فرمانروایی که می کوشید تا مرزهای جنوبی کشورش را گسترش دهد، با مقاومتهای سرداری محلی مواجه شد و مزاحمتهای سردار به حدی رسید که خشم فرمانروا را برانگیخت و بنابراین تعداد زیادی سرباز را مامور دستگیری سردار کرد. عاقبت سردار و همسرش به اسارت نیروهای فرمانروا درآمدند و برای محاکمه و مجازات به پایتخت فرستاده شدند. فرمانروا با دیدن قیافه سردار جنگاور تحت تاثیر قرار گرفت و از او پرسید: «ای سردار، اگر من از گناهت بگذرم و آزادت کنم، چه می کنی؟»
سردار پاسخ داد: «ای فرمانروا، اگر از من بگذری به وطنم باز خواهم گشت و تا آخر عمر فرمانبردار تو خواهم بود.»
فرمانروا پرسید: «و اگر از جان همسرت در گذرم، آنگاه چه خواهی کرد؟»
سردار گفت: «آنوقت جانم را فدایت خواهم کرد!»
فرمانروا از پاسخی که شنید آنچنان تکان خورد که نه تنها سردار و همسرش را بخشید بلکه او را به عنوان استاندار سرزمین جنوبی انتخاب کرد.
سردار هنگام بازگشت از همسرش پرسید: «آیا دیدی سرسرای کاخ فرمانروا چقدر زیبا بود؟ دقت کردی صندلی فرمانروا از طلای ناب ساخته شده بود؟»
همسر سردار گفت: «راستش را بخواهی، من به هیچ چیزی توجه نکردم.»
سردار با تعجب پرسید: «پس حواست کجا بود؟»
همسرش در حالی که به چشمان سردار نگاه می کرد به او گفت: «تمام حواسم به تو بود. به چهره مردی نگاه می کردم که گفت حاضر است به خاطر من جانش را فدا کند!»
@jokoj 
سردار پاسخ داد: «ای فرمانروا، اگر از من بگذری به وطنم باز خواهم گشت و تا آخر عمر فرمانبردار تو خواهم بود.»
فرمانروا پرسید: «و اگر از جان همسرت در گذرم، آنگاه چه خواهی کرد؟»
سردار گفت: «آنوقت جانم را فدایت خواهم کرد!»
فرمانروا از پاسخی که شنید آنچنان تکان خورد که نه تنها سردار و همسرش را بخشید بلکه او را به عنوان استاندار سرزمین جنوبی انتخاب کرد.
سردار هنگام بازگشت از همسرش پرسید: «آیا دیدی سرسرای کاخ فرمانروا چقدر زیبا بود؟ دقت کردی صندلی فرمانروا از طلای ناب ساخته شده بود؟»
همسر سردار گفت: «راستش را بخواهی، من به هیچ چیزی توجه نکردم.»
سردار با تعجب پرسید: «پس حواست کجا بود؟»
همسرش در حالی که به چشمان سردار نگاه می کرد به او گفت: «تمام حواسم به تو بود. به چهره مردی نگاه می کردم که گفت حاضر است به خاطر من جانش را فدا کند!»
۱۸:۰۳
يك فروشنده در دكان خود, يك طوطي سبز و زيبا داشت. طوطي, مثل آدمها حرف ميزد و زبان انسانها را بلد بود. نگهبان فروشگاه بود و با مشتريها شوخي ميكرد و آنها را ميخنداند. و بازار فروشنده را گرم ميكرد.
يك روز از يك فروشگاه به طرف ديگر پريد. بالش به شيشة روغن خورد. شيشه افتاد و نشكست و روغنها ريخت. وقتي فروشنده آمد, ديد كه روغنها ريخته و دكان چرب و كثيف شده است. فهميد كه كار طوطي است. چوب برداشت و بر سر طوطي زد. سر طوطي زخمي شد و موهايش ريخت و كَچَل شد. سرش طاس طاس شد.
طوطي ديگر سخن نميگفت و شيرين سخني نميكرد. فروشنده و مشتريهايش ناراحت بودند. مرد فروشنده از كار خود پيشمان بود و ميگفت كاش دستم ميشكست تا طوطي را نميزدم او دعا ميكرد تا طوطي دوباره سخن بگويد و بازار او را گرم كند.
روزي فروشنده غمگين كنار دكان نشسته بود. يك مرد كچل طاس از خيابان ميگذشت سرش صاف صاف بود مثل پشت كاسة مسي.
ناگهان طوطي گفت: اي مرد كچل , چرا شيشة روغن را شكستي و كچل شدي؟
تو با اين كار به انجمن كچلها آمدي و عضو انجمن ما شدي؟ نبايد روغنها را ميريختي. مردم از مقايسة طوطي خنديدند. او فكر ميكرد هر كه كچل باشد. روغن ريخته است.
@jokoj 
يك روز از يك فروشگاه به طرف ديگر پريد. بالش به شيشة روغن خورد. شيشه افتاد و نشكست و روغنها ريخت. وقتي فروشنده آمد, ديد كه روغنها ريخته و دكان چرب و كثيف شده است. فهميد كه كار طوطي است. چوب برداشت و بر سر طوطي زد. سر طوطي زخمي شد و موهايش ريخت و كَچَل شد. سرش طاس طاس شد.
طوطي ديگر سخن نميگفت و شيرين سخني نميكرد. فروشنده و مشتريهايش ناراحت بودند. مرد فروشنده از كار خود پيشمان بود و ميگفت كاش دستم ميشكست تا طوطي را نميزدم او دعا ميكرد تا طوطي دوباره سخن بگويد و بازار او را گرم كند.
روزي فروشنده غمگين كنار دكان نشسته بود. يك مرد كچل طاس از خيابان ميگذشت سرش صاف صاف بود مثل پشت كاسة مسي.
ناگهان طوطي گفت: اي مرد كچل , چرا شيشة روغن را شكستي و كچل شدي؟
تو با اين كار به انجمن كچلها آمدي و عضو انجمن ما شدي؟ نبايد روغنها را ميريختي. مردم از مقايسة طوطي خنديدند. او فكر ميكرد هر كه كچل باشد. روغن ريخته است.
۱۸:۰۵
دیروز ناهار آبگوشت داشتیم سیر نشدم
یه هات داگ تو یخچال بود برداشتم اونم خوردم ...
از دیروز تو شکمم جدال سنت و مدرنیته در جریانه
@jokoj 
یه هات داگ تو یخچال بود برداشتم اونم خوردم ...
از دیروز تو شکمم جدال سنت و مدرنیته در جریانه
۱۶:۵۵
فقط یک ایرانیه که می تونه پشت کامیونش بنویسه فقط خدا، توی کامیون رو پرکنه از عکسای دختر هندیا… بعد بارش هم هروئین باشه!
@jokoj 
۱۷:۰۷
بلند ترین صداها:
1- صدای بلندگو کنسرت ها
2- صدای شلیک گلوله
3- صدای وال دریایی
4- صدای موشک شاتل فضایی
5- صدای کلیپایی که بابام با گوشیش میبینه
@jokoj 
1- صدای بلندگو کنسرت ها
2- صدای شلیک گلوله
3- صدای وال دریایی
4- صدای موشک شاتل فضایی
5- صدای کلیپایی که بابام با گوشیش میبینه
۱۹:۱۰
پسرﻩ ﻧﻮﺷﺘﻪ: ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﻝ نبند!من از نسل بادم…
نمیدونم چرا هرچى فکر میکنم غیر گوز گزینه ى دیگه اى به ذهنم نمیرسه

@jokoj 
نمیدونم چرا هرچى فکر میکنم غیر گوز گزینه ى دیگه اى به ذهنم نمیرسه
۱۹:۱۵
ﻣﯿﮕﻦ ﺳﻪ ﺗﺎ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﻣﯿﺘﻮﻧﻦ سرمای ﺷﺪﯾﺪ ﻫﻮﺍ ﺭﻭﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻦ :پنگوئن ، خرسﻭ پسری که بدنسازی رفته و میخواد بره سرقرار
@jokoj 
۱۸:۵۰
میدونید چرا دخترا تو عروسیا این همه جیغ میزنن؟چون امکان داره از حسودی منفجر بشن برا همین اینطوری انرژیشونو تخلیه میکنن یه موقع نترکن! |
@jokoj 
۱۸:۵۱
وقتی خونه تنهایی فقط کافیه پنج دقیقه بری دستشویی
یکی زنگ درو میزنه.تلفنت زنگ میخوره.بسته های پستی که هیچوقت سفارش ندادی میرسن.
هلیکوپتر حامل کمک های بشر دوستانه سازمان ملل رد میشه.







@jokoj 
یکی زنگ درو میزنه.تلفنت زنگ میخوره.بسته های پستی که هیچوقت سفارش ندادی میرسن.
هلیکوپتر حامل کمک های بشر دوستانه سازمان ملل رد میشه.
۱۴:۱۴
تو کوچه ترقه زدند، پیرزنه دم در وایساده بود هفت جد یارو رو نفرین کرد
دو دقیقه بعد نوه خودش ترقه زد در حد بمب هیدروژنی!
پیرزنه گفت : قربون قد و بالات مادر مواظب باش

@jokoj 
دو دقیقه بعد نوه خودش ترقه زد در حد بمب هیدروژنی!
پیرزنه گفت : قربون قد و بالات مادر مواظب باش
۱۵:۰۶
فرهنگ لغات زنان : 1. آره یعنی نه 2. نه یعنی آره 3. ما با ید با هم حرف بزنیم یعنی بشین فقط گوش کن 4. هر کار دوست داری بکن یعنی بکن ولی بعد دهنت سرویسه 5. چقد منو دوست داری؟ یعنی یه گندی زدم می خوام بگم 6. دو دقیقه دیگه حاضرم یعنی دو ساعت علافی
@jokoj 
۱۷:۳۶
۱۷:۵۱
امروز نمیدونم جواب کدوم کار خوبم رو گرفتم!
رفتم صدگرم نخودچی گرفتم، داشتم میخوردم
که یهو دیدم یه پسته توشه!
باور کنید اشک توی چشمام حلقه زده بود
@jokoj 
رفتم صدگرم نخودچی گرفتم، داشتم میخوردم
که یهو دیدم یه پسته توشه!
باور کنید اشک توی چشمام حلقه زده بود
۱۴:۲۰
امروز با سر و صدای مامان بابام از خواب پریدمرفتم بیرون میپرسم چی شده!بابام میگه من دیشب خواب دیدم یه زن دیگه گرفتمواسه مامانت تعریف کردماونم گیر داده باید همین الان بخوابی و طلاقش بدی!
@jokoj 
۱۸:۳۰
یارو ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭﺳﺎﯾﻠﺸﻮ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﮑﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺮﻩ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ .....ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻪ :ﺯﺭﻧﮓ ﺑﺎﺵ، ﻗﺸﻨﮓ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﭘﺎﺳﮕﺎﻩ ﺑﺰﻧﯿﻢ
@jokoj 
۱۶:۵۵
بازارسال شده از ✅ ضروری و مهم ✅
تسلیٺ_باد
۲:۵۲
پسرخالم رفته خواستگاریرفتن تو اتاق با هم حرف بزنن دختره میگهمن قصد ازدواج ندارم پسر خالم کم نیاوردگفت :منم اومدم خونتون موز بخورم...
@jokoj 
۱۴:۴۲
بدترین بلایی کـه سر یه پسر مــیتونی بیاری اینه که؛ تو دانشگاه در کلاسشو بزنی بـه اســتاد بگی با فلانی کار دارم، مــیگه چیکارش داری؟ مــیگی: مــامــانش براش لقمه آورده :)))
@jokoj 
۱۴:۱۹
بازارسال شده از ✅ ضروری و مهم ✅
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیهَا وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُک
از لطف خـدا جهـان منــور شد
وز نغمه شوق گوش غـم کر شد
ظلمت ز زمین و آسمان کوچیـد
تابید تـمام عشـق و کـوثر شــد
سالروز ولادت حضرت فاطمه سلام الله علیها و همچنین سالروز ولادت فرزند برومندش، رهبر کبیر انقلاب امام خمینی رحمه الله علیه مبارک باد 


۲:۳۵
قديما دخترا تو عكساشون ميگفتن سيييييبالان هرچي دقت ميكنم انگار ميگن گووووززز !!
نميدونم مال پروتز زياده؟نميدونم ژستشون جديده؟؟
نميدونم واقعأ گيج شدم!! الان تو چرا داری امتحان میکنی؟!!!
@jokoj 
نميدونم مال پروتز زياده؟نميدونم ژستشون جديده؟؟
نميدونم واقعأ گيج شدم!! الان تو چرا داری امتحان میکنی؟!!!
۱۷:۱۷