درگذشت نویسنده کویتی، عبدالله الجارالله، صاحب آن مقاله مشهور:
«هنگام مرگم نگران نخواهم بود… و اهمیتی به جسد پوسیدهام نخواهم داد… چراکه برادران مسلمانم کار لازم را انجام خواهند داد، یعنی:
لباسم را درمیآورند…
مرا غسل میدهند…
کفنم میکنند…
از خانهام بیرونم میبرند…
به خانه جدیدم (قبر) میبرند…
افراد زیادی برای تشییع جنازهام خواهند آمد…
حتی خیلیها کار و قرارشان را برای دفن من لغو میکنند…
در حالی که شاید بسیاریشان هیچگاه به نصیحتهایم فکر نکرده باشند…
وسایل من دور انداخته میشود…
کلیدهایم…
کتابهایم…
کیفم…
کفشهایم…
لباسهایم و …
و اگر خانوادهام توفیق یابند، آنها را صدقه میدهند تا به من نفعی برسد…
مطمئن باشید دنیا برایم غمگین نمیشود…
حرکت دنیا متوقف نمیشود…
اقتصاد ادامه مییابد…
شخص دیگری جای مرا در کار میگیرد…
و داراییهایم حلال به وارثانم میرسد…
در حالی که من باید درباره همه آنها پاسخگو باشم!
چه کم و چه زیاد… حتی کوچکترین چیزها…
نخستین چیزی که پس از مرگ از من میافتد، نام من است!
پس وقتی بمیرم میگویند: جنازه کجاست؟و نامم را صدا نمیزنند!
وقتی میخواهند برایم نماز بخوانند، میگویند: جنازه را بیاورید!و باز نامم را نمیبرند!
وقتی شروع به دفنم میکنند، میگویند: میت را نزدیک کنید…و نامی از من نمیبرند!
بنابراین، نه نسبم فریبم دهد… نه قبیلهام… نه مقامم… و نه شهرت من!
چه دنیای بیارزشی… و چه عظیم است آنچه در پیش داریم!
ای انسانی که اکنون زندهای… بدان که اندوه برایت به سه گونه خواهد بود:
کسانی که تو را سطحی میشناسند، میگویند: بیچاره…
دوستانت… ساعاتی یا چند روزی غمگین میشوند… سپس به حرف و خنده بازمیگردند!
و اندوه عمیق در خانهات خواهد بود… خانوادهات یک هفته، دو هفته، یک ماه، دو ماه یا شاید یک سال غمگین باشند…و سپس تو را در بایگانی خاطرات میگذارند!
داستان تو در میان مردم پایان یافت…و داستان واقعیات آغاز شد…
از تو جدا شد:
زیبایی…
مال…
سلامتی…
فرزند…
خانهها و کاخها را ترک کردی…و همسرت را نیز…
و تنها چیزی که با تو ماند، عملت بود…و زندگی واقعی تازه آغاز شد!
و اینجاست که باید بپرسی:از اکنون برای قبر و آخرتت چه آماده کردهای؟
این حقیقتی است که نیاز به تأمل دارد…
پس بکوش بر:
انجام واجبات…
انجام نوافل (عبادات مستحبی)…
صدقه پنهانی…
عمل صالح…
نماز شب…
شاید نجات یابی…
اگر اکنون که زندهای، مردم را با این مقاله به یاد خدا بیندازی، اثر این یادآوری را در میزان حسناتت در قیامت خواهی یافت، انشاءالله…
و یادآوری کن که یادآوری برای مؤمنان سودمند است.
چرا مرده اگر بازگردد، صدقه را انتخاب میکند؟ چنانکه خداوند فرمود:
«رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِی إِلَىٰ أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ» (منافقون: ۱۰)
و نگفت: عمره میرفتم… یا نماز میخواندم… یا روزه میگرفتم…
علما گفتهاند:مرده فقط صدقه را یاد میکند، چون اثر عظیمش را پس از مرگ دیده است!
پس بسیار صدقه بدهید!
و یکی از بهترین صدقهها اکنون همین ۱۰ ثانیهای است که برای نشر این سخن با نیت خیرخواهی صرف میکنی…
که سخن نیک نیز صدقه است.
#بصیرت_خوشاب @khoshab1
«هنگام مرگم نگران نخواهم بود… و اهمیتی به جسد پوسیدهام نخواهم داد… چراکه برادران مسلمانم کار لازم را انجام خواهند داد، یعنی:
لباسم را درمیآورند…
مرا غسل میدهند…
کفنم میکنند…
از خانهام بیرونم میبرند…
به خانه جدیدم (قبر) میبرند…
افراد زیادی برای تشییع جنازهام خواهند آمد…
حتی خیلیها کار و قرارشان را برای دفن من لغو میکنند…
در حالی که شاید بسیاریشان هیچگاه به نصیحتهایم فکر نکرده باشند…
وسایل من دور انداخته میشود…
کلیدهایم…
کتابهایم…
کیفم…
کفشهایم…
لباسهایم و …
و اگر خانوادهام توفیق یابند، آنها را صدقه میدهند تا به من نفعی برسد…
مطمئن باشید دنیا برایم غمگین نمیشود…
حرکت دنیا متوقف نمیشود…
اقتصاد ادامه مییابد…
شخص دیگری جای مرا در کار میگیرد…
و داراییهایم حلال به وارثانم میرسد…
در حالی که من باید درباره همه آنها پاسخگو باشم!
چه کم و چه زیاد… حتی کوچکترین چیزها…
نخستین چیزی که پس از مرگ از من میافتد، نام من است!
پس وقتی بمیرم میگویند: جنازه کجاست؟و نامم را صدا نمیزنند!
وقتی میخواهند برایم نماز بخوانند، میگویند: جنازه را بیاورید!و باز نامم را نمیبرند!
وقتی شروع به دفنم میکنند، میگویند: میت را نزدیک کنید…و نامی از من نمیبرند!
بنابراین، نه نسبم فریبم دهد… نه قبیلهام… نه مقامم… و نه شهرت من!
چه دنیای بیارزشی… و چه عظیم است آنچه در پیش داریم!
ای انسانی که اکنون زندهای… بدان که اندوه برایت به سه گونه خواهد بود:
کسانی که تو را سطحی میشناسند، میگویند: بیچاره…
دوستانت… ساعاتی یا چند روزی غمگین میشوند… سپس به حرف و خنده بازمیگردند!
و اندوه عمیق در خانهات خواهد بود… خانوادهات یک هفته، دو هفته، یک ماه، دو ماه یا شاید یک سال غمگین باشند…و سپس تو را در بایگانی خاطرات میگذارند!
داستان تو در میان مردم پایان یافت…و داستان واقعیات آغاز شد…
از تو جدا شد:
زیبایی…
مال…
سلامتی…
فرزند…
خانهها و کاخها را ترک کردی…و همسرت را نیز…
و تنها چیزی که با تو ماند، عملت بود…و زندگی واقعی تازه آغاز شد!
و اینجاست که باید بپرسی:از اکنون برای قبر و آخرتت چه آماده کردهای؟
این حقیقتی است که نیاز به تأمل دارد…
پس بکوش بر:
انجام واجبات…
انجام نوافل (عبادات مستحبی)…
صدقه پنهانی…
عمل صالح…
نماز شب…
شاید نجات یابی…
اگر اکنون که زندهای، مردم را با این مقاله به یاد خدا بیندازی، اثر این یادآوری را در میزان حسناتت در قیامت خواهی یافت، انشاءالله…
و یادآوری کن که یادآوری برای مؤمنان سودمند است.
چرا مرده اگر بازگردد، صدقه را انتخاب میکند؟ چنانکه خداوند فرمود:
«رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِی إِلَىٰ أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ» (منافقون: ۱۰)
و نگفت: عمره میرفتم… یا نماز میخواندم… یا روزه میگرفتم…
علما گفتهاند:مرده فقط صدقه را یاد میکند، چون اثر عظیمش را پس از مرگ دیده است!
پس بسیار صدقه بدهید!
و یکی از بهترین صدقهها اکنون همین ۱۰ ثانیهای است که برای نشر این سخن با نیت خیرخواهی صرف میکنی…
که سخن نیک نیز صدقه است.
#بصیرت_خوشاب @khoshab1
۱۵:۳۲
بسیار مهم است که بگذارید بعضی چیزها از بین بروند. خودتان را از آنها رها سازید و از دستشان خلاص شوید. منتظر نباشید تا قدر تلاشهایتان را بشناسند و عشقتان را بفهمند.در را ببندید،آهنگ را عوض کنید،خانهتکانی کنید،گرد و غبارها را بتکانید،از آنچه هستید دست برداریدو به آنچه که واقعا هستید روی آورید.
بخشی از رشد زندگی شما در رها کردن وضعیتها، انسانها و چیزهایی نهفته است که شما را سرکوب میکنند، انرژی و زمان شما را هدر میدهند و در یک کلام از شما فردی نیازمند میسازند./پائولو_کوئيلو/ " انسان جدید زندگی جدید "بصیرتخوشاب @khoshab1
بخشی از رشد زندگی شما در رها کردن وضعیتها، انسانها و چیزهایی نهفته است که شما را سرکوب میکنند، انرژی و زمان شما را هدر میدهند و در یک کلام از شما فردی نیازمند میسازند./پائولو_کوئيلو/ " انسان جدید زندگی جدید "بصیرتخوشاب @khoshab1
۱۹:۳۶
تنها گوشهای از پازل تغییر پارادایم مدنظر حضرات است؛ که البته این گام میانی و در حکم کاتالیزور برای رسیدن برای انتقال کامل قدرت به حکام دستنشانده محلی و مورد تایید طرف خارجی، فدرالیسم جغرافیایی [تجزیه کشور] و سپس پاکسازی [انتقام] از عوامل حاکمیت سابق(!) خواهد بود.
بازپسگیری تهران از عناصر #نفوذی، شبکه کودتا و جریان خبیث و جاسوسِ رفورمیست؛ بدون تعلل و هرگونه رحم ، باید این شبکه خائن و نقابدار را بههرشکل ممکن از ارکان تصمیمسازی و تصمیمگیری برکنار، و خطرات آنها را با قید فوریت خنثی کرد.
#بصیرتخوشاب @khoshab1
۵:۴۱
#سعدی #کتاب @khoshab1
۴:۲۲
زندگی کتابی نیست که نوشته شده باشد،بلکه دفتریست که قلمش در دست توست.میتوانی معنایی بسازی،از اضطراب، آگاهی،و از رنج، رشد.زندگی را چون دعوتی بپذیر؛دعوتی برای زیستنی آگاهانه …
@khoshab1
@khoshab1
۴:۳۸
°°
°°هر روز یک فرصت است برای جبرانِ آنچه که دیروز حسرتش برایت ماند و تلاش برای فردایی که آرزویش را داری؛ پس امروزت را دریاب بی اندوهِ گذشته و به اُمیدِ آینده
🪴#بصیرت_خوشاب @khoshab1
۵:۱۵
- آیا وفاق یعنی اصلاحطلبان انقلابی شوند یا انقلابیها اصلاحطلب؟
- آیا وفاق به معنای واگذاری دولت توسط اصلاحطلبان به جریان انقلابی است؟
- آیا وفاق یعنی سرکوب نقد و محدود کردن آزادی بیان فعالان سیاسی؟
- آیا وفاق به معنای تبعیت کامل یک جریان از جریان دیگر است؟
وفاق واقعی یعنی تعامل سازنده، همکاری متقابل، برجسته کردن اشتراکات، پذیرش اختلافنظرها، نقد منصفانه و تلاش برای حل مشکلات کشور. وفاق به معنای اتحاد در برابر دشمنان و حفظ انسجام ملی است.
اگر شخصیتی سیاسی، چه اصلاحطلب و چه انقلابی، مرتکب خطا یا اظهارنظر اشتباهی شود، آیا باید با دامن زدن به اختلافات، وحدت ملی را تضعیف کرد؟
آیا این رویکرد راه را برای نفوذ دشمن هموار نمیکند؟
نقد منصفانه، با هدف اصلاح خطاها و تقویت نقاط ضعف، ضروری است، اما نباید ریشههای وفاق و انسجام ملی را هدف قرار داد. خطای هر فرد یا گروه را باید به حساب خودشان گذاشت، نه به پای دولت یا جریانهای سیاسی. تخریب وفاق ملی به بهانه خطای یک فرد، هزینهای غیرقابل جبران برای کشور است.
آیا فهم این موضوع تا این حد دشوار است که ماههاست برخی افراد وفاق ملی را زیر سؤال میبرند؟ رهبر معظم انقلاب بهصراحت فرمودند: > «باید همه به رئیسجمهور منتخب در ادای وظایف کمک کنیم و از بن دندان باور کنیم که موفقیت ایشان، پیروزی همه ماست.» (بیانات رهبر انقلاب در دیدار با رئیس و نمایندگان مجلس دوازدهم، ۳۱ تیر ۱۴۰۳)
آیا این کلام صریح، بخشی از معنای وفاق نیست؟
#بصیرت_خوشاب @khoshab1
۹:۱۷
نماینده مجلس : هواپیمایی آسمان با ۲۵۰۰ نیرو، فقط یک هواپیما دارد!
خضریان:
هواپیمایی آسمان امروز با باندبازی، لابیبازی و حضور افراد فاقد صلاحیت در مدیریت آن در شرایطی قرار گرفته که فقط یک هواپیما دارد.
حتی در یکی از شهرستانهای مراکز استان ۵۰۰ نفر هر روز صبح کارت ورود میزنند و عصر کارت خروج میزنند و کار نمیکنند.
#بصیرتخوشاب @khoshab1
خضریان:
۵:۱۷
۱۳:۵۸
#بصیرتخوشاب @khoshab1
۱۳:۳۷
دیوانه بمانید، اما مانند عاقلان رفتار کنید.
خطر متفاوت بودن را بپذیرید، اما بیاموزید که بدون جلب توجه متفاوت باشید./پائولو_کوئلیو
#بصیرت_خوشاب @khoshab1
خطر متفاوت بودن را بپذیرید، اما بیاموزید که بدون جلب توجه متفاوت باشید./پائولو_کوئلیو
#بصیرت_خوشاب @khoshab1
۱۱:۲۳
حتی اگر هیچکس تو را ندید،خدا دید و همین کافی است.
هیچ شبی بی پایان نیست.سپیده دم حتما می آید و تو با آن دوباره می درخشی
#بصیرتخوشاب #امید #هوش_مصنوعی
@khoshab1
هیچ شبی بی پایان نیست.سپیده دم حتما می آید و تو با آن دوباره می درخشی
#بصیرتخوشاب #امید #هوش_مصنوعی
@khoshab1
۵:۱۵
دنیا مثل یک کوه میمونه. هر چیزی که توی اون بگی—چه خوب، چه بد—همون رو بهت برمیگردونه. اگه فکر کنید حرف خوبی زدی ولی جواب بدی شنیدی، بدون اشتباه میکنید.
چون محاله بلبل توی کوه آواز بخونه و صدای زاغ برگرده،
یا آدم حرف بزنه و صدای خر از کوه دربیاد.
پس اگه صدای بدی شنیدی، مطمئن باش خودت هم همونطور حرف زدی./برگرفته از کتاب فیه ما فیه مولانا
این حکایت، یک درس عمیق دارد:
هر چیزی که از جهان میشنوی، بازتاب خودته.
اگر بدی دیدی، اول به خودت نگاه کن؛ شاید ناخودآگاه بدی گفتی یا کردی.
جهان مثل آینهست یا مثل پژواک کوه—هر چی بفرستی، همون رو پس میگیری.
#بصیرت_خوشاب @khoshab1
چون محاله بلبل توی کوه آواز بخونه و صدای زاغ برگرده،
یا آدم حرف بزنه و صدای خر از کوه دربیاد.
پس اگه صدای بدی شنیدی، مطمئن باش خودت هم همونطور حرف زدی./برگرفته از کتاب فیه ما فیه مولانا
این حکایت، یک درس عمیق دارد:
#بصیرت_خوشاب @khoshab1
۰:۳۷
۹:۰۵
۵:۰۶
در میان طوفانهای زندگیچون درختی استوار بمانریشههای امیدت تو را به سوی خورشید هدایت میکنند.
#بصیرتخوشاب #هوش_مصنوعی @khoshab1
#بصیرتخوشاب #هوش_مصنوعی @khoshab1
۱۳:۰۸
#حکایت
چند روز پیش بهعنوان مسافر سفری با اسنپ داشتم.
اون روز به قول بعضی ها خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم، آخه باتری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود.راننده حدوداً۴۰ساله بود. آرامش عجیبی که داشت باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیام بگم. هیچی نگفت و فقط گوش میکرد. صحبتم که تموم شد، گفتیه قضیهای رو برات تعریف میکنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹تومنی ۱۲ شده بود.گفتم: بفرمایید....
راننده تعریف کرد: یه مسافری بود همسنوسال خودم، حدوداً ۴۰ساله. خیلی عصبانی بود. وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده گفت: چرا اینقدر همکاراتون ... هستند. از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود.گفتم: چطور شده؟ مسافر گفت: هشت بار درخواست دادم و رانندهها گفتن یک دقیقه دیگه میرسن و بعد لغو کردن.من بهش گفتم: حتماً حکمتی داشته، خودتو ناراحت نکن...
این جمله بیشتر عصبانیاش کرد و گفت: حکمت کیلو چنده؟ این چیزا چیه کردن تو مختون؟ بعد با گوشیاش تماس گرفت. مدام پشت گوشی دعوا میکرد و حرص میخورد. (بازاری بود و کلی ضرر کرده بود.)حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد و من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردمسن خطرناکی هست. معمولاً همه تو این سن فوت میکنن. چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول میکشه...
من پرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان... هستم و مسافر نمیدونست.خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان، کرایه هم که هیچی!!!دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم.من اون موقع شیفت بیمارستان بودم. تازه اون موقع فهمید که من سرپرستار بخشم.اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادوشده به من داد.گفتم:دیدی حکمتی داشته. خدا خواسته اون هشت همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری.تو فکر رفت و لبخند زد.....
من اون موقع بهشدت ۴میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچکسی نبود به من قرض بده.رفتم خونه و کادوی مسافر رو باز کردم. تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود!حکمت خدا دوطرفه بود. هم اون مسافر زنده موند، هم من سکه رو ۴میلیون و ۴۰۰هزار تومن فروختم و مشکلم حل شد.همیشه بدشانسی، بدشانسی نیست. ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم.اینا رو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باتری و زاپاسم ناراحتیمو فراموش کردم.
#بصیرتخوشاب
@khoshab1
چند روز پیش بهعنوان مسافر سفری با اسنپ داشتم.
اون روز به قول بعضی ها خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم، آخه باتری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود.راننده حدوداً۴۰ساله بود. آرامش عجیبی که داشت باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیام بگم. هیچی نگفت و فقط گوش میکرد. صحبتم که تموم شد، گفتیه قضیهای رو برات تعریف میکنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹تومنی ۱۲ شده بود.گفتم: بفرمایید....
راننده تعریف کرد: یه مسافری بود همسنوسال خودم، حدوداً ۴۰ساله. خیلی عصبانی بود. وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده گفت: چرا اینقدر همکاراتون ... هستند. از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود.گفتم: چطور شده؟ مسافر گفت: هشت بار درخواست دادم و رانندهها گفتن یک دقیقه دیگه میرسن و بعد لغو کردن.من بهش گفتم: حتماً حکمتی داشته، خودتو ناراحت نکن...
این جمله بیشتر عصبانیاش کرد و گفت: حکمت کیلو چنده؟ این چیزا چیه کردن تو مختون؟ بعد با گوشیاش تماس گرفت. مدام پشت گوشی دعوا میکرد و حرص میخورد. (بازاری بود و کلی ضرر کرده بود.)حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد و من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردمسن خطرناکی هست. معمولاً همه تو این سن فوت میکنن. چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول میکشه...
من پرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان... هستم و مسافر نمیدونست.خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان، کرایه هم که هیچی!!!دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم.من اون موقع شیفت بیمارستان بودم. تازه اون موقع فهمید که من سرپرستار بخشم.اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادوشده به من داد.گفتم:دیدی حکمتی داشته. خدا خواسته اون هشت همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری.تو فکر رفت و لبخند زد.....
من اون موقع بهشدت ۴میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچکسی نبود به من قرض بده.رفتم خونه و کادوی مسافر رو باز کردم. تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود!حکمت خدا دوطرفه بود. هم اون مسافر زنده موند، هم من سکه رو ۴میلیون و ۴۰۰هزار تومن فروختم و مشکلم حل شد.همیشه بدشانسی، بدشانسی نیست. ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم.اینا رو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باتری و زاپاسم ناراحتیمو فراموش کردم.
#بصیرتخوشاب
۲:۰۹
ایران در مدار #انرژی:گزارش نبرد با ناترازی
نگاهی به بخشی از اقدامات دولت برای توسعه نیروگاههای تجدیدپذیر و مدیریت بحران انرژی در حوزه برق و آب
#بصیرتخوشاب #اینفوگرافی@khoshab1
نگاهی به بخشی از اقدامات دولت برای توسعه نیروگاههای تجدیدپذیر و مدیریت بحران انرژی در حوزه برق و آب
#بصیرتخوشاب #اینفوگرافی@khoshab1
۷:۱۶