عکس پروفایل کتابنوشک

کتابنوش

۱۲۸عضو
thumnail
شادی بعد از صعودundefined
#آن_شب_خاطره_انگیز_برای_آزادگان_جهان
میهنم ایران! به دل خسته دنیا بنشان مرهم خود را، بگشا راه نفس ها...

۱۸:۱۱

کتابنوش
undefined شادی بعد از صعودundefined #آن_شب_خاطره_انگیز_برای_آزادگان_جهان میهنم ایران! به دل خسته دنیا بنشان مرهم خود را، بگشا راه نفس ها...
آقا قابلیت نوشتن دیدگاه رو حال کنیددم «بله» گرم. من که حسابی کیف کردم باهاش

۱۸:۱۹

thumnail
بچه ن؟ آره. بی گناهن؟ آرهدل آدم براشون میسوزه؟ اگه یه ذره وجدان و دلسوزی داشته باشی میگی آره. آدم دلش برای بچه میسوزه. حتی اگه بچه صهیونیست باشه و احتمالا چند سال دیگه میشه یکی مثل والدینش. ولی امروز مثل همه بچه های دیگه پاک و بی گناهه. اما ایران، بچه ای از اونا رو نکشت. فقط ترس انداخت به دل والدینشون. بذار یک بار یه ذره و فقط یه ذره بفهمن مادرای غزه چی میکشن. بذار یک بار بفهمن وحشت از دست دادن فرزند یعنی چی. یک بار بچشن طعم استرس و دل نگرانی پدر مادرای غزه رو که حتما مثل خودشون، عاشق بچه هاشونن. شاید بفهمن حتی اگه خودشون اولین کسایی نبودن که این سرزمین رو غصب کردن و از وقتی چشم باز کردن اینجا بودن و حس وطن بودن بهش دارن، ولی بازم غصبیه و مال اینا نیست و باید برن.(اگه بابابزرگ من ملک بابابزرگ شما رو غصب کرده باشه، ده نسل هم بگذره باز این ملک مال شماست. نه ما) اینا مردم عادی ان؟ نه.مردم عادی نداریم. اینا همه شریک جرمن. شریک بزرگترین جنایتهای علیه بشریت. چون در بهترین حالت ساکتن. مگه نمیگیم هرکس به ظلمی راضی باشه و یا حتی در برابرش ساکت باشه، شریک جرمه حتی اگه یه تیر هم شلیک نکرده باشه؟ تازه اگه. چطور بلدن واسه اعتراض به شرایط بد اقتصادی بریزن تو خیابونا اعتراض؟ نمیتونن همین اندازه به جنایت دولتشون به مردم بی گناه و کودکان اعتراض کنن؟ بذار بترسن. بذار یک هزارم دردی رو که سالیان طولانی به چند نسل از این ملت تحمیل شده، بچشن. بلکه لااقل اعتراض کنن. که حاشا و کلا. اولئک کالانعام بل هم اضل. از چهارپایان هم گمراهتر شدن از بس....

۱۸:۳۲

thumnail

۱۸:۳۲

thumnail
شرط میبندم شما هم اگه این کتابو بخونید، هوس خوردن آب زرشک میکنید. شانس آوردم یه بسته زرشک تازه تو فریزر داشتم که پاسخگوی هوس باشمundefined#ترشِ_شیرینبریم واسه معرفی کتاب؟

۱۸:۵۳

thumnail
ترشِ شیرینهمیشه وقتی از کتابی خوشم می آید، اولین چیزی که در حین خواندن کتاب ذهنم را مشغول میکند این است که کتاب را به چه کسی هدیه دهم و با چه کلماتی توصیفش کنم تا دیگران ترغیب شوند مطالعه اش کنند.«ترش شیرین» از همان کتابها بود.سه نفر را نشان کردم برای هدیه دادن. اما وقتی بخواهی یک کتاب روایت پیشرفت را به کسی معرفی کنی که با این حوزه آشنا نیست،کار کمی سخت است.لابد اگر بگویی کتابی ست درباره «یک نقش آفرینی مردمی موفق در پیشرفت تولید» هاج و واج نگاهت می کند. یا اگر بگویی روایتی است درباره زرشک و مشکلات باغدارانش، احتمالا برایش هیچ جذابیتی ندارد و فکر میکند دیوانه ای که چنین کتابی میخوانی. یا حتی اگر بروی آخرش و بگویی ماجرای ساخت یک دستگاه کاربردی توسط یک شرکت دانش بنیان است، باز میپرسد:«چرا باید همچین کتابی رو بخونم؟» اما حقیقت آن است که «ترش شیرین» قصه زندگی است. زندگی بخشی از مردم سرزمین مان که به محصولی خوش عطر و طعم به نام زرشک وابسته است. اما روزگار به آنها سخت گرفته و همیشه خدا هزارن گرفتاری برای کاشت و برداشت و فروش محصولشان دارند. حالا همراه میشویم با پسر بچه ای به نام سعید که از کودکی شاهد مشکلات پدربزرگ و بقیه اهالی روستای تخته جان است و میبیند و میشنود که از هر ده کلمه که میگویند، دو تایش زرشک است. او که در شهر زندگی میکند، هربار به روستا می آید فکر و ذکرش میشود مثل بزرگترها: زرشک. مگر می شود در جمعی باشی که شبها بعد از برداشت محصول، چند ساعت وقت صرف میکنند برای بیرون آوردن تیغ های ریز شاخه ها از دست و پایشان، ولی به این فکر نکنی که: «به زحمتش می ارزد؟» مگر میشود بی تفاوت باشی وقتی می بینی محصولی را که با این سختی چیده اند، آنقدر به قول خودشان زودرنج و حساس است که ممکن است موقع خشک کردن پلاسیده و بدبو شود؛ آنقدر که مجبور شوند حاصل دسترنج شان را کیلو کیلو زیر خاک چالش کنند. مشکلات سرمازدگی محصول، یخ بندان آب یا خشکسالی هم هر کدام جور دیگری قدرت نمایی میکردند. حالا قصه این آقا سعید میرسد به روزهایی که طلبه اصفهان میشود و آنجا باز دغدغه مردم زرشک کار منطقه رهایش نمیکند. مدل کار کشاورزان اصفهان را می بیند و با سری پر از فکر و ایده به زادگاهش برمیگردد. حجة الاسلام سعید پورمهدوی، با کمک خودِ مردم روستای تخته جان دست به اقدامات متنوعی میزند که نتیجه اش تحولات چشمگیری بود در کیفیت زندگی اهالی. هم از بعد اقتصادی و هم فرهنگی. تا جایی که مردم روستاهای دیگر از ایشان دعوت کردند که به روستای آنها هم برود و پرچم دار تحول شود. بار مشکلات زرشک را با کمک دو شرکت دانش بنیان و دستگاهی که ساخته اند، کم میکند. برای حل مشکلات اقتصادی، اعتیاد، ساخت مسجد و مدرسه و درمانگاه، زیارت فرستادنِ زیارت نرفته ها و خلاصه هرچه فکرش را بکنید طرح و برنامه ای پیاده میکند. نیمه پایانی کتاب هم از آن دو شرکت دانش بنیان و مسیر سخت ساخت محصولشان میخوانیم. از کسانی که در این مسیر کمک کردند، کسانی که اعتماد کردند و هزینه دادند و دستگاه تازه کاری که پر ریسک است خریدند تا اشکالاتش دربیاید و برطرف شود. جذابیت روایت پیشرفت برای من این است که تک خطی و یک بعدی نیست. به جزییات توجه میکند، نقش کسانی را که شاید در نظر اول مهم نیاید، نادیده نمیگیرد و قطعات پازل را هرچند یکی بزرگ و یکی کوچک، درست سرجایش میگذارد تا تصویر زیبا و کاملی به مخاطب ارائه شود. این کتاب، این کار را به درستی انجام داده. البته همیشه جا برای نقد و بهتر شدن وجود دارد. قطعا طراحی جلد و صفحه آرایی زیباتر، می تواند نقش مهمی در اقبال مخاطب به کتاب ایفا کند.#ترشِ_شیرین #روایت_پیشرفت
@ketabe_garmsar

۷:۴۷

thumnail
سلام سلام سلااااااام
میدونم دلتون حسابی برامون تنگ شده. دل ما بیشترundefined
امروز با غزل هشتم دیوان حافظ در خدمتتون هستیم. ساعت 16:30 بلوار آیت الله کاشانی، کوچه بوستان8، کافه دخترونه کتابنوش

۹:۱۶

thumnail
اینم از جلسه امروزما هفته ای یک بار بزرگداشت جناب حافظو داریم. منحصر یه بیست مهر ماه نیستیم. بعلهundefined

۱۸:۳۱

thumnail
فردا قراره با اینا برم یه جا.یعنی کجا؟undefined

۱۸:۴۱

thumnail
ممنون از مدیر بزرگوار و معاون محترممدرسه فرزانگان که محبت داشتن و کتابنوش سیار رو به مدرسه شون دعوت کردن. جای تقدیر داره از این عزیزان فرهیخته که به مناسبت روز بزرگداشت حافظ برای بچه ها محفل زیبای شعرخوانی ترتیب دادن و از ما هم برای حضور در حاشیه مراسمشون دعوت کردن. قطعا این از روشن بینی مدیریت مجموعه ست که به کارهای نو و متفاوت بها میدن و کنار یک برنامه فرهنگی، از ظرفیت یک کار کوچیکِ تفریحی و جوون پسند هم استفاده میکنن.

۱۹:۱۱

thumnail
سلام
کافه کتابنوش برگزار می کند: محفل شعر مقاومت
شاید شاعر نباشیمشاید بلد نباشیم برای باورمان نغمه سرایی کنیم، ولی شعر و شور و شعورش را می فهمیم و می ستاییم.
محفلی ساخته ایم تا اشعار این روزهای شاعران مقاومت را با هم مرور کنیم و قلب و روحمان را با یاد سردمداران مقاومت جلا دهیم.
یکشنبه 29مهرماه1403ساعت16:30
بلوار آیت الله کاشانی، کوچه بوستان8، کافه دخترونه کتابنوش

۲۱:۰۸

thumnail
یه یکشنبه دیگه و امتداد جلسه حافظ خوانی. رسیدیم به غزل شماره ۹.ساعت ۱۶:۳٠ منتظرتونیم
بلوار آیت الله کاشانی کوچه بوستان ۸ کافه دخترونه کتابنوش

۷:۳۳

thumnail
یعنی بابا جانم دارن از یه اتفاق غریب الوقوع خبر میدن؟

۱۳:۲۷

thumnail
یه مدت پیش یه سوالی پرسیده بودم.حالا میخوام جواب خودمو بگم

۱۳:۳۱

thumnail
دوست دارم بچه هام اهل خدا پبغمبر بزرگ شن، دوست دارم عاشق اهل بیت باشن، دوست دارم اهل ظلم نباشن، اهل دروغ نباشن و هزار تا چیز دیگه.اماااا چیزی که بهم احساس شکست در تربیت رو میده اینه که بچه هام کتابخوان نشن.ترسناکه برام واقعا حتی تصورش. چون آدمی که کتاب نمیخونه یعنی سوال نداره، پس یعنی اهل تفکر نیست و در نتیجه «انتخاب کننده» نخواهد بود و در هر راهی که هست فقط یک «مقلده».یعنی اگه بچه م یه دیندار تقلیدگر بشه برام ارزشش کمتر از یه غیردیندار کتابخوان است که خودش مسیرش رو با دقت انتخاب کرده. کتاب خوندن صرف رو فضیلت نمیدونم. ولی پله اول اهل تفکر و انتخاب گر شدن رو کتاب خوندن میبینم.پس کنار چیزای دیگه، برای این موضوع خیلی سرمایه گذاری میکنم

۱۳:۳۲

thumnail
و اینم از کارایی که در همین راستا انجام میشهundefinedundefinedundefined

۱۳:۳۳

thumnail
روزگار زندگانی را به غفلت مگذران
در بهاران مست و در فصل خزان دیوانه شو

صائب تبریزی@ketabe_garmsar

۱۹:۱۷

thumnail
جنگ همیشه در جهان بوده و #آتش_بس همیشه شادی بخش. همزمان با آتش بس شیرین امروز (که ان شالله پایدار بماند)، من هم به آتش بس جنگ جهانی اول و پایان هشت جلدی آنی شرلی رسیدم.
درباره این کتاب به ویژه جلد آخر خیلی حرفها دارم. حتما باید بنویسم. حتما.
#آنی_شرلی#جلد_هشتم

۹:۱۹

thumnail
اولین باره تونست این جمله رو بنویسه‌.به نظرم اومد باید ثبتش کنم undefinedundefinedundefined

۲۲:۳۶

thumnail
چون سپند از بزم خود چندان که دورم می کند
می کشد بی تابی دل همچنان سویش مرا

۲۲:۳۸