۱۵ تیر ۱۴۰۲
بازارسال شده از Tulgi
۱۲:۲۱
بازارسال شده از Tulgi
I think you'd like this story: "Yes My Lord [VKOOK]" by ZERONT on Wattpad https://www.wattpad.com/story/181410358?utm_source=android&utm_medium=ir.nasim&utm_content=share_reading&wp_page=reading&wp_uname=SetayeshRajabi0&wp_originator=phSyMTEOwaqbGuRdwaBwLyKhtUlZwrjZMOeXlYsL/6sMgKS5ss2jDnPL5cY4A/v1auTroyMHKJyudcA788acsocYSSVyz3xCQeziDog10Bff6PKM808hstg0p56prfk3
۱۲:۲۱
کدومتون گی دوست دارید؟
خودم به شخصه خیــــــــــلی
خودم به شخصه خیــــــــــلی
۱۲:۲۳
بچه ها اگر دنبال فیکی می گردید که اسمش رو می دونید ولی پیداش نمی کنین بهم پیام بدین توی پی وی و اسم فیک رو بگید براتون می زارم
۱۲:۲۶
Fis: two tribes Genre: #Tolgi Part: 30
خلاصه: پارک مین هی دختری است که به دلیل اینکه پدر و مادر خود را از دست داده در پرورشگاه می ماند و هفته ی دیگه میره توی 18 سالگی و باید از پرورشگاه برود و برای خود زندگی جدیدی درست کند روزی که از پرورشگاه می رود تصمیم می گیرد با دوست پسر خود کیم مینسوک زندگی کند ولی دوست پسر خود را وقتی می بیند که توی خیابون داشت دختر دیگه رو می بوسید اونجا بود که دومین صربه ی سخت زندگی خود را خورد
ولی چی میشه که این دختر وقتی از تواب بلند میشه توی دنیای جدیدی پا گذاشته باشه#Tolgi
خلاصه: پارک مین هی دختری است که به دلیل اینکه پدر و مادر خود را از دست داده در پرورشگاه می ماند و هفته ی دیگه میره توی 18 سالگی و باید از پرورشگاه برود و برای خود زندگی جدیدی درست کند روزی که از پرورشگاه می رود تصمیم می گیرد با دوست پسر خود کیم مینسوک زندگی کند ولی دوست پسر خود را وقتی می بیند که توی خیابون داشت دختر دیگه رو می بوسید اونجا بود که دومین صربه ی سخت زندگی خود را خورد
ولی چی میشه که این دختر وقتی از تواب بلند میشه توی دنیای جدیدی پا گذاشته باشه#Tolgi
۱۲:۴۰
فردا پارت جدیدش رو می زارم امیدوارم ازش خوشتون بیاد
۱۲:۴۲
۱۶ تیر ۱۴۰۲
two tribes Part 1:وارد پرورشگاه که شد آقای چوی از توی اتاقش بیرون اومد و داشت به سمتش می اومد و به نظر می رسید که عصبیه و داشت با خودش حرف می زد، وقتی به سمتش رسید همچین فریادی زد که از جاش پرید.
*مـین هـــی کـــجـــا بودیــــــــی؟
+آقای چوی باز چیشده که داری داد میزنی؟
*ساعت 6 شده ولی تو نمی دونی باید قبل از ساعت 6 توی خوابگاه باشی؟ من الان جواب خانم مدیر رو چی بدم؟ بچه چرا همش من رو توی دردسر می ندازی؟
+ اومو آقای چوی چرا ایقدر شلوغش می کنی هفته ی دیگه 18 سالم میشه ایقدر حرس نخور بعدشم تو که به خانم مدیر نمی گی نه؟
*بچه بیا برو تو تا کار دستت ندادم
+باشه باشه رفتم
خوب از اونجایی که باید از پرورشگاه می رفتم دیگه جایی رو نداشتم که برم وقتی که بچه بودم پدر مادرم مردن، مادرم وقتی منو به دنیا آورد مرد و پدرم به دلیل اینکه انگار بعد از مرگ مادرم زندگی براش معنی نداشت خودکشی کرد و من رو به پرورشگاه آوردن و الان 17 سالمه و هفته ی دیگه باید از ایتجا برم از اونجایی که جایی رو ندارم تصمیم گرفتم برم پیش جونگ سوگ دوست پسرم پارسال باهاش آشنا شده بودم و الان رابطه ی خوبی داشتیم همین که خواستم در اتاق رو باز کنم و برن توی اتاق یکی از دختر ها صدام زد
-پارک مین هی برو ببین خانم مدیر چیکار داره
+باشه مرسی که گفتی
به سمت دفتر مدیر راه افتادم در زدم و وارد شدم
+سلام خانم مدیر کاری باهام داشتین؟
-اوه اره مین هی عزیزم بیا بشین
با دست به مبل روبروی میزش اشاره کرد روی مبل نشستم سرم رو بالا گرفتم و منتظر شدم تا حرفش رو بزنه
-مین هی زیاد وقتت رو نمی گیره و می رم سراغ اصل مطلب خودت میدونی که هفتهی دیگه 18 سالت میشه و باید از اینجا بری پس من هم تصمیم گرفتم به عنوان بدرقه برات یه جشن بگیرم نظرت چیه؟
+من مشکلی ندارم هرجور که خودتون دوست دارید
و بعد از توی اتاق خارج شدم حداقل بعد 18 سال یه کاری برام انجام می داد با خودم گفتم و به سمت اتاق راه افتادم.
The end of the first part
#Tolgi
*مـین هـــی کـــجـــا بودیــــــــی؟
+آقای چوی باز چیشده که داری داد میزنی؟
*ساعت 6 شده ولی تو نمی دونی باید قبل از ساعت 6 توی خوابگاه باشی؟ من الان جواب خانم مدیر رو چی بدم؟ بچه چرا همش من رو توی دردسر می ندازی؟
+ اومو آقای چوی چرا ایقدر شلوغش می کنی هفته ی دیگه 18 سالم میشه ایقدر حرس نخور بعدشم تو که به خانم مدیر نمی گی نه؟
*بچه بیا برو تو تا کار دستت ندادم
+باشه باشه رفتم
خوب از اونجایی که باید از پرورشگاه می رفتم دیگه جایی رو نداشتم که برم وقتی که بچه بودم پدر مادرم مردن، مادرم وقتی منو به دنیا آورد مرد و پدرم به دلیل اینکه انگار بعد از مرگ مادرم زندگی براش معنی نداشت خودکشی کرد و من رو به پرورشگاه آوردن و الان 17 سالمه و هفته ی دیگه باید از ایتجا برم از اونجایی که جایی رو ندارم تصمیم گرفتم برم پیش جونگ سوگ دوست پسرم پارسال باهاش آشنا شده بودم و الان رابطه ی خوبی داشتیم همین که خواستم در اتاق رو باز کنم و برن توی اتاق یکی از دختر ها صدام زد
-پارک مین هی برو ببین خانم مدیر چیکار داره
+باشه مرسی که گفتی
به سمت دفتر مدیر راه افتادم در زدم و وارد شدم
+سلام خانم مدیر کاری باهام داشتین؟
-اوه اره مین هی عزیزم بیا بشین
با دست به مبل روبروی میزش اشاره کرد روی مبل نشستم سرم رو بالا گرفتم و منتظر شدم تا حرفش رو بزنه
-مین هی زیاد وقتت رو نمی گیره و می رم سراغ اصل مطلب خودت میدونی که هفتهی دیگه 18 سالت میشه و باید از اینجا بری پس من هم تصمیم گرفتم به عنوان بدرقه برات یه جشن بگیرم نظرت چیه؟
+من مشکلی ندارم هرجور که خودتون دوست دارید
و بعد از توی اتاق خارج شدم حداقل بعد 18 سال یه کاری برام انجام می داد با خودم گفتم و به سمت اتاق راه افتادم.
The end of the first part
#Tolgi
۲۰:۲۱
دوستان پارت اول دو قبیله
امیدارم ازش خوشتون بیاد
امیدارم ازش خوشتون بیاد
۲۰:۲۲
۳ مرداد ۱۴۰۲
سیلام به داداشاییی گلم خوبید؟#jeon
۱۸:۱۶
ببخشید دیر اومدم......مریض شده بودم.....کلاس داشتم تازه سرم خلوته....#jeon
۱۸:۱۸
سلاممم
من اد جدیدم میتونید منو با
#سجین بشناسید
و فیک نویسم
من اد جدیدم میتونید منو با
#سجین بشناسید
و فیک نویسم
۱۸:۲۷
۱۸:۳۹
۱۸:۵۲
۱۸:۵۳
۱۸:۵۶
۱۹:۰۵
۱۹:۱۸
۱۹:۱۸
۱۹:۱۸
۲۳ مرداد ۱۴۰۲
سلاممم.....ببخشید واسه چند تا دلایل من از چنل میرمممم#jeon
۲۰:۱۱