اگر دارُالأمانی در جهان هستبغیر از گوشهی خلوت نباشد ...
#صائب_تبریزی
#صائب_تبریزی
۱۵:۰۷
کسی که دل ز تو بردهست با زبان بازیخودش ز گوشه نشینان پای منبر ماست!
#حسین_زحمتکش
#حسین_زحمتکش
۲۰:۰۸
ما را غم هجران تو، بد واقعهایی بود..
۱۹:۴۲
در رساله عشق باب فطریه آمده:آنان که قوت غالب شان غم حسین است، نان خور فاطمه هستند و فطریه آنان با علی است.
عیدتون مبارک
عیدتون مبارک
۱۷:۵۷
اپیزود1 دارالمجنانین.mp3
۱.۲۳ مگابایت
۱۸:۱۲
لینک ناشناسمون برای حرفهای شماhttps://abzarek.ir/service-p/msg/1131743
۰:۵۳
#ناشناس در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند 🩹https://ble.ir/khat_khati
۸:۰۰
مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار افتمکه گر از چشم یار افتم ز چشم اعتبار افتم
شراب لطف پر در جام میریزی و میترسمکه زود آخر شود این باده و من در خمار افتم
به مجلس میروم اندیشناک ای عشق آتش دمبدم بر من فسونی تا قبول طبع یار افتم
ز یمن عشق بر وضع جهان خوش خندهها کردممعاذالله اگر روزی به دست روزگار افتم
شراب لطف پر در جام میریزی و میترسمکه زود آخر شود این باده و من در خمار افتم
به مجلس میروم اندیشناک ای عشق آتش دمبدم بر من فسونی تا قبول طبع یار افتم
ز یمن عشق بر وضع جهان خوش خندهها کردممعاذالله اگر روزی به دست روزگار افتم
۱۱:۵۲
شرح غمِ دل سوختگان کار سخن نيست زين سوزِ نهان، خلق به جز آه نديدند...
#هوشنگ_ابتهاج
#هوشنگ_ابتهاج
۱۹:۰۳
امروز نه آغاز و نه انجام جهان استای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیریدانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه سرمنزل عشقیبنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود زمینش بخورد زوددریا شود آن رود که پیوسته روان است
روزی که بجنبد نفس باد بهاریبینی که گل و سبزه کران تا به کران است
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدیدردی است در این سینه که همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نکردندیارب چقدر فاصله دست و زبان است
از راه مرو سایه که ان گوهر مقصودگنجی است که اندر قدم راهروان است
#هوشنگ_ابتهاج
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیریدانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه سرمنزل عشقیبنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود زمینش بخورد زوددریا شود آن رود که پیوسته روان است
روزی که بجنبد نفس باد بهاریبینی که گل و سبزه کران تا به کران است
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدیدردی است در این سینه که همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نکردندیارب چقدر فاصله دست و زبان است
از راه مرو سایه که ان گوهر مقصودگنجی است که اندر قدم راهروان است
#هوشنگ_ابتهاج
۹:۲۸
جام ِجهان نماست، در این قطعه از بهشتآرامِ جان ماست در این قطعه از بهشت
فوج فرشتگان به نیایش نشستهاندآوای «ربّنا»ست در این قطعه از بهشت
آیینۀ شكوه ِ«كلیم» است و «کوه طور»آن نور و آن صداست، در این قطعه از بهشت
هر دل كه زنده است به انفاس موسویهمصحبت خداست، در این قطعه از بهشت
خورشید شاهد است، كه نقش كتیبهها«والشمس والضحی»ست، در این قطعه از بهشت
عطر مدینه، نور نجف، رنگ كاظمیناشراق كربلاست، در این قطعه از بهشت
هرگاه سعی در طلب معرفت كنیهم مروه، هم صفاست، در این قطعه از بهشت
عشاق، در «طواف حرم» موج میزنندحجّ من و شماست، در این قطعه از بهشت
جان ِجهان كجاست؟ در این عرش آستانمحرابِ دل كجاست؟ در این قطعه از بهشت
در چشم عارفان سحرخیز، آسمانآبیتر از دعاست، در این قطعه از بهشت
صدق و صفا، خلوص و یقین، عشق و آرزوباران واژههاست، در این قطعه از بهشت
فولاد، پای پنجرهاش آب میشوداسرار كیمیاست، در این قطعه از بهشت
روشنتر از ستاره، به مژگان نشسته استاشكی كه بیریاست، در این قطعه از بهشت
جای دگر، سراب فریب و غمِ فناستسرچشمۀ بقاست، در این قطعه از بهشت
در خلوتِ خیالِ خود از خویشتن بپرساز ما «رضا» رضاست، در این قطعه از بهشت؟
ما را به باغ و گلشن و صحرا چه حاجت است؟تا حجّت خداست، در این قطعه از بهشت
اذن ورود ما به حرم چیست غیر اشک؟وقتی قرار ماست، در این قطعه از بهشت
زائر در این حریم مطهر، غریب نیستبیگانه، آشناست، در این قطعه از بهشت
تذهیبنامۀ عمل عاشقان، «شفق»!امضای مرتضاست، در این قطعه از بهشت
#محمدجواد_غفورزاده_(شفق)
⚘️https://ble.ir/khat_khati
فوج فرشتگان به نیایش نشستهاندآوای «ربّنا»ست در این قطعه از بهشت
آیینۀ شكوه ِ«كلیم» است و «کوه طور»آن نور و آن صداست، در این قطعه از بهشت
هر دل كه زنده است به انفاس موسویهمصحبت خداست، در این قطعه از بهشت
خورشید شاهد است، كه نقش كتیبهها«والشمس والضحی»ست، در این قطعه از بهشت
عطر مدینه، نور نجف، رنگ كاظمیناشراق كربلاست، در این قطعه از بهشت
هرگاه سعی در طلب معرفت كنیهم مروه، هم صفاست، در این قطعه از بهشت
عشاق، در «طواف حرم» موج میزنندحجّ من و شماست، در این قطعه از بهشت
جان ِجهان كجاست؟ در این عرش آستانمحرابِ دل كجاست؟ در این قطعه از بهشت
در چشم عارفان سحرخیز، آسمانآبیتر از دعاست، در این قطعه از بهشت
صدق و صفا، خلوص و یقین، عشق و آرزوباران واژههاست، در این قطعه از بهشت
فولاد، پای پنجرهاش آب میشوداسرار كیمیاست، در این قطعه از بهشت
روشنتر از ستاره، به مژگان نشسته استاشكی كه بیریاست، در این قطعه از بهشت
جای دگر، سراب فریب و غمِ فناستسرچشمۀ بقاست، در این قطعه از بهشت
در خلوتِ خیالِ خود از خویشتن بپرساز ما «رضا» رضاست، در این قطعه از بهشت؟
ما را به باغ و گلشن و صحرا چه حاجت است؟تا حجّت خداست، در این قطعه از بهشت
اذن ورود ما به حرم چیست غیر اشک؟وقتی قرار ماست، در این قطعه از بهشت
زائر در این حریم مطهر، غریب نیستبیگانه، آشناست، در این قطعه از بهشت
تذهیبنامۀ عمل عاشقان، «شفق»!امضای مرتضاست، در این قطعه از بهشت
#محمدجواد_غفورزاده_(شفق)
⚘️https://ble.ir/khat_khati
۵:۳۲
بازارسال شده از راحل
۱۵:۳۰
بازارسال شده از قرارگاه جهادی عبادالرحمن
فراخوان از جهاد چه خبر ؟#ارسالی_شما
نومَ خُدا...نومَ خُدا وَرخیز عزیزُم...مثل همیشه عمورحیم داشت مارو صدا میزد،اولهای تابستان بود.اهالی میگفتند هنوز گرما اوج نگرفته است و اینجا نمیتوانی زیر آفتاب بند بشوی.اگر یک ماه دیگر بشود و خانه های مان آماده نشده باشد دیگر نمیتوانیم بسازیم.چادرهای عشایری و کانکس و چادر های هلال احمر شده بود سرپناه مردمی که در کمتر از سه ، چهار ساعت همه ی زندگی شان رفته بود زیر سیل....خیلی سخت بود،حتی هنوز هم که از آن موقع 6 سال میگذرد وقتی میخواهم از آنجا بگویم بغض خفه ام میکند.ابراهیم میگفت:همه ی زندگیم آماده بود،قرار بود اونروز عروسی بگیریم.اما اصلا نفهمیدم.الان که اومدم جای خونه ام حتی موزائیک های کف حیاط رو هم سیل بُرده...من که سن و سالی نداشتم اما اینقدر میفهمیدم که خونه خراب یعنی چی!اونجا،توی معمولان میتونستی خونه خراب شدن رو علاوه بر چشمات با تک تک سلولهای بدنت درک کنی...خانواده هایی که همه ی خونه و زندگی شون خلاصه میشد توی یک چادر 20 متری...بچه های مسجد اومده بودیم،نوجوان هایی که تازه داشت پشت لبمون سبز میشد و بیل و کلنگ را تا حالا ندیده بودیم!توی معمولان بود که ماها فهمیدیم میتونیم مثله آدم بزرگ ها کار کنیم،درسته قد و قواره مون به این حرف ها نمیخورد اما روز آخر وقتی داشتیم میرفتیم با یک کوه از محبت های اهالی معمولان بدرغه شدیم.توی ماشین،همه ی بچه ها به بیرون نگاه میکردن انگار از وطن شون داشتن دور میشدن.سکوت بین بچه ها با سوال راننده شکست،گفت بچه ها شما برای چی اومده بودین اینجا؟ همه میرن مسافرت،عشق و حال شما اومدین اینجا با این وضعیت؟؟بچه ها انگاری نمیشنیدن یکی از رفقا گفت:اردوی جهادی اومدیم حاج آقاراننده گفت:اردوی جهادی؟شماها؟شما ها تا حالا بیل و کلنگ دستتون نبوده...راست میگفت یه سوالِ تکراری و جواب تکراریداشتیم بزرگ میشدیم،راست میگفتن:بسیار سفر باید،تا پخت شود خامی...اردوی جهادی جایی بود که ساختیم و ساخته شدیم
قرارگاه جهادی عبادالرحمن
نومَ خُدا...نومَ خُدا وَرخیز عزیزُم...مثل همیشه عمورحیم داشت مارو صدا میزد،اولهای تابستان بود.اهالی میگفتند هنوز گرما اوج نگرفته است و اینجا نمیتوانی زیر آفتاب بند بشوی.اگر یک ماه دیگر بشود و خانه های مان آماده نشده باشد دیگر نمیتوانیم بسازیم.چادرهای عشایری و کانکس و چادر های هلال احمر شده بود سرپناه مردمی که در کمتر از سه ، چهار ساعت همه ی زندگی شان رفته بود زیر سیل....خیلی سخت بود،حتی هنوز هم که از آن موقع 6 سال میگذرد وقتی میخواهم از آنجا بگویم بغض خفه ام میکند.ابراهیم میگفت:همه ی زندگیم آماده بود،قرار بود اونروز عروسی بگیریم.اما اصلا نفهمیدم.الان که اومدم جای خونه ام حتی موزائیک های کف حیاط رو هم سیل بُرده...من که سن و سالی نداشتم اما اینقدر میفهمیدم که خونه خراب یعنی چی!اونجا،توی معمولان میتونستی خونه خراب شدن رو علاوه بر چشمات با تک تک سلولهای بدنت درک کنی...خانواده هایی که همه ی خونه و زندگی شون خلاصه میشد توی یک چادر 20 متری...بچه های مسجد اومده بودیم،نوجوان هایی که تازه داشت پشت لبمون سبز میشد و بیل و کلنگ را تا حالا ندیده بودیم!توی معمولان بود که ماها فهمیدیم میتونیم مثله آدم بزرگ ها کار کنیم،درسته قد و قواره مون به این حرف ها نمیخورد اما روز آخر وقتی داشتیم میرفتیم با یک کوه از محبت های اهالی معمولان بدرغه شدیم.توی ماشین،همه ی بچه ها به بیرون نگاه میکردن انگار از وطن شون داشتن دور میشدن.سکوت بین بچه ها با سوال راننده شکست،گفت بچه ها شما برای چی اومده بودین اینجا؟ همه میرن مسافرت،عشق و حال شما اومدین اینجا با این وضعیت؟؟بچه ها انگاری نمیشنیدن یکی از رفقا گفت:اردوی جهادی اومدیم حاج آقاراننده گفت:اردوی جهادی؟شماها؟شما ها تا حالا بیل و کلنگ دستتون نبوده...راست میگفت یه سوالِ تکراری و جواب تکراریداشتیم بزرگ میشدیم،راست میگفتن:بسیار سفر باید،تا پخت شود خامی...اردوی جهادی جایی بود که ساختیم و ساخته شدیم
قرارگاه جهادی عبادالرحمن
۱۴:۳۴
در غربت مرگبیم تنهایی نیست؛یاران عزیز، آنطرف بیشترند...
۲۳:۱۲
لياقت مى خواهد؛ آمادگى لازم است. با روسياهىها و قلب هاى آلوده كه به حجاب هاى ظلمانى پوشيده شده است، اين معانى و حقايق روحانى را نمى توان درك كرد.
#جهاد_اکبر#امام_روح_الله️https://ble.ir/khat_khati
#جهاد_اکبر#امام_روح_الله️https://ble.ir/khat_khati
۱۸:۴۸
بازارسال شده از هیأت میثاق با شهدا
Haftegi-14010316[7] (1).mp3
۰۶:۵۹-۷.۰۶ مگابایت
۱۹:۲۴
enc_16809182647445382468819.mp3
۰۲:۲۵-۲.۲۴ مگابایت
۲۰:۰۱
۲۱:۳۹
بازارسال شده از هیئت عشاق الحسن (ع)
۱۲:۴۹
دارالمجانین!
#اطلاعیه_هیئت_عشاق_الحسن_علیه_السلام مراسم عزاداری وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها به کلام دکتر مهدی سپهری با نوای برادر امیرحسین رزاقی دوشنبه، ۴ دی ماه از ساعت ۲۰ شب اقامتگاه دانشجویی شماره یک، بلوک سه، اتاق ۳۴۷ محرم مرتضی پس از زهرا، غیر ام البنین نباشد کس
شما هم میتونید شریک باشید...6219861904817706
۱۳:۲۶