راز رضوان میخواهیم با هم از رزمندگان مقاومت لبنان بخوانیم این دست مطالب به ما کمک میکند تا این الگوهای قهرمان را بشناسیم و بتوانیم به فرزندانمان نیز معرفی کنیم.قرار است با شما همراه شویم با کتاب راز رضوان راجع به شهید عماد مغنیه یکی از شخصیتهای بزرگ و اثرگذار حزب الله لبنان یادمان باشد که فقط ما یک کتاب نمیخوانیم، بلکه یک سیره و سبک تربیتی، تاریخ و مطالب دیگری که هرکدام یک کلاس درس است، را میخوانیم. •┈┈••✾✾••┈┈• #برش_اول زنده ماندن به برکت وجود دیگری! از آنجا که ما در بیروت و خانواده هایمان در جنوب لبنان ساکن بودند، در یکی از همین فرصتهای به دست آمده در پایان ماه رمضان راهی جنوب شدیم تا برای روز عید فطر بتوانیم در کنار هم باشیم. در آن سفر «عماد» که روز بیستم شعبان به دنیا آمده بود، فقط چهل روز داشت و در آغوش من بود. با هفت نفر از اقوام سوار ماشین شدیم و به جاده زدیم طولی نکشید که در یک منطقه کوهستانی تصادف کردیم. هم تعدادمان زیاد بود و هم اینکه در لحظات اولیه بعد از تصادف شوکه شده بودیم. نمیدانستیم چه کار باید انجام دهیم. بالاخره هر طور بود به خودمان آمدیم و از ماشین پیاده شدیم. زمان زیادی از پیاده شدن ما نگذشت که ماشین منفجر و یک پارچه آتش شد. واقعاً عنایات خدا را میدیدیم. در تصادف کسی صدمه ندید و زمانی که بیرون آمدیم ماشین منفجر شد!!ماشین سوخته را همان جا رها کردیم سوار اتوبوس شدیم و تا جنوب رفتیم. پدربزرگم فردی بسیار متدین و روحانی بود. به طوری که در کل خانواده زبان زد بود و همه برای او احترام خاصی قائل بودند. این پیرمرد اهل دل به محض اطلاع یافتن از ماجرا به «عماد» چهل روزه اشاره کرد و گفت: «این بچه باعث نجات شما شد. با وجودی که همین امروز نماز صبحتان قضا شد همه شما به برکت وجود این فرزند از این حادثه جان سالم به در بردید.» 🫣 با شرمندگی به هم نگاه میکردیم. او درست میگفت. متأسفانه آن روز نماز صبح همگی ما قضا شده بود.اشاره او به این موضوع برای من خیلی عجیب بود. به همین دلیل قسمت دیگر حرفش از همان زمان در گوشم ماند؛ اینکه گفت همه ما به برکت وجود «عماد» نجات پیدا کردیم.