ماه چهاردهم
جمعسپاری مالی
۲۰:۲۳
ماه چهاردهم | شب ۸۵
۲۲,۱۲۰,۰۰۰ ریال
از ۴۲,۰۰۰,۰۰۰ ریال
۵۲%
تامین شده
متوقف شد
جزئیات
۲۰:۲۸
نَمی از چشمهای توست چشمه، رود، دریا همکمی از ردّ پای توست جنگل، کوه، صحرا هم
تو از تورات و انجیل و زبور، از نور لبریزیتو قرآنی، زمین مات شکوهت، آسمانها هم
جهان نیلیست طوفانی، جهان، دلمرده ظلمانیتویی تو نوح، موسی هم، تویی تو خضر، عیسی هم
نوایت نغمۀ داوود، حُسنت سورۀ یوسفمرا ذوق شنیدن میکشد، شوق تماشا هم
«تو آن ماهی که در پایت تلاطم میکند دریا»
من آن دریای سرگردان دور افتاده از ماهم
اسیر روی ماه تو، هواخواه نگاه تو
نشسته بین راه تو، نه تنها من که دنیا هم
«تمام روزها بیتو شده روز مبادا» نهکه میگرید به حال و روز ما روز مبادا هم!
همه امروزها مثل غروب جمعه دلگیرندکه بیتو تیره و تلخ است چون دیروز، فردا هم
جهانی را که پژواک صدایت را نمیخواهدنمیخواهم نمیخواهم نمیخواهم نمیخواهم
سیدمحمدجواد شرافت
@Mahe14om
تو از تورات و انجیل و زبور، از نور لبریزیتو قرآنی، زمین مات شکوهت، آسمانها هم
جهان نیلیست طوفانی، جهان، دلمرده ظلمانیتویی تو نوح، موسی هم، تویی تو خضر، عیسی هم
نوایت نغمۀ داوود، حُسنت سورۀ یوسفمرا ذوق شنیدن میکشد، شوق تماشا هم
«تو آن ماهی که در پایت تلاطم میکند دریا»
من آن دریای سرگردان دور افتاده از ماهم
اسیر روی ماه تو، هواخواه نگاه تو
نشسته بین راه تو، نه تنها من که دنیا هم
«تمام روزها بیتو شده روز مبادا» نهکه میگرید به حال و روز ما روز مبادا هم!
همه امروزها مثل غروب جمعه دلگیرندکه بیتو تیره و تلخ است چون دیروز، فردا هم
جهانی را که پژواک صدایت را نمیخواهدنمیخواهم نمیخواهم نمیخواهم نمیخواهم
۲۰:۲۹
ماه چهاردهم | شب ۸۶
۲۶,۳۲۰,۰۰۰ ریال
از ۴۲,۰۰۰,۰۰۰ ریال
۶۲%
تامین شده
مهلت تمام شد
جزئیات
۱۷:۵۰
ماه چهاردهم
جمعسپاری مالی
بعد از اینکه دفن شد آن شب پیمبر در سکوتسُست شد ایمان مردم، مُرد باور در سکوت
شد غدیر خم شبیه رازهای سر به مُهرمحو شد از خاطرات، آن حج آخر در سکوت
کینهها سر باز کرد و فتنهها آغاز شدآتش آن کینهها شد شعلهورتر در سکوت
شهر، تنها در هجوم فتنه چشم خیره داشتلال بود و گنگ بود و بُهتآور در سکوت
فتنۀ نَمرود شد آتشبیار معرکههیزم آوردند مردم بار دیگر در سکوت
سوخت میراث پیمبر در میان شعلههابسته شد دستان حق؛ دستان حیدر در سکوت
در میان بیتفاوتهای بیاصل و نسبسوخت آیه آیه آیه قلب کوثر در سکوت
دختر آیینه را در کوچهها سیلی زدندشد شنیده آن صدای تلخ، بهتر در سکوت
روزِ روشن در میان کوچه افتاد از نفسدر میان هَجمههای شعلهپرور در سکوت
بین طوفانهای بیغیرت، میانِ گرد و خاکپُربها شد چادر زهرای اطهر در سکوت::در هجوم بیصدایی، یک نفر فریاد شدفاطمه در بین آن خوف و خطر فریاد شد
از نفس افتاده بود، اما نفسها را بُریدچون رسولالله آمد، چون پدر فریاد شد
ذوالفقاری از کلام آورد و در آن معرکهپیش رفت و پیش رفت و بیشتر فریاد شد
از محمد، از پدر تا گفت قدری گریه کردگریه کرد و باز با چشمان تَر فریاد شد
از کتابالله ناطق گفت؛ از مولا علیرو به منبر کرد و با خون جگر فریاد شد
بر سر این بیتفاوت مردمِ از حق گریزدر میان صحن مسجد با تشر فریاد شد::آه اما هر چه او فریاد شد، فریاد شددید تنها عدهای را مات و مضطر در سکوت
بعد از آن زهرای اطهر ذره ذره آب شدشد شبیه یک خیالِ گریهآور در سکوت
در غریبی گوشۀ آن خانۀ ماتمزدهماند تا جان داد روزی بین بستر در سکوت
غسل داد او را امیرالمؤمنین با اشک چشمزیر نور ماه، با چندین کبوتر در سکوت
روی برگ لالهها با خون دل باید نوشتنیمهشب تشییع شد آن یاسِ پرپر در سکوت
از امیرالمؤمنین آن شب امانت را گرفتدر میان قبر، دستانِ پیمبر در سکوت
ناکجاآباد شد دنیای بعد از فاطمهبینهایت شد غم ساقی کوثر در سکوت
میرسد پایان این جریان به روز رستخیزمیرسد وقتی سواره بین محشر در سکوت
رضا خورشیدیفرد
@Mahe14om
شد غدیر خم شبیه رازهای سر به مُهرمحو شد از خاطرات، آن حج آخر در سکوت
کینهها سر باز کرد و فتنهها آغاز شدآتش آن کینهها شد شعلهورتر در سکوت
شهر، تنها در هجوم فتنه چشم خیره داشتلال بود و گنگ بود و بُهتآور در سکوت
فتنۀ نَمرود شد آتشبیار معرکههیزم آوردند مردم بار دیگر در سکوت
سوخت میراث پیمبر در میان شعلههابسته شد دستان حق؛ دستان حیدر در سکوت
در میان بیتفاوتهای بیاصل و نسبسوخت آیه آیه آیه قلب کوثر در سکوت
دختر آیینه را در کوچهها سیلی زدندشد شنیده آن صدای تلخ، بهتر در سکوت
روزِ روشن در میان کوچه افتاد از نفسدر میان هَجمههای شعلهپرور در سکوت
بین طوفانهای بیغیرت، میانِ گرد و خاکپُربها شد چادر زهرای اطهر در سکوت::در هجوم بیصدایی، یک نفر فریاد شدفاطمه در بین آن خوف و خطر فریاد شد
از نفس افتاده بود، اما نفسها را بُریدچون رسولالله آمد، چون پدر فریاد شد
ذوالفقاری از کلام آورد و در آن معرکهپیش رفت و پیش رفت و بیشتر فریاد شد
از محمد، از پدر تا گفت قدری گریه کردگریه کرد و باز با چشمان تَر فریاد شد
از کتابالله ناطق گفت؛ از مولا علیرو به منبر کرد و با خون جگر فریاد شد
بر سر این بیتفاوت مردمِ از حق گریزدر میان صحن مسجد با تشر فریاد شد::آه اما هر چه او فریاد شد، فریاد شددید تنها عدهای را مات و مضطر در سکوت
بعد از آن زهرای اطهر ذره ذره آب شدشد شبیه یک خیالِ گریهآور در سکوت
در غریبی گوشۀ آن خانۀ ماتمزدهماند تا جان داد روزی بین بستر در سکوت
غسل داد او را امیرالمؤمنین با اشک چشمزیر نور ماه، با چندین کبوتر در سکوت
روی برگ لالهها با خون دل باید نوشتنیمهشب تشییع شد آن یاسِ پرپر در سکوت
از امیرالمؤمنین آن شب امانت را گرفتدر میان قبر، دستانِ پیمبر در سکوت
ناکجاآباد شد دنیای بعد از فاطمهبینهایت شد غم ساقی کوثر در سکوت
میرسد پایان این جریان به روز رستخیزمیرسد وقتی سواره بین محشر در سکوت
۱۷:۵۰
ای جانِ جهان، جهانِ جان ادرکنیقیّوم زمین و آسمان، ادرکنی 
۱۸:۳۹
ماه چهاردهم
جمعسپاری مالی
فهرست جزئیات کمک های جمع شده طی ماه گذشته، همراه با تصویر اقلام موجود در هر بسته و فاکتور خرید آنها. (بسته های خریداری و توزیع شده در مهر ماه)
۱۷:۴۴
ماه چهاردهم
جمعسپاری مالی
۱۷:۴۴
ماه چهاردهم
جمعسپاری مالی
۱۷:۴۴
ماه چهاردهم
جمعسپاری مالی
۱۷:۴۴
ماه چهاردهم
جمعسپاری مالی
۱۷:۴۴
ماه چهاردهم
جمعسپاری مالی
۱۷:۴۴
فهرست جزئیات کمک های جمع شده طی ماه گذشته، همراه با تصویر اقلام موجود در هر بسته و فاکتور خرید آنها.
۱۹:۲۴
۱۹:۲۴
۱۹:۲۴
۱۹:۲۴
۱۹:۲۴
۱۹:۲۴
ماه چهاردهم | شب ۸۷
۲,۸۰۰,۰۰۰ ریال
از ۴۲,۰۰۰,۰۰۰ ریال
۶%
تامین شده
۲۹
روز مانده
جزئیات و مشارکت
۲۰:۰۱
ماه چهاردهم
جمعسپاری مالی
یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسانوان سهی سـرو خرامان به چمن بازرسان
دل آزرده مــا را بــه نـسـیـمـی بـنــوازیعنـی آن جـان ز تن رفته به تن بازرسان
ماه و خورشید بهمنزل چو به امر تو رسند
یــار مــه روی مـرا نیـز به مـن بازرسان
دیـدهها در طلب لعـل یمـانی خـون شدیا رب آن کوکب رخشـان به یمن بازرسان
بـرو ای طـایـر میـمـون همــایـون آثـارپیـش عنقـا سخـن زاغ و زغـن بازرسـان
سخن اینست که ما بیتو نخواهیم حیاتبشنو ای پیـک خبرگیـر و سخـن بازرسان
آن کـه بـودی وطنش دیده حـافظ یا رببـه مـرادش ز غریـبی بـه وطـن بازرسـان
حافظ
@Mahe14om
دل آزرده مــا را بــه نـسـیـمـی بـنــوازیعنـی آن جـان ز تن رفته به تن بازرسان
ماه و خورشید بهمنزل چو به امر تو رسند
یــار مــه روی مـرا نیـز به مـن بازرسان
دیـدهها در طلب لعـل یمـانی خـون شدیا رب آن کوکب رخشـان به یمن بازرسان
بـرو ای طـایـر میـمـون همــایـون آثـارپیـش عنقـا سخـن زاغ و زغـن بازرسـان
سخن اینست که ما بیتو نخواهیم حیاتبشنو ای پیـک خبرگیـر و سخـن بازرسان
آن کـه بـودی وطنش دیده حـافظ یا رببـه مـرادش ز غریـبی بـه وطـن بازرسـان
۲۰:۰۹