بازارسال شده از کتابخانههای عمومی استان البرز
عرصهی بسیج یک عرصهی عمومی است؛ نه مختص یک قشر است، نه مختص یک بخشی از بخشهای جغرافیائی کشور است، نه مختص یک زمانی دونِ زمان دیگری است؛ نه مختص یک عرصهئی دون عرصهی دیگری است. در همهی جاها، در همهی مکانها، زمانها، عرصهها و در همهی قشرها، این وجود دارد. این معنای بسیج است. حضرت آیتالله خامنهای (مدظله العالی)هفته بسیج گرامی بادپایگاه بسیج شهید آوینی اداره کل کتابخانه های عمومی استان البرز
@alborzpl
۱۲:۲۰
پیرو اطلاعیه استانداری البرز و بهدلیل آلودگی شدید هوا، فعالیت کتابخانههای استان در روز سهشنبه؛ ۴ آذر به صورت دورکاری میباشد. این تصمیم با هدف حفظ سلامت کارکنان و اعضای محترم کتابخانهها اتخاذ شده است.
با ما همراه باشید.
@lib_moghadas_fardis
۱۸:۵۸
پیرو اطلاعیه استانداری البرز و بهدلیل آلودگی شدید هوا، فعالیت کتابخانههای استان در روز چهارشنبه؛ ۵ آذر به صورت دورکاری میباشد. این تصمیم با هدف حفظ سلامت کارکنان و اعضای محترم کتابخانهها اتخاذ شده است.
با ما همراه باشید.
@lib_moghadas_fardis
۱۶:۱۹
بازارسال شده از کتابخانههای عمومی استان البرز
((آینده ایده آل خود را توصیف کنید))
🟢به آثار برگزیده پس از داوری هدایای نفیسی تقدیم می گردد.
@alborzpl
۵:۲۳
بازارسال شده از کتابخانه عمومی ابن سینا فردیس
۹:۵۶
پیرو اطلاعیه استانداری البرز و بهدلیل آلودگی شدید هوا، فعالیت کتابخانههای استان در روز یکشنبه؛ ۹ آذر به صورت دورکاری میباشد. این تصمیم با هدف حفظ سلامت کارکنان و اعضای محترم کتابخانهها اتخاذ شده است.
با ما همراه باشید.
@lib_moghadas_fardis
۱۶:۴۱
با سلامبا توجه به تداوم آلودگی هوا و در جهت حفظ سلامت شهروندان، فعالیت کتابخانههای استان فردا دوشنبه ۱۰ آذرماه بصورت دورکاری میباشد.
با ما همراه باشید.
@lib_moghadas_fardis
۱۷:۲۱
با سلامفردا سه شنبه ۱۱ آذر کتابخانه از ساعت ۷:۳۰ صبح الی ۱۹ عصر دایر میباشد.
با ما همراه باشید.
@lib_moghadas_fardis
۱۵:۵۰
بازارسال شده از شبکه مجازی کتابخوانان
#اطلاع_رسانی
به همت نهاد کتابخانههای عمومی کشور برگزار می شود:
پویش ملی کتابخوانی روایت قهرمان بانوان ایرانی
با محوریت کتابهای: - همسفر آتش و برف*؛ روایت فرحناز رسولی از سعید قهاری سعید/ نویسنده: فرهاد خضری
- *خانوم ماه روایتی از زن بدون هیچ پسوندی .../نویسنده: ساجده تقی زاده- تب ناتمام*؛ روایت زندگی شهلا منزوی، مادر جانباز شهید حسین دخانچی/نویسنده: زهرا حسینی مهرآبادی
محورها:
تجربه خوانش کتاب
معرفی کتاب
خوانش بخش از کتاب
در سه قالب:
*پادکست، ضبط تصویری، دلنوشته
جوایز: 24 جایزه ۲۰ میلیون ریالی 24 جایزه ۱۵ میلیون ریالی 12 جایزه ۱۰ میلیون ریالی
رده سنی نوجوان تا بزرگسال
مهلت شرکت در رویداد ۲۵ آبان الی ۲۵ آذر ماه ۱۴۰۴
علاقهمندان میتوانند برای دریافت کتاب به کتابخانههای عمومی سراسر کشور مراجعه کرده و از طریق ketabkhooon.ir در این رویداد شرکت نمایند.
@vnmplib
- *خانوم ماه روایتی از زن بدون هیچ پسوندی .../نویسنده: ساجده تقی زاده- تب ناتمام*؛ روایت زندگی شهلا منزوی، مادر جانباز شهید حسین دخانچی/نویسنده: زهرا حسینی مهرآبادی
*پادکست، ضبط تصویری، دلنوشته
۵:۲۹
با سلامفردا شنبه ۱۵ آذر کتابخانه از ساعت ۷:۳۰ صبح الی ۱۹ عصر دایر میباشد.
با ما همراه باشید.
@lib_moghadas_fardis
۱۹:۴۳
شانزدهم آذر؛ روز دانشجوبر جویندگان علم و دانش و اعضای کتابخانه های عمومی مبارک باد.
@lib_moghadas_fardis
۸:۳۷
🟡 چرا ۱۶ آذر به روز دانشجو نام گذاری شد؟
🟢در تاریخ ۲۴ آبان اعلام شد که نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا از طرف آیزنهاور به ایران می آید. نیکسون به ایران میآمد تا نتایج «پیروزی سیاسی امیدبخشی را که در ایران نصیب قوای طرفدار تثبیت اوضاع و قوای آزادی شده است» (نقل از نطق آیزنهاور در کنگره آمریکا بعد از کودتای 28 مرداد) ببیند. در مقابل دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که در فضای حکومت نظامی بعد از کودتای سیاه، هنگام ورود نیکسون، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا نشان دهند. دو روز قبل از آن واقعه تلخ (14 آذر) زاهدی تجدید رابطه با انگلستان را رسما اعلام کرد و قرار شد که «دنیس رایت» ، کاردار سفارت انگلستان، چند روز بعد به ایران بیاید. از همان روز 14 آذر تظاهراتی در گوشه و کنار به وقوع پیوست که در نتیجه در بازار و دانشگاه عدهای دست گیر شدند. این وضع در روز 15 آذر هم ادامه داشت. و بیشتر اعتراض ها از دانشکده پزشکی و داروسازی و حقوق و علوم آغاز شد. صبح شانزده آذر، هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه تجهیزات فوق العاده سربازان و اوضاع غیر عادی اطراف دانشگاه شده، وقوع حادثهای را پیش بینی میکردند. فضا بشدت آبستن حوادث و درگیری بود. بعد از گذشت مدتی برای جلوگیری از تنش و درگیری چندین دانشکده تعطیل اعلام شد و در ادامه سراسر دانشگاه به دستور رییس دانشگاه تعطیل گردید. نیروهای نظامی رژیم که بشدت رفت و آمد دانشجویان را کنترل کرده و در این بین عده ای را نیز دستگیر نموده بودند, با حضور در کلاس یکی از اساتید دانشکده فنی (مهندس شمس استاد نقشه کشی) زمینه اعتراض را در کلاس درس ایجاد کردند. آنان قصد داشتند دو دانشجو را که ظاهرا به حضور نظامیان در دانشگاه اعتراض داشتند را دستگیر نمایند. دستگیری دو دانشجو کلاس را به هم زده، دانشجویی دیگر بر روی نیمکت کلاس فریاد می زند: "آقا ما چقدر بی عرضه هستیم. چقدر بدبخت هستیم. این کلاس نیست، این درس نیست. یک عده ای بدون اینکه از استاد و از کادر دانشگاه اجازه بگیرند وارد کلاس میشوند و هیاهو در میگیرد. تف به این کلاس و تف به این مملکت!" دانشکده فنی به هم میریزد و در محاصره کامل نظامیان قرار میگیرد و به یکباره فرمان آتش صادر شده و دانشجویان در صحن طبقه اول به خون میغلطند عدهای زخمی شده و در این میان سه دانشجو به نامهای قندچی و بزرگ نیا و شریعت رضوی به شهادت میرسند. همان روز 16 آذر پلیس توسط رادیو اعلام کرد: "عدهای از دانشجویان در کلاسهای درس نشسته بودند و به پلیس چهره خشنی نشان میدادند و پلیس را مسخره میکردند و این باعث شده که پلیس به واکنش بیفتد. پلیس قصد زدن دانشجویان را نداشت ولی دانشجویان به پلیس حمله کردند و میخواستند اسلحهشان را بگیرند. پلیس در قالب دفاع این کار را کرده و قصدش زدن دانشجویان نبوده است." فردای آن روز شاه تیمسار مزینی را برای دلجویی به دانشگاه میفرستد تا خودش را از این گناه و تقصیر تبرئه کند. وی با خانوادههای شهدا ملاقات میکند و در دانشگاه به ظاهر از اساتید و روسا عذرخواهی میکند. دو روز بعد از واقعه 16 آذر، نیکسون به ایران آمد و در همان دانشگاه، در همان دانشگاهی که هنوز به خون دانشجویان بیگناه رنگین بود دکترای افتخاری حقوق دریافت کرد. روز 16 آذر به عنوان روز مقاومت و ایستادگی دانشجویان این سرزمین در برابر استعمار غرب و استبداد و خودکامگی در دفتر تاریخ این سرزمین به یادگار ثبت گردیده است.
روز دانشجو گرامی باد.
@lib_moghadas_fardis
🟢در تاریخ ۲۴ آبان اعلام شد که نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا از طرف آیزنهاور به ایران می آید. نیکسون به ایران میآمد تا نتایج «پیروزی سیاسی امیدبخشی را که در ایران نصیب قوای طرفدار تثبیت اوضاع و قوای آزادی شده است» (نقل از نطق آیزنهاور در کنگره آمریکا بعد از کودتای 28 مرداد) ببیند. در مقابل دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که در فضای حکومت نظامی بعد از کودتای سیاه، هنگام ورود نیکسون، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا نشان دهند. دو روز قبل از آن واقعه تلخ (14 آذر) زاهدی تجدید رابطه با انگلستان را رسما اعلام کرد و قرار شد که «دنیس رایت» ، کاردار سفارت انگلستان، چند روز بعد به ایران بیاید. از همان روز 14 آذر تظاهراتی در گوشه و کنار به وقوع پیوست که در نتیجه در بازار و دانشگاه عدهای دست گیر شدند. این وضع در روز 15 آذر هم ادامه داشت. و بیشتر اعتراض ها از دانشکده پزشکی و داروسازی و حقوق و علوم آغاز شد. صبح شانزده آذر، هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه تجهیزات فوق العاده سربازان و اوضاع غیر عادی اطراف دانشگاه شده، وقوع حادثهای را پیش بینی میکردند. فضا بشدت آبستن حوادث و درگیری بود. بعد از گذشت مدتی برای جلوگیری از تنش و درگیری چندین دانشکده تعطیل اعلام شد و در ادامه سراسر دانشگاه به دستور رییس دانشگاه تعطیل گردید. نیروهای نظامی رژیم که بشدت رفت و آمد دانشجویان را کنترل کرده و در این بین عده ای را نیز دستگیر نموده بودند, با حضور در کلاس یکی از اساتید دانشکده فنی (مهندس شمس استاد نقشه کشی) زمینه اعتراض را در کلاس درس ایجاد کردند. آنان قصد داشتند دو دانشجو را که ظاهرا به حضور نظامیان در دانشگاه اعتراض داشتند را دستگیر نمایند. دستگیری دو دانشجو کلاس را به هم زده، دانشجویی دیگر بر روی نیمکت کلاس فریاد می زند: "آقا ما چقدر بی عرضه هستیم. چقدر بدبخت هستیم. این کلاس نیست، این درس نیست. یک عده ای بدون اینکه از استاد و از کادر دانشگاه اجازه بگیرند وارد کلاس میشوند و هیاهو در میگیرد. تف به این کلاس و تف به این مملکت!" دانشکده فنی به هم میریزد و در محاصره کامل نظامیان قرار میگیرد و به یکباره فرمان آتش صادر شده و دانشجویان در صحن طبقه اول به خون میغلطند عدهای زخمی شده و در این میان سه دانشجو به نامهای قندچی و بزرگ نیا و شریعت رضوی به شهادت میرسند. همان روز 16 آذر پلیس توسط رادیو اعلام کرد: "عدهای از دانشجویان در کلاسهای درس نشسته بودند و به پلیس چهره خشنی نشان میدادند و پلیس را مسخره میکردند و این باعث شده که پلیس به واکنش بیفتد. پلیس قصد زدن دانشجویان را نداشت ولی دانشجویان به پلیس حمله کردند و میخواستند اسلحهشان را بگیرند. پلیس در قالب دفاع این کار را کرده و قصدش زدن دانشجویان نبوده است." فردای آن روز شاه تیمسار مزینی را برای دلجویی به دانشگاه میفرستد تا خودش را از این گناه و تقصیر تبرئه کند. وی با خانوادههای شهدا ملاقات میکند و در دانشگاه به ظاهر از اساتید و روسا عذرخواهی میکند. دو روز بعد از واقعه 16 آذر، نیکسون به ایران آمد و در همان دانشگاه، در همان دانشگاهی که هنوز به خون دانشجویان بیگناه رنگین بود دکترای افتخاری حقوق دریافت کرد. روز 16 آذر به عنوان روز مقاومت و ایستادگی دانشجویان این سرزمین در برابر استعمار غرب و استبداد و خودکامگی در دفتر تاریخ این سرزمین به یادگار ثبت گردیده است.
۸:۴۸
بازارسال شده از نهاد کتابخانههای عمومی کشور
اگر اهل مطالعهاید و دوست دارید تجربهتون شنیده بشه، این پویش دقیقاً برای شماست!در این رویداد قرار هست سه کتاب تقریظشده توسط مقام معظم رهبری(مدظلهالعالی)خوانده و روایت بشن:
خوانش کتاب
تجربهی خوانش
معرفی کتاب
و آثار خودشون رو در قالبهای زیر برای ما ارسال کنند:
۱۹:۵۲
۱۸:۳۴
مادر از نگاه استاد محمد بهمن بیگی:
به جز من، همه خواهرانم پسوند بس داشتند. ماه بس، گل بس، دختر بس، قز بس …در چهره رنگ پریده مادر، بیم و امید را میشد دید! اضطراب و ترس را بیشتر…و پدر که مهربان بود و صبوری داشت و کم طاقت می شد…مادر نذر کرده بود و از درویش دوره گرد دعا گرفته بود! شاید این بار…دیگر دلم نمی خواست به پدر بگویند «ریشت را آب برد»!یا زن عمو با خنده معنی داری بگوید «نافش را روی پای حسنو ببرید»دلم نمی خواست بیش از این مادر مقصر شود…دلم برای همه مان می سوخت برای مادر بیشتر.
به یاد دخترانی که خون بس شدند! ناز دخترانی که برای نجات پدر، برادر، عمو و بستگان و تیره و طایفه، به اجبار به عقد ناشناسی در آمدند! دخترانی که ابزار و وسیله صلح قبائل می شدند و در غربت چه حرف ها که نمی شنیدند و چه زجرها که نمی کشیدند و برخی از آنها چه مظلومانه که نمردندبه یاد دخترانی که به طوایف دیگر شوهر داده شدند و دیگر کسی آنها را ندید و از سرنوشت آنها اطلاعی نیافتبه یاد مادرانی که در ایل ودر بین راه و در هنگام کوچ زاییدند و مردندبه یاد مادران جوانی که تسلیم آل شدند
به یاد مادرانی که سالی یکبار نوزادی را به دنیا می آوردند ، از مرخصی زایمان، از پزشک و ماما، از کارت بهداشت و مرکز بهداشت، از زایشگاه و پزشک خانوادگی، از قطره آهن و رژیم غذایی ویژه خبری نبود…حتی در روز زایمان مشک می زدند و نان می پختند و در راه آب آوردن از چشمه با درد زایمان روبرو می شدند و یکه و تنها، قهرمانانه دوام می آوردند و با نوزاد به چادر بر می گشتند
در شب های سرد و تاریک زمستان، مادر بزرگ های قهرمان با دست های پرچین و چروک خود معجزه ها می کردند! شجاعت، زرنگی، ایمان و توکل آنها کارآمدتر از بسیاری از داروها و امکانات این روزها بود! آوای گلوله و شیهه اسب، نویدی از حضور میهمان کوچولو در بُنکو می داد و پدر که در بیرون چادر منتظر بود، شادمانه گوسفندی را سر می برید.اما امان از وقتی که آل می آمد و بسیاری از نوعروسان مادران جوان را می برد! پدربزرگ ها هرچه به آسمان تیر می انداختند فایده ای نداشت! هرچه مادربزرگ ها صورت و دست و پاهای زائو را با ذغال سیاه می کردند بی فایده بود! از قیچی و کارد و تیشه نیز کاری بر نمی آمد. به یاد مادران جوانی که تسلیم آل می شدندبه یاد مادرانی که سینه هایشان سرشار از مهر و عاطفه بود و به فرزندانشان شیر شهامت و صداقت می دادند. به یاد مادرانی که همزمان سه طفل همراهشان بود، یکی در دست و دیگری در کول و سومی در شکم.
به یاد مادرانی که بدون حضور آنها بچه ها خوابشان نمی برد! به یاد مادرانی که اسب سواران و تیراندازان کم نظیری بودند! به یاد مادرانی که در مسیر کوچ با راهزن و گرگ درگیر می شدند و قهرمانانه از جان و مال خویش دفاع می کردند.به یاد مادرانی که صبحگاهان زودتر از بانگ خروس بیدار می شدند… به یاد مادرانی که همواره مشغول بودند و وقت کم می آوردند… به یاد مادرانی که دست تنها، چادر را بار می کردند و چادر می زدند…
به یاد مادرانی که همچنان صدای لالایی آنها از دره ها و کوه ها به گوش می رسد، به یاد مادرانی که صدای کِل های زیبایشان هنوز در گوشهایمان است…! به یاد مادرانی که صدای خواندن و مشک زدنهایشان هنوز از یوردها می آید، به یاد مادرانی که بوی نان داغ و آغوز و دوغ و کنگر ماست با آنها معنی داشت…! به یاد مادرانی که مرگ ناگهانی همسران آنها خللی در اراده شان ایجاد نکرد، سوختند و ساختند تا فرزندان خود را بزرگ کنند.به یاد مادرانی که سیاه گیس رفتند و به یاد مادرانی که گیس سفید تیره و طایفه بودند، به یاد مادرانی که به قول خودشان فقط یک کلاه از مردان کمتر داشتند…به یاد مادرانی که هم آشپز بودند و هم خیاط، هم بافنده و هم چوپان، هم پزشک و هم ماما…
به یاد مادرانی که از شوهران خود فقط محبت می خواستند، به یاد مادرانی که به شوهر و فرزندان خود عشق می ورزیدند، با عشق به آنها زندگی می کردند و با عشق به آنها مردند، به یاد مادرانی که کم لطفی ها و بی انصافی های شوهرانشان را تحمل کردند و خم به ابرو نیاوردند…! به یاد مادرانی که سال ها از داشتن لباس نو محروم بودند تا شاید پسران و دختران جوانشان لباس نو داشته باشندبه یاد مادرانی که درو کردند و خوشه چیدند تا شاید بخشی از نان سال خانواده تهیه گردد، به یاد مادرانی که دستهایشان مانند دست های پدرها خشن و محکم بود، به یاد مادرانی که جاجیم ها و گلیم ها و قالیچه های رنگارنگ می بافتند.
محمد بهمن بیگیکتاب: بخارای من،ایل من انتشارات همارا
@lib_moghadas_fardis
به جز من، همه خواهرانم پسوند بس داشتند. ماه بس، گل بس، دختر بس، قز بس …در چهره رنگ پریده مادر، بیم و امید را میشد دید! اضطراب و ترس را بیشتر…و پدر که مهربان بود و صبوری داشت و کم طاقت می شد…مادر نذر کرده بود و از درویش دوره گرد دعا گرفته بود! شاید این بار…دیگر دلم نمی خواست به پدر بگویند «ریشت را آب برد»!یا زن عمو با خنده معنی داری بگوید «نافش را روی پای حسنو ببرید»دلم نمی خواست بیش از این مادر مقصر شود…دلم برای همه مان می سوخت برای مادر بیشتر.
محمد بهمن بیگیکتاب: بخارای من،ایل من انتشارات همارا
۱۱:۰۱
#معرفی_کتاب
عنوان: حضرت زهرا؛ مادر فضیلتها
نویسنده: عباس اسماعیلی یزدی
ناشر: دلیل ما
موضوع: مروری بر زندگانی و فضائل آن حضرت
جرعهای از کتاب
کتاب حضرت زهرا(س)؛ مادر فضیلتها، در رابطه با زندگى و فضایل حضرت زهرا (س) است. این کتاب در پنج بخش به نگارش در آمده است. بخش اول به معرفى مادر بزرگوارشان حضرت خدیجه (س) و جریان خلقت و ولادت حضرت زهرا (س) اختصاص دارد. بخش دوم به مسئله ازدواج و سیماى آن حضرت در خانه مى پردازد . در این بخش برخى از رفتارهاى علمى ایشان در خانه بیان شده است. فضایل و کمالات اخلاقى فاطمه زهرا (س) بخش سوم کتاب است که به آیات و روایات مربوط به ایشان اشاراتى قابل توجه شده است. بخش چهارم و پنجم کتاب شامل بیان اتفاقات بعد از رسول خدا (ص) و جانشینى امام على (ع) تا شهادت حضرت زهرا (س) مى شود که در آن به مسئله عوامل خانه نشینى امیرالمومنین (ع) ، فدک و خطبة فدک شرح اتفاقات منجر به شهادت فاطمه زهرا (س)، بیان احوالات آن حضرت در روزهاى واپسین ، که در نهایت به مراسم خاکسپارى شبانه ایشان انجامید. نويسنده در مقدمه كتاب نوشته است: «نياز بيش از حد انسانهاي فضيلتخواه و ولايتپيشگان امت اسلامي به آگاهي از ابعاد گوناگون برجستهترين الگوهاي انساني از يكسو و جريانات خطرناك و تاسفباري كه امروزه در پهنه گيتي شاهد آن هستيم از سوي ديگر ايجاب ميكند كه محققان، انديشمندان، صاحبان قلم و همه كساني كه از چشمه زلال اين نمونههاي بيبدليل فضيلت و بزرگواري توشه برداشتهاند به پا خاسته، سرمايهها و استعدادهاي خويش را در اختيار جوامع انساني قرار داده، به گوشهاي از اين نياز حياتي پاسخ مثبت دهند.
#روز_مادر#حضرت_زهرا_مادر_فضیلت_ها#کتابخانه_مقدس_اردبیلی
@lib_moghadas_fardis
کتاب حضرت زهرا(س)؛ مادر فضیلتها، در رابطه با زندگى و فضایل حضرت زهرا (س) است. این کتاب در پنج بخش به نگارش در آمده است. بخش اول به معرفى مادر بزرگوارشان حضرت خدیجه (س) و جریان خلقت و ولادت حضرت زهرا (س) اختصاص دارد. بخش دوم به مسئله ازدواج و سیماى آن حضرت در خانه مى پردازد . در این بخش برخى از رفتارهاى علمى ایشان در خانه بیان شده است. فضایل و کمالات اخلاقى فاطمه زهرا (س) بخش سوم کتاب است که به آیات و روایات مربوط به ایشان اشاراتى قابل توجه شده است. بخش چهارم و پنجم کتاب شامل بیان اتفاقات بعد از رسول خدا (ص) و جانشینى امام على (ع) تا شهادت حضرت زهرا (س) مى شود که در آن به مسئله عوامل خانه نشینى امیرالمومنین (ع) ، فدک و خطبة فدک شرح اتفاقات منجر به شهادت فاطمه زهرا (س)، بیان احوالات آن حضرت در روزهاى واپسین ، که در نهایت به مراسم خاکسپارى شبانه ایشان انجامید. نويسنده در مقدمه كتاب نوشته است: «نياز بيش از حد انسانهاي فضيلتخواه و ولايتپيشگان امت اسلامي به آگاهي از ابعاد گوناگون برجستهترين الگوهاي انساني از يكسو و جريانات خطرناك و تاسفباري كه امروزه در پهنه گيتي شاهد آن هستيم از سوي ديگر ايجاب ميكند كه محققان، انديشمندان، صاحبان قلم و همه كساني كه از چشمه زلال اين نمونههاي بيبدليل فضيلت و بزرگواري توشه برداشتهاند به پا خاسته، سرمايهها و استعدادهاي خويش را در اختيار جوامع انساني قرار داده، به گوشهاي از اين نياز حياتي پاسخ مثبت دهند.
#روز_مادر#حضرت_زهرا_مادر_فضیلت_ها#کتابخانه_مقدس_اردبیلی
۱۰:۱۳
#معرفی_کتاب
عنوان: قصه دلبری
نویسنده: محمدعلی جعفری به روایت مرجان درعلی
ناشر: روایت فتح
موضوع: خاطرات همسر شهید محمدحسین محمدخانی
#معرفی_متنی_کتاب
کتاب قصهی دلبری، نوشتهی محمدعلی جعفری داستان زندگی و شهادت شهید محمدحسین محمدخانی به روایت همسرش، مرجان درعلی است. شهید محمدحسین محمدخانی از فعالان بسیج دانشجویی بود و در علمیاتهای تفحص پیکر شهدای دفاع مقدس، شرکت میکرد، کتاب قصه دلبری، روایتی از سبک زندگی این شهید است که همسرش از روزهای آشنایی در بسیج دانشجویی تا روزهای پس از شهادت او را بازگو میکند. او با ماجراهایی که در دانشگاه داشتند کتاب قصه دلبری را آغاز میکند و از خواستگاریهای پی در پی او میگوید. تا به زمانی که میرسد که نظرش عوض میشود و تصمیم میگیرد که به این خواستگار جواب مثبت بدهد.
جرعهای از کتاب
آمد اتاق بسیج خواهران و پشت به ما و رو به دیوار نشست. آن دفعه را خودخوری کردم. دفعه بعد رفت کنار میز که نگاهش به ما نیفتد. نتوانستم جلوی خودم را بگیرم، بلندبلند اعتراضم را به بچهها گفتم. به در گفتم تا دیوار بشنود، زور می زد تا جلوی خندهاش را بگیرد. معراج شهدای دانشگاه انگار ارث پدرش بود.هر موقع میرفتیم، با دوستانش آنجا میپلکیدند. زیرزیرکی میخندیدم و میگفتم:« بچهها، بازم دار و دسته محمدخانی!»
#قصه_دلبری#شهید_محمد_حسین_محمد_خانی#روایت_فتح#کتابخانه_مقدس_اردبیلی
@lib_moghadas_fardis
#معرفی_متنی_کتاب
کتاب قصهی دلبری، نوشتهی محمدعلی جعفری داستان زندگی و شهادت شهید محمدحسین محمدخانی به روایت همسرش، مرجان درعلی است. شهید محمدحسین محمدخانی از فعالان بسیج دانشجویی بود و در علمیاتهای تفحص پیکر شهدای دفاع مقدس، شرکت میکرد، کتاب قصه دلبری، روایتی از سبک زندگی این شهید است که همسرش از روزهای آشنایی در بسیج دانشجویی تا روزهای پس از شهادت او را بازگو میکند. او با ماجراهایی که در دانشگاه داشتند کتاب قصه دلبری را آغاز میکند و از خواستگاریهای پی در پی او میگوید. تا به زمانی که میرسد که نظرش عوض میشود و تصمیم میگیرد که به این خواستگار جواب مثبت بدهد.
آمد اتاق بسیج خواهران و پشت به ما و رو به دیوار نشست. آن دفعه را خودخوری کردم. دفعه بعد رفت کنار میز که نگاهش به ما نیفتد. نتوانستم جلوی خودم را بگیرم، بلندبلند اعتراضم را به بچهها گفتم. به در گفتم تا دیوار بشنود، زور می زد تا جلوی خندهاش را بگیرد. معراج شهدای دانشگاه انگار ارث پدرش بود.هر موقع میرفتیم، با دوستانش آنجا میپلکیدند. زیرزیرکی میخندیدم و میگفتم:« بچهها، بازم دار و دسته محمدخانی!»
#قصه_دلبری#شهید_محمد_حسین_محمد_خانی#روایت_فتح#کتابخانه_مقدس_اردبیلی
۱۲:۰۱
بازارسال شده از کتابخانههای عمومی استان البرز
۷:۳۴