۹:۲۴
۹:۲۴
۹:۲۴
۹:۲۵
بازارسال شده از احد
۱۹:۰۹
بازارسال شده از احد
سلام علیکم: جای شما خالی بود
۱۹:۰۹
بازارسال شده از احد
۱۹:۰۹
۰با سلام و احترامحاج آقا سالاریه و حاج آقا سید محمد نجم الساداتی در کربلا خوش به حالشان.ارادتمند نجم الساداتی
۱۹:۴۱
بازارسال شده از 🇮🇷 مأمور مخفی
#فاطمیه🖤🥀
#مامورـمخفی
@mamuremakhfi
۳:۲۷
1116479234_264917628.mp3
۰۱:۲۹-۲.۰۶ مگابایت
۱۴:۴۶
۱۷:۵۷
میلاد حضرت زهرا(س) و روز مادر بر تمامی مادران و حاج خانمهای کاروان مبارک باد
مدیریت و عوامل
کاروان حج تمتع ۱۷۶۹۵
سید جلال نجم الساداتی
مدیریت و عوامل
کاروان حج تمتع ۱۷۶۹۵
سید جلال نجم الساداتی
۱۹:۵۱
.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند : خداوند متعال ، در آسمان هفتم، فرشته اى گماشته است كه به آن ، «داعى» مى گويند و چون #ماه_رجب فرا رسد ، آن فرشته ، هر شبِ آن ماه را تا صبح، ندا مى دهد : «خوشا بر ذاكران، خوشا بر طاعت كنندگان!»
#سید_مصطفی_الموسوی
۱۵:۴۹
بازارسال شده از عرب خردمند
عکس از Seyed Jalal Najmossadati
۱۶:۳۵
مبارک است به خلق و خدا نبوت توخجسـته باد به عالم ظهور دولت تو
#مبعث رسول مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم، خدمت شما تبریک و تهنیت باد

#مبعث رسول مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم، خدمت شما تبریک و تهنیت باد
۱۰:۲۳
۱۱:۳۵
فیلم از طرف Seyed Jalal Najmossadati
۲۰:۳۷
بازارسال شده از همسفران حج تمتع ۱۴۰۳
عکس از Seyed Jalal Najmossadati
۲۰:۳۸
۲۲:۳۰
یادش بخیر...
انگار همین دیروز بود که با شوق و اضطراب، برای ثبتنام در کاروان آماده میشدیم. یکی دنبال مدارک بود، یکی دنبال واکسن، یکی مشغول دعا که اسمش دربیاد.جلسات آموزشی، صحبتهای روحانی کاروان، لباسهای احرامی که برای اولین بار لمسشون میکردیم، همه تازه بود، همه نورانی بود...
بعدش رسیدیم به لحظه اعزام... فرودگاه، اشکهای بدرقه، دلهایی که پر کشید به سمت قبلهگاه عشق...و بعد...مکه با شکوهش، مدینه با صفاش، عرفات با آن لحظههای ناب، مزدلفه، منا، جمرات...و بعد برگشتیم، اما دلامون هنوز همونجا جا موند، کنار کعبه، کنار اون سکوت پر از معنا، کنار اون دعای دستجمعی تو چادرهای سفید.
این روزا که دوباره عطر حج توی هواست، دلم هوای اون روزا رو کرده. گفتم یه سلامی بدم به یارای سفر قبلی، تا اون لحظهها رو دوباره با هم نفس بکشیم...
یادتونه؟
انگار همین دیروز بود که با شوق و اضطراب، برای ثبتنام در کاروان آماده میشدیم. یکی دنبال مدارک بود، یکی دنبال واکسن، یکی مشغول دعا که اسمش دربیاد.جلسات آموزشی، صحبتهای روحانی کاروان، لباسهای احرامی که برای اولین بار لمسشون میکردیم، همه تازه بود، همه نورانی بود...
بعدش رسیدیم به لحظه اعزام... فرودگاه، اشکهای بدرقه، دلهایی که پر کشید به سمت قبلهگاه عشق...و بعد...مکه با شکوهش، مدینه با صفاش، عرفات با آن لحظههای ناب، مزدلفه، منا، جمرات...و بعد برگشتیم، اما دلامون هنوز همونجا جا موند، کنار کعبه، کنار اون سکوت پر از معنا، کنار اون دعای دستجمعی تو چادرهای سفید.
این روزا که دوباره عطر حج توی هواست، دلم هوای اون روزا رو کرده. گفتم یه سلامی بدم به یارای سفر قبلی، تا اون لحظهها رو دوباره با هم نفس بکشیم...
یادتونه؟
۷:۳۴