عکس پروفایل رسانه کودک ایران صدار

رسانه کودک ایران صدا

۴,۶۶۲عضو
thumnail

۱۴:۳۶

1_14966662791.mp3

۰۷:۴۳-۲.۶۵ مگابایت
undefinedپیرمرد رو هرروز توی صف نونوایی می‌دیدم.undefinedبرام سؤال بود پیرمرد چرا هرروز این‌همه نون می‌خره.undefinedاز بابا پرسیدم و اون گفت: برای اربابش می‌خره، اون خدمتکاره.این واژه‌ها برام غریب بود.بچه‌ها شما می‌دونید به کی می‌گن ارباب؟undefinedاز بابا پرسیدم: شما تا حالا خدمتکار بودید؟بابا گفت: ... .

undefinedموضوعات قصه#دهه_فاطمیه
#قصه_صوتی #قصه_شبundefinedتولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماستundefinedundefined @koodak_iransedaundefined @koodak_iranseda

۱۴:۳۷

thumnail

۱۴:۳۷

1_14966698863.mp3

۰۴:۴۲-۱.۶۲ مگابایت
undefinedای دلیل خلقت ما همهمهر مادریت توی قلبمهگردنم تو خیلی حق داریundefinedای مادرم فاطمه فاطمهیه نگاه کن به حالم که دل من شکستهتو قنوتت دعا کن با همون دستای خسته

undefinedموضوعات قصه#دهه_فاطمیه
#قصه_صوتی #قصه_شبundefinedتولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماستundefinedundefined @koodak_iransedaundefined @koodak_iranseda

۱۴:۳۷

thumnail

۱۶:۴۹

1_14992862824.mp3

۱۲:۰۹-۴.۱۷ مگابایت
undefinedهدی و عزیز جون رفتن سفر و توی ساحل دریای خلیج فارس لب دریا نشستن و به دریا نگاه می کنن....undefined اونا میخواستن با هم توی ساحل قدم بزنن که عزیز جون گفت ممکنه سفره ماهی ها و خرچنگ ها توی ساحل باشن و خطر آفرین باشن ...


undefinedموضوعات قصه#سفره_ماهی

#سرزمین_اسرار_آمیز
undefinedاز همین سری بشنویدundefined
undefinedhttps://b2n.ir/w41190
#قصه_صوتی #قصه_شبundefinedتولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماستundefinedundefined@koodak_iransedaundefined@koodak_iranseda

۱۶:۵۰

thumnail

۱۶:۵۳

1_14993014820.mp3

۱۶:۱۶-۵.۵۹ مگابایت
undefinedمامان کلاغه صاحب یک جوجه شده بود . روزها گذشت و جوجه کلاغ کمی بزرگتر شد . undefinedیک روز که ننه کلاغه برای آوردن غذا بیرون میرفت به جوجه اش گفت : عزیزم تو هنوز پرواز کردن بلد نیستی نکنه وقتی من خونه نیستم از لانه بیرون بپری.

undefinedموضوعات قصه#کلاغ

#سرزمین_اسرار_آمیز
undefinedاز همین سری بشنویدundefined
undefinedhttps://b2n.ir/w41190
#قصه_صوتی #قصه_شبundefinedتولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماستundefinedundefined@koodak_iransedaundefined@koodak_iranseda

۱۶:۵۳

thumnail

۱۶:۵۴

1_14993437495.mp3

۱۰:۱۶-۳.۵۳ مگابایت
undefinedیکی بود یکی نبود. غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. یه پنگوئن کوچولو بود که هیچوقت صبحونه نمیخورد.undefined یه روز مه پنگوئن کوچولو و دوستش خرس قطبی با هم در حال بازی و دویدن بودن، پنگوئن کوچولو حالش بد شد…


undefinedموضوعات قصه:#پنگوئن

#سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ
undefinedاز همین سری بشنویدundefined
undefinedhttps://b2n.ir/a51627
#قصه_صوتی #قصه_شبundefinedتولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماستundefinedundefined@koodak_iransedaundefined@koodak_iranseda

۱۶:۵۴

thumnail

۱۶:۴۵

1_8277402832.mp3

۱۲:۲۴-۴.۲۶ مگابایت
undefinedمردی به جز لباس هایی تنگ و یک خر، چیزی در دنیا نداشت.undefinedخر آنقدر لاغر بود که کسی نمی توانست رویش بنشیند. مرد می خواست خرش را بفروشد اما کسی آن را نمی خرید.undefinedمرد تصمیم گرفت تا به کشوری برود که کسی خر ندیده باشد.

undefinedموضوعات قصه#فریبکاری

#قصه_صوتی #قصه_شبundefinedتولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماستundefinedundefined @koodak_iransedaundefined @koodak_iranseda

۱۶:۴۷

thumnail

۱۶:۵۰

1_5724378500.mp3

۱۲:۴۲-۱۱.۶۴ مگابایت
undefinedیه روز یه پسر پرتلاش، همراه با دوست صمیمی‌اش، می‌ره کوه تا گیاه‌های کوهی بچینن. اونا یه غار می‌بینن. وقتی که می‌رن توی غار، با undefinedیه اژدها روبه‌رو می‌شن! اول ازش می‌ترسن، اما بعد می‌بینن اژدهاکوچولو خیلی خجالتیه.

undefinedموضوعات قصه: #خجالت#اژدها
undefinedاز همین سری بشنویدundefined
undefinedhttps://b2n.ir/u54409
#قصه_صوتی #قصه_شبundefinedتولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماستundefinedundefined@koodak_iransedaundefined@koodak_iranseda

۱۶:۵۳

thumnail

۱۶:۵۳

1_8260138042.mp3

۱۰:۵۶-۳.۷۶ مگابایت
undefinedدو دلفین به نام های دیدی و نانا در دریای بزرگی زندگی می کردند.undefinedاو دو دلفین خواهر و برادر بودند. یک کوسه پدر و مادر آنها را کشته بود.

undefinedموضوعات قصه#دلفین

#قصه_صوتی #قصه_شبundefinedتولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماستundefinedundefined @koodak_iransedaundefined @koodak_iranseda

۱۶:۵۵

thumnail

۱۷:۱۰

1_15082681872.mp3

۱۳:۴۶-۴.۷۳ مگابایت
undefinedبچه میمون قصه‌ی ما اونقدر نامرتب و بازیگوش بود که همیشه مامانش از دستش دل‌خور بود.undefined اون بعد از تموم شدن کارهاش و استفاده از وسایلش، هیچ کدوم رو سر جاش نمی‌ذاشت. تا اینکه یه روز... .


undefinedموضوعات قصه:#نقاشی

#شب_بخیر_کوچولو
undefinedاز همین سری بشنویدundefined
undefinedhttps://b2n.ir/r68890
#قصه_صوتی #قصه_شبundefinedتولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماستundefinedundefined@koodak_iransedaundefined@koodak_iranseda

۱۷:۱۷

thumnail

۱۷:۳۰

1_15082716867.mp3

۱۱:۰۷-۳.۸۲ مگابایت
undefinedیکی بود، یکی نبود؛ غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. توی خونه قشنگ، یه عروسک کوچولو گوشه اتاق ایستاده بود که ناگهان صدایی شنید! صدا، صدای کیف مادر دختر کوچولو بود... undefinedکیف خیلی ناراحت بود چون دختر کوچولو بی اجازه به کیف مادرش دست می زد ...

undefinedموضوعات قصه:#عروسک

#سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ
undefinedاز همین سری بشنویدundefined
undefinedhttps://b2n.ir/a51627
#قصه_صوتی #قصه_شبundefinedتولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماستundefinedundefined@koodak_iransedaundefined@koodak_iranseda

۱۷:۳۱