letmedown2.blogfa.com
۱۰:۴۰
بازارسال شده از کانال یاب channel
"عـاشقانه ای از یاسی.ح 2002"
۹:۰۴
از داریوش بابت کارش تشکر کردم و به سرعت طرف خونه رفتم خیلی نگران دلارام بودم دلم آشوبه به خونه رسیدم سریع از ماشین پیاده شدم دلارام دم در نبود یعنی کجا رفت ؟دختر لج باز یعنی بهش گفتم از جات تکون نخور درو باز کردم و داخل رفتم خونه سوت کور بود کامران: دلارام،دلارام ، دلی عشقم کجایی ؟صدایی نمیومد و این منو نگران کرد همه اتاقارو گشتم ولی نبودش به آشپز خونه رفتم و با دیدن کیف کولی دلارام که روی زمین افتاده بود دنیا رو سرم خراب شد با زانو رو زمین افتادم و کیف رو که بوی دلارامو میداد بلند کردم چشامو بستم ، نتونستم جلوی چشمایی که آماده بارش هستن رو بگیرم کامران : چرا عشق منو بردن مگه اون چیکار کرد اون که تقصیری نداشت که اونو طعمه ی خودشون کنن اگه بهش آسیب برسونن اول یلدا و بچشو بعدا اون عوضی سامیار و بعدش خودمو میکشم چون نمیتونم بدون دلارام یه لحظه نفس بکشم و زنده بمونم .بلند شدم و شماره روهان رو گرفتم روهان:بله کامران:سلام روهان کجاییروهان: دفتر کاری داری؟کامران :بجنب بیا خونه دلارام رو گروگان گرفتن روهان: چی؟الان زود با گروه ویلاییمکامران:بجنبینروهان: باشگوشی رو قطع کردم و به بدبختیام فک کردم اگه دستم بهت برسه یلدا تضمین نمیکنم که یه دقیقه هم زنده بزارمت توهمه ی زندگیمو نابود کردی مادرمو کشتی پدرمو کشتی الانم عشقمو دزدیدی پدرتو درمیارم یلدا صبر کنبا صدای در و صدای آژِیر ماشین پلیس از جا بلند شدم و با دو طرف در رفتم روهان با دیدنم بغلم کرد و گفت : نگران نباش پسر پیداش میکنیم کامران: امیدوارم روهان امیدوارم همه ی امداد گرا داخل خونه رفتن تا همه جا رو برسی کننداشتم با روهان حرف میزدم که که یکی از همراهیا روهان اونو صدا زد_جناب سروان ما این کاغذ رو تو آشپز خونه پیدا کردیم روهان کاغذ رو گرفت و خوند نیشخندی زد و کاغذ رو روبه صورتم گرفت روی کاغذ نوشته بودن آقا کامران بازی شروع شد ببینیم بازنده کیه من یا تو ؟؟؟روهان : دست خط رو میشناسی؟کامران : اگه اشتباه نکنم دست خط یلدا باشه اونا بد بازی رو شروع کردن بنظرت دلارامو کجا بردن روهان: من چمدونم مگه ردیاب گذاشتم براش یا اینکه علم و غیب دارمکامران: بسه تو اوقات حساس هم دست از شوخی بر نمیداری من عشقم بین یه مشت گرگه و تو داری مسخره میکنی ؟روهان: هرچی از دستم برمیاد انجام میدمکامران: میبینیمو تعریف میکنیمروهان : باش ببین و تعریف کن
letmedown2blogfa.com
۲۰:۱۳
آروم چشامو باز کردم که خودمو تو یه اتاق تاریک دیدم دستام و پاهام به یه صندلی بسته بود به دور ورم نگاه کردم وای خدا من کجا کی منو اینجا اورد یادمه که اخر اشپز خونه بودم و یکی دستمال روی دهنم گذاشت با صدای بلند داد زدم دلارام: اهای کسی اینجا نیس کی منو اورد اینجا یکی بیاد کمک دارم خفه میشم در با صدای بدی باز شد و بعد قامت مردی یکی هیکلی و چهارشونه نمایان شد با دیدن این مرد هنگ کردم یا خدا این کیه دیگه من اینجا چیکار میکنم دلارام: تو ... تو کی ه..ستی؟مرده:فضولی بهت نیومده خوشگل بهتره ساکت باشی تا اون روی منو نبینیدلارام: من باید بدونم که منو کجا و براچی اینجا اوردین مرده:گفتم که فضولی موقوفدلارام : یعنی چی عوضی منو دزدیدی بعد میگی حق ندارم بپرسم کجام مرده:عوضی با کی بودی دلارام: با در و دیوار مگه غیراز تو اینجا کسی هست با مشت محکم زد دهنم که روی زمین پرت شدم و مزه ی شوری خون رو احساس کردم مرده: اخرین بارت باشه که با من یا هرکسی که اینجا باشه اینطور حرف میزنی فهمیدی یا طور دیگه ای بفهمونمت ؟از ترس به گوشه ی اتاق پناه بردم اون بدون حرفی از اتاق بیرون رفت و من کلی سوال بی جواب تنها گذاشت خیلی خسته شده بودم تشنه هم هستم اما کسی نمیاد این در وامونده رو باز کنه احتمالا شب شده چون اتاق بیش از قبل تاریک شده و من قادر به دیدن چیزی نیستم.تازه فهمیدم که چرا کامران گفتش نرم داخل چقدر خنگم که به کامران شک کردم و داخل رفتمکامران عشقم کجایی ؟ اشکام راه خودشونو باز کردن و صورتمو خیس کرد با نوری که به چشمام خورد فهمیدم که کسی درو باز کرده دو مرد هیکلی با یک سینی داخل اومدن و پشت سر اونا یه زن بود که صورتش واضح نبود یکی از مردا سینی رو جلوی من روی زمین گذاشت و به اون زنه گفت : خانم دستاشونو باز کنم؟چون با دست بسته نمیتونن غذا بخورن زنه: باشه باز کن مرده:چشم چقدر صدای این زنه اشنا به نظر میاد دستامو باز کرد و همراه اون رفت و منو با اون زنه تنها گذاشت زنه جلو اومد با دیدن صورتش شاخ در اوردم . این ایییییین یلداس؟؟؟؟؟؟؟؟دلارام:ت...تو اینجا چیکار میکنی؟یلدا: هه من اینجا چیکار میکنم اینجا زیر دست من اداره میشه حرفی که میزنم اطاعت میشهدلارام : منو برا چی اینجا اوردین؟یلدا: تو فک کن یه طعمه برای رسیدن به هدفمون هستیدلارام : چه هدفی؟یلدا: نه نه دیگه خیلی جلو رفتی تا همین جا کافیه بقیش پیش کش دلارام : یلدا ترو خدا بزار برم مگه من چیکارت کردم به بدی کردم مگه من کامران رو راضی نکردم که تو خونه بمونی ؟یلدا : اتفاقا : با کاری که کردی من به نیمی از هدفم رسیدم وبه من اشاره کرددلارام:من نمیفهمم منظورت از این کارا چیه ولی به جون بچه ای که تو شکمته منو از اینجا ببر یه کشیده محکم زد و گفت : جون بچمو قسم نخور که جون ترو میگیرم دلارام: خیلی پستی یلدا خیلی به تو کمک کردم یلدا: میدونم میدونم هنوز کجاهاشو دیدی شاید پست ترهم بشم درحالی که بیرون میرفت گفت: کامرانت بد بازی شروع کردم و بیرون رفت . یعنی چی کامرانت بد شروع کرد مگه کامران چکار کرده خدا خودت کمکم کن
letmedown2blogfa.com
۲۰:۲۰
سه روزی هست که دنبال دلارامیم معلوم نیست اون یلدای لعنتی اونو کجا برده این سه روز نه خواب دارمو نه غذایی میخورم نفس کشیدن در نبود دلارام کنارم خیلی خیلی سخته من در نبودنش دارم ذره ذره آب میشم چند روزیم که به حموم نرفتم و خونه پراز آَشغال و سیگار، شیشه های مشروبه داشتم اب میخوردم که گوشیم زنگ خورد با دیدن اسم روهان روی صفحه ی گوشی که خاموش ،روشن میشد سریع تماس رو برقرارکردم . کامران : الو روهان چیشدهروهان:سلام پسر چته هول شدی یه خبر خوب و توپ برات دارم کامران : چی ؟روهان : دلارامو پیدا کردیم البته خودش با پاهای خودش اومد و ما هیچ زحمتی نکشیدیماز جا پریدم و گفتم : چییییییی ؟ جون من بگو که راست میگی روهان اره بابا همین الان پاشو بیا اداره ببینش خیلی بیتابی میکنه کامران : الان میام نزار بره ها باشروهان : باش کجا بزارم بره اون منتظرته کامران : اوکی بای نمیدونستم چجور لباس پوشیدم تو راهم نزدیک بود چندباری تصادف کنم ولی به خیر گذشت ماشین زو پارک کردم و با دو داخل رفتم سراغ روهان رو گرفتم که گفتن توی اتاقشه مثل جت طرف اتاق دویدم درو بدون زدن باز کردم و دلارام ، عشقمو،زندگیمو توی اتاق دیدم...letmedown2blogfa.com
۲۰:۲۹
امروز هم مثل همیشه به همون روال گذشت امونم تو این اتاق یا زندان در اومد هوای تازه میخواستم میخوام باید از اینجا برم ولی چطور اینجا که نه پنجره ای داره نه چیزی درهم با هزارتا قفل بستنش به دور ورم نگاهی انداختم یک بیل دیدم جرقه ای تو ذهنم زد خدایا شکرتپاهامو باز کرده بودن بلند شدم و بیل رو گرفتم و پشت در ایستادم گفتم :یکی بیاد اینجا حالم خیلی بده ترو خدا بیاین کمک با شنیدن چرخش کلید در قفل، بیل رو محکم تودستم فشردم و تو گوشه قایم شدم در باز شد و یکی اومد داخل اما قبل از اینکه بتونه منو ببینه بیل رو محکم به سرش زدم که نقش زمین شد دلارام:هه با این هیکل نتونست مقاومت کنه سریع بیل رو زمین گذاشتم و بیرون رفتم به اطراف نگا کردم خوبه پرنده هم پر نمیزنه یواش به انتهای راهرو رفتم هیچ صدایی نبود یعنی نیستن چه شانسی به طرف پله ها رفتم و با دو پایین اومدم یه در روبروم بود بازش کردم آخ جون آزادی نفس راحتی کشیدم از اینکه کسی نتونست منو پیدا کنه به سر وضعم نگاه کردم خوبه لباس دانشگاه تنمه.درو یواش بستم و سر خیابون رفتم برای اولین ماشیت دست تکون دادمتاکسی : خانم کجا تشریف میبرین ؟دلارام : اداره پلیس تاکسی : بله حتماو حرکت کرددم در اداره پلیس ایستاد و داخل رفتم نزدیک یکی از نیروی انتظامی رفتم ببخشید من شکایت دارم پلیس : همراه من بیاین پشت سر اون راه میرفتم که کسی از پشت منو صدا زد مرد: دلارام توییی؟سرمو چرخوندم و روهان رو دیدم به طرفم اومد روهان: کجا بودی تو دختر میدونی جایی نمونده دنبالت بگردیم دلارام:من...منو دزدیده حرفمو قطع کرد و گفت : میدونم میدونم بیا همه اتفاقایی که برات افتاد و آدرس جایی رو که بردنت رو گزارش بده دلارام: باشه بعداز گفتن همه چیز روبه روهان کردم و گفتم : روهان کامران چطوره حالش خوبه ؟روهان:راست میگی خوب شد گفتی بیچاره منتظر یه از خبر از تویه از وقتی که نیستی اونم کامران سابق نیست حالش خیلی بده نه غذا داره و نه خوراکی حالا بهش زنگ میزنم خبر میدم که پیدات کردیم
http://letmedown2.blogfa.com
۲۰:۵۴
http://letmedown2.blogfa.com
۲۰:۵۸
http://letmedown2.blogfa.com
۲۱:۰۲
دوش گرفتن بعداز چهار روز خیلی حال داد لباسامو پوشیدم و طبقه ی پایین رفتم کامران روی مبل دراز کشیده بود و چشماشو بسته بود یواش یواش به طرفش رفتم و چهار زانو کنار مبل نشستم و به صورتش نگاه کردم دستمو لای موهاش بردم ولی بیدار نشد دستمو روی پلک هاش کشیدم بازم بیدار نشد من اگه قضیه رو نفهمم دست بردار نیستم رو لباش کشیدم اما بازم تکونی نخورد حوس شیطونی کردم خم شدم و لبامو روی لبای اتیشش گذاشتم که خندید و منو بلند کرد و روی شکمش گذاشت کامران:قبول نیست تنهایی حال میکنی دلارام : تو برا چی خودتو به خواب زدیکامران: میخواستم ببینم شیطونه چطور میخواد بیدارم کنه که الان فهمیدم چطوردلارام: پرو کامرام: بگو ببینم حموم کردی؟؟؟؟دلارام: آره کامران : پس اماده ای؟دلارام: آماده چی؟کامران : رفتن به اتاق ابروهاشو بالا انداخت دلارام:نزار به غلط کردن بیفتم جوری میگی اتاق انگار میخواد چکارا کنه کامران:اگه دلت بخواد میکنمدلارام:مرض،درد،بیشعور،عوضی،احمق...کامران: دیگه دیگه چی موند که به من نسبت ندادی دلارام:اووووو کجاهاشو دیدی هنوزم هست اگه میخوای نام ببرم چون تو به همه چیز نسبت داری ولی نه چیزای خوبکامران: اوهدلارام: بله خب حالا نمیخوای تعریف کنیکامران : چرا ولی تو اتاقدلارام : کشتیم با این اتاقبلندم کرد ، منو بغلش گرفت و به طرف اتاق رفت دررو با پاهاش بست و منو روی تخت نشوند به طرف پنجره ی اتاق که باز بود رفت و اونو بست رو تخت دراز کشیدم کامران کنارم اومد دراز کشید منو توی بغلش گرفت و موهامو نوازش میکرد و شروع کرد تعریف کردن کامران : دوسال قبل پدرم زنی رو گرفت و به خونه اوردش من اونموقع 23 سالم بود تقریبا همسن تو اون زنو زن خودش معرفی کرد با ورود یلدا به زندگی ما زندگیم نابود شد مادرم تحمل صحنه های عاشقونه پدرم و یلدا رو نداشت ،سکته کرد و مرد همه چیز زیر سر اون یلداس اون نقشه ای کشیده بود دلارام: چه نقشه ای؟کامران:نقشه کشیده بود که ...با شنیدن حرفای کامران نزدیک بود شاخ دربیارم یعنی همه ی این کارا نقشه بوده تا اینکه به ارث پدر کامران برسه چه چیزایی از دست یلدا برمیاد یعنی منو طعمه خودش کرده که کامران همه چیزو به نام اونا بزنه چه مارمولکی هستش یلدا اصلا بهش نمیاد اینکاره باشه راستی که گفتن فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزهوای کامران این کیه دیگه کامران : دلارام مواظب خودت باش هیچ جا تنها نرو اونا دست بردار نیستن دلارام: باشه کامران : حالا که همه چیزو شنیدی بگیر بخواب دلارام: باشه شب بخیرلبامو بوسید و گفت : شب بخیر عزیزم منو تو بغلش فشرد و خوابید منم پلکام گرم شدن و خوابیدم
http://letmedown2.blogfa.com
۲۱:۱۰
letmedown2.blogfa.com
۲۰:۰۲
نقشم داره عالی پیش میره دلارام با هیوا و همراه سیلیا بیرون رفتن کلی به هیوا سفارش دادم که مواظب دلی باشه به بهترین دیسکوهای تهران رفتم و با اونا جشن امشب رو هماهنگ کردم همه ی مهمونا هم توسط روهان و هیوا دعوت شدن ساعت نزدیکای 5 بود که به خونه برگشتم تا برای امشب آماده شم دوش گرفتم و کت و شلوارمو پوشیدم و اینبار با عطر دوش حسابی گرفتم سویچ رو برداشتم و سمت محل جشن رفتم تقریبا همه ی مهمونا اومده بودن سراغ هیوا رو از روهان گرفتم که گفت هنو نیومده شمارشو گرفتم و با سومین بوق جواب داد هیوا : بله کامران : هیوا کجایی هیوا: عه الانا تو راهیم آماده ای ؟ کمو ، کسری که نیست ؟کامران : نه خیر همه چی رو براهه تو فقط بیا هیوا : یعنی واقعا منتظر منی یا ....کامران : آره آره منتظر دلارامم زود باش خانوممو بیار هیوا : بله حتما الان میرسیمکامران : باشه بایهیوا :اییش بایوای خدا دلارام به این گلی با این دیونه ها میپره روهان : داداش کجاییکامران : عه راستی روهان زنگ زدم گفتن تو راهن روهان : خوبه خیالم راحت شد کامران : جون به جونت کنن هیوا پرستی روهان : ما اینیم دیگه ناموس پرستیم کامران : معلومه با پیامی که رسید به صفحه گوشیم نگا کردم هیوا اس داده بود گفته ما رسیدیم با صدای بلند گفتم وای اومدن روهان: چته هولی پسر الان خودم ترتیب همه چیزو میدم کامران : بدو سریع روهان همه چراغا رو خاموش کردیم و اهنگ رو قطع کردیم
letmedown2.blogfa.com
۲۰:۰۴
دلارام : دیونه هیوا منو کجا اوردی نه از اون که به زور آرایشگاه بردیم و نه از الان این جا کجاس؟!هیوا:اه دلی یلحظه میشه بلندگو رو ببندی دلارام : نخیر نمیشه هیوا : خب پشیمون نمیشی بیا بریم تو دلارام : من پارتی نمیام هیوا :کی گفته پارتی دلارام: فک کردی خرم منو دیسکو اوردی بعد میگی پارتی نیست میشه بدونم پس چیه ؟هیوا : میفهمی فقط بیا و ساکت اگه زبون ادمی زاد حالیت نیست میگم لطفا خفه شو دلارام : بی تربیت بیشعوردستمو گرفت و دنبالش خودش کشید ،داخل رفتیم همه جا تاریک بوددلارام:وای هیوا کجا منو اوردی .هیوا دستمو ول کرد و تو تاریکی غیبش زد همه جا تاریک بود خیلی ترسیدم _هیوا، سیلیا کجایین نامردا رفیقای نیمه راه.یکی از پشت بغلم کرد که جیغ زدم دلارام: تو کی هستی ؟؟؟کامران:مگه میشه کسی عشقشو نشناسه ؟وای این که صدا کامرانه دلارام :کامران تویی ؟ من کجام میترسم کامران : وقتی پیشمی نترس من کنارتم بعدازتموم شدن حرف کامران یه موسیقی آرومی پخش شد کامران دستمو گرفت و بغلم کردم و زیر گوشم زمزه کردی:افتخار رقص میدی عسلم؟با اینکه هنو تو شوک بودم گفتمدلارام: با کمال میل قندم چراغا کم کم روشن شدن و من تقریبا نصف سالن رو دیدم اوه چه خبره اینجا چقدر شلوغ کامران : از سوپرایزت خوشت اومد دلارام : عالیه مرسی کامی کامران : قابل عشقمو نداشت در ضمن خیلی خوشگل شدیدلارام : چشات خوشگل میبیننکامران : البته تو خوشگل بودی خوشگل تر شدی دلارام : کامران این کارا همش زیر سر تویه نه ؟کامران : اره دلارام: به چه مناسبت ؟کامران : به مناسبت برگشت عشقم کنارم دلارام : عاشقتم کامران : من بیشترسیلیا: کامران ، دلیبا صدای سیلیا دست از رقص برداشتیم و به سیلیا نگا کردیم دلارام:چیشده سیلیا سیلیا : بدویین بیایین دلارام:کجا؟ چیزی شدی؟سیلیا : آره زوددست کامران رو کشیدم و دنبال سیلیا رفتیم روهان روی زمین زانو زده بود جعبه ی انگشتری به طرف هیوا گرفته بود یه هیین بلندی کشیدم که روهان سرشو بالا گرفت و به اطرافش نگا کرد همه دور ور روهان و هیوا جمع شده بودن روهان با صدای بلند گفت : من از امروز میخوام از ملکه ی قلبم خواستگاری کنم چون عاشقشم،دیونشم وبدونش نمیتونم زندگی کنم صورتشو سمت هیوا کرد روهان : هیوا عزیزم قبول میکنی که با من ازدواج کنی هیوا ساکت موند و جوابی نداد من پیش دستی کردم و گفتم : غلط کرده که قبول نکنه مگه میشه رو حرف جناب سروان حرف زد یا نه گفت هیوا خندید سرشو پایین انداخت و گفت : قبول میکنم و دستشو جلوی روهان گرفت روهان با خوشحالی از جا بلند شد و انگشترو تو دست هیوا گذاشت
letmedown2.blogfa.com
۱۲:۳۶
هیوا : مرسی گلم خیلی خوشحالم کردی و یه بوس رو لب روهان گذاشت همه دست زدن و اورکس یه اهنگ شاد گذاشت و همه جفت جفت وسط پریدن نه ببخشید رفتن (مگه خرگوش یا میمونن خخخ)دلارام : کامران تشنمه بریم یچیزی بخوریم کامران : بریم عزیزم به قسمت نوشیدنیا رفتیم کامران یه جام کریستال برداشت و من یه کوکا اخرین باری که مشروب خوردم یه هفته جنازه شده بودم سردرد شدید گرفتم از اون موقع سعی کردم کمتر بخورم یاد روهان و هیوا افتادم دلارام: وای کامران بلاخره اینا بهم میرسن و ما به یه عروسی افتادیم کامران : اره عزیزم اینشالله نصیب ما دوتا با حرف کامران یاد ما دوتا افتادیم خدایا مارو نصیب هم کن کامران: آمین،دلی من میرم پیش بچه ها میای؟دلارام : نه برو برو من همینجامکامران :باشه مواظب خودت باش لبامو سریع بوسید و به طرف سالن رفت .روی صندلی نشسته بودم که کسی جفت من نشست سرمو بلند کردم و با دیدن پندار تعجب کردم.
letmedown2.blogfa.com
۱۲:۳۸
letmedown2.blogfa.com
۲۰:۲۸
با دیدن پندار اعصابم داغون شد فکر روزی افتادم که این اگه دلارامو از من بگیره میکشمشکمی با دیدن دلارام که کنارش نشسته بود و حرف میزد ناراحت شدم میدونم که دلارام ازش خوشش نمیاد ولی هرچی باشه اون مرده و به مثال عاشق دلارامه که خیلی بیجا کرده عاشقشهماشین رو داخل پارک کردم و بدون توجه به دلارام داخل رفتم لیوان آبی با مسکن خوردم و به اتاقم رفتم و خودمو روی تخت انداختم به کنارم جایی که دلارام خوابیده بود نگاه کردم که در باز شد و دلارام داخل اومد دلارام:کامرانکامران: چیه ؟دلارام:ناراحتی؟جواب ندادم اومد روی تخت نشست و دستمو گرفت دلارام : کامران بخدا من نمیخواستم باهاش حرف بزنم خودش شروع کرد من نمیدونم کی اینو دعوت کرده تو میدونی من از اون دلخوشی ندارم چه برسه باهاش حرف بزنم میدونم چون منو کنارش دیدی ناراحتی بهت حق میدم ولی برداشت بدی نکن من هیچ رابطه ای با اون ندارم هیچکسو جز تو ندارم....دستمو بوسید و بلند شددلارام : شب بخیر خوابای خوبی ببینی و بیرون رفت.دلم برای دلی سوخت من نباید اینکار میکردم ، اون از قبل بهم گفته بود که ازپندار خوشش نمیاد خیلی احمقم بدون دلارامم چجوری بخوابم من خودم شروع کردم، پس باید تاوانشو پس بدم تا صبح بیدار بمون کامران تا یاد بگیری با دلارام قهر نکنی پس حقته.
letmedown2.blogfa.com
۲۱:۰۵
۲۱:۴۱
letmedown2.blogfa.com
۲۲:۵۴
amir aria fard
۲۲:۵۴
letmedown2.blogfa.com
۲۰:۵۶
دلارام: کامران بیا کجایی ؟صبحونه امادستا کامران: عزیزم الان میام دارم با روهان صحبت میکنم دلارام : اها باشه سلام برسون داشتم میزو میچیدم که کامران تو اشپز خونه اومد کامران :دلارم بگو چی ؟دلارام : ها ؟کامران:بهت میگم بگو چی ؟دلارام : خب چی؟کامران : امشب روهان میره خواستگاری هیوا دلارام : نگوووکامران : به جان خودم دلارام: ایول این روهانم نمیشه دست کم گرفت کامران : آره دلارام : حالا بشین بخور که بری بخوابی کامران : چی ؟ بخوابم ؟دلارام :آره از دیشب بیدار بودی من نمیخوام ضعف کنی یا مریض شی پس بلند شو صبحونتو بخور...
letmedown2.blogfa.com
۲۰:۵۷