاری نمیتواند باشد و نشان دهنده حرکت و برنامهای از قبل طراحی شده و آگاهانه بوده که حاصل آن آبروریزی بیشتر صدا و سیما و افزودن بر بیاعتمادی ملی به رسانه خیلی ملی بوده است.
پرسش آخر اینکه،چرا مسئولان و مدیران صدا و سیما و دیگر مقام داران،به جای بازی دادن مردم،برای ایستادن در کنار ملت و کمک صادقانه به حل مشکلات کشور، اقدام نمیکنند؟
آیا هیچ وقت چنین هدفی در دستور کار آنها نبوده و یا برای نمایش چهرهای مثبت از صدا و سیما،خود را این گونه به در و دیوار میزنند؟!
رسانه باندی و انحصاری و اسپانسری ضد ملی که به غلط و اغواگری ملی،بر خود عنوان ملی نهاده و زیر مجموعهاش ساترا فضایی را به وجود آوردهاند که گاه تولیدات زیر سیطره آنها از قاب فرهنگ و مناسبات کشور خارج میشود.در چنین فضایی،یک پلتفرم به تازگی با تولید و پخش یک برنامه ضد ملی و تخریبگر آثار ملی و میهنی که در آن دو مجری خود فروش با پرتاب سنگ به آثار ملی، نمایشگر خصومت برخی از ایران ستیزان و نفوذیهای ساترا و سیما با آثار ملی و میراث فرهنگی بودند با خدشهدار کردن غرور و عزت ایرانیان و اهانت به پیشینه فاخر و ارجمند هنر و فرهنگ و دستاوردهای ملی کشور،صدای اعتراض تند و گسترده مردم هنردوست و اهالی هنر و قلم را برانگیخت و سبب شد تا سردمداران ساترا و....با پوزش از این اقدام موهن،به ظاهر از ملت دلجویی و با سازندگان این برنامه زشت ضد ملی و ضد ایرانی برخورد کنند و خود را مانند ملت،حامی و دوستدار فرهنگ و هنر ملی و ایران نشان دهند.
بهرغم این سناریوی بد تراژیک آن پلتفرم و ساترا که به طور قطع فقط نتیجه ابتکار و طراحی خود آنها نبوده و از جاهای دیگر طراحی و هدایت میشد،بنا بوده که با همین برنامه مبتذل و طرح کودکانه،باز هم ملت ایران هوشآزمایی شود تا میزان عرق ملی آنها محک بخورد!بعد هم در صورت رو به رو شدن با اعتراض ملی،خود آنها در حمایت از واکنش ملی با غرور و افتخار وارد صحنه شوند و با نمایش احترام به ملت و ارجگذاری بر آثار ملی و میراث فرهنگی به این نمایش زشت خاتمه دهند.اینکه آیا مردم فریب این حیله و ترفند کودکانه را خوردهاند یا نه،آگاهی ملی ملت به این بازی نمره منفی میدهد.
با این حال،یک پرسش مطرح شده است و اینکه،روسای تلویزیون و ساترا که در تولید و پخش انواع فیلم و سریال داخلی و خارجی،مو را از ماست میکشند،صحنه و سکانسهایی را حذف و آرایشها را پاک کرده و داستان آنها را تغییر میدهند و مانع پخش خبرها و فیلمهایی که مورد پسندشان نیست میشوند و تصویب و تولید سریالها و فیلمها از دهها شورا و فیلتر میگذرد و دهها ناظر تولید و پخش دارد،چگونه بوده که برنامه ضدملی یاد شده تولید و پخش شده را ندیده و یا در جریان کم و کیف آن نبودهاند؟
این رخداد،کوتاهی و یا سهلانگاری نمیتواند باشد و نشان دهنده حرکت و برنامهای از قبل طراحی شده و آگاهانه بوده که حاصل آن آبروریزی بیشتر صدا و سیما و افزودن بر بیاعتمادی ملی به رسانه خیلی ملی بوده است.
پرسش آخر اینکه،چرا مسئولان و مدیران صدا و سیما و دیگر مقام داران،به جای بازی دادن مردم،برای ایستادن در کنار ملت و کمک صادقانه به حل مشکلات کشور، اقدام نمیکنند؟
آیا هیچ وقت چنین هدفی در دستور کار آنها نبوده و یا برای نمایش چهرهای مثبت از صدا و سیما،خود را این گونه به در و دیوار میزنند؟!
۸:۰۰
۲:۱۷
بساط ضیافت ضد ملی فیلم فجر برچیده شدجبار آذین
عاملان و مجریان و داوران و مهمانان و سیاحان،بعد از چند روز شیرازگردی و پذیراییهای میلیاردی و یورویی بر سر سفره ملتی که تا گلو در چنگ فقر و ناداری و گرانی گرفتار آمده،به یکدیگر کادو و هدایا داده و از یکدیگر تشکر و قدردانی کردند و برگی سیاه به کتاب و رنجنامه سینما و جشنواره فیلم فجر افزودند و رفتند تا سوغاتیها و غنایم خود را در شمال ایران و قلب اروپا میل کنند.
سازمان بدون سازمان و اعتبار و ارزش و مستعمل و بیخاصیت موسوم به سینمایی و بازوی ناتوان، هزار فامیل و بودجه بر باد ده آن، فارابی،در هر دورهای از حاکمیت دولتهای مختلف حزبی،به دست گروهی افتاده و اداره شده که هیچ ربطی به فرهنگ و هنر و سینما نداشته و امربر سیاسیون بوده و بر تخریب و ویران کردن سینما دامن زدهاند.
در دوران سلطه دولت نفاق ملی،باز هم مانند دورههای قبل،چند کار چاق کن سیاسی سینما ناشناس، صندلیهای ریاست سینما را از دست گروه و باند انحصارگرای قبلی خارج کرده و خود بر ننوی سروری آن تکیه زدند.
همانگونه که هزاران بار در صدها نقد و تحلیل در باره بازیهای سیاسی و تجاری اربابان سینما در دورههای مختلف و دولتهای رنگارنگ حزبی و سیاسی و از تخریب هنر و سینما و عزت و آبروی سینماگران و حیف و میل بیتالمال و ثروت ملی توسط آنها نوشتیم و هشدار دادیم و همچنان در میان نامدیران و نامسئولان گوش شنوا نیافتیم،از فردای روزی که دار و دسته بیسواد و بیفرهنگ و نالایق جدید در دولت پزشکیان بر کرسیهای وزارت محتاج ارشاد و سازمان فرسوده سینمایی و بنیاد دکوری فارابی تکیه زدند،گفتیم و نوشتیم که اینها هم اشتباهیاند و برای ساختن و سازندگی نیامده و آمدهاند که بخورند و ببرند و حاصل یک عمر تلاش سینماگران کشور را تخریب نمایند.
باز هم تاریخ صدق گفتهها و نوشتههای ما را اثبات کرد و خانهنشینی صدها سینماگر و هنرمند و رواج تولید و اکران فیلمکهای بیمسما و بدون محتوای بازاری و گسترش ابتذال و فساد در سینما و تکه و پاره کردن مجدد جشنواره بینالمللی فیلم فجر که از دستاوردهای بزرگ و معتبر کشور است،حاصل سینماداری این جماعت است که جشنپاره جهانی فیلم فجر با بدترین شکل و شیوه و ضعیفترین دوره آن در شیراز برگزار شد و لکه سیاهی دیگر در تاریخ سینمای دولتی ایران نشاند.
برگزار کنندگان این ضیافت که از عدهای سینما و جشنواره ناشناس و کارنابلد و فحاش تشکیل شده بود، چیزی را در ایران به نمایش گذاشتند که هیچ ربطی به سینما و استانداردهای برگزاری یک جشن سینمایی و فرهنگ ایران زمین نداشت و بیاعتنایی هنرمندان شریف و منقدان حرفهای و رسانهایهای متعهد به این جشنپاره، بیارزش بودن آن را در ایران و جهان به نمایش گذاشت.
عاملان و مجریان و داوران و مهمانان و سیاحان،بعد از چند روز شیرازگردی و پذیراییهای میلیاردی و یورویی بر سر سفره ملتی که تا گلو در چنگ فقر و ناداری و گرانی گرفتار آمده،به یکدیگر کادو و هدایا داده و از یکدیگر تشکر و قدردانی کردند و برگی سیاه به کتاب و رنجنامه سینما و جشنواره فیلم فجر افزودند و رفتند تا سوغاتیها و غنایم خود را در شمال ایران و قلب اروپا میل کنند.
سازمان بدون سازمان و اعتبار و ارزش و مستعمل و بیخاصیت موسوم به سینمایی و بازوی ناتوان، هزار فامیل و بودجه بر باد ده آن، فارابی،در هر دورهای از حاکمیت دولتهای مختلف حزبی،به دست گروهی افتاده و اداره شده که هیچ ربطی به فرهنگ و هنر و سینما نداشته و امربر سیاسیون بوده و بر تخریب و ویران کردن سینما دامن زدهاند.
در دوران سلطه دولت نفاق ملی،باز هم مانند دورههای قبل،چند کار چاق کن سیاسی سینما ناشناس، صندلیهای ریاست سینما را از دست گروه و باند انحصارگرای قبلی خارج کرده و خود بر ننوی سروری آن تکیه زدند.
همانگونه که هزاران بار در صدها نقد و تحلیل در باره بازیهای سیاسی و تجاری اربابان سینما در دورههای مختلف و دولتهای رنگارنگ حزبی و سیاسی و از تخریب هنر و سینما و عزت و آبروی سینماگران و حیف و میل بیتالمال و ثروت ملی توسط آنها نوشتیم و هشدار دادیم و همچنان در میان نامدیران و نامسئولان گوش شنوا نیافتیم،از فردای روزی که دار و دسته بیسواد و بیفرهنگ و نالایق جدید در دولت پزشکیان بر کرسیهای وزارت محتاج ارشاد و سازمان فرسوده سینمایی و بنیاد دکوری فارابی تکیه زدند،گفتیم و نوشتیم که اینها هم اشتباهیاند و برای ساختن و سازندگی نیامده و آمدهاند که بخورند و ببرند و حاصل یک عمر تلاش سینماگران کشور را تخریب نمایند.
باز هم تاریخ صدق گفتهها و نوشتههای ما را اثبات کرد و خانهنشینی صدها سینماگر و هنرمند و رواج تولید و اکران فیلمکهای بیمسما و بدون محتوای بازاری و گسترش ابتذال و فساد در سینما و تکه و پاره کردن مجدد جشنواره بینالمللی فیلم فجر که از دستاوردهای بزرگ و معتبر کشور است،حاصل سینماداری این جماعت است که جشنپاره جهانی فیلم فجر با بدترین شکل و شیوه و ضعیفترین دوره آن در شیراز برگزار شد و لکه سیاهی دیگر در تاریخ سینمای دولتی ایران نشاند.
برگزار کنندگان این ضیافت که از عدهای سینما و جشنواره ناشناس و کارنابلد و فحاش تشکیل شده بود، چیزی را در ایران به نمایش گذاشتند که هیچ ربطی به سینما و استانداردهای برگزاری یک جشن سینمایی و فرهنگ ایران زمین نداشت و بیاعتنایی هنرمندان شریف و منقدان حرفهای و رسانهایهای متعهد به این جشنپاره، بیارزش بودن آن را در ایران و جهان به نمایش گذاشت.
۵:۲۱
۵:۲۴
۳:۰۷
۳:۵۷
۸:۰۲
مرتضی عقیلی در قاب سینمای علیاکبر ثقفی جبار آذین
سینمای ایران،قصه و غصه فراوان دارد که اغلب آنها با زندگی،فعالیت و مناسبات سینماگران بهویژه بازیگران پیوندی تنگاتنگ داشته و آنچه به این پیوند تداوم و استمرار بخشیده،عشق و رفاقت و ارتباط با تماشاگر بوده است و این ویژگیها در میان هنرمندان و سینمای موسوم به بدنه،نمود و جلوه بیشتر داشته است.
رخداد انقلاب و تغییرات سیاسی و اجتماعی در کشور،راههای تازهتری برای فعالیت سینماگران و هنرمندان قدیمی و جدید قرار داد و همچنین به خواست و سلیقه،برخی از درها را بست.بسته شدن این درها،شرایط جدیدی را در سینما،زندگی،فعالیت هنرمندان و از جمله بازیگران رقم زد.به گونهای که عدهای از هنرمندان قدیمی خود یا دیگران خواسته، نتوانستند در سینمای بعد از انقلاب حضور و کار داشته باشند.از همین رو،بسیاری خانهنشین،بعضی مهاجر، چند تنی بهرغم شوق فراوان برای بازگشت مجدد به سینما،برای ادامه زندگی به مشاغل دیگر روی آوردند.
با این حال،آنچه این هنرمندان را باز به هم پیوند میداد،همان عناصر عشق و رفاقت بود که اکنون یک رکن دیگر هم بهآن افزوده شده بود و آن شور و عطش بازگشت به سینما بود.گرچه چند تنی موفق شدند با حضوری کمرنگ و کوتاه در برخی فیلمها دیده شوند،ولی این لحظههای کوتاه،نتوانست و نمیتوانست کویر عشق آنها به سینما را سیراب کند.
با آنکه،همچنان درهای بسته شده به روی بعضی از آنها بسته مانده است،ولی تلاش برخی از آنها و همت بعضی سینماگران معتبر کنونی و چراغ سبز مسئولان، توانست،شرایط ورود و فعالیت برای یکی،دو تن از هنرمندان قدیمی سرشناس را فراهم آورد و فیلم سینمایی تماشایی"هایکپی" ساخته علیاکبر ثقفی با بازی مرتضی عقیلی،نمونه حضور یک بازیگر قدیمی در کنار بازیگران و هنرمندان کنونی در سینما است.
هایکپی در واقع نوعی تورق دیروز و امروز سینما و جامعه با هدایت ثقفی همراه عقیلی است که خوب و جذاب و سرگرم کننده تولید و کارگردانی شده و نسلهای مختلف تماشاگر سینما را برای تجدید دیدار با مرتضی عقیلی و سینما به سالنهای سینمای کشور فرا خوانده است.
هر چند مرتضی عقیلی هایکپی،پیر و شکسته است و در کنار ابوالفضل پورعرب که زاده سینمای بعد از انقلاب است و او هم رنگ پیری بر جسم و جان دارد،اما این دو در کنار دیگر بازیگران و هنرمندان جوان و با ذوق فیلم ثقفی،روح و روان و رنگ و لعاب تازه و متفاوتی به سیل فیلمهای کلیشهای اکران این روزهای سینمای بیمار کشور بخشیدهاند و مخاطب فیلم خوشساخت هایکپی،سینما را مفرح و مشتاق،در فیلم مخاطب پسند ثقفی به تماشا مینشیند.
سینمای ایران،قصه و غصه فراوان دارد که اغلب آنها با زندگی،فعالیت و مناسبات سینماگران بهویژه بازیگران پیوندی تنگاتنگ داشته و آنچه به این پیوند تداوم و استمرار بخشیده،عشق و رفاقت و ارتباط با تماشاگر بوده است و این ویژگیها در میان هنرمندان و سینمای موسوم به بدنه،نمود و جلوه بیشتر داشته است.
رخداد انقلاب و تغییرات سیاسی و اجتماعی در کشور،راههای تازهتری برای فعالیت سینماگران و هنرمندان قدیمی و جدید قرار داد و همچنین به خواست و سلیقه،برخی از درها را بست.بسته شدن این درها،شرایط جدیدی را در سینما،زندگی،فعالیت هنرمندان و از جمله بازیگران رقم زد.به گونهای که عدهای از هنرمندان قدیمی خود یا دیگران خواسته، نتوانستند در سینمای بعد از انقلاب حضور و کار داشته باشند.از همین رو،بسیاری خانهنشین،بعضی مهاجر، چند تنی بهرغم شوق فراوان برای بازگشت مجدد به سینما،برای ادامه زندگی به مشاغل دیگر روی آوردند.
با این حال،آنچه این هنرمندان را باز به هم پیوند میداد،همان عناصر عشق و رفاقت بود که اکنون یک رکن دیگر هم بهآن افزوده شده بود و آن شور و عطش بازگشت به سینما بود.گرچه چند تنی موفق شدند با حضوری کمرنگ و کوتاه در برخی فیلمها دیده شوند،ولی این لحظههای کوتاه،نتوانست و نمیتوانست کویر عشق آنها به سینما را سیراب کند.
با آنکه،همچنان درهای بسته شده به روی بعضی از آنها بسته مانده است،ولی تلاش برخی از آنها و همت بعضی سینماگران معتبر کنونی و چراغ سبز مسئولان، توانست،شرایط ورود و فعالیت برای یکی،دو تن از هنرمندان قدیمی سرشناس را فراهم آورد و فیلم سینمایی تماشایی"هایکپی" ساخته علیاکبر ثقفی با بازی مرتضی عقیلی،نمونه حضور یک بازیگر قدیمی در کنار بازیگران و هنرمندان کنونی در سینما است.
هایکپی در واقع نوعی تورق دیروز و امروز سینما و جامعه با هدایت ثقفی همراه عقیلی است که خوب و جذاب و سرگرم کننده تولید و کارگردانی شده و نسلهای مختلف تماشاگر سینما را برای تجدید دیدار با مرتضی عقیلی و سینما به سالنهای سینمای کشور فرا خوانده است.
هر چند مرتضی عقیلی هایکپی،پیر و شکسته است و در کنار ابوالفضل پورعرب که زاده سینمای بعد از انقلاب است و او هم رنگ پیری بر جسم و جان دارد،اما این دو در کنار دیگر بازیگران و هنرمندان جوان و با ذوق فیلم ثقفی،روح و روان و رنگ و لعاب تازه و متفاوتی به سیل فیلمهای کلیشهای اکران این روزهای سینمای بیمار کشور بخشیدهاند و مخاطب فیلم خوشساخت هایکپی،سینما را مفرح و مشتاق،در فیلم مخاطب پسند ثقفی به تماشا مینشیند.
۸:۰۹
۲:۳۲
۲:۴۵
ما مردمی ناسپاس و هنر و مسئول ناشناس هستیمجبار آذین
ما ملت ایران،مردمی عجیب هستیم و قدردانی و سپاس را نیاموختهایم و عادت کردهایم که یواش و گاه بلند از زمین و زمان، گله و شکایت و انتقاد و غر و لند کنیم و بعد هم که کمی تا قسمتی عقدهگشایی کردیم و تخلیه روحی شدیم به امور روزمره بپردازیم.
معلوم نیست تا کی میخواهیم به این راه و رویه خود ادامه دهیم و چه زمانی قراراست که از شکوه و شکایت بدون نتیجه دست برداریم؟!
واقعیت اینکه،ما مردم عادت کردهایم از همه چیز و همه کس انتقاد کنیم،آن هم حالا که همه چی آرومه و مملکت گل و بلبل است و ما همگی خوشحالیم!ما مردم باید در گفتار و رفتارمان تجدید نظر کنیم و قدر اوضاع مملکت و مسئولان را بدانیم و کلاه خود را قاضی کنیم و از خود بپرسیم،در کجای این دنیا،کشوری مانند ایران و مردمی مثل ملت ما میتوان یافت که در ناز و نعمت و رفاه و شادی غرق باشند؟!ما درک نمیکنیم که اگر امروز فقر و گرانی و فساد و دزدی و مال مردم خوری و کلاهبرداری و کلاهگذاری و باند و رفیقبازی از در و دیوار مملکت بالا میرود و از ما بهتران بالانشین برای غارت کشور کورس گذاشتهاند و ابتذال و آلودگی از سر و کول هنر و فرهنگ و سینما و صدا و سیما و ورزش و فوتبال و حوزههای اقتصاد و سیاست و جامعه فرو میریزد، طبیعی و نعمت است!آخر کجای دنیا مسئولان و مدیران و مقامداران و خانم و آقا و چیچیزادههایی مانند ایران که این همه کاردان و با کفایت و لایق هستند،سراغ دارید؟
خجالت هم خوب چیزیست،چرا به این بندههای خادم خدا گیر میدهید و از آنها انتظارهایی عجیب و غریب دارید؟مگر اینها گناه کردهاند که مسئول و مدیر و رئیس شده و مرتب شعار سر میدهند و ملک و املاک میخرند و در ویران کردن مملکت،صادقانه خدمت میکنند!باید سطح توقع خود را پایین بیاوریم و شکرگذار باشیم و باور و تشکر کنیم که کاری که این جماعت در مملکت و اقتصاد و سینما و هنر و تلویزیون کردهاند، کارستان بوده و هیچکس در طول تاریخ موفق نشده چنین خدماتی به ایران عزیز نماید.
شما چه کسانی را سراغ دارید که با تمام دنیا درحال جنگ باشند و خودشان در داخل و زادههایشان در خارج مشغول عیش و نوش باشند؟
کجا مدیران و هنرفروشانی سراغ دارید که گروه اول خدمتگذار سیاست و طیف دوم خادم هوی و هوس باشند و برخی هم به جرم شرکت در جشن تولد بازداشت شوند؟کدام فیلم و برنامه و سریال را در جهان سراغ دارید که مانند تولیدات وطنی لای زرورق ابتذال پیچیده شده باشند
کجای این دنیا کشوری را میشناسید که نامش در کتاب گینس به علت خشکاندن رود و رودخانه و تالاب در جایگاه نخست ثبت شده باشد؟کدام شهر و کشور را میشناسید که به علت آلودگی هوا و...در سکوی نخست جهان ایستاده باشد؟
کجای دنیا کشوری میشناسید که از کشورهای مختلف جهان به عنوان جهانگرد به آنجا بیایند و بر سر نوامیس مردم و هوسرانی،تجارت کنند؟
کدام کشوری را در دنیا میشناسید که باندهای فعال آن در عرصههای سینما و ورزش و خودرو و برنج و چای و...گوی سبقت را از مافیاهای جهان ربوده باشند؟و...
آیا این همه نعمت و برکت جای شکر و تشکر ندارد؟چرا ما مردم نمیخواهیم به خود بیاییم و قدردان مسئولان و مدیران و اوضاع و احوال نمونه و بینظیر کشور باشیم؟
بد نیست از خود خجالت بکشیم و دست از گلایه و انتقاد برداریم و در شهرها و روستاهای غرق رفاه و آسایش کشور کارناوالهای جشن و شادی به راه اندازیم و به شکرانه وجود این همه خوبی و زیبایی و سردمداران درجه یک و عالی،از ایران سازان امروز،قدردانی و سپاسگزاری کنیم!
ما ملت ایران،مردمی عجیب هستیم و قدردانی و سپاس را نیاموختهایم و عادت کردهایم که یواش و گاه بلند از زمین و زمان، گله و شکایت و انتقاد و غر و لند کنیم و بعد هم که کمی تا قسمتی عقدهگشایی کردیم و تخلیه روحی شدیم به امور روزمره بپردازیم.
معلوم نیست تا کی میخواهیم به این راه و رویه خود ادامه دهیم و چه زمانی قراراست که از شکوه و شکایت بدون نتیجه دست برداریم؟!
واقعیت اینکه،ما مردم عادت کردهایم از همه چیز و همه کس انتقاد کنیم،آن هم حالا که همه چی آرومه و مملکت گل و بلبل است و ما همگی خوشحالیم!ما مردم باید در گفتار و رفتارمان تجدید نظر کنیم و قدر اوضاع مملکت و مسئولان را بدانیم و کلاه خود را قاضی کنیم و از خود بپرسیم،در کجای این دنیا،کشوری مانند ایران و مردمی مثل ملت ما میتوان یافت که در ناز و نعمت و رفاه و شادی غرق باشند؟!ما درک نمیکنیم که اگر امروز فقر و گرانی و فساد و دزدی و مال مردم خوری و کلاهبرداری و کلاهگذاری و باند و رفیقبازی از در و دیوار مملکت بالا میرود و از ما بهتران بالانشین برای غارت کشور کورس گذاشتهاند و ابتذال و آلودگی از سر و کول هنر و فرهنگ و سینما و صدا و سیما و ورزش و فوتبال و حوزههای اقتصاد و سیاست و جامعه فرو میریزد، طبیعی و نعمت است!آخر کجای دنیا مسئولان و مدیران و مقامداران و خانم و آقا و چیچیزادههایی مانند ایران که این همه کاردان و با کفایت و لایق هستند،سراغ دارید؟
خجالت هم خوب چیزیست،چرا به این بندههای خادم خدا گیر میدهید و از آنها انتظارهایی عجیب و غریب دارید؟مگر اینها گناه کردهاند که مسئول و مدیر و رئیس شده و مرتب شعار سر میدهند و ملک و املاک میخرند و در ویران کردن مملکت،صادقانه خدمت میکنند!باید سطح توقع خود را پایین بیاوریم و شکرگذار باشیم و باور و تشکر کنیم که کاری که این جماعت در مملکت و اقتصاد و سینما و هنر و تلویزیون کردهاند، کارستان بوده و هیچکس در طول تاریخ موفق نشده چنین خدماتی به ایران عزیز نماید.
شما چه کسانی را سراغ دارید که با تمام دنیا درحال جنگ باشند و خودشان در داخل و زادههایشان در خارج مشغول عیش و نوش باشند؟
کجا مدیران و هنرفروشانی سراغ دارید که گروه اول خدمتگذار سیاست و طیف دوم خادم هوی و هوس باشند و برخی هم به جرم شرکت در جشن تولد بازداشت شوند؟کدام فیلم و برنامه و سریال را در جهان سراغ دارید که مانند تولیدات وطنی لای زرورق ابتذال پیچیده شده باشند
کجای این دنیا کشوری را میشناسید که نامش در کتاب گینس به علت خشکاندن رود و رودخانه و تالاب در جایگاه نخست ثبت شده باشد؟کدام شهر و کشور را میشناسید که به علت آلودگی هوا و...در سکوی نخست جهان ایستاده باشد؟
کجای دنیا کشوری میشناسید که از کشورهای مختلف جهان به عنوان جهانگرد به آنجا بیایند و بر سر نوامیس مردم و هوسرانی،تجارت کنند؟
کدام کشوری را در دنیا میشناسید که باندهای فعال آن در عرصههای سینما و ورزش و خودرو و برنج و چای و...گوی سبقت را از مافیاهای جهان ربوده باشند؟و...
آیا این همه نعمت و برکت جای شکر و تشکر ندارد؟چرا ما مردم نمیخواهیم به خود بیاییم و قدردان مسئولان و مدیران و اوضاع و احوال نمونه و بینظیر کشور باشیم؟
بد نیست از خود خجالت بکشیم و دست از گلایه و انتقاد برداریم و در شهرها و روستاهای غرق رفاه و آسایش کشور کارناوالهای جشن و شادی به راه اندازیم و به شکرانه وجود این همه خوبی و زیبایی و سردمداران درجه یک و عالی،از ایران سازان امروز،قدردانی و سپاسگزاری کنیم!
۴:۴۶
۹:۵۵