عکس پروفایل سناریو و وانشات انیمه🪐س

سناریو و وانشات انیمه🪐

۲۰۶عضو
سلام بچه ها واقعا ببخشید یادم رفته بود پارت 4 رو بنویسم •-•

۱۳:۳۳

قول شرف میدم امروز بنویسم •-• undefined

۱۳:۳۴

بچها •-•

۱۸:۴۱

میرم ادامه وانشات رو بنویسم تا چن ساعت دیگه میفرستم •-•

۱۸:۴۶

thumnail
وانشات دازایتعداد پارت ها : 4 پارت پارت 4 (آخر)ژانر : درام/غمگیننام شما : ا/ت( نکته : آهنگ آرکید رو همین الان بزارید بعد
بخونید وگرنه میزنمتون به خدا قسم •-• 🩴🫴undefined
)

شروع
~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~
آنچه گذشت
و اون حالت معصومت که پتو رو دور خودت پیچیدی و مژه های زیبات که روی صورت برفی ات سایه انداخته
~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~
امشب احتمالا آخرین شبیه که میتونم بغلت کنم ، شاید دیگه هیچوقت هم رو بعد از خداحافظی ای که تو حتی نمیتونی حدس بزنی شاید آخرین بار باشه نبینیم ؛ ولی ا/ت کوچولوی من......
خیلی برام لذت بخشه این عبارت ، این که حس کنم چشم های زیبات برای منه
ا/ت کوچولوی دوست داشتنی من ، شاید جسما منو نبینی ولی من همیشه اینجام ، درست کنارت. وقت هایی که میخوابی و نور ماه روی صورتت می افتد من اونجام و با انگشت هایی که دیگه جسم ندارن موهاتو نوازش میکنم و وقت هایی که لبخند میزنی من اونجام ، و وقت هایی که منو نقاشی میکنی من مثل همیشه پشت سرت می ایستم و دست هامو دورت حلقه میکنم و تمام وقت هایی که اشک های قشنگ چشم هاتو کریستالی میکردن ، اشک هاتو میبوسم
ا/ت کوچولوی من ، من همیشه کنارت میمونم و ازت محافظت میکنم ، فقط دیگه منو نمیبینی دلیل بر نبودنم نیست ، پس خودتو ناراحت نکن عروسکم ، دلم برای به آغوش کشیدنت بی طاقت شده . شاید فردا برگردم شاید هم نه ، فقط بدون اگه برنگشتم همیشه همینجا ام ، من قول دادم که تا زمان مرگم مراقبت باشم عروسک خوشگم

دوست دارم دلبر
از طرف دیو بزرگ و مهربونت " دازای اوسامو "
ا/ت اولین لبخند بعد از خاکسپاری اش رو زد ، هرچند که با طعم اشک هاش شور شده بود □■□■□■□■□■□■□■□■□■□
ا/ت در رو باز کرد و به اتاق گرد گرفته نگاه کرد جعبه ها را بیرون آورد و شروع کرد به تمیز کردن اتاق ، ا/ن هم خوشحال بود هم غمگین ترکیب این احساسات ی حس خاصی بهش دست می‌داد
لبخند میزد اما چشم هایش پر از اشک بود ، دازای بود و نبود ، ا/ت دلتنگ میشد و بغض میکرد ولی هم زمان لبخند میزد ، چون فکر می‌کرد یک مرد مو قهوه ای ( دازای ) هست که روش کرم بریزه و جیغش رو دربیاره حتا اگه دیگه جسم نداشته باشه
از اتاقی که تمیز کرده بود بیرون آمد

■□■□■□■□■□■□■□■□■□
ا/ت 3 تا تابلو خریده بود ، تقریبا 1 روز رو صرف تابلوی اول کرد ، وقتی کارش تموم شد تابلو ها به یک پازل 3 تیکه تبدیل شده بودن که کنار هم قرار گرفتنشون منظره ی نیم رخ مرد قد بلندی را نشان میداد که توی ایستگاه اتوبوس ایستاده بود ، پالتوی مشکی و بلندش خبر از هوای سرو و جعبه ی حلقه ای که دستش بود خبر از اینکه منتظر معشوقه اش بود رو میداد"همونطور که دازای منتظر ا/ت می‌بود"ا/ت تابلو ها رو به دیوار اتاق نشیمن زد
□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■ا/ت موزیک مورد علاقه ی دازای و خودشو رو پلی کرد و دست هایش رو طوری گرفت که همیشه موقع رقص با دازای می‌گرفت ، شروع کرد به رقصیدن ، لبخند میزد اما اشک از چشمانش می‌ریخت ، انقدر رقصید تا خسته و کوفته روی زمین افتاد و با لبخند زمزمه کرد : تو هنوزم پیش منی فقط من نمیتونم ببینمت
□■□■□■□■□■□■□■□■□■□
ا/ت پیراهن سفیدی پوشید ، همان طور که دازای دوست داشت ، به تپه ی نزدیک خونه اش رفت و روبه روی سنگ قبر ایستاد و موزیک مورد علاقه ی دازای رو پلی کرد و شروع کرد به کتاب خوندن ، تقریبا ظهر شده بود و ا/ت تصمیم گرفت به خونه برگرده ، وسایلش را جمع کرد و به سنگ قبر خیره شد
"دازای اوسامو"
ا/ت گفت : فردا بر میگردم مومیایی عزیزم(اشاره به بانداژ های دازای)

□■□■□■□■□■□■□■□■□■□
ا/ت در روز دومین سالگرد مرگ معشوقه اش ، روبه روی شومینه نشسته بود و فکر می‌کرد ، بخشی از دازای برای همیشه با او بود ، خاطراتش ، حضورش ، امنیتی که توی همون سه سال زندگی ی مشترکشون به ا/ت داد و هنوز توی وجود ا/ت باقی مانده بود ، ا/ت روبه روی آتش زمزمه کرد : "بخشی از تو برای همیشه با من ماند"
وقتی ا/ت خوابید ، مرد قد بلندی در کنارش بود (دازای) و موهایش را نوازش میکرد ، مردی که قابل دیدن نبود ولی حضوری غیر غابل انکار داشت
پایان

امیدوارم خوشتون بیاد لطفا لایک کنید کپی ممنوعهundefinedهمه از ذهن بنده استundefinedundefined
کانال سناریو وانشات انیمه🪐
@mahsawhenu

۲۲:۰۰

هوفف بلاخره تموم شد •-•

۲۲:۰۱

امیدوارم خوشتون بیاد •-• undefined

۲۲:۰۲

بچه ها میخوام ی وانشات غمگین دیگه بنویسم •-•

۱۶:۴۵

خب خب از اونجایی نمیدونم از کدوم کارکتر بنویسم برای همین بیاید پیوی بهم بگین •-• undefined

۱۶:۵۷

۱۶:۵۷

آیدیundefined•-•

۱۶:۵۷

thumnail
این بچه ی مظلوم انتخاب شد •-•

۱۷:۰۷

سناریو و وانشات انیمه🪐
بچه ها میخوام ی وانشات غمگین دیگه بنویسم •-•
دارم میگردم ی آهنگ که اشکتون
رو دربیاره پیدا کنم بدم همراهش بخونین ، ببینین من چقدر بچه ی خوبیم •-• undefinedundefined

۱۷:۱۸

بچه ها فردا یا نصف شب براتون وانشات رو میفرستمundefinedundefined

۲۰:۰۶

بچه ها وانشات لغو •-• undefined

۱۹:۵۰

بجاش سناریو میزارم •-•

۱۹:۵۰

سلام صبحتون بخیر اومدم پشت بوم هوا عالیه •-• undefined

۲:۳۰

چایی هم خوردم مغزم گفت لیوان رو بنداز منم انداختمش •-• 🫴undefinedundefined

۲:۳۲

هنوز ماه تو آسمونه خیلی قشنگه •-• undefined

۲:۳۵