بله | کانال ২ ׁ.کلبه کرومی 🌷🚺 ⪩⪨ ּ
عکس پروفایل ২ ׁ.کلبه کرومی 🌷🚺 ⪩⪨ ּ

২ ׁ.کلبه کرومی 🌷🚺 ⪩⪨ ּ

۱,۴۲۲عضو
چنلو چی کنیم بگین undefinedundefined

۹:۵۰

بگین من برم بیام

۹:۵۱

راستی من مالک صوفیام

۹:۵۱

بازارسال شده از ২ ׁ.کلبه کرومی 🌷🚺 ⪩⪨ ּ
چنلو چی کنیم بگین undefinedundefined

۹:۵۱

اگه همین بمونهundefinedاگه خدمات شهundefinedاگه فرم شه undefinedاگه پینترستی شهundefinedو اگه هم سیمبل باشه هم فرم و ادیت undefined

۹:۵۳

بچه ها پس باش تابستان شروع میکنیم

۱۱:۲۷

ولی خوب باشه سیمبلو اینا میکنیم راستی دیدم منم دیه اسمم مالک صوفیا باشه بهتره:))))undefined

۱۴:۲۵

بچه ها راستی چنلو ازش گرفتم ولی همون مالکصوفیا می‌زارم به خودشم گفتم گفت عیب نداره:»

۱۴:۳۵

بازارسال شده از ২ ׁ.کلبه کرومی 🌷🚺 ⪩⪨ ּ
-بعد از اینکه به کنسرت دعوت شده بود دید شوهرش بوده که ازش طلاق گرفته و دید یه زنی باهاش بوده یعنی زن دومش ای گفت:مامان چی شده گریه نکن مهم نیست وایییی گریه نکننننروبیک گفت : عه ماماننننن بابا ولش کننننننمامان گفت: بچه ها چیکار کنم من هیچی ندارم باید برم گدایی کنم :(ای و روبیک گفتن: مامان تو تمام تلاشتو کردی مارو دانشگاه فرستادی تو مارو داری :)مادر از کنسرت برگشت و شوهرش گفت: خیلی بدبختی خخخخمادر بدون اینکه حرفی بزنه رفت یه مرد جوون که اسمش بلامی بود به مامان بچه ها ۵ میلیون پول داد و مامان گفت : آقا این برای منه؟؟بلامی گفت : بله برای شماست یه خوبی ازش استفاده کنو ای روبیک گفتن: مامان وایییی هورااااابلامی یه کارت دعوت داد به مامان این داستان ادامه دارد .....نظرتوننن؟؟؟؟

۷:۴۳

بریم بقیه؛این گلام؟

۷:۴۳

بلامی به مامان یعنی همون کاترین یه دعوت داد که توش نوشته بود من شوهرتون میشناسم و واقعا خیلی بهت بد خیانت کرده ولی خوب غیر اینا بیا اینجا کارت دارم فردا بیا منتظرم.کاترین گفت باشه ولی ساعت چند!؟بلامی گفت : ۴ بعدظهر کاترین و ای روبیک تعجب کردن چون پدرشونو می‌شناخت .فردا شد، . . .کاترین بلامی رو دید و با هم حرف زدنکه یهو بلامی گفت به کاترین من عاشقتم:)کاترین که حول شده بوده گفت چیکار کنم؟بلامی گفت : بیا ازدواج کنیم :)اما کاترین گفت : من بچه دارم شرمنده :/بلامی گفت : من اون دوتا بچتو میکشم فردا میبینی مردن بچه هات undefinedکاترین گفت : تونستی بعد زر بزن ک...صکشundefinedفردا شد و کاترین . . . .ادامه دارد. . .undefined

۷:۴۵

২ ׁ.کلبه کرومی 🌷🚺 ⪩⪨ ּ
بلامی به مامان یعنی همون کاترین یه دعوت داد که توش نوشته بود من شوهرتون میشناسم و واقعا خیلی بهت بد خیانت کرده ولی خوب غیر اینا بیا اینجا کارت دارم فردا بیا منتظرم. کاترین گفت باشه ولی ساعت چند!؟ بلامی گفت : ۴ بعدظهر کاترین و ای روبیک تعجب کردن چون پدرشونو می‌شناخت . فردا شد، . . . کاترین بلامی رو دید و با هم حرف زدن که یهو بلامی گفت به کاترین من عاشقتم:) کاترین که حول شده بوده گفت چیکار کنم؟ بلامی گفت : بیا ازدواج کنیم :) اما کاترین گفت : من بچه دارم شرمنده :/ بلامی گفت : من اون دوتا بچتو میکشم فردا میبینی مردن بچه هات undefined کاترین گفت : تونستی بعد زر بزن ک...صکشundefined فردا شد و کاترین . . . . ادامه دارد. . .undefined
از ۱ تا ۱۰ نمره بدین گل گلیا:)undefinedundefined

۷:۵۰

بچه ها من؛فردا مدرسم تمومه و فعالیت شروعه قشنگام.و قراره رمانو ادامـه بدم فردا امتحانامونو میدیم میایم. #مالک-نازنین

۱۷:۴۵

২ ׁ.کلبه کرومی 🌷🚺 ⪩⪨ ּ
بلامی به مامان یعنی همون کاترین یه دعوت داد که توش نوشته بود من شوهرتون میشناسم و واقعا خیلی بهت بد خیانت کرده ولی خوب غیر اینا بیا اینجا کارت دارم فردا بیا منتظرم. کاترین گفت باشه ولی ساعت چند!؟ بلامی گفت : ۴ بعدظهر کاترین و ای روبیک تعجب کردن چون پدرشونو می‌شناخت . فردا شد، . . . کاترین بلامی رو دید و با هم حرف زدن که یهو بلامی گفت به کاترین من عاشقتم:) کاترین که حول شده بوده گفت چیکار کنم؟ بلامی گفت : بیا ازدواج کنیم :) اما کاترین گفت : من بچه دارم شرمنده :/ بلامی گفت : من اون دوتا بچتو میکشم فردا میبینی مردن بچه هات undefined کاترین گفت : تونستی بعد زر بزن ک...صکشundefined فردا شد و کاترین . . . . ادامه دارد. . .undefined
این رمانو میگم خوشگلامundefined

۱۷:۴۵

بچه ها برا چی اسم مدرسمو می‌خواین ؟undefined

۶:۵۷

بریم؛ادامه ی رمان :)undefined

۷:۰۰

بعد دید که بچه هاش نمردن فقط بلامی زده تو دست بچه هاش روبیک داشت نفسای آخرش رو میکشید ولی ای نه بهتر از روبیک بود اترین یعنی مامان بچه ها رفت سمت روبیک گفت : من تورو از دست بدم هیچکی رو ندارم تروخدا لطفا نرو یهو روبیک نفسی نکشید و مرد.undefinedچند ساعت قبل ...بلامی با ای قرار گذاشته بود که بزنه روبیکو بکشه که اگه بکشه بهش ۵۰۰ میلیون پول میده ای زخمی نشده بود بلکه بلامی روش رنگ قرمز ریخته بود که معلوم نشه.ای وقتی اینو. شنید اشک تو چشماش جمع شد و کشتش خواهرشو undefinedundefined‍🩹ای از قبل با بلامی دست به یکی کرده بودنای به اترین قضیه رو توضیح داد و بعد از چند ماه اترین خودکشی کرد و ای تک تنها undefinedنتیجه ی رمان : به هرکسی اعتماد نکنین حتی خواهرتون undefinedundefinedundefinedپایان رمان undefined🥹

۷:۰۷

بچه ها ر مانم خوب بود ؟بچه ها یه چالش داریم تو دیدگاه بنویسید undefined

۵:۲۵

یه خاطره که بعد از تموم شدنش undefined اینطوری باشی :)بگید و شرکت کنین ممنون من خودم میگم undefinedundefinedوقتی میبینی دو ساله دیگه مدرستو عوض میکنی و دوستاتو نمی‌بینی به شخصه خودم شاید ۱ ساله دیگه برم از این مدرسه یا دو سال آدم واقعا ناراحت میشه که دوستاشو نمی‌بینه 🥲undefined

۵:۲۷

مرسی خودتونم عالین undefinedundefinedویوundefinedundefined

۱۳:۱۳