عکس پروفایل مامان های کیمیاگرم

مامان های کیمیاگر

۲۴۷عضو
عکس پروفایل مامان های کیمیاگرم
۲۴۷ عضو

مامان های کیمیاگر

سلاماینجا دورِ هم جمع شدیم تا بهترین لحظه هامون رو در کیمیا با هم اشتراک بذاریمundefinedundefined

۲۶ اردیبهشت

اویشن از کوه چیده بودیم، برای همسایه یه ظرف بردیم.#دوستی_۵@kimia_bot

۱۶:۰۱

۲۷ اردیبهشت

خیلی خوب بود وقتی در کنار مادرم و همسرم و بچه هام یه صبحانه مفصل خوردم حالم اون روز خیلی خوب بود و سر حال بودم
#آشپزی_۷@kimia_bot

۶:۰۲

thumnail
#بخور_بخور_۲@kimia_bot

۶:۰۳

بلد نبودم اپلیکیشن نصب کنم در اولین فرصت که یاد بگیرم و نصب کنم براتون گزارش میفرستم.
#ورزش_۷@kimia_bot

۶:۰۳

۲۹ اردیبهشت

thumnail
یه لیوان چایی تازه دم برای آقای نظافتچی ساختمون#دوستی_۵@kimia_bot

۱۰:۲۶

سلام وقتتون بخیر ما خانوادگی میریم فروشگاه و خرید کلی میکنیم و معمولا آخر هفته ها واسش وقت میذاریم.#دو_نفره_۶@kimia_bot

۱۰:۲۸

سلام من یه سفره متفاوت انداختم با ظرفای جدید سفره رو تزیین کردم ولی چون همزمان مهمون هم داشتیم روم نشد عکس بگیرم.#آشپزی_۷@kimia_bot

۱۰:۲۹

thumnail
#بخور_بخور_۳@kimia_bot

۱۰:۳۷

thumnail
#آشپزی_۷@kimia_bot

۱۰:۴۰

قراره هفته بعد بریم رستورانundefined
#دو_نفره_۵@kimia_bot

۱۰:۴۴

thumnail
دمنوش چای سبز و به
#بخور_بخور_۵@kimia_bot

۱۰:۴۶

سلام قرار بود اخر هفته بریم استخر یا یه والیبال با یه دوست بازی کنیم چون دخترم امتحان ریاضی داشت نشد که بریم اما با یه همکلاسی دخترم و مادرش بعد از تمرین ریاضی 4 نفری یه وسطی بازی کردیم هم بچه ها خستگی درس خوندن از تنشون در امد هم من چالش اخر هفته ی خودم را انجام داد.
#ورزش_۳@kimia_bot

۱۰:۴۷

نشد تماسم بی بهونه باشه اما تماس گرفتم ولی امروز یه سه نفره با طعم کشتی داشتیم با پدر خانواده قشنگ حال پدر و پسر و جا آوردمundefined
#دو_نفره_۶@kimia_bot

۱۰:۴۸

thumnail
امروزکه رفتیم روستا دیدن پدرمادرامون؛صبح برای مامانم رنگ مویی که دوست داره خریدم بردم بهش دادم خیلی خوشحال شد🥰پدرم خونه نبود undefinedمثل همیشه گوسفنداشو برده بود صحرا .بعداز یه ساعت گپ زدن با مامانم؛ دیگه رفتیم خونه پدرشوهرم چون مادرشوهرمم تنها بود و گفته بود ناهار بریم اونجا
بعدازظهر، همسرم که بیرون بود؛ زنگ زد گفت پدرت با گوسفنداش پشت خونه رسیده؛ اگه خواستی براش چایی ببر..زود یه لیوان چایی پر کردم با دخترم رفتیم پشت خونه ها دیدیم پدرم اونجاستundefinedیه چایی خورد و حرف زدیم خیلی خوشحال شدundefined دوباره برگشتم یه لیوان دیگه چایی ریختم بردم براش🥰 بعد تخمه بردم کلی کیف کرد گفت کاش همیشه تو بیای استقبالم شارژم کردیundefinedundefinedبعدشم بردم استکان و قندونو گذاشتم خونه ی مادرشوهرم و همراه بابام و دخترم گوسفندارو بردیم خونه شون یعنی همراهیش کردیم با اینکه سرد بود و سخت بود یه تپه ای بالا رفتیم و رسیدیم خونه پدرم و بازم نشستم با مامانم یکم صحبت کردم و با دخترم پیاده برگشتیم خونه پدرشوهرم.
#دوستی_۴@kimia_bot

۱۰:۵۰

thumnail
#دوستی_۴@kimia_bot

۱۰:۵۱

برای یکی از نزدیکانم که سالها متحمل زخم زبان و عذابش بودم و سه سالی هست ‌که دیگه ازش نمیرنجم و دلمم براش میسوزه دعا کردم خدا بهش سلامتی روانی بده روحش بزرگ بشه حالش بهتر بشه و خدا بهش هرچقدر از هرچی میخاد بدهundefinedیکی هم هست دعاش کردم خدا به زودی دامنشو سبز کنه ان شاءاللهundefined
#دوستی_۶@kimia_bot

۱۱:۰۳

thumnail
بعد کمکش کردم گلدوناشو آورد چید تو حیاط گفتم نگران نباش بهشون آب میدم. سنشون بالاست و فقط یه دختر دارن خیلی وقتا میاد تو حیاط گپ میزنیم.#دوستی_۵@kimia_bot

۱۱:۰۵

thumnail
#بخور_بخور_۶@kimia_bot

۱۱:۰۶

۳۰ اردیبهشت

چالش برای همسایه سوغاتی بردم.
#دوستی_۵@kimia_bot

۷:۲۸

امروز ما باهم به مسجد رفتیم و قراره دونات خونگی بخوریم.
#دو_نفره_۶@kimia_bot

۷:۲۹