۱۳:۱۰
خاطرات فراموش شده(رزمندگان)
شــــــیرمردی از خط شــــــیر به یاد شهید طريق القدس سردار محمد رضا(حاج علی) زاهدی نوشته:سردار سيد علی بنی لوحی قسمت هیجدهم: قهرمان حاج علی زاهدی: «بر این باورم که پایم صفر تا هزار باید جای پای آقا باشد.» برای حاج علی جنوب لبنان و در کنار مجاهدان خط مقدم مبارزه با صهیونیسم، بوی خط شیر و جبهه دارخوین را میداد؛ بوی شهیدان چزابه، بوی خوش وصل با نماز شبهای در هوای شرجی بالای پنجاه درجه در سنگرهای حفره روباهی خط شیر. آن جا برای علی زاهدی بیش از هر جای دیگری آرام بخش بود. او آمد و اینگونه تعریف کرد: «نظر این است که بار دیگر من به لبنان بروم، گفتم من که دوبار رفته ام؟! باز هم بروم؟ اسم چند نفر را برده اند خدمت حضرت آقا ایشان اسامی را دیده اند و گفتهاند زاهدی برود.» بعد اضافه کرد: «تلاش صددرصد عمر من مخصوصاً در مقاومت این بود که ببینم ولایت و حضرت آقا چه میگویند. اگر ناراحتی دارم و حرفی میزنم، هدفم این است که سعی میکنم حرف آقا زمین نماند.» اکنون (۱۳۹۸/۳/۳۰) یادگار همه شهیدان لشکر امام حسین (علیهالسلام)، سیمای دوست داشتنی و نورانی مردی که مسئولیت بیش از ۱۳۰۰۰ شهید لشکر خود را بر شانه ها احساس میکرد، برای سومین بار راهی جنوب لبنان میشد؛ مردی که یک عمر دنبال شهادت دوید. اکنون در معبر عبور از نفس خویش بر سیمهای خارداری که سالها قبل بریده بود، بار دیگر پیروز شد و کاری کرد کارستان. باید از #سید_حسن_نصرالله پرسید که از عملکرد او، مخصوصاً در دور سوم، تا چه اندازه راضی است. سید حسن بهترین تعاریف را از شهید زاهدی برای جهانیان بازگو کرد. شاید اگر او می توانست و صلاح می دانست، در وصف آن یار مخلص، حرفهای بسیار شنیدنی دیگری را بیان میکرد. در جبهه مقاومت، حاج علی، سید حسن را فرمانده خود میدانست. در آخرین دیدار، دو روز قبل از شهادت به من گفت: «ارتباط تشکیلاتی ما باید بر اساس ساختار باشد. در منطقه که هستم آقا نظرشان این است که حرف آخر را سید حسن بزند. من تلاشم این بود که رضایت او را در انجام کارها داشته باشم. این را آقا به من گفته بودند.» او گفت: « در بعد سیاسی و راهبردی باید ببینیم آقا چه میگویند؛ او حکیمی است که وصلِ وصل است، وصل به خداست؛ چه از این بهتر؟! من بر این باورم که پایم صفر تا هزار باید جای پای آقا باشد.» پایان قسمت هیجدهم #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #سردار_شهید_طریق_القدس_حاج_علی_زاهدی کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
شــــــیرمردی از خط شــــــیر به یاد شهید طريق القدس سردار محمد رضا(حاج علی ) زاهدینوشته:سردار سيد علی بنی لوحی قسمت نوزدهم:
حاج علی بعد از هفت ماه دوری از خانواده، در نوروز ۱۴۰۳ یک هفته به اصفهان آمد. تا حالا این قدر ماندن او طولانی نشده بود. به این ماندنش حساس شده بودم؛ شک کرده بودم نکند خبری است. نکند بوی شهادت می آید.
در آن چند روز که مصادف با ماه مبارک رمضان بود، به همه برادران و خانوادههای نزدیک افطاری داد و حلالیت طلبید. این کارهای او بیسابقه بود. همیشه وقتی به اصفهان می آمد خانه ما محل دیدار او با چند نفر از دوستان بود. این بار هم آمدند.
آن شب، بچه های لشکر، خانه ما افطاری دعوت داشتند؛ حدود دویست نفر. او فهمید و من نگران از مسائل امنیتی به او گفتم: «بهتر است شما نیایید، همه میفهمند که ایران هستید!» قبول کرد و نیامد. من غصه ام شد از این همه مظلومیت، از این همه تنهایی.
فردای آن روز تماس گرفت و گفت: «میخواهم شما را ببینم.» عرض کردم: «دیروز هم دیگر را دیدیم.» فرمود: «اشکالی دارد میخواهم تو را ببینم، نگاهت کنم؟»
آمد. سه ساعت در محضر شهید زندهای بودم که فکر شهادتش مرا دیوانه میکرد.چند بار اشاره کرد؛ اما من لرزان و ناباورانه حرفش را قطع کردم. نگذاشتم بگوید. حتی جرات گفتن این که «اگر شهید شدی شما را در کجای گلستان شهدا به خاک بسپارند؟ » را نداشتم.
آن نگاه معصومانه، آن چهره نورانی، در حال رسیدن به آرزوی خود بود. یاد دعای توسلهای آقا #مصطفی_ردانی_پور در سوسنگرد افتادم؛ یاد دعاهای کمیل، یاد گریههای بر سید الشهدا (علیهالسلام). آیا او در حال رسیدن به محضر اوصیا و اولیای الهی بود؟
هفت ماه بود که غزه در آتش کفر و نفاق می سوخت و جهان اسلام در سکوت، نظارهگر ظلم روز افزون صهیونیسم جهانی بود؛ در چنین شرایطی معلوم است که مردی چون حاج علی که مقاومت، او را به نام ابومهدی میشناسد، نگران شرایط موجود است و از خود بیخود میشود.
از همه جا صحبت کردیم. «یادت می آید برای مرتبه دوم تفأل به قرآن زدم و به لبنان رفتم، این بار گفتم من دو بار رفته ام؛ اکراه داشتم. اسم چند نفر را به آقا داده بودند. اسم مرا که دیده بودند، گفته بودند زاهدی برود. گفتم چشم، همین حالا می روم. به سید حسن گفتهام که مرتبه سوم آمدهام که شهید شوم.»
بعد با اشاره به شرایط سخت منطقه نبرد و لزوم جان فشانی برای مظلومان فلسطین گفت: «چند بار به سید حسن گفته ام که میخواهم بروم جلو، دوبار، سه بار، اصرار کرده ام ولی ایشان اجازه نمی دهند.»
شهید مقاومت به شدت معتقد بود که راهبرد جمهوری اسلامی و سوریه باید ضربه متقابل به اسرائیل باشد. رژیم صهیونیستی آن چند روز، هفت نفر از نیروهای او را در سوریه ترور کرده یا با موشک به شهادت رسانده بود.
حاج علی از دست دشمن عصبانی و به نظر او بهترین راهبرد نظامی، حمله به اسرائیل بود. می گفت: «راه حل این است.»
او با بیان این که در این نبرد، دشمن اصلی و هدف، باید اسرائیل باشد، گفت: «ما باید اسرائیل را بزنیم و از درگیری با آمریکا پرهیز کنیم؛ چون اسرائیل تلاش میکند آمریکا را وارد نبرد مستقیم کند تا فشار از او برداشته شود و مقاومت عراق و یمن به جای زدن اهداف آمریکایی، باید روی زدن اهداف اسرائیلی متمرکز شوند.»
پایان قسمت نوزدهم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج#سردار_شهید_طریق_القدس_حاج_علی_زاهدی
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandeganکانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
حاج علی بعد از هفت ماه دوری از خانواده، در نوروز ۱۴۰۳ یک هفته به اصفهان آمد. تا حالا این قدر ماندن او طولانی نشده بود. به این ماندنش حساس شده بودم؛ شک کرده بودم نکند خبری است. نکند بوی شهادت می آید.
در آن چند روز که مصادف با ماه مبارک رمضان بود، به همه برادران و خانوادههای نزدیک افطاری داد و حلالیت طلبید. این کارهای او بیسابقه بود. همیشه وقتی به اصفهان می آمد خانه ما محل دیدار او با چند نفر از دوستان بود. این بار هم آمدند.
آن شب، بچه های لشکر، خانه ما افطاری دعوت داشتند؛ حدود دویست نفر. او فهمید و من نگران از مسائل امنیتی به او گفتم: «بهتر است شما نیایید، همه میفهمند که ایران هستید!» قبول کرد و نیامد. من غصه ام شد از این همه مظلومیت، از این همه تنهایی.
فردای آن روز تماس گرفت و گفت: «میخواهم شما را ببینم.» عرض کردم: «دیروز هم دیگر را دیدیم.» فرمود: «اشکالی دارد میخواهم تو را ببینم، نگاهت کنم؟»
آمد. سه ساعت در محضر شهید زندهای بودم که فکر شهادتش مرا دیوانه میکرد.چند بار اشاره کرد؛ اما من لرزان و ناباورانه حرفش را قطع کردم. نگذاشتم بگوید. حتی جرات گفتن این که «اگر شهید شدی شما را در کجای گلستان شهدا به خاک بسپارند؟ » را نداشتم.
آن نگاه معصومانه، آن چهره نورانی، در حال رسیدن به آرزوی خود بود. یاد دعای توسلهای آقا #مصطفی_ردانی_پور در سوسنگرد افتادم؛ یاد دعاهای کمیل، یاد گریههای بر سید الشهدا (علیهالسلام). آیا او در حال رسیدن به محضر اوصیا و اولیای الهی بود؟
هفت ماه بود که غزه در آتش کفر و نفاق می سوخت و جهان اسلام در سکوت، نظارهگر ظلم روز افزون صهیونیسم جهانی بود؛ در چنین شرایطی معلوم است که مردی چون حاج علی که مقاومت، او را به نام ابومهدی میشناسد، نگران شرایط موجود است و از خود بیخود میشود.
از همه جا صحبت کردیم. «یادت می آید برای مرتبه دوم تفأل به قرآن زدم و به لبنان رفتم، این بار گفتم من دو بار رفته ام؛ اکراه داشتم. اسم چند نفر را به آقا داده بودند. اسم مرا که دیده بودند، گفته بودند زاهدی برود. گفتم چشم، همین حالا می روم. به سید حسن گفتهام که مرتبه سوم آمدهام که شهید شوم.»
بعد با اشاره به شرایط سخت منطقه نبرد و لزوم جان فشانی برای مظلومان فلسطین گفت: «چند بار به سید حسن گفته ام که میخواهم بروم جلو، دوبار، سه بار، اصرار کرده ام ولی ایشان اجازه نمی دهند.»
شهید مقاومت به شدت معتقد بود که راهبرد جمهوری اسلامی و سوریه باید ضربه متقابل به اسرائیل باشد. رژیم صهیونیستی آن چند روز، هفت نفر از نیروهای او را در سوریه ترور کرده یا با موشک به شهادت رسانده بود.
حاج علی از دست دشمن عصبانی و به نظر او بهترین راهبرد نظامی، حمله به اسرائیل بود. می گفت: «راه حل این است.»
او با بیان این که در این نبرد، دشمن اصلی و هدف، باید اسرائیل باشد، گفت: «ما باید اسرائیل را بزنیم و از درگیری با آمریکا پرهیز کنیم؛ چون اسرائیل تلاش میکند آمریکا را وارد نبرد مستقیم کند تا فشار از او برداشته شود و مقاومت عراق و یمن به جای زدن اهداف آمریکایی، باید روی زدن اهداف اسرائیلی متمرکز شوند.»
پایان قسمت نوزدهم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج#سردار_شهید_طریق_القدس_حاج_علی_زاهدی
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandeganکانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
۱۴:۴۵
خاطرات فراموش شده(رزمندگان)
شــــــیرمردی از خط شــــــیر به یاد شهید طريق القدس سردار محمد رضا(حاج علی ) زاهدی نوشته:سردار سيد علی بنی لوحی قسمت نوزدهم: حاج علی بعد از هفت ماه دوری از خانواده، در نوروز ۱۴۰۳ یک هفته به اصفهان آمد. تا حالا این قدر ماندن او طولانی نشده بود. به این ماندنش حساس شده بودم؛ شک کرده بودم نکند خبری است. نکند بوی شهادت می آید. در آن چند روز که مصادف با ماه مبارک رمضان بود، به همه برادران و خانوادههای نزدیک افطاری داد و حلالیت طلبید. این کارهای او بیسابقه بود. همیشه وقتی به اصفهان می آمد خانه ما محل دیدار او با چند نفر از دوستان بود. این بار هم آمدند. آن شب، بچه های لشکر، خانه ما افطاری دعوت داشتند؛ حدود دویست نفر. او فهمید و من نگران از مسائل امنیتی به او گفتم: «بهتر است شما نیایید، همه میفهمند که ایران هستید!» قبول کرد و نیامد. من غصه ام شد از این همه مظلومیت، از این همه تنهایی. فردای آن روز تماس گرفت و گفت: «میخواهم شما را ببینم.» عرض کردم: «دیروز هم دیگر را دیدیم.» فرمود: «اشکالی دارد میخواهم تو را ببینم، نگاهت کنم؟» آمد. سه ساعت در محضر شهید زندهای بودم که فکر شهادتش مرا دیوانه میکرد. چند بار اشاره کرد؛ اما من لرزان و ناباورانه حرفش را قطع کردم. نگذاشتم بگوید. حتی جرات گفتن این که «اگر شهید شدی شما را در کجای گلستان شهدا به خاک بسپارند؟ » را نداشتم. آن نگاه معصومانه، آن چهره نورانی، در حال رسیدن به آرزوی خود بود. یاد دعای توسلهای آقا #مصطفی_ردانی_پور در سوسنگرد افتادم؛ یاد دعاهای کمیل، یاد گریههای بر سید الشهدا (علیهالسلام). آیا او در حال رسیدن به محضر اوصیا و اولیای الهی بود؟ هفت ماه بود که غزه در آتش کفر و نفاق می سوخت و جهان اسلام در سکوت، نظارهگر ظلم روز افزون صهیونیسم جهانی بود؛ در چنین شرایطی معلوم است که مردی چون حاج علی که مقاومت، او را به نام ابومهدی میشناسد، نگران شرایط موجود است و از خود بیخود میشود. از همه جا صحبت کردیم. «یادت می آید برای مرتبه دوم تفأل به قرآن زدم و به لبنان رفتم، این بار گفتم من دو بار رفته ام؛ اکراه داشتم. اسم چند نفر را به آقا داده بودند. اسم مرا که دیده بودند، گفته بودند زاهدی برود. گفتم چشم، همین حالا می روم. به سید حسن گفتهام که مرتبه سوم آمدهام که شهید شوم.» بعد با اشاره به شرایط سخت منطقه نبرد و لزوم جان فشانی برای مظلومان فلسطین گفت: «چند بار به سید حسن گفته ام که میخواهم بروم جلو، دوبار، سه بار، اصرار کرده ام ولی ایشان اجازه نمی دهند.» شهید مقاومت به شدت معتقد بود که راهبرد جمهوری اسلامی و سوریه باید ضربه متقابل به اسرائیل باشد. رژیم صهیونیستی آن چند روز، هفت نفر از نیروهای او را در سوریه ترور کرده یا با موشک به شهادت رسانده بود. حاج علی از دست دشمن عصبانی و به نظر او بهترین راهبرد نظامی، حمله به اسرائیل بود. می گفت: «راه حل این است.» او با بیان این که در این نبرد، دشمن اصلی و هدف، باید اسرائیل باشد، گفت: «ما باید اسرائیل را بزنیم و از درگیری با آمریکا پرهیز کنیم؛ چون اسرائیل تلاش میکند آمریکا را وارد نبرد مستقیم کند تا فشار از او برداشته شود و مقاومت عراق و یمن به جای زدن اهداف آمریکایی، باید روی زدن اهداف اسرائیلی متمرکز شوند.» پایان قسمت نوزدهم #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #سردار_شهید_طریق_القدس_حاج_علی_زاهدی کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
شــــــیرمردی از خط شــــــیر به یاد شهید طريق القدس سردار محمد رضا(حاج علی) زاهدینوشته:سردار سيد علی بنی لوحی قسمت پایانی:
حاج علی راهی شد. قلبم به شدت میتپید. شاید این آخرین دیدار باشد! ده جلد قرآن آوردم و صفحه اول آن را که سفید بود نشان دادم و گفتم: «اینجا چیزی بنویسید و التماس دعا بگویید و به خانواده و فرزندان و نزدیکان هدیه بدهید تا از شما یادگاری داشته باشند.»قرآن ها را گرفت.
بعد گفت: «یک بار به حضرت آقا قرآنی دادم که امضا کنند. با تعجب فرمودند من امضا کنم؟، و اکراه داشتند که قرآن امضا کنند. بعد طراحی صفحه را دیدند و در لابلای آن جای سفیدی پیدا کردند و امضا فرمودند.»
حاج علی از خط شیر و جبهه دارخوین شروع کرد و با زیارت امام رضا (علیهالسلام)، راهی جبهه مقاومت شد. اخلاص و صداقت او، مداومت در خودسازی، و ذکر و جمع همه خوبیها که برای ما حداقل عصاره ۱۳ هزار شهید بود، باعث شد به گونهای شهید شود که جمهوری اسلامی بتواند به بهانه آن، برای اولین بار و پس از هفتاد سال، اسرائیل را موشک باران کند.
در حقیقت شهید زاهدی با خون خود، آن راهبرد اصلی، یعنی زدن اسرائیل را راه گشایی کرد. ما به دنبال بهانهای میگشتیم و حمله به سفارت ایران در دمشق که از لحاظ دیپلماتیک تجاوز به خاک جمهوری اسلامی محسوب میشود، باعث شد قدرت پوشالی فساد در جهان، شکسته شود.
شهادت او موجب شد عظمت جمهوری اسلامی ایران ظاهر شود. شهید جبهه عشق، به دست اشقى الخلائق به شهادت رسید. او در سایه اخلاص، از خداوند مهربان نشان قبول مجاهدت دراز مدت خود را دریافت کرد.
ما اکنون عزادار دوری از او هستیم و دیدار به قیامت افتاده است. غم فقدان او برای ملت ایران، به ویژه هر که او را میشناخت، سنگین است.
بعضی وقت ها غصه او را میخوردم که نکند رفتنش غیر از شهادت باشد که الحمدلله شهادت نصیب او شد. باور من این بود که حاج علی یکی از سربازان و یاران خاص حضرت مهدی (عجل الله) در زمان حیاتش است. حالا من باید غصه خودم را بخورم.
حاج علی، شهیدِ بزرگ جبهه مقاومت شد، در حالی که بالاترین درجه رضایت ولی امر را در توشه دارد و عروج او در روز ۲۱ ماه مبارک رمضان، هم زمان با سالگرد شهادت مولای خود، آن هم در لباس مهاجر الی الله، مؤید مقام والای اوست.
حاج علی دست نیافتنی شد؛ مگر این که خداوند لطفی و کرمی و مرحمتی کند و غیر ممکن را ممکن سازد.والسلام
پایان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج#سردار_شهید_طریق_القدس_حاج_علی_زاهدی
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandeganکانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
حاج علی راهی شد. قلبم به شدت میتپید. شاید این آخرین دیدار باشد! ده جلد قرآن آوردم و صفحه اول آن را که سفید بود نشان دادم و گفتم: «اینجا چیزی بنویسید و التماس دعا بگویید و به خانواده و فرزندان و نزدیکان هدیه بدهید تا از شما یادگاری داشته باشند.»قرآن ها را گرفت.
بعد گفت: «یک بار به حضرت آقا قرآنی دادم که امضا کنند. با تعجب فرمودند من امضا کنم؟، و اکراه داشتند که قرآن امضا کنند. بعد طراحی صفحه را دیدند و در لابلای آن جای سفیدی پیدا کردند و امضا فرمودند.»
حاج علی از خط شیر و جبهه دارخوین شروع کرد و با زیارت امام رضا (علیهالسلام)، راهی جبهه مقاومت شد. اخلاص و صداقت او، مداومت در خودسازی، و ذکر و جمع همه خوبیها که برای ما حداقل عصاره ۱۳ هزار شهید بود، باعث شد به گونهای شهید شود که جمهوری اسلامی بتواند به بهانه آن، برای اولین بار و پس از هفتاد سال، اسرائیل را موشک باران کند.
در حقیقت شهید زاهدی با خون خود، آن راهبرد اصلی، یعنی زدن اسرائیل را راه گشایی کرد. ما به دنبال بهانهای میگشتیم و حمله به سفارت ایران در دمشق که از لحاظ دیپلماتیک تجاوز به خاک جمهوری اسلامی محسوب میشود، باعث شد قدرت پوشالی فساد در جهان، شکسته شود.
شهادت او موجب شد عظمت جمهوری اسلامی ایران ظاهر شود. شهید جبهه عشق، به دست اشقى الخلائق به شهادت رسید. او در سایه اخلاص، از خداوند مهربان نشان قبول مجاهدت دراز مدت خود را دریافت کرد.
ما اکنون عزادار دوری از او هستیم و دیدار به قیامت افتاده است. غم فقدان او برای ملت ایران، به ویژه هر که او را میشناخت، سنگین است.
بعضی وقت ها غصه او را میخوردم که نکند رفتنش غیر از شهادت باشد که الحمدلله شهادت نصیب او شد. باور من این بود که حاج علی یکی از سربازان و یاران خاص حضرت مهدی (عجل الله) در زمان حیاتش است. حالا من باید غصه خودم را بخورم.
حاج علی، شهیدِ بزرگ جبهه مقاومت شد، در حالی که بالاترین درجه رضایت ولی امر را در توشه دارد و عروج او در روز ۲۱ ماه مبارک رمضان، هم زمان با سالگرد شهادت مولای خود، آن هم در لباس مهاجر الی الله، مؤید مقام والای اوست.
حاج علی دست نیافتنی شد؛ مگر این که خداوند لطفی و کرمی و مرحمتی کند و غیر ممکن را ممکن سازد.والسلام
پایان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج#سردار_شهید_طریق_القدس_حاج_علی_زاهدی
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandeganکانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
۱۴:۴۶
۱۴:۴۷
۱۶:۴۴
خاطرات فراموش شده(رزمندگان)
قرائت سوره واقعه فراموش نشه
۱۶:۴۹
۱۷:۵۸
آذر ماه سال ۱۳۶۵ در گردان ویژه کوثر (لشکر ۱۷) آموزش غواصی و رزم در مرداب می دیدیم .فرمانده گردان آقای ابوالفضل شکارچی بود و من فرمانده گروهان یازهرا از بچه ای اراک و حومه. شهید عزیز سید ابراهیم میرجمالی هم معاون بنده بود.من معتقد بودم که باید هر شب گروهان را برای تمرین و آمادگی بیشتر درون باتلاق ببریم .جایی که آموزش می دیدیم منطقه خفاجیه و هور الهویزه بود و آبهای سردی داشت . خلاصه کلام اینکه (رس) بچه ها را می کشیدم .یک شب جمعه می بایست استراحت کنیم اما من تصمیم گرفتم همان شب نیز بچه ها را ساعت دو نیمه شب داخل هور و باتلاق ببرم.زود خوابیدم که ساعت دو نیمه شب بیدار شوم. وقتی بیدار شدم از دوستان پرسیدم ساعت دو شده است؟گفتند آره بلند شو بریم داخل باتلاق !!با سختی بلند شدم اما باز هم کسر خواب داشتم.... که متوجه شدم ساعت ده صبح است.نگو این علی اوسط خوشدونی حلوا خور که یکی از فرمانده دسته هام بود مخفیانه نصف شیشه اسپکتورانت کدئین رو ریخته بود توی غذای شام من .دیدم غذای شامم یک مزه خاص داره اما متوجه نشدم !!!ای سره خور خوشدونی خوب شد شب عملیات جان سالم بدر بردی !!!
راوی:غلامعباس حسن پور
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج #شهید_سید_ابراهیم_میر_جمالی
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandeganکانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
راوی:غلامعباس حسن پور
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج #شهید_سید_ابراهیم_میر_جمالی
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandeganکانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
۱۸:۲۶
۱۸:۲۶
۱۸:۲۹
۲:۵۰
۳:۲۹
۳:۳۰
1_1702916919.mp3
۰۴:۰۱-۹۸۶ کیلوبایت
۳:۳۰
۴:۰۴
خاطرات فراموش شده(رزمندگان)
از انجمن منحرف حجتیه و رهبر آن بیشتر بدانید از انتقاد علیه انقلاب و امام در حساسترین شرایط کشور تا کجفهمی و تحریفِ تاریخِ اسلام #اللهم_عجل_لولیک_الفرج کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
۴:۱۵
۹:۱۵
۱۱:۲۱
۱۱:۲۱
۱۱:۲۶