4_5988095643770425576.pdf
۶.۷۱ مگابایت
ایبوک 500 اصطلاح پرکاربرد در دیجیتال مارکتینگ.گردآوری شده توسط یکتانت
۱:۰۴
۰:۳۷
۲۳:۱۳
۲۰:۱۰
در خانواده، سازمان و شرکتها؛تغییرات از پایین به بالا یا از بالا به پایین؟
در آمریکا آزمایشی انجام شد تا ببینند در دوران کودکی باید چه کاری برای تربیت بچهها انجام داد تا در زمان بزرگسالی انسانهای موفقی بشوند؟
برای این آزمایش سه پارامتر مهم را بررسی کردند:۱.انتخاب اسم بچه۲.کتک زدن بچه۳.کتاب خواندن برای بچه
نتیجه بسیار جالب بود.آنهایی که اسم بهتری داشتند در بزرگسالی افراد موفقتری بودند.
آنهایی که در کودکی کتک خورده بودند هم انسانهای موفقتری از دو گروه دیگر بودند ولی عجیبترین مورد این بود که بر خلاف تصور عموم، کتاب خواندن برای کودکان هیچ تاثیر خاصی بر موفقیتشان در آینده ندارد اما بچههایی که در منزلشان کتابخانه بزرگی داشتند در بزرگسالی بیشتر اهل مطالعه شدند (فارغ از اینکه در کودکی برایشان کتاب خوانده شود یا نخوانده شود!)
خلاصه اینکه از این آزمایش نتیجه گرفتند که اگر میخواهید فرزندی داشته باشید که در بزرگسالی انسان موفقی باشد باید براش اسم خوب انتخاب کنید، کتکش بزنید، و در منزلتان هم کتاب زیاد داشته باشید.
نتیجه بسیار عجیب بود و با باورهای چندین ساله کاملا مغایرت داشت بر همین اساس شرایط آزمایش را چندین بار بررسی کردند و دیدند که نه همه چیز درست است و آزمایش خطایی ندارد!
پس علت اصلی ماجرا چه بود؟
بر روی آزمایش عمیقتر شدند تا متوجه علت اصلی ماجرا شوند و حالا به نتایج جالبی رسیدند:
متوجه شدند اکثر والدین بچههایشان را کتک میزدند، حتی آنهایی که میگفتند نه ما اصلا بچه را کتک نمیزنیم هم گاهی بچهها را میزدندولی دروغ میگفتند، از طرفی والدینی که مینشستند جلوی یک نفر دیگر و اعتراف میکردند که بله ما کتک میزنیم صداقت داشتند.
پژوهشگران فهمیدند کتک زدن یا نزدن بچه تاثیری در موفقیت یا عدم موفقیتش ندارد، آنهایی که شهامت این را داشتند جلوی یک نفر دیگر بنشینند و صادقانه راجع به کاری که کردند صحبت کنند، بچههایشان هم آدمهای سالمتری شدند و توانستند مسیر درستتری را بروند.
بررسیها را بیشتر کردند و متوجه شدند کتاب خواندن برای بچه هم تاثیر خاصی ندارد، آنهایی که در منزلشان کتابخانه داشتن، طبیعتا والدین کتابخوانی بودند پس خیلی بهتر میدانستند با بچه چجور باید برخورد کرد.
یک سری از والدین هم بودند که خودشان کتاب خوان نبودند اما برای بچههایشان کتاب میخواندند، بچههای اینا هم خیلی اهل مطالعه نشدند چون این والدین نه میتوانستند کتاب خوبی پیدا کنند و نه اینکه خودشان بلد بودند!
راجع به اسم هم دیدند آنهایی که اسم بهتری برای فرزندانشان انتخاب میکردند والدین فرهیختهتری بودندطبیعتا آدمی که اهل مطالعه باشد بهتر معنی و مفهوم اسامی را درک میکند و میتواند انتخاب بهتری داشته باشد.
نکته طلایی این بررسی این بود که:
بچههای ما اون چیزی نمیشن که ما دوست داریم بچههای ما چیزی میشن که ما هستیم!
و نکته جالبتر اینکه تربیت بچهها به قبل از تولدشان برمیگردد، شما باید اول تغییراتی که میخواهید را در خودتان ایجاد کنید تا بچه شما آن مدلی بشود که میخواهید.
بچههای ما چیزی نمیشن که ما میخواهیم، بچههای ما چیزی میشن که ما هستیم!
این اصل در خیلی جاها برقرار است در خانواده، سازمان یا سطح کلان مملکت، مثلا کارمندای سازمان شبیه مدیرشون میشوند یا مردم یک جامعه از حاکمانشون الگو میگیرن!
پس اگر میخواهیم تغییری ایجاد کنیم تا شرایط بهتر شود باید ابتدا راس سازمان را به درستکاری وادار کنیم تا زیر مجموعهها هم درست کار شوند.
در یک سیستم درست بدترین و فاسد ترین افراد هم به درستکاری وادار میشوند
در آمریکا آزمایشی انجام شد تا ببینند در دوران کودکی باید چه کاری برای تربیت بچهها انجام داد تا در زمان بزرگسالی انسانهای موفقی بشوند؟
برای این آزمایش سه پارامتر مهم را بررسی کردند:۱.انتخاب اسم بچه۲.کتک زدن بچه۳.کتاب خواندن برای بچه
نتیجه بسیار جالب بود.آنهایی که اسم بهتری داشتند در بزرگسالی افراد موفقتری بودند.
آنهایی که در کودکی کتک خورده بودند هم انسانهای موفقتری از دو گروه دیگر بودند ولی عجیبترین مورد این بود که بر خلاف تصور عموم، کتاب خواندن برای کودکان هیچ تاثیر خاصی بر موفقیتشان در آینده ندارد اما بچههایی که در منزلشان کتابخانه بزرگی داشتند در بزرگسالی بیشتر اهل مطالعه شدند (فارغ از اینکه در کودکی برایشان کتاب خوانده شود یا نخوانده شود!)
خلاصه اینکه از این آزمایش نتیجه گرفتند که اگر میخواهید فرزندی داشته باشید که در بزرگسالی انسان موفقی باشد باید براش اسم خوب انتخاب کنید، کتکش بزنید، و در منزلتان هم کتاب زیاد داشته باشید.
نتیجه بسیار عجیب بود و با باورهای چندین ساله کاملا مغایرت داشت بر همین اساس شرایط آزمایش را چندین بار بررسی کردند و دیدند که نه همه چیز درست است و آزمایش خطایی ندارد!
پس علت اصلی ماجرا چه بود؟
بر روی آزمایش عمیقتر شدند تا متوجه علت اصلی ماجرا شوند و حالا به نتایج جالبی رسیدند:
متوجه شدند اکثر والدین بچههایشان را کتک میزدند، حتی آنهایی که میگفتند نه ما اصلا بچه را کتک نمیزنیم هم گاهی بچهها را میزدندولی دروغ میگفتند، از طرفی والدینی که مینشستند جلوی یک نفر دیگر و اعتراف میکردند که بله ما کتک میزنیم صداقت داشتند.
پژوهشگران فهمیدند کتک زدن یا نزدن بچه تاثیری در موفقیت یا عدم موفقیتش ندارد، آنهایی که شهامت این را داشتند جلوی یک نفر دیگر بنشینند و صادقانه راجع به کاری که کردند صحبت کنند، بچههایشان هم آدمهای سالمتری شدند و توانستند مسیر درستتری را بروند.
بررسیها را بیشتر کردند و متوجه شدند کتاب خواندن برای بچه هم تاثیر خاصی ندارد، آنهایی که در منزلشان کتابخانه داشتن، طبیعتا والدین کتابخوانی بودند پس خیلی بهتر میدانستند با بچه چجور باید برخورد کرد.
یک سری از والدین هم بودند که خودشان کتاب خوان نبودند اما برای بچههایشان کتاب میخواندند، بچههای اینا هم خیلی اهل مطالعه نشدند چون این والدین نه میتوانستند کتاب خوبی پیدا کنند و نه اینکه خودشان بلد بودند!
راجع به اسم هم دیدند آنهایی که اسم بهتری برای فرزندانشان انتخاب میکردند والدین فرهیختهتری بودندطبیعتا آدمی که اهل مطالعه باشد بهتر معنی و مفهوم اسامی را درک میکند و میتواند انتخاب بهتری داشته باشد.
نکته طلایی این بررسی این بود که:
بچههای ما اون چیزی نمیشن که ما دوست داریم بچههای ما چیزی میشن که ما هستیم!
و نکته جالبتر اینکه تربیت بچهها به قبل از تولدشان برمیگردد، شما باید اول تغییراتی که میخواهید را در خودتان ایجاد کنید تا بچه شما آن مدلی بشود که میخواهید.
بچههای ما چیزی نمیشن که ما میخواهیم، بچههای ما چیزی میشن که ما هستیم!
این اصل در خیلی جاها برقرار است در خانواده، سازمان یا سطح کلان مملکت، مثلا کارمندای سازمان شبیه مدیرشون میشوند یا مردم یک جامعه از حاکمانشون الگو میگیرن!
پس اگر میخواهیم تغییری ایجاد کنیم تا شرایط بهتر شود باید ابتدا راس سازمان را به درستکاری وادار کنیم تا زیر مجموعهها هم درست کار شوند.
در یک سیستم درست بدترین و فاسد ترین افراد هم به درستکاری وادار میشوند
۲:۳۶
۸:۱۴
#معرفی_کتابشکرگذاری نسخهای تجویزی برای تمام عمر در زندگی و کسبوکار
۱۴:۱۹
#پادکست ۱دوبال برای افزایش بهرهوری در کسبوکار.توسعه یا بهبود فردی به معنای شناسایی و آگاهی از استعدادها و همچنین شناختی عمیق از خود میباشد. در برخی از نظریهها توسعه فردی در ۸ بُعد تقسیمبندی میشوند که رشد هر یک از ابعاد، شما را به تعالی و همچنین افزایش پتانسیلهای نهفتهتان منجر میسازد.افزایش فروش، رشد در زندگی و کسبوکار و... از درگاه توسعه و بهبود فردی میگذرد.#مجید_رضایی۱۸ شهریور ۱۴۰۲
https://ble.ir/majid_rezaee
https://ble.ir/majid_rezaee
۱۵:۵۱
یه #معرفی_فیلم دیگه...سینما پارادیزو محصول کشور ایتالیا که کلی اسکار درو کرد و چقدر زیبا زندگی رو به تصویر میکشه...صرف نظر از لذتی که از دیدن این فیلم خواهید برد با مفاهیم بسیار مهمی مثل دوستی، ارتباط موثر، هدفگذاری و مهمتر، اجرای منتورینگ را در طی مدت زمان فیلم مشاهده خواهید کرد.راهها پیدا خواهند شد اگر تو بدنبال هدفی باشی.رفقا فیلم رو ببینید و من رو با ارسال نظراتتون خوشحال کنید 

۹:۵۱
استاد برجسته فرهنگ و تمدنی ایرانی، دکتر محمدعلی اسلامی نُدوشن تعبیر و نوشته جالبی در مورد ایران دارد: ما ملتِ «موزائیک» هستیم، یعنی از ذره ذرههای حوادث، ماهیت یافتهایم. زمانی «ابرقدرت» بودهایم و زمانی دیگر فروافتاده و زیر دست. در سرزمینی زندگی کردهایم که به قول حافظ «رباط دو در» بوده. [کاروانسرا که دری برای ورود و دری برای خروج دارد به معنی تغییرپذیری، عدم ثبات، ورود و خروج بسیار] درجه حرارت هوا از مکانی به مکانی و از فصلی به فصلی، تا پنجاه درجه تفاوت میکرده، تَرسالی یا خشکسالی میتوانسته است شبحی از بهشت یا دوزخ را در برابرِ ما نهد. یک روز همه چیز بوده و روز دیگر میتوانسته است هیچ چیز نباشد. اندیشهها و معتقدات بر حسبِ عوارضِ بیرونی و «مَنویّاتِ» فرمانروایان رنگ به رنگ میشده.
ما از رسوب تاریخ سر برآوردهایم، در دست تندبادها به جلو رانده شدهایم و بخشِ عمده استعداد و تلاشِ ما در این راه به کار افتاده که موجودیتِ خود را نگه داریم. بنابراین آنچه در ما عیب گرفته شده، از نوع تَذَبذُب [دو دلی و ناپایداری و حزب باد بودن]، تقیّه، افراط و تفریط، تکروی، بیراههجویی، اکنونبینی [بیتوجهی به آینده]، کمتوجهی به منطق؛ بدانیم که اینها کم و بیش زائیده مقتضیات [تاریخی و جغرافیایی] بودهاند، پس برای تصحیح یا تعدیلِ آنها باید مقتضیاتِ تغییرپذیر را تغییر داد. یکی از عوامل عمدهای که همواره در چگونگیِ سِیرِ تاریخیِ ایران اثر داشته، جغرافیاست؛ یعنی ما در میانِ دو موجِ شرق و غرب قرار داشتهایم.
[اما] اکنون دنیا رو به راهی دارد که بعضی از عوارضِ فیزیکی به دستِ بشر قابلتغییر شدهاند، به همراه آنها روحیهها نیز میتوانند تأثیرپذیر از مقتضیاتِ تازه گردند. (به نقل از کانال سخنرانیها)
چه ظرفیتهایی پیش روی ما هست؟ بگذارید با یک جمله بامزه و غیرمنتظره از لی کوان یو معمار و بنیانگذار سنگاپور مدرن شروع کنم: لی کوان یو، بنیانگذار سنگاپور مدرن: «کولر برای ما سنگاپوریها مهمترین اختراع بود، شاید یکی از اختراعات برجسته کل تاریخ. کولر با ایجاد امکان توسعه در مناطق استوایی، ماهیت تمدن را تغییر داد. بدون کولر فقط در ساعات اولیه صبح یا در هنگام غروب میتوانید کار کنید. اولین کاری که من با نخستوزیری انجام دادم نصب تهویه مطبوع در ساختمانها بود. این کلید کاراییِ بخش دولتی بود.»
یکی از آن مقتضیات تغییرپذیری که دکتر ندوشن میگوید، استفاده از فناوری به ویژه فناوریهای سیستمساز یا نهادساز است. دنیا اکنون تکنولوژیهای متعددی اعم از ساخت و تولید، ارتباط و اطلاعات، پزشکی و کشاورزی در اختیار ما گذاشته. استفاده هوشمندانه از اینها میتواند منجر به افزایش کارایی، بهینگی تخصیص منابع، شفافیت و فسادستیزی شود و گرامر زندگی جمعی ما را تغییر دهد و پس از مدتی خصلتهایی مانند عدم شفافیت، چندلایگی، پنهانکاری، کوتاهمدتنگری و ... نیز تغییر میکند. فناوری مرز ناممکنها را به صورت پیوسته به عقب میراند. ما محکوم به ادامه تاریخ و جبر جغرافیا نیستیم. به شرط آن که حسرت پارامترهای تغییرناپذیر را رها کنیم و بر پارامترهای تغییرپذیر متمرکز شویم.
به نقل از مجتبی لشکربلوکی
۱۱:۴۱
#معرفی_فیلمسریال روانکاو
۷:۱۵
۶:۰۴
نیاز به تخصص و تجربه ویژه: وقتی مدیر تخصص یا تجربه در یک زمینه خاص ندارد، مشاور کسبوکار میتواند با ارائه دانش و راهنمایی در زمینههای مورد نیاز، به مدیر کمک کند.
مواجهه با مسائل پیچیده: زمانی که مدیر با مسائل پیچیده و چالشبرانگیزی در مورد مدیریت کسبوکار روبهرو میشود و احتمال اشتباه زیاد است، مشاور میتواند به تحلیل مسائل و ارائه راهحلهای مناسب کمک کند.
نیاز به نقد و تجزیه و تحلیل مستقل: مشاور کسبوکار میتواند به مدیر ارائه بازخورد مستقل و بدون تعارف کند و به او کمک کند تا تصمیمات بهتری اتخاذ کند.
تغییرات سریع در صنعت یا بازار: وقتی که صنعت یا بازار به سرعت تغییر میکند و مدیر نیاز به بهروزرسانی دانش و استراتژیهای خود دارد، مشاور کسبوکار میتواند به او در تطابق با تغییرات کمک کند.
کمبود زمان و منابع: مدیران ممکن است به دلیل مشغله زیاد و کمبود منابع (مالی، انسانی و زمان) نتوانند به بهبود و رشد کسبوکار خود بپردازند. در این موارد، مشاور کسبوکار میتواند به تخصیص منابع بهینه و مدیریت وقت کمک کند.
در نهایت، استفاده از مشاور کسبوکار وابسته به نیازها و چالشهای خاص مدیر و وضعیت کسبوکار ایشان است.
مواجهه با مسائل پیچیده: زمانی که مدیر با مسائل پیچیده و چالشبرانگیزی در مورد مدیریت کسبوکار روبهرو میشود و احتمال اشتباه زیاد است، مشاور میتواند به تحلیل مسائل و ارائه راهحلهای مناسب کمک کند.
نیاز به نقد و تجزیه و تحلیل مستقل: مشاور کسبوکار میتواند به مدیر ارائه بازخورد مستقل و بدون تعارف کند و به او کمک کند تا تصمیمات بهتری اتخاذ کند.
تغییرات سریع در صنعت یا بازار: وقتی که صنعت یا بازار به سرعت تغییر میکند و مدیر نیاز به بهروزرسانی دانش و استراتژیهای خود دارد، مشاور کسبوکار میتواند به او در تطابق با تغییرات کمک کند.
کمبود زمان و منابع: مدیران ممکن است به دلیل مشغله زیاد و کمبود منابع (مالی، انسانی و زمان) نتوانند به بهبود و رشد کسبوکار خود بپردازند. در این موارد، مشاور کسبوکار میتواند به تخصیص منابع بهینه و مدیریت وقت کمک کند.
در نهایت، استفاده از مشاور کسبوکار وابسته به نیازها و چالشهای خاص مدیر و وضعیت کسبوکار ایشان است.
۱۸:۳۰
به عنوان یک فروشنده عمومی، ترکیب مناسبی از این معیارها را باید در نظر بگیرید تا محصولاتی را انتخاب کنید که بهترین عملکرد را دارند و برای شما کارمزد بیشتری ایجاد میکنند. همچنین، نباید فراموش کنید که با تحقیق و تجربه شخصی، میتوانید این معیارها را بهتر به نیازها و شرایط خود تطبیق دهید.#مجید_رضایی۲۱ مهر ۱۴۰۲
۱۶:۲۸
۰:۴۵
ایالاتمتحده با اختلاف بالایی، بیشترین میزان سرمایهگذاری در هوش مصنوعی را دارد و چین، انگلستان، اسرائیل و کانادا در رتبههای بعدی هستند.
۷:۲۱
۸:۲۶
۷:۵۷
مجید رضایی | مشاور، مدرس و منتورکوچ سازمانهای فروش
فیلم
چند وقت پیش، توی یکی از جلسات مشاورهام با یه مدیر کسبوکار که خیلی هم باتجربه بود، اتفاق جالبی افتاد. مردی بود که سالها توی کارش فعالیت کرده بود، اما از شرایط اخیر اقتصادی و... خسته و ناامید به نظر میرسید..اومد تو اتاق، نشست و بعد از چند لحظه سکوت گفت: «نمیدونم چکار کنم.انگار همه چی قفل شده. یه مدته که دارم دنبال کلیدی برای حل مشکلاتم میگردم، ولی هیچ نتیجهای نمیگیرم.»
همون لحظه یه چیزی به ذهنم رسید. با یه لبخند گفتم: «سالهاست که به دنبال کلیدی برای قفلهای کسبوکار میگردیم، غافل از اینکه بیشتر این درها از درون باز میشن.».چند ثانیه سکوت شد. اون مکث کرد و نگاهی متفاوت انداخت. انگار داشت فکر میکرد که منظورم دقیقاً چیه.
بعدها به من گفت اون جمله در اون جلسه براش یه جرقه اساسی بود و انگار از اونجا اتفاقات خوب رخ داد.🥳
حالا فکر کن، شاید تو هم الان به دنبال یه کلید میگردی که از قبل تو دست خودت بوده!
۷:۵۷
۲۰:۲۰