عکس پروفایل اندیشکده علوم و فناوری‌های نرم انقلاب اسلامیا

اندیشکده علوم و فناوری‌های نرم انقلاب اسلامی

۲۸۸عضو
عکس پروفایل اندیشکده علوم و فناوری‌های نرم انقلاب اسلامیا
۲۸۸ عضو

اندیشکده علوم و فناوری‌های نرم انقلاب اسلامی

مجموعه‌ای مردم‌نهاد با هدف تولید و ترویج:اندیشه اسلامیعلوم اسلامیفناوری‌های نرم مبتنی بر آنها.تماس با ادمین ها: @Z_3_1_3M / @rferdosi .ارتباط با مسئول اندیشکده:@SajadRostamali.آدرس اندیشکده در همه رسانه‌های اجتماعی :@jahaadetabin
بسم الله الرحمن الرحیم
undefined میراثی از خاکستر یا تولدی از باران؟
undefined یک نام، دو سرنوشت!
undefined نوروز! واژه‌ای که در ذهن ما تصویری از بهار، سفره هفت‌سین، دید و بازدید و شادی می‌آفریند. اما این جشن، همیشه این‌گونه نبود. روزگاری، نوروز نه بر سر سفره‌های مردم، که در دربار شاهان معنا می‌شد. روزی، این جشن با سقوط یک امپراتوری به تاریکی رفت و سال‌ها بعد، با نامی یکسان اما با روحی دیگر، بازگشت.
undefinedاما این بازگشت، چگونه رخ داد؟ آیا همان نوروز از مردگان برخاست، یا آن‌که او مرده و دیگری به جایش زاده شد؟
undefined سکانس اول: شازده‌ی نازپرورده
undefined در بهارِ کاخ‌های سنگی، در میان پارچه‌های ارغوانی و جام‌های زرین، نوروز زندگی می‌کرد؛ شازده‌ی نازپرورده، متکبر و سرمست از شکوهی که نه از خود، که از تاج پدرانش به ارث برده بود.
undefined نوروز در دربار، نمایشی از قدرت بود: سفیران با هدایای نفیس می‌آمدند، سرودها برای شاه خوانده می‌شد و گنج‌ها دهان باز می‌کردند. اما بیرون از این تالارهای مرمرین، خبری از نوروز نبود!
undefined نوروز، نه روز مردم، که روز شاهان بود. و شازده مغرور، هرگز ندانست، مردمی که برایش دست می‌افشاندند، خود در این جشن سهمی ندارند.
undefined️اما تاج، بر سر هر که باشد، روزی بر زمین خواهد افتاد…
undefined سکانس دوم: سقوط امپراتوری
undefined توفان آمد. کاخ‌ها ویران شدند، تخت‌ها فرو ریختند، و درباری که نوروز را در خود زندانی کرده بود، به خاک افتاد.
undefined شازده نوروز، در هیاهوی سقوط، ناپدید شد. جشن‌ها خاموش شدند، طبل‌ها از نوا افتادند و برای سال‌هایی طولانی، کسی از نوروز سخن نگفت.
undefinedاگر نوروز، از آنِ مردم بود، پس چرا با سقوط شاهان، خاموش شد؟
undefined️نوروز، میراث تاج‌ها بود، نه دل‌ها؛ و این‌گونه، با فروپاشی دربار، او نیز به تاریکی تاریخ سپرده شد.
undefined سکانس سوم: رستاخیز نوروز
undefined سال‌ها گذشت. از نوبهارِ دلِ انسان ایرانی، موجودی زاده شد، «نوروز» نام! اما او از جنس دیگری بود؛ نه تاجی بر سر داشت، نه تختی زیر پای. اما دلی داشت که برای مردم می‌تپید.
undefined میرزا نوروز ما، جشن‌های کهن را از زیر خاکستر بیرون نکشید؛ او، سنتی تازه آفرید؛ جشنی نه برای قدرت، که برای محبت. نه برای سلطنت، که برای صمیمیت.
undefined نوروز، دیگر هدیه‌ی زرین پادشاهان نبود. نوروز، دیدار دوباره‌ی خانواده بود، احسان به نیازمندان، آغازی نو برای دلی که از کینه و سیاهی زدوده شده بود.
undefined️نوروز، از خاکستر امپراتوری برنخاست؛ او، از باران تعالیم اسلامی زاده شد.
undefined سکانس چهارم: نوروز: باستانی یا ایرانی؟
undefined امروز، بر سر سفره‌ی هفت‌سین، بر سر هر کوی و برزن، بر لب هر کودک که لباس نو پوشیده و بر دل هر که دست محبت بر سر یتیمی کشیده، میرزا نوروز زنده است.
undefined️اما شازده نوروز؛ او در قصه‌ها ماند. در روایت‌های کهن، در تالارهای خاموش و سنگ‌نبشته‌های بی‌روح.
undefinedو این پرسش، هنوز باقی است: نوروزی که امروز جشن می‌گیریم، میراث یک امپراتوری است یامخلوق آفرینش یک ملت؟
undefined رهبر انقلاب می‌گوید:
«این نوروزی که امروز ما داریم، نوروز باستانی نیست، نوروز ایرانی است؛ نوروز ملّت مسلمانی است که از قالب این مراسم کهن، توانسته است برای خود سرمایه‌ای فراهم کند و به سمت هدف‌های خود پیش برود.»
undefined اکنون، تو بگو… نوروزت باستانی است یا ایرانی؟!
#نوروز_ایرانی#جهاد_تبیین#تبیُّن_مقدم_بر_تبیین
undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined
undefined اندیشکده علوم و فناوری‌های نرم انقلاب اسلامی در رسانه‌های اجتماعی:
undefined @jahaadetabin

۱۷:۲۵