۶:۱۷
۱۴:۲۳
۳:۰۴
۳:۱۴
۳:۲۶
۸:۲۷
وقتی سیاست دست به دامان فرهنگ میشودجبار آذین
سیاست و قدرت و ثروت،یاران دیرین و رفقای گرمابه و گلستانند و آنچه آنها را پیوند میدهد،منافع است.
آنها برای منافع و سلطه،مانند سرمایه،نیازمند آقایی بر ارکان اقتصادی و اجتماعی و فرهنگیاند و از هر راه ممکن در این مسیر حرکت میکنند.
در کشورهای قانونمدار و حاکمیت حاکمان ملی و مردمی این حرکت تند بر خلاف کشورهای غیر ملی و سرمایهخوار و طبقاتی توسط متخصصان و کارشناسان و سیاسیون و اهالی فرهنگ و هنر و رسانه،کنترل و مدیریت میشود و تلاش میشود با معیارهای اجتماعی و اقتصادی و در جهت سالم سازی و سازندگی هدایت شود،اما در کشورهایی مانند ایران که دچار انواع معضلات و بحرانهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی است و فقر و گرانی و بیعدالتی،نابسامانی و جبر و سانسور در آن یکه تازی میکند و فاصله مردم با حاکمان از یک سو و دوری جامعه از باورها و ارزشها از دیگر سو بر مشکلات افزوده و همه چیز و از جمله فرهنگ و هنر و سینما و صدا و سیما و رسانهها، طبقاتی و میان قدرتها،تقسیم شده و سهمخواهان سیاسی و جناحی،هر روز جدال منافع تازهای برپا میکنند و جامعه از منظر فقر اقتصادی و فرهنگی،دورانی تلخ و سیاه را سپری میکند،همانگونه که از همان آغاز دولت جدید و شعار وفاق ملی آن،گفتیم و نوشتیم،این وفاق ملی نیست و تنها برای مدتی گروههای سیاسی و جناحی را بر سر سفره منافع مشترک خواهد نشاند و اندکی بعد،دوباره آش و کاسه همان خواهد شد که بود،اوضاع بیمار و بد امروز جامعه و اوج یافتن جدالهای دو جریان سیاسی و حکومتی و بدتر شدن حال و احوال مردم،اهالی هنر و قلم و گسترش ابتذال در تولیدات فرمایشی و سفارشی و بازاری هنری و تداوم خانهنشینی هنرمندان راستین و خادم مردم و ادامه هجمههای بیمهابای به اصطلاح افشاگر جناحهای سیاسی و خرابتر شدن حال جامعه،نشانگر درستی نگاه و تحلیل ما از شرایط و دوره کنونی کشور است.
ترفند جالب و البته نخنمای سیاسیون که هیچگاه برای هنر و فرهنگ و هنرمندان و اهالی قلم و رسانه،تره هم خرد نمیکردند و همیشه درصدد در اختیار گرفتن هنر و هنرمند در جهت اهداف و برنامههای سیاسی و اقتصادی خود بوده و هستند،نه از روی احترام و دریافت نقش و جایگاه مهم و سترگ فرهنگ و اهالی هنر و قلم در جامعه و تحولات اجتماعی،که بر اساس درماندگی و نیاز و ندانم کاری،بهرهگیری از حربه تاکتیک کمک از اهالی رسانه و هنر است تا با تکیه بر عزت و آبرو و جایگاه اجتماعی هنر و هنرمندان،از آنها برای ایجاد وحدت ملی،یاری بخواهند.
وحدتی که خود باور ندارند و تنها حرکتی برای کمرنگ کردن رنگ تند انتقادها و اعتراضهای اجتماعی و در واقع دست یازیدن به یک نوع رفرم و بازی جهت گمراه کردن مردم به دست و قلم و اعتبار اهالی رسانه است.
به عبارتی آنها در اداره مملکت،به اوج ناتوانی رسیدهاند و تصور میکنند با اغواگری رسانهها و قلم به دستان و هنرمندان،نگاه اعتراض ملی را از سمت خود برگردانده و به سوی دیگر منحرف کنند.اینان که هرگز به هنر و هنرمندان و رسانهها،عنایت نداشته و از درد و گرفتاری و مشکلات اهالی هنر و قلم،اطلاع نداشته و حتی در برابر انتقادها و اعتراضها به عملکردهای نادرست خود،بیاعتنا بودهاند،چه شده که هنرمندان و رسانهها،برایشان مهم و محترم و عزیز شدهاند که از آنها خواستهاند به یاری سیاسیون بیایند و در ایجاد اتحاد ملی به آنها کمک کنند؟!
اهالی هنر و قلم و مردم،بارها از دست این جماعت زخم خورده و حال بد امروز جامعه نتیجه،کارکرد نادرست آنهاست و جنگ و ستیز گروههای سیاسی و جناحی،ربطی به ملت و منافع ملی ندارد و حاصل کشمکشهای آنها بر سر قدرت و منافع شخصی و گروهی است.
از همینرو،تقاضای کمک سیاسیون از اهالی هنر و قلم و رسانه،صرفا یک تاکتیک و سو استفاده از آنها در جهت اهداف خودیهاست و برای بهبود حال و روز مردم و هنرمندان و رسانهها نیست.
سیاست و قدرت و ثروت،یاران دیرین و رفقای گرمابه و گلستانند و آنچه آنها را پیوند میدهد،منافع است.
آنها برای منافع و سلطه،مانند سرمایه،نیازمند آقایی بر ارکان اقتصادی و اجتماعی و فرهنگیاند و از هر راه ممکن در این مسیر حرکت میکنند.
در کشورهای قانونمدار و حاکمیت حاکمان ملی و مردمی این حرکت تند بر خلاف کشورهای غیر ملی و سرمایهخوار و طبقاتی توسط متخصصان و کارشناسان و سیاسیون و اهالی فرهنگ و هنر و رسانه،کنترل و مدیریت میشود و تلاش میشود با معیارهای اجتماعی و اقتصادی و در جهت سالم سازی و سازندگی هدایت شود،اما در کشورهایی مانند ایران که دچار انواع معضلات و بحرانهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی است و فقر و گرانی و بیعدالتی،نابسامانی و جبر و سانسور در آن یکه تازی میکند و فاصله مردم با حاکمان از یک سو و دوری جامعه از باورها و ارزشها از دیگر سو بر مشکلات افزوده و همه چیز و از جمله فرهنگ و هنر و سینما و صدا و سیما و رسانهها، طبقاتی و میان قدرتها،تقسیم شده و سهمخواهان سیاسی و جناحی،هر روز جدال منافع تازهای برپا میکنند و جامعه از منظر فقر اقتصادی و فرهنگی،دورانی تلخ و سیاه را سپری میکند،همانگونه که از همان آغاز دولت جدید و شعار وفاق ملی آن،گفتیم و نوشتیم،این وفاق ملی نیست و تنها برای مدتی گروههای سیاسی و جناحی را بر سر سفره منافع مشترک خواهد نشاند و اندکی بعد،دوباره آش و کاسه همان خواهد شد که بود،اوضاع بیمار و بد امروز جامعه و اوج یافتن جدالهای دو جریان سیاسی و حکومتی و بدتر شدن حال و احوال مردم،اهالی هنر و قلم و گسترش ابتذال در تولیدات فرمایشی و سفارشی و بازاری هنری و تداوم خانهنشینی هنرمندان راستین و خادم مردم و ادامه هجمههای بیمهابای به اصطلاح افشاگر جناحهای سیاسی و خرابتر شدن حال جامعه،نشانگر درستی نگاه و تحلیل ما از شرایط و دوره کنونی کشور است.
ترفند جالب و البته نخنمای سیاسیون که هیچگاه برای هنر و فرهنگ و هنرمندان و اهالی قلم و رسانه،تره هم خرد نمیکردند و همیشه درصدد در اختیار گرفتن هنر و هنرمند در جهت اهداف و برنامههای سیاسی و اقتصادی خود بوده و هستند،نه از روی احترام و دریافت نقش و جایگاه مهم و سترگ فرهنگ و اهالی هنر و قلم در جامعه و تحولات اجتماعی،که بر اساس درماندگی و نیاز و ندانم کاری،بهرهگیری از حربه تاکتیک کمک از اهالی رسانه و هنر است تا با تکیه بر عزت و آبرو و جایگاه اجتماعی هنر و هنرمندان،از آنها برای ایجاد وحدت ملی،یاری بخواهند.
وحدتی که خود باور ندارند و تنها حرکتی برای کمرنگ کردن رنگ تند انتقادها و اعتراضهای اجتماعی و در واقع دست یازیدن به یک نوع رفرم و بازی جهت گمراه کردن مردم به دست و قلم و اعتبار اهالی رسانه است.
به عبارتی آنها در اداره مملکت،به اوج ناتوانی رسیدهاند و تصور میکنند با اغواگری رسانهها و قلم به دستان و هنرمندان،نگاه اعتراض ملی را از سمت خود برگردانده و به سوی دیگر منحرف کنند.اینان که هرگز به هنر و هنرمندان و رسانهها،عنایت نداشته و از درد و گرفتاری و مشکلات اهالی هنر و قلم،اطلاع نداشته و حتی در برابر انتقادها و اعتراضها به عملکردهای نادرست خود،بیاعتنا بودهاند،چه شده که هنرمندان و رسانهها،برایشان مهم و محترم و عزیز شدهاند که از آنها خواستهاند به یاری سیاسیون بیایند و در ایجاد اتحاد ملی به آنها کمک کنند؟!
اهالی هنر و قلم و مردم،بارها از دست این جماعت زخم خورده و حال بد امروز جامعه نتیجه،کارکرد نادرست آنهاست و جنگ و ستیز گروههای سیاسی و جناحی،ربطی به ملت و منافع ملی ندارد و حاصل کشمکشهای آنها بر سر قدرت و منافع شخصی و گروهی است.
از همینرو،تقاضای کمک سیاسیون از اهالی هنر و قلم و رسانه،صرفا یک تاکتیک و سو استفاده از آنها در جهت اهداف خودیهاست و برای بهبود حال و روز مردم و هنرمندان و رسانهها نیست.
۸:۲۹
۲:۵۴
۲:۴۸
۳:۲۰
۲:۴۳
بازی سیاسی و رسانهای با شعور و شرف ملتجبار آذین
اوضاع بد اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی جامعه و افزایش فقر و فساد و گرانی و به حد انفجار رسیدن فشار و شکاف و تضاد طبقاتی و تداوم بحرانهای جهانی کشور و اوج گرفتن اعتراضها و انتقادهای اجتماعی نسبت به عملکردهای غلط مسئولان،بر کشمکشهای موقعیتی و مقامی و منافعی دو جناح سیاسی حاکم بر ایران دامن زده و دور تازهای از درگیریهای سیاسی و گروهی را میان آنها که هیچ ربطی به ملت و حل مشکلات کشور ندارد،شکل داده و آنها و یاران و وابستگانشان،با پافشاری بر سر همان مواضع کلیشهای و تکراری قدیمی خود و این بار با بازی دادن ملت و استفاده از برخی ظرفیتهای ملی و فرهنگی و اجتماعی،بر ضد یکدیگر عربده و قدارهکشی میکنند.
درگیریهای این دو جناح سیاسی که در چهار دهه اخیر بارها امتحان خود را پس داده و هیچ کدام هم از ملت،نمره قبولی نگرفتهاند،در تمام حوزههای اجتماعی،اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و حتی در سطح جهانی ادامه دارد و اخیرا به شکل وسیعتر در عرصههای هنری و فرهنگی به چشم میآید.
مقامداران و حیف و میلکنندگان سرمایههای ملی و مردمی برای اغفال جامعه با ایجاد موج تازهای از فریب ملی،با سوار شدن بر امواج انحراف برنامهریزی شده رسانهای کوشیدند تا با اغفال برخی رسانهها و هنرمندان،سیل اعتراض اجتماعی مردم که به سوی منحرفان و مفسدان و تروریستهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جهت گرفته بود را از مسیر درست خود منحرف کرده و با قربانی کردن امثال شمخانی،شجریان و جمشیدی،خود و تاراجگران کشور را از تیررس اعتراضهای ملی مصون دارند...
اتخاذ تصمیم سیاسی اصلاح طلبان که در حوزههای دیگر در مقابله با اصولگراها کم آورده بودند،در برگزاری کنسرت همایون شجریان و مخالفت اصولگراها با آن که موجب کنسل شدن آن شد و در ادامه افشاگری گسترده داخلی و خارجی ماجرای شمخانی و متعاقب آن، جنجالهای هدفمند و برنامهریزی شده ماجراهای پژمان جمشیدی که با واکنش منفی و مثبت و طرح مسائل فراوان روبرو شد،نمونههای اجتماعی و فرهنگی،کشاکشهای قدرتی این دو جناح است.
این اقدامها صرفنظر از محتوای آنها از منظر اخلاقی و انسانی و اجتماعی،حرکتهای پسندیدهای نبودند و به بیاعتمادی ملی و تخریب حرمتهای اجتماعی،دامن زدند،اما باز هم ثابت کردند که از نظر آقایان،هدف،وسیله را توجیه میکند و آنچه برایشان بدون اهمیت و ارزش است،ملت و شعور و نیازهای اجتماعی است و آنها هرگاه که منافعشان اقتضا کند از مردم بهرهبرداری ابزاری و سیاسی میکنند.
در جنجالسازیهای قصههای شمخانی و جمشیدی،مردم و رسانهها چنان بازی خوردند و چنان جامعه را در جهت امیال جریانهای سیاسی بازی دادند که تا مدتی تمام توجههای مردم از معضلات و مشکلات معیشتی و اجتماعی به سمت شرکت در بازی شمخانی/جمشیدی منحرف شد،بدون آنکه این بازی دو سر سوخت،سودی برای جامعه داشته و گرهای از مشکلات ملت را بگشاید.
در واقع هر دو جناح با طراحی و اجرای این بالماسکه،هدفی جز انحراف افکار عمومی نداشتهاند. بماند که حرفها و حدیثها در باره دو سوژه مطرح شده توسط آنها هم چنان ادامه دارد.
به عنوان نمونه مطرح میشود که کل داستان پژمان جمشیدی یک سناریوی از پیش طراحی و نوشته شده با بازی آگاهانه او در قبال دریافت مبلغ کلان بوده است و یا...
واقعیت ماجراهای شمخانی و جمشیدی هر چه که باشد،در واقع سرپوش و حرکتی انحرافی برای بازی دادن مردم و دور کردن سیبل اعتراضهای آنان از مسائل و مشکلات جامعه و مسئولان و سرگرم کردن آنها با خیمهشب بازیهای سیاسی شمخانی و جمشیدی بوده است،حقیقت اینکه این ترفندها،حاصل تبانی هر دو جناح بوده و هدف انحراف افکار عمومی از مسائل حاد تلخ کشور و به حاشیه بردن فسادها و سرقتهای گسترده بانکی و اقتصادی و اجتماعی و خنثیسازی انتقادها و اعتراضهای اجتماعی ضد فقر و فساد و گرانی و بیعدالتی بوده که با هوشیاری ملی و روشنگریهای اهالی قلم و هنر و رسانه،افشا و حاشیه و جنجال سازان،رسوا شدند.
نکته جالب،اینکه،جماعت رسوا و افشا شده و عوامل آنها در همه جا و از جمله خانه سیاسی/تجاری سینما و سازمان منحرف و در حال فرو پاشی سینمایی و معاونت رسانهای ارشاد که در بازی سیاسی اربابان خود با شعور ملی نقش داشتند،همچنان به بازی باطل خود با عزت و حرمت،هنر و هنرمندان و حیف و میل پول ملت ادامه میدهند و انگار نه انگار که در جنجالهای شمخانی و جمشیدی نقش داشته و در گمراه کردن مردم،تلاش کردهاند.
از اینان و اربابهایشان که جز منافع به چیزی فکر نمیکنند،باید پرسید:آقایان،معنای شرف و غیرت را میفهمید یا نه؟
گرچه به قول اوس محمود،آنها وقتی خود فاقد این دو ویژگی هستند،چطور میخواهند معنای آنها را بفهمند!
اوضاع بد اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی جامعه و افزایش فقر و فساد و گرانی و به حد انفجار رسیدن فشار و شکاف و تضاد طبقاتی و تداوم بحرانهای جهانی کشور و اوج گرفتن اعتراضها و انتقادهای اجتماعی نسبت به عملکردهای غلط مسئولان،بر کشمکشهای موقعیتی و مقامی و منافعی دو جناح سیاسی حاکم بر ایران دامن زده و دور تازهای از درگیریهای سیاسی و گروهی را میان آنها که هیچ ربطی به ملت و حل مشکلات کشور ندارد،شکل داده و آنها و یاران و وابستگانشان،با پافشاری بر سر همان مواضع کلیشهای و تکراری قدیمی خود و این بار با بازی دادن ملت و استفاده از برخی ظرفیتهای ملی و فرهنگی و اجتماعی،بر ضد یکدیگر عربده و قدارهکشی میکنند.
درگیریهای این دو جناح سیاسی که در چهار دهه اخیر بارها امتحان خود را پس داده و هیچ کدام هم از ملت،نمره قبولی نگرفتهاند،در تمام حوزههای اجتماعی،اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و حتی در سطح جهانی ادامه دارد و اخیرا به شکل وسیعتر در عرصههای هنری و فرهنگی به چشم میآید.
مقامداران و حیف و میلکنندگان سرمایههای ملی و مردمی برای اغفال جامعه با ایجاد موج تازهای از فریب ملی،با سوار شدن بر امواج انحراف برنامهریزی شده رسانهای کوشیدند تا با اغفال برخی رسانهها و هنرمندان،سیل اعتراض اجتماعی مردم که به سوی منحرفان و مفسدان و تروریستهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جهت گرفته بود را از مسیر درست خود منحرف کرده و با قربانی کردن امثال شمخانی،شجریان و جمشیدی،خود و تاراجگران کشور را از تیررس اعتراضهای ملی مصون دارند...
اتخاذ تصمیم سیاسی اصلاح طلبان که در حوزههای دیگر در مقابله با اصولگراها کم آورده بودند،در برگزاری کنسرت همایون شجریان و مخالفت اصولگراها با آن که موجب کنسل شدن آن شد و در ادامه افشاگری گسترده داخلی و خارجی ماجرای شمخانی و متعاقب آن، جنجالهای هدفمند و برنامهریزی شده ماجراهای پژمان جمشیدی که با واکنش منفی و مثبت و طرح مسائل فراوان روبرو شد،نمونههای اجتماعی و فرهنگی،کشاکشهای قدرتی این دو جناح است.
این اقدامها صرفنظر از محتوای آنها از منظر اخلاقی و انسانی و اجتماعی،حرکتهای پسندیدهای نبودند و به بیاعتمادی ملی و تخریب حرمتهای اجتماعی،دامن زدند،اما باز هم ثابت کردند که از نظر آقایان،هدف،وسیله را توجیه میکند و آنچه برایشان بدون اهمیت و ارزش است،ملت و شعور و نیازهای اجتماعی است و آنها هرگاه که منافعشان اقتضا کند از مردم بهرهبرداری ابزاری و سیاسی میکنند.
در جنجالسازیهای قصههای شمخانی و جمشیدی،مردم و رسانهها چنان بازی خوردند و چنان جامعه را در جهت امیال جریانهای سیاسی بازی دادند که تا مدتی تمام توجههای مردم از معضلات و مشکلات معیشتی و اجتماعی به سمت شرکت در بازی شمخانی/جمشیدی منحرف شد،بدون آنکه این بازی دو سر سوخت،سودی برای جامعه داشته و گرهای از مشکلات ملت را بگشاید.
در واقع هر دو جناح با طراحی و اجرای این بالماسکه،هدفی جز انحراف افکار عمومی نداشتهاند. بماند که حرفها و حدیثها در باره دو سوژه مطرح شده توسط آنها هم چنان ادامه دارد.
به عنوان نمونه مطرح میشود که کل داستان پژمان جمشیدی یک سناریوی از پیش طراحی و نوشته شده با بازی آگاهانه او در قبال دریافت مبلغ کلان بوده است و یا...
واقعیت ماجراهای شمخانی و جمشیدی هر چه که باشد،در واقع سرپوش و حرکتی انحرافی برای بازی دادن مردم و دور کردن سیبل اعتراضهای آنان از مسائل و مشکلات جامعه و مسئولان و سرگرم کردن آنها با خیمهشب بازیهای سیاسی شمخانی و جمشیدی بوده است،حقیقت اینکه این ترفندها،حاصل تبانی هر دو جناح بوده و هدف انحراف افکار عمومی از مسائل حاد تلخ کشور و به حاشیه بردن فسادها و سرقتهای گسترده بانکی و اقتصادی و اجتماعی و خنثیسازی انتقادها و اعتراضهای اجتماعی ضد فقر و فساد و گرانی و بیعدالتی بوده که با هوشیاری ملی و روشنگریهای اهالی قلم و هنر و رسانه،افشا و حاشیه و جنجال سازان،رسوا شدند.
نکته جالب،اینکه،جماعت رسوا و افشا شده و عوامل آنها در همه جا و از جمله خانه سیاسی/تجاری سینما و سازمان منحرف و در حال فرو پاشی سینمایی و معاونت رسانهای ارشاد که در بازی سیاسی اربابان خود با شعور ملی نقش داشتند،همچنان به بازی باطل خود با عزت و حرمت،هنر و هنرمندان و حیف و میل پول ملت ادامه میدهند و انگار نه انگار که در جنجالهای شمخانی و جمشیدی نقش داشته و در گمراه کردن مردم،تلاش کردهاند.
از اینان و اربابهایشان که جز منافع به چیزی فکر نمیکنند،باید پرسید:آقایان،معنای شرف و غیرت را میفهمید یا نه؟
گرچه به قول اوس محمود،آنها وقتی خود فاقد این دو ویژگی هستند،چطور میخواهند معنای آنها را بفهمند!
۱۳:۴۰
۳:۰۲
۲:۳۴
۷:۳۴
قدیسسازی،آفت سینمای دفاع مقدسجبار آذین
سینمای دفاع مقدس با توجه به ویژگیهای محتوایی و معنوی دفاع مقدس که آن را از جنگهای متداول جهان،متمایز میکند،از ارکان سینمای ملی ایران است.
گرچه ما در ایران،فیلمها و سریالهای دفاع مقدسی و هنرمندان ملی ومعتقد داریم،اما سینمای ملی نداریم.
از سینمای انقلاب و فیلمهای انقلابی،سخنی نمیتوان گفت،چون حتی یک فیلم انقلابی که مشخصههای اجتماعی،سیاسی فرهنگی و اعتقادی انقلاب را داشته باشد،در ایران ساخته نشده است و آنچه در این زمینه تولید شده، ناقص،ناکامل و تصویرگر تنها گوشههایی از انقلاب است،ولی در ارتباط با دفاع مقدس،فیلم و سریال،زیاد ساخته شده و میشود.با این حال در میان آثار سینمایی و تلویزیونی تولید شده با مضامین دفاع مقدس،به ندرت اثری را میتوان یافت که دچار نقص و کاستی نباشد،زیرا اغلب این نوع تولیدات،که باید "موضوع محور"،"شخصیت محور"و"حادثه محور"باشند،در پردازش دراماتیک،هنری و محتوایی دچار ضعفهای فراوان هستند که علتهای اصلی این اشکالات به ضعف در پژوهش،نقص در ساختار دراماتیک،پردازش تک بعدی شخصیتها،نگاه جانبدارانه به وقایع و رخدادها،عدم وفاداری به تاریخ،ضعف در نگارش فیلمنامه و کارگردانی بازمیگردد.
در این میان دو سنت نادرست که نقش آفتهای فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی را ایفا میکنند، پرداخت نادرست و تکسویه و تکبعدی رخدادها و شخصیتها است.در بسیاری از این آثار،همه چیز از قبل واضح و روشن و پایان داستانها یعنی پیروزی خیر بر شر،عریان است.
در واقع آنچه در این ارتباط روایت میشود،شرح عملیات و پیروزیهای نیروهای خودی است و از نمایش شکستها و یا عملیات ناموفق، خبری نیست و این با واقعیتهای دوران دفاع مقدس که رشادت و ایثار و مقاومت و مقابله با خصم، تنها یک روی آن و شکستها و آسیبها روی دیگر آن بوده است، قرابت ندارد و حتی بارها دیدهایم که چند رزمنده با چند سلاح سبک به جنگ یک ارتش تا دندان مسلح رفته و پیروز و موفق بازگشتهاند. این یعنی دوری از واقعیت و نقص در ساختار درام که لازمه عنصر کشمکش آن،ترسیم و تصویر هر دو روی ماجراست همین معضل و به شکل نامطلوبتر در شخصیت پردازیها و یا شخصیت سازیها نمود بارز دارد.به گونهای که اغلب رزمندگان بهویژه آنها که در مقامهای مهم جبهه و جنگ،حضور داشته و شهیرترند،به صورت تک بعدی و در قالب قدیس به تصویر کشیده شده و میشوند.در حالی که رزمندگان جبههها با هر درجه از عشق و ایمان و عرفان و دلاوری، انسانی از جنس سایر انسانها بوده و درجاتشان بر مبنای ایمان و تقواست و در بهترین تعریف، انسانهای الهی بودهاند،اما آنچه از آنها در بسیاری از فیلمها و سریالها ارائه میشود،قدیسها و موجودات آسمانی است و این با واقعیتهای مقاومت،مغایر است و کسانی که دوران دفاع مقدس را دیده و بهخصوص آنها که در کنار سایر رزمندگان با دشمن جنگیدهاند و نسلهای جوان و نوجوان امروز که آن برههها را درک نکردهاند، وقتی این نوع پرداختها و روایتها را از دوران دفاع مقدس و رزمندگان میبینند،ناباورانه،آنها را مینگرند.
این روزها در سینما و به تازگی در تلویزیون،فیلم و سریال"مجنون" و"پسران حور"به نمایش در آمد... فیلم و سریالی که به دلیل نقص و ضعف و روایتهای جانبدارانه و یکسویه مضامین و محتواها و واقعیتهای تاریخی و هم چنین وجود شخصیتهای تک بعدی و اشکال در وفاداری به تاریخ و پژوهش کامل،ساختار سطحی دراماتیک و شخصیت پردازی ناکامل و از همه ناگوارتر قدیس سازی از کاراکترهای اصلی، نتوانستهاند در کنار آثار خوب و مطرح این نوع سینما قرار بگیرند.
سینمای مقاومت و یا دفاع مقدس مانند کلیت سینمای کشور به تغییرات اساسی در نگاه و نگرش و ساختار و پرداخت و تولید و ارائه نیاز دارد و صد البته این تحول در چارچوب نگاه و هنر و سینمای دولتی/نهادی و فرمایشی رخ نخواهد داد و لازمه تحقق آن داشتن سینمای ملی و مردمی و ضرورت حیات آن،وجود نگرش ملی و مردمی در حاکمیت جامعه است که کشور فاقد آن است.
سینمای دفاع مقدس با توجه به ویژگیهای محتوایی و معنوی دفاع مقدس که آن را از جنگهای متداول جهان،متمایز میکند،از ارکان سینمای ملی ایران است.
گرچه ما در ایران،فیلمها و سریالهای دفاع مقدسی و هنرمندان ملی ومعتقد داریم،اما سینمای ملی نداریم.
از سینمای انقلاب و فیلمهای انقلابی،سخنی نمیتوان گفت،چون حتی یک فیلم انقلابی که مشخصههای اجتماعی،سیاسی فرهنگی و اعتقادی انقلاب را داشته باشد،در ایران ساخته نشده است و آنچه در این زمینه تولید شده، ناقص،ناکامل و تصویرگر تنها گوشههایی از انقلاب است،ولی در ارتباط با دفاع مقدس،فیلم و سریال،زیاد ساخته شده و میشود.با این حال در میان آثار سینمایی و تلویزیونی تولید شده با مضامین دفاع مقدس،به ندرت اثری را میتوان یافت که دچار نقص و کاستی نباشد،زیرا اغلب این نوع تولیدات،که باید "موضوع محور"،"شخصیت محور"و"حادثه محور"باشند،در پردازش دراماتیک،هنری و محتوایی دچار ضعفهای فراوان هستند که علتهای اصلی این اشکالات به ضعف در پژوهش،نقص در ساختار دراماتیک،پردازش تک بعدی شخصیتها،نگاه جانبدارانه به وقایع و رخدادها،عدم وفاداری به تاریخ،ضعف در نگارش فیلمنامه و کارگردانی بازمیگردد.
در این میان دو سنت نادرست که نقش آفتهای فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی را ایفا میکنند، پرداخت نادرست و تکسویه و تکبعدی رخدادها و شخصیتها است.در بسیاری از این آثار،همه چیز از قبل واضح و روشن و پایان داستانها یعنی پیروزی خیر بر شر،عریان است.
در واقع آنچه در این ارتباط روایت میشود،شرح عملیات و پیروزیهای نیروهای خودی است و از نمایش شکستها و یا عملیات ناموفق، خبری نیست و این با واقعیتهای دوران دفاع مقدس که رشادت و ایثار و مقاومت و مقابله با خصم، تنها یک روی آن و شکستها و آسیبها روی دیگر آن بوده است، قرابت ندارد و حتی بارها دیدهایم که چند رزمنده با چند سلاح سبک به جنگ یک ارتش تا دندان مسلح رفته و پیروز و موفق بازگشتهاند. این یعنی دوری از واقعیت و نقص در ساختار درام که لازمه عنصر کشمکش آن،ترسیم و تصویر هر دو روی ماجراست همین معضل و به شکل نامطلوبتر در شخصیت پردازیها و یا شخصیت سازیها نمود بارز دارد.به گونهای که اغلب رزمندگان بهویژه آنها که در مقامهای مهم جبهه و جنگ،حضور داشته و شهیرترند،به صورت تک بعدی و در قالب قدیس به تصویر کشیده شده و میشوند.در حالی که رزمندگان جبههها با هر درجه از عشق و ایمان و عرفان و دلاوری، انسانی از جنس سایر انسانها بوده و درجاتشان بر مبنای ایمان و تقواست و در بهترین تعریف، انسانهای الهی بودهاند،اما آنچه از آنها در بسیاری از فیلمها و سریالها ارائه میشود،قدیسها و موجودات آسمانی است و این با واقعیتهای مقاومت،مغایر است و کسانی که دوران دفاع مقدس را دیده و بهخصوص آنها که در کنار سایر رزمندگان با دشمن جنگیدهاند و نسلهای جوان و نوجوان امروز که آن برههها را درک نکردهاند، وقتی این نوع پرداختها و روایتها را از دوران دفاع مقدس و رزمندگان میبینند،ناباورانه،آنها را مینگرند.
این روزها در سینما و به تازگی در تلویزیون،فیلم و سریال"مجنون" و"پسران حور"به نمایش در آمد... فیلم و سریالی که به دلیل نقص و ضعف و روایتهای جانبدارانه و یکسویه مضامین و محتواها و واقعیتهای تاریخی و هم چنین وجود شخصیتهای تک بعدی و اشکال در وفاداری به تاریخ و پژوهش کامل،ساختار سطحی دراماتیک و شخصیت پردازی ناکامل و از همه ناگوارتر قدیس سازی از کاراکترهای اصلی، نتوانستهاند در کنار آثار خوب و مطرح این نوع سینما قرار بگیرند.
سینمای مقاومت و یا دفاع مقدس مانند کلیت سینمای کشور به تغییرات اساسی در نگاه و نگرش و ساختار و پرداخت و تولید و ارائه نیاز دارد و صد البته این تحول در چارچوب نگاه و هنر و سینمای دولتی/نهادی و فرمایشی رخ نخواهد داد و لازمه تحقق آن داشتن سینمای ملی و مردمی و ضرورت حیات آن،وجود نگرش ملی و مردمی در حاکمیت جامعه است که کشور فاقد آن است.
۷:۳۷
۲:۳۹
۱۳:۴۶
آب،آب،بابا آب!نان،نان،بابا نان!بابا......جبار آذین
روزگاری میخواندیم و مینوشتیم و باور داشتیم که،"بابا آب داد،بابا نان داد،بابا آمد،بابا با امید و لبخند و مهر آمد.بابا....".و به آمدن بابا با دستهای پر یقین داشتیم.دلمان قرص و محکم بود که سفرههایمان پهن و داخل آن،نان بود و هفت، هشت نفری بر سر سفره جمع بودیم و حتی سگها و گربههای رهگذر از سفره دسترنج بابا و مامان،سهم داشتند وگرچه بالا کاخ و پایین باغ نداشتیم،ولی دلمان به بودن با هم و گپ و گفت سادهدلانه و پرسه زدن در کوچه و شهر و گاه رفتن به سینما و تماشای یک فیلم خانوادهدار و تماشای رنجها و غصههای آرتیستها و آرتیستهها وجنگها و دعواهای مردها با نامردها و شوخیها و خندههای کمدینهای بامزه گرم بود و وقتی شکم دادن طبقات پولدار و مالدار،اتاقکهای کاهگلیمان را میفشرد،"صمد" و"دکتر" و... دیگران راه درمان بیماریها و بدیها را یادمان میدادند و خلاصه گرچه دوران هر کسی کار خودش،بار خودش آتیش به انبان خودش، بود،اما از این همه غم و غصه و ناداری و فلاکت و بدی و شر و غارتگری و فسق و فجور خبری نبود.
آن وقتها،ماها و مامان و باباها کم و بیش مسجدها و سینماهایمان براه بود و چرخ هر چند لنگ زندگیمان،به سختی حرکت میکرد، اما حرکت میکرد و دست کم چراغ آیندهمان خاموش نبود،اما حالا نامدیران و نامسئولان،بلایی بر سر کشور آوردهاند که از آن همه رود و رودخانه و تالاب و آب و آبادانی،جز برهوت نمانده و اگر آبی برای آشامیدن داشتیم،تبدیل به دلار جیب آقایان شد و اگر زمانی و گاهی،کنار رود و رودخانهای، سفرههای تفریح ناهارها و شامهایمان،پهن میشد،اکنون باید در کنار برهوت آنها سفرههای ختم،برپا کنیم.
دیگر آبی برای ریختن در کاسه و کوزه و لیوان و پارچ نمانده تا باز هم بگوییم و یا دلمان خوش باشد که بخوانیم و بنویسیم،بابا آب داد،کدام آب؟آن هم وقتی که جناب رئیس جمهور ورشکسته توهم وفاق ملی،بلند میگوید،آب را جیرهبندی و تهران را خالی کنیم،آن هم در شرایطی که چندین متخصص دلسوز،بارها برای جبران کم و بیآبی،ابراز و اعلام آمادگی کرده،اما از ما بهتران مقام و سرمایهخوار،مانع فعالیت آنها شدهاند،در چنین وضعیتی،دیگر چه انتظاری از بابای رنج و سختی داریم؟وقتی شتر را با بارش از مملکت میبرند و سالهاست که صدها کارخانه و تولید تعطیل است و پنهان و آشکار کیلومتر،کیلومتر، نفت و گاز و برق ما،شوهر میروند و معادن طلا و مس و مفرغ و سنگ و...کشور به جای آباد کردن ایران و ساختن زندگی مرفه ایرانی،از کشورهای خارجی سر در میآورند و آقا و خانم و فلان و بهمانزادهها در آن طرف،با پولهای ملت،کیف میکنند، ولی بچههای نادارها و زحمتکشان جامعه،پشت درهای بیکاری و بیپولی ماندهاند و فقر و فساد،در جای جای کشور مسابقه گذاشتهاند، چرا باید منتظر بازگشت پدر و مادر با دستهای پر رزق و روزی به خانههای فقرزده و سفرههای تهی از نان باشیم؟
وقتی یک عده منافعطلب سیاسی و باندهای مخرب و فاسد بر سر و روی هنر و فرهنگ و سینمای ما خیمه سیاه زدهاند،چرا باید توقع دیدن و تماشای آثار مناسب و فاخر و شایسته و فیلمها و برنامهها و سریالهای درست و حسابی و کمدیهای پدر و مادردار را داشته باشیم؟
آری،امروز باید جور دیگر بگوییم و بنویسیم و بخوانیم و به فرزندانمان حقیقت را نشان دهیم تا بدانند،بابا دیگر به دلیل شرمندگی و خجالت و دستهای خالی،روی آمدن به خانه ندارد.دیگر آبی برای نوشیدن و رودی برای تماشا وجود ندارد،دیگر سرمایهای برای امروز و فردای ملت و فرزندان ملت،باقی نمانده است.
دیگر توفیق هنرمندان و آثار هنری و سینمایی و تلویزیونی را نخواهیم دید و دیگر با گریهها و خندههای قهرمانهای آثارشان،همدل و همنوا نخواهیم شد،چون هنرمندان چند سال است خانهنشین شده و بیهنران و هنرفروشان با حمایت نامدیران بیسواد و بدون فرهنگ و کاسب سینما و تئاتر و تلویزیون و...و آنها با پشتیبانی اربابان سیاسی و اقتصادی خود،در فضاهای هنری و فرهنگی،خوش رقصی میکنند.
در چنین فضا و زمان و موقعیتی، پدر به خانه نمیآید،مادر توان ادامه ندارد و فرزندان در فکر کوچند و باز هم مانند گذشتهها دلسوزان و دلشکستهها در کوی و برزن با اندوه میخوانند،هر کسی کار خودش، بار....
روزگاری میخواندیم و مینوشتیم و باور داشتیم که،"بابا آب داد،بابا نان داد،بابا آمد،بابا با امید و لبخند و مهر آمد.بابا....".و به آمدن بابا با دستهای پر یقین داشتیم.دلمان قرص و محکم بود که سفرههایمان پهن و داخل آن،نان بود و هفت، هشت نفری بر سر سفره جمع بودیم و حتی سگها و گربههای رهگذر از سفره دسترنج بابا و مامان،سهم داشتند وگرچه بالا کاخ و پایین باغ نداشتیم،ولی دلمان به بودن با هم و گپ و گفت سادهدلانه و پرسه زدن در کوچه و شهر و گاه رفتن به سینما و تماشای یک فیلم خانوادهدار و تماشای رنجها و غصههای آرتیستها و آرتیستهها وجنگها و دعواهای مردها با نامردها و شوخیها و خندههای کمدینهای بامزه گرم بود و وقتی شکم دادن طبقات پولدار و مالدار،اتاقکهای کاهگلیمان را میفشرد،"صمد" و"دکتر" و... دیگران راه درمان بیماریها و بدیها را یادمان میدادند و خلاصه گرچه دوران هر کسی کار خودش،بار خودش آتیش به انبان خودش، بود،اما از این همه غم و غصه و ناداری و فلاکت و بدی و شر و غارتگری و فسق و فجور خبری نبود.
آن وقتها،ماها و مامان و باباها کم و بیش مسجدها و سینماهایمان براه بود و چرخ هر چند لنگ زندگیمان،به سختی حرکت میکرد، اما حرکت میکرد و دست کم چراغ آیندهمان خاموش نبود،اما حالا نامدیران و نامسئولان،بلایی بر سر کشور آوردهاند که از آن همه رود و رودخانه و تالاب و آب و آبادانی،جز برهوت نمانده و اگر آبی برای آشامیدن داشتیم،تبدیل به دلار جیب آقایان شد و اگر زمانی و گاهی،کنار رود و رودخانهای، سفرههای تفریح ناهارها و شامهایمان،پهن میشد،اکنون باید در کنار برهوت آنها سفرههای ختم،برپا کنیم.
دیگر آبی برای ریختن در کاسه و کوزه و لیوان و پارچ نمانده تا باز هم بگوییم و یا دلمان خوش باشد که بخوانیم و بنویسیم،بابا آب داد،کدام آب؟آن هم وقتی که جناب رئیس جمهور ورشکسته توهم وفاق ملی،بلند میگوید،آب را جیرهبندی و تهران را خالی کنیم،آن هم در شرایطی که چندین متخصص دلسوز،بارها برای جبران کم و بیآبی،ابراز و اعلام آمادگی کرده،اما از ما بهتران مقام و سرمایهخوار،مانع فعالیت آنها شدهاند،در چنین وضعیتی،دیگر چه انتظاری از بابای رنج و سختی داریم؟وقتی شتر را با بارش از مملکت میبرند و سالهاست که صدها کارخانه و تولید تعطیل است و پنهان و آشکار کیلومتر،کیلومتر، نفت و گاز و برق ما،شوهر میروند و معادن طلا و مس و مفرغ و سنگ و...کشور به جای آباد کردن ایران و ساختن زندگی مرفه ایرانی،از کشورهای خارجی سر در میآورند و آقا و خانم و فلان و بهمانزادهها در آن طرف،با پولهای ملت،کیف میکنند، ولی بچههای نادارها و زحمتکشان جامعه،پشت درهای بیکاری و بیپولی ماندهاند و فقر و فساد،در جای جای کشور مسابقه گذاشتهاند، چرا باید منتظر بازگشت پدر و مادر با دستهای پر رزق و روزی به خانههای فقرزده و سفرههای تهی از نان باشیم؟
وقتی یک عده منافعطلب سیاسی و باندهای مخرب و فاسد بر سر و روی هنر و فرهنگ و سینمای ما خیمه سیاه زدهاند،چرا باید توقع دیدن و تماشای آثار مناسب و فاخر و شایسته و فیلمها و برنامهها و سریالهای درست و حسابی و کمدیهای پدر و مادردار را داشته باشیم؟
آری،امروز باید جور دیگر بگوییم و بنویسیم و بخوانیم و به فرزندانمان حقیقت را نشان دهیم تا بدانند،بابا دیگر به دلیل شرمندگی و خجالت و دستهای خالی،روی آمدن به خانه ندارد.دیگر آبی برای نوشیدن و رودی برای تماشا وجود ندارد،دیگر سرمایهای برای امروز و فردای ملت و فرزندان ملت،باقی نمانده است.
دیگر توفیق هنرمندان و آثار هنری و سینمایی و تلویزیونی را نخواهیم دید و دیگر با گریهها و خندههای قهرمانهای آثارشان،همدل و همنوا نخواهیم شد،چون هنرمندان چند سال است خانهنشین شده و بیهنران و هنرفروشان با حمایت نامدیران بیسواد و بدون فرهنگ و کاسب سینما و تئاتر و تلویزیون و...و آنها با پشتیبانی اربابان سیاسی و اقتصادی خود،در فضاهای هنری و فرهنگی،خوش رقصی میکنند.
در چنین فضا و زمان و موقعیتی، پدر به خانه نمیآید،مادر توان ادامه ندارد و فرزندان در فکر کوچند و باز هم مانند گذشتهها دلسوزان و دلشکستهها در کوی و برزن با اندوه میخوانند،هر کسی کار خودش، بار....
۱۳:۵۰
۳:۰۵