۲۲ شهریور
۱۸:۵۳
۲۳ شهریور
بازارسال شده از موسسه شهید یادگار اسکندری🇵🇸
" /> دوسالی که گذشت...
دوسالی از کنار هم بودنمان میگذرد. سالهایی که با عنایت ویژه حاج یادگار، قدم به قدم جلو رفتیم.اولین رویداد نوجوانان را برگزار کردیم.گروههای تخصصی را تشکیل و تثبیت کردیم. به مهمانی لالههای شهرمان رفتیم. همشهریهایمان را مهمان نذر مادرانه کردیم.روضههای خانگی را به میزبانی شهدای شهرمان، احیا کردیم. بعد از یکسال و نیم، اولین کتاب تاریخشفاهی شهرستان را به چاپ و نشر رساندیم. محافل علم و تدبر در قرآن را راه انداختیم.عرضه کتاب را در شهرستان افزایش دادیم. شاهد پیشرفت و رشد خواهران و برادرانمان بودیم. شاهد معلم شدن برادرمان بودیم. شاهد ازدواج عزیزانمان بودیم.و...در سالهایی که گذشت شاید هیچ کدام گمان نمیکردیم روزی برسد که از بهترین امکانات پایتخت، بهترین موقعیتهای شغلی، بهترین محل برای زندگی و تحصیل و... بگذریم و دوباره به آغوش دیارمان بازگردیم.جوانانی که برای برپا کردن عَلَم جمهوری اسلامی به شهرشان کوچ کردند؛ کوچ کردند تا عِلم و اندوختهشان بتواند در راه خدا خلأهای موجود در شهرشان را پر کند.کوچی برای برگرداندن گرما به وجود یخزدهی شهری که خلأهایش دغدغهی جوانانش بود.انگار تقدیر الهی قلبهایمان را از کیلومترها فاصله به هم متصل کرد تا از مَنیّت سرکش و گستاخ وجودمان کوچ کنیم و جمع شویم دور آیه نورانی یدالله مع الجماعه.دوسال نه! شنیدیم و نه! گفتیم به ناامید کردنهایشان. دوسال زمین خوردیم و بلند شدیم.دوسال سختی کشیدیم و رشد کردیم.دوسال گریه کردیم و خنديديم.دوسال حرص خوردیم و توسل کردیم.دوسال سنگانداختند، و ما با توکل ادامه دادیم.حالا پس از دوسال باید از اولین پایگاه استقرارمان کوچ کنیم. بغض داریم اما میخندیم به امید آیندهی روشنی که در فصل جدید پیش رویمان است.حالا زمان جابهجایی فرا رسیده است.گرمای روزهای آخر شهریورماه امانمان نمیدهد. حین شستن موکتهای مؤسسه شلنگ آب را برمیداریم، سر تا پایمان را خیس میکنیم تا اندکی خنک شویم.برای فرار از گرما به وقت طلوع مهتاب کرکرهی مغازه را بالا میزنیم و تا طلوع فجر مشغول برش و ساختن کمدهای فروشگاه ایما میشویم.عرقمان خشک نشده وانتی میگیریم و وسایل را بار میزنیم.تصور افتتاحیهی فروشگاه ایما آن هم به این زودی از ذهنمان دور بود. اما همزمان با جابجایی و رونمايی از کارنامه عملکرد مؤسسه با همت اعضای مجموعه، مسیر برای پر کردن خلأی دیگر باز شد.اکنون فرزندان حاجیادگار در دو سنگر به تقلید از پدر به مردم شهرشان خدمت میکنند.حالا ما علاوه بر مجموعه شهید یادگار اسکندری، در فروشگاه ایما برای رشد و آگاهی نوجوانان و جوانان شهرمان تلاش خواهیم کرد.
آدرس مکان جدید مؤسسه شهید اسکندری:بلوار شهید مدرس، کوچه شهید زمان محمودی.
آدرس فروشگاه کتاب و محصولات فرهنگی ایما: حافظ جنوبی، کوچه شهید علی کیانی، جنب سازمان تبلیغات اسلامی.
@yadegar_izeh
دوسالی از کنار هم بودنمان میگذرد. سالهایی که با عنایت ویژه حاج یادگار، قدم به قدم جلو رفتیم.اولین رویداد نوجوانان را برگزار کردیم.گروههای تخصصی را تشکیل و تثبیت کردیم. به مهمانی لالههای شهرمان رفتیم. همشهریهایمان را مهمان نذر مادرانه کردیم.روضههای خانگی را به میزبانی شهدای شهرمان، احیا کردیم. بعد از یکسال و نیم، اولین کتاب تاریخشفاهی شهرستان را به چاپ و نشر رساندیم. محافل علم و تدبر در قرآن را راه انداختیم.عرضه کتاب را در شهرستان افزایش دادیم. شاهد پیشرفت و رشد خواهران و برادرانمان بودیم. شاهد معلم شدن برادرمان بودیم. شاهد ازدواج عزیزانمان بودیم.و...در سالهایی که گذشت شاید هیچ کدام گمان نمیکردیم روزی برسد که از بهترین امکانات پایتخت، بهترین موقعیتهای شغلی، بهترین محل برای زندگی و تحصیل و... بگذریم و دوباره به آغوش دیارمان بازگردیم.جوانانی که برای برپا کردن عَلَم جمهوری اسلامی به شهرشان کوچ کردند؛ کوچ کردند تا عِلم و اندوختهشان بتواند در راه خدا خلأهای موجود در شهرشان را پر کند.کوچی برای برگرداندن گرما به وجود یخزدهی شهری که خلأهایش دغدغهی جوانانش بود.انگار تقدیر الهی قلبهایمان را از کیلومترها فاصله به هم متصل کرد تا از مَنیّت سرکش و گستاخ وجودمان کوچ کنیم و جمع شویم دور آیه نورانی یدالله مع الجماعه.دوسال نه! شنیدیم و نه! گفتیم به ناامید کردنهایشان. دوسال زمین خوردیم و بلند شدیم.دوسال سختی کشیدیم و رشد کردیم.دوسال گریه کردیم و خنديديم.دوسال حرص خوردیم و توسل کردیم.دوسال سنگانداختند، و ما با توکل ادامه دادیم.حالا پس از دوسال باید از اولین پایگاه استقرارمان کوچ کنیم. بغض داریم اما میخندیم به امید آیندهی روشنی که در فصل جدید پیش رویمان است.حالا زمان جابهجایی فرا رسیده است.گرمای روزهای آخر شهریورماه امانمان نمیدهد. حین شستن موکتهای مؤسسه شلنگ آب را برمیداریم، سر تا پایمان را خیس میکنیم تا اندکی خنک شویم.برای فرار از گرما به وقت طلوع مهتاب کرکرهی مغازه را بالا میزنیم و تا طلوع فجر مشغول برش و ساختن کمدهای فروشگاه ایما میشویم.عرقمان خشک نشده وانتی میگیریم و وسایل را بار میزنیم.تصور افتتاحیهی فروشگاه ایما آن هم به این زودی از ذهنمان دور بود. اما همزمان با جابجایی و رونمايی از کارنامه عملکرد مؤسسه با همت اعضای مجموعه، مسیر برای پر کردن خلأی دیگر باز شد.اکنون فرزندان حاجیادگار در دو سنگر به تقلید از پدر به مردم شهرشان خدمت میکنند.حالا ما علاوه بر مجموعه شهید یادگار اسکندری، در فروشگاه ایما برای رشد و آگاهی نوجوانان و جوانان شهرمان تلاش خواهیم کرد.
آدرس مکان جدید مؤسسه شهید اسکندری:بلوار شهید مدرس، کوچه شهید زمان محمودی.
آدرس فروشگاه کتاب و محصولات فرهنگی ایما: حافظ جنوبی، کوچه شهید علی کیانی، جنب سازمان تبلیغات اسلامی.
@yadegar_izeh
۶:۴۹
۸:۴۱
۲۹ شهریور
۱۴:۵۸
۳۰ شهریور
۱۴:۲۲
ایمــا|ima🛍
تصویر
| قصهی خوبان
چرا باید این کتاب رو مطالعه کنم ؟
قصهی خوبان داستان نزول جبرئیل و حضور پیامبر در خانه حضرت زهرا(س) و روایت حدیث شریف کسا از زبان همان عبای یمانی است که پنج تن آل عبا زیر آن جمع شدند.یه قاچ از کتاب بخون !
من یک پارچهی پشمی هستم که در سرزمین یمن بافته شدهام. به من میگویند: «کَسایِ یمانی». عربها ما را بیشتر برای روپوش و عَبا استفاده میکردند. به همین خاطر*، من هم *عبا شدم.
قیمت کتاب : ۳۵/۰۰۰ هزار تومان
برای سفارش اینجا کلیک کن.
فروشگاه کتاب ایما بله | ایتا
چرا باید این کتاب رو مطالعه کنم ؟
قصهی خوبان داستان نزول جبرئیل و حضور پیامبر در خانه حضرت زهرا(س) و روایت حدیث شریف کسا از زبان همان عبای یمانی است که پنج تن آل عبا زیر آن جمع شدند.یه قاچ از کتاب بخون !
من یک پارچهی پشمی هستم که در سرزمین یمن بافته شدهام. به من میگویند: «کَسایِ یمانی». عربها ما را بیشتر برای روپوش و عَبا استفاده میکردند. به همین خاطر*، من هم *عبا شدم.
قیمت کتاب : ۳۵/۰۰۰ هزار تومان
برای سفارش اینجا کلیک کن.
فروشگاه کتاب ایما بله | ایتا
۱۴:۲۳
۱۴:۳۵
غلطهای پرتکرار املایی که ازش بیخبریم!
۱۵:۴۹
راجع به راجب
۱۵:۵۰
بلیت بلیط
۱۵:۵۰
توجیه توجیح
۱۵:۵۰
۱ مهر
۳:۲۳
۳:۲۴
۳:۲۴
۱۶:۴۲
۲ مهر
۱۷:۴۴
۵ مهر
۲۰:۱۷
۱۵ مهر
| #یه_لقمه_کتاب| خاکهای نرم کوشک
چند روز قبل از عملیات بدر ، بارها شهید برونسی ، به مناسبتهای مختلف از شهادتش در عملیات قریب الوقوع بدر خبر میدهد. گاهی آنقدر مطمئن حرف می زند که میگوید: اگر من در این عملیات شهید نشدم ، در مسلمانیام شک کنید! و از آن بالاتر اینکه به بعضیها، از تاریخ و از محل شهادتش نیز خبر میدهد که چند روز بعد، همانطور هم میشود. فروشگاه کتاب و محصولات فرهنگی ایما بله | ایتا
چند روز قبل از عملیات بدر ، بارها شهید برونسی ، به مناسبتهای مختلف از شهادتش در عملیات قریب الوقوع بدر خبر میدهد. گاهی آنقدر مطمئن حرف می زند که میگوید: اگر من در این عملیات شهید نشدم ، در مسلمانیام شک کنید! و از آن بالاتر اینکه به بعضیها، از تاریخ و از محل شهادتش نیز خبر میدهد که چند روز بعد، همانطور هم میشود. فروشگاه کتاب و محصولات فرهنگی ایما بله | ایتا
۱۷:۲۰
۱۶ مهر
۴:۲۳