۲ مرداد ۱۴۰۲
️ نامه را از زیر در بِنداز تو!مجتبی لشکربلوکی
جوان بودم و در رشته مدیریت صنعتی درس میخواندم، اما به مباحث ملی و توسعه کشور علاقهمند بودم. پرس و جو کردم، گفتند استادی تازه از آمریکا آمده، جوان است و با سواد و حرفهای نو دارد؛ برو پیش او. کلاسش را پیدا کردم، بعد از کلاس، پیش او رفتم. به او گفتم که من نیازمند راهنمایی هستم و به این موضوعات علاقهمند. به من گفت: «برای آنکه با تو ملاقات کنم برو برنامهات برای ۲۵ سال آینده خودت را بنویس و از زیر در نامه را بنداز داخل اتاق. من برنامه ۲۵ سالهات را میخوانم و سپس وقت ملاقات میدهم.» برایم بسیار تکاندهنده بود! ۲۵ ساله آینده!؟ تا حالا اصلا به چنین چیزی فکر نکرده بودم، اما این شرط باعث شد که چنین کنم. نوشتم و زیر در انداختم. خواند و وقت ملاقات داد و راهنماییام کرد. مسیر تحصیلات من به گونهای پیش رفت که در دوره دکتری، مدیریت توسعه خواندم. آنچه خواندیم، خاطرهای بود از دکتر ابراهیم شیخ، که بعدها شد معاون شهردار تهران و اما آن استاد که بود؟ دکتر محمود سریع القلم.
️تحلیل و تجویز راهبردی: این نحوه کُنش دکتر سریع القلم سه درس و پیام برای همه ما دارد:
۱) کسانی که به فکر توسعه ایران هستند، اول باید خودشان توسعه یافته باشند. به تعبیر خود او، برای توسعه ایران نیازمند یک مجموعه قابلقبول از الیت (elite: نخبگان فکری و ابزاری) هستیم. کسانی که قدرت محاسباتی و تعاملاتی بالایی دارند، میتوانند تصمیمسازی و تصمیمگیری درست انجام دهند، به مناسبات جهانی مسلط هستند و در کل توانمندیهای شخصی بالایی دارند. او یکی از دلایل توسعهنیافتگی ایران را عدم وجود الیتهای متشکل، منسجم و موثر میداند.
۲) کسانی که به صورت بلندمدت به فکر ایران هستند، اول باید خودشان نگاه و افق بلندمدت داشته باشند. نمیشود برای ۱۰ تا ۳۰ سال آینده ایران سخن بگویی اما افق فکری خودت از یک هفته تجاوز نکند. او از دیرباز، «شخصیت ایرانی» را یکی از دلایل توسعهنیافتگی میداند. او در یکی از مقالههایش نوشته است: «توسعه، انسان ویژه میخواهد. نمیتوان هم توسعه را خواست و هم نامنظم بود. توسعهیافتگی؛ ذهن علمی، شخصیت کاری و انسان مسئولیتپذیر و قاعدهمند میخواهد.» ایشان نوشتهای دارد به نام سی ویژگی ایران مطلوب. او مینویسد: «انسان ایرانی مطلوب، کسی است که مسئولیت کوتاهیها و اشتباهات خود را با صراحت میپذیرد، آنقدر قابل پیشبینی است که دیگران به او اعتماد میکنند، آنقدر نیازهای خود را معقول کرده که از دروغ گفتن بینیاز شده است، اگر در قراری یک دقیقه دیر کند از میزبان عذرخواهی میکند و محال است آشغالی به زمین بریزد یا به بیرون پرت کند.» در همین چند ویژگی تاکید بر نظم، مسئولیتپذیری، قاعدهمندی و انتقادپذیری را میتوانید ببیند.
۳) و آموزه سوم و البته مهمترین آموزه: برای معلم بودن، نیازی نیست که شما کلاسِ درس داشته باشید. هر رفتار شما میتواند یک درس یا یک کلاسِ درس باشد. او با چنین رفتاری نشان داد که میتوان و باید «معلم بیکلاس» بود. معلمی که برای تربیت روح و اندیشه و شخصیت، دیگر معطل کلاس و تدریس رسمی نیست.
من از معلمان بی کلاس بسیار آموخته ام:
از راننده ای که به من انصاف را آموخت. همکاری که به من یاد داد دقیق باشم. مدیری که باعث شد منظم شوم. پاکبانی که وجدان کاری را به من آموزاند. تعمیرکاری که صداقت را برایم برجسته کرد. سیاستمداری که معذرت خواهی کرد و مدرسی که به نادانی اش اعتراف می کرد و یاد گرفتم که اشکال ندارد ندانم و خطا کنم، اشکال اینجاست که به خطا و نادانی خود اعتراف نکنم. معلمان بی کلاس تسهیل گر و کنشگر توسعه اند.
با ما همراه باشید در: کانال مجید رضایی https://ble.ir/majid_rezaee
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
جوان بودم و در رشته مدیریت صنعتی درس میخواندم، اما به مباحث ملی و توسعه کشور علاقهمند بودم. پرس و جو کردم، گفتند استادی تازه از آمریکا آمده، جوان است و با سواد و حرفهای نو دارد؛ برو پیش او. کلاسش را پیدا کردم، بعد از کلاس، پیش او رفتم. به او گفتم که من نیازمند راهنمایی هستم و به این موضوعات علاقهمند. به من گفت: «برای آنکه با تو ملاقات کنم برو برنامهات برای ۲۵ سال آینده خودت را بنویس و از زیر در نامه را بنداز داخل اتاق. من برنامه ۲۵ سالهات را میخوانم و سپس وقت ملاقات میدهم.» برایم بسیار تکاندهنده بود! ۲۵ ساله آینده!؟ تا حالا اصلا به چنین چیزی فکر نکرده بودم، اما این شرط باعث شد که چنین کنم. نوشتم و زیر در انداختم. خواند و وقت ملاقات داد و راهنماییام کرد. مسیر تحصیلات من به گونهای پیش رفت که در دوره دکتری، مدیریت توسعه خواندم. آنچه خواندیم، خاطرهای بود از دکتر ابراهیم شیخ، که بعدها شد معاون شهردار تهران و اما آن استاد که بود؟ دکتر محمود سریع القلم.
️تحلیل و تجویز راهبردی: این نحوه کُنش دکتر سریع القلم سه درس و پیام برای همه ما دارد:
۱) کسانی که به فکر توسعه ایران هستند، اول باید خودشان توسعه یافته باشند. به تعبیر خود او، برای توسعه ایران نیازمند یک مجموعه قابلقبول از الیت (elite: نخبگان فکری و ابزاری) هستیم. کسانی که قدرت محاسباتی و تعاملاتی بالایی دارند، میتوانند تصمیمسازی و تصمیمگیری درست انجام دهند، به مناسبات جهانی مسلط هستند و در کل توانمندیهای شخصی بالایی دارند. او یکی از دلایل توسعهنیافتگی ایران را عدم وجود الیتهای متشکل، منسجم و موثر میداند.
۲) کسانی که به صورت بلندمدت به فکر ایران هستند، اول باید خودشان نگاه و افق بلندمدت داشته باشند. نمیشود برای ۱۰ تا ۳۰ سال آینده ایران سخن بگویی اما افق فکری خودت از یک هفته تجاوز نکند. او از دیرباز، «شخصیت ایرانی» را یکی از دلایل توسعهنیافتگی میداند. او در یکی از مقالههایش نوشته است: «توسعه، انسان ویژه میخواهد. نمیتوان هم توسعه را خواست و هم نامنظم بود. توسعهیافتگی؛ ذهن علمی، شخصیت کاری و انسان مسئولیتپذیر و قاعدهمند میخواهد.» ایشان نوشتهای دارد به نام سی ویژگی ایران مطلوب. او مینویسد: «انسان ایرانی مطلوب، کسی است که مسئولیت کوتاهیها و اشتباهات خود را با صراحت میپذیرد، آنقدر قابل پیشبینی است که دیگران به او اعتماد میکنند، آنقدر نیازهای خود را معقول کرده که از دروغ گفتن بینیاز شده است، اگر در قراری یک دقیقه دیر کند از میزبان عذرخواهی میکند و محال است آشغالی به زمین بریزد یا به بیرون پرت کند.» در همین چند ویژگی تاکید بر نظم، مسئولیتپذیری، قاعدهمندی و انتقادپذیری را میتوانید ببیند.
۳) و آموزه سوم و البته مهمترین آموزه: برای معلم بودن، نیازی نیست که شما کلاسِ درس داشته باشید. هر رفتار شما میتواند یک درس یا یک کلاسِ درس باشد. او با چنین رفتاری نشان داد که میتوان و باید «معلم بیکلاس» بود. معلمی که برای تربیت روح و اندیشه و شخصیت، دیگر معطل کلاس و تدریس رسمی نیست.
من از معلمان بی کلاس بسیار آموخته ام:
از راننده ای که به من انصاف را آموخت. همکاری که به من یاد داد دقیق باشم. مدیری که باعث شد منظم شوم. پاکبانی که وجدان کاری را به من آموزاند. تعمیرکاری که صداقت را برایم برجسته کرد. سیاستمداری که معذرت خواهی کرد و مدرسی که به نادانی اش اعتراف می کرد و یاد گرفتم که اشکال ندارد ندانم و خطا کنم، اشکال اینجاست که به خطا و نادانی خود اعتراف نکنم. معلمان بی کلاس تسهیل گر و کنشگر توسعه اند.
با ما همراه باشید در: کانال مجید رضایی https://ble.ir/majid_rezaee
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
۱۵:۳۱
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
۲۲:۳۷
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
۲:۳۳
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
4_5988095643770425576.pdf
۶.۷۱ مگابایت
ایبوک 500 اصطلاح پرکاربرد در دیجیتال مارکتینگ.گردآوری شده توسط یکتانت
۱:۰۴
۴ شهریور ۱۴۰۲
۰:۳۷
۲۳:۱۳
۷ شهریور ۱۴۰۲
۲۰:۱۰
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
در خانواده، سازمان و شرکتها؛تغییرات از پایین به بالا یا از بالا به پایین؟
در آمریکا آزمایشی انجام شد تا ببینند در دوران کودکی باید چه کاری برای تربیت بچهها انجام داد تا در زمان بزرگسالی انسانهای موفقی بشوند؟
برای این آزمایش سه پارامتر مهم را بررسی کردند:۱.انتخاب اسم بچه۲.کتک زدن بچه۳.کتاب خواندن برای بچه
نتیجه بسیار جالب بود.آنهایی که اسم بهتری داشتند در بزرگسالی افراد موفقتری بودند.
آنهایی که در کودکی کتک خورده بودند هم انسانهای موفقتری از دو گروه دیگر بودند ولی عجیبترین مورد این بود که بر خلاف تصور عموم، کتاب خواندن برای کودکان هیچ تاثیر خاصی بر موفقیتشان در آینده ندارد اما بچههایی که در منزلشان کتابخانه بزرگی داشتند در بزرگسالی بیشتر اهل مطالعه شدند (فارغ از اینکه در کودکی برایشان کتاب خوانده شود یا نخوانده شود!)
خلاصه اینکه از این آزمایش نتیجه گرفتند که اگر میخواهید فرزندی داشته باشید که در بزرگسالی انسان موفقی باشد باید براش اسم خوب انتخاب کنید، کتکش بزنید، و در منزلتان هم کتاب زیاد داشته باشید.
نتیجه بسیار عجیب بود و با باورهای چندین ساله کاملا مغایرت داشت بر همین اساس شرایط آزمایش را چندین بار بررسی کردند و دیدند که نه همه چیز درست است و آزمایش خطایی ندارد!
پس علت اصلی ماجرا چه بود؟
بر روی آزمایش عمیقتر شدند تا متوجه علت اصلی ماجرا شوند و حالا به نتایج جالبی رسیدند:
متوجه شدند اکثر والدین بچههایشان را کتک میزدند، حتی آنهایی که میگفتند نه ما اصلا بچه را کتک نمیزنیم هم گاهی بچهها را میزدندولی دروغ میگفتند، از طرفی والدینی که مینشستند جلوی یک نفر دیگر و اعتراف میکردند که بله ما کتک میزنیم صداقت داشتند.
پژوهشگران فهمیدند کتک زدن یا نزدن بچه تاثیری در موفقیت یا عدم موفقیتش ندارد، آنهایی که شهامت این را داشتند جلوی یک نفر دیگر بنشینند و صادقانه راجع به کاری که کردند صحبت کنند، بچههایشان هم آدمهای سالمتری شدند و توانستند مسیر درستتری را بروند.
بررسیها را بیشتر کردند و متوجه شدند کتاب خواندن برای بچه هم تاثیر خاصی ندارد، آنهایی که در منزلشان کتابخانه داشتن، طبیعتا والدین کتابخوانی بودند پس خیلی بهتر میدانستند با بچه چجور باید برخورد کرد.
یک سری از والدین هم بودند که خودشان کتاب خوان نبودند اما برای بچههایشان کتاب میخواندند، بچههای اینا هم خیلی اهل مطالعه نشدند چون این والدین نه میتوانستند کتاب خوبی پیدا کنند و نه اینکه خودشان بلد بودند!
راجع به اسم هم دیدند آنهایی که اسم بهتری برای فرزندانشان انتخاب میکردند والدین فرهیختهتری بودندطبیعتا آدمی که اهل مطالعه باشد بهتر معنی و مفهوم اسامی را درک میکند و میتواند انتخاب بهتری داشته باشد.
نکته طلایی این بررسی این بود که:
بچههای ما اون چیزی نمیشن که ما دوست داریم بچههای ما چیزی میشن که ما هستیم!
و نکته جالبتر اینکه تربیت بچهها به قبل از تولدشان برمیگردد، شما باید اول تغییراتی که میخواهید را در خودتان ایجاد کنید تا بچه شما آن مدلی بشود که میخواهید.
بچههای ما چیزی نمیشن که ما میخواهیم، بچههای ما چیزی میشن که ما هستیم!
این اصل در خیلی جاها برقرار است در خانواده، سازمان یا سطح کلان مملکت، مثلا کارمندای سازمان شبیه مدیرشون میشوند یا مردم یک جامعه از حاکمانشون الگو میگیرن!
پس اگر میخواهیم تغییری ایجاد کنیم تا شرایط بهتر شود باید ابتدا راس سازمان را به درستکاری وادار کنیم تا زیر مجموعهها هم درست کار شوند.
در یک سیستم درست بدترین و فاسد ترین افراد هم به درستکاری وادار میشوند
در آمریکا آزمایشی انجام شد تا ببینند در دوران کودکی باید چه کاری برای تربیت بچهها انجام داد تا در زمان بزرگسالی انسانهای موفقی بشوند؟
برای این آزمایش سه پارامتر مهم را بررسی کردند:۱.انتخاب اسم بچه۲.کتک زدن بچه۳.کتاب خواندن برای بچه
نتیجه بسیار جالب بود.آنهایی که اسم بهتری داشتند در بزرگسالی افراد موفقتری بودند.
آنهایی که در کودکی کتک خورده بودند هم انسانهای موفقتری از دو گروه دیگر بودند ولی عجیبترین مورد این بود که بر خلاف تصور عموم، کتاب خواندن برای کودکان هیچ تاثیر خاصی بر موفقیتشان در آینده ندارد اما بچههایی که در منزلشان کتابخانه بزرگی داشتند در بزرگسالی بیشتر اهل مطالعه شدند (فارغ از اینکه در کودکی برایشان کتاب خوانده شود یا نخوانده شود!)
خلاصه اینکه از این آزمایش نتیجه گرفتند که اگر میخواهید فرزندی داشته باشید که در بزرگسالی انسان موفقی باشد باید براش اسم خوب انتخاب کنید، کتکش بزنید، و در منزلتان هم کتاب زیاد داشته باشید.
نتیجه بسیار عجیب بود و با باورهای چندین ساله کاملا مغایرت داشت بر همین اساس شرایط آزمایش را چندین بار بررسی کردند و دیدند که نه همه چیز درست است و آزمایش خطایی ندارد!
پس علت اصلی ماجرا چه بود؟
بر روی آزمایش عمیقتر شدند تا متوجه علت اصلی ماجرا شوند و حالا به نتایج جالبی رسیدند:
متوجه شدند اکثر والدین بچههایشان را کتک میزدند، حتی آنهایی که میگفتند نه ما اصلا بچه را کتک نمیزنیم هم گاهی بچهها را میزدندولی دروغ میگفتند، از طرفی والدینی که مینشستند جلوی یک نفر دیگر و اعتراف میکردند که بله ما کتک میزنیم صداقت داشتند.
پژوهشگران فهمیدند کتک زدن یا نزدن بچه تاثیری در موفقیت یا عدم موفقیتش ندارد، آنهایی که شهامت این را داشتند جلوی یک نفر دیگر بنشینند و صادقانه راجع به کاری که کردند صحبت کنند، بچههایشان هم آدمهای سالمتری شدند و توانستند مسیر درستتری را بروند.
بررسیها را بیشتر کردند و متوجه شدند کتاب خواندن برای بچه هم تاثیر خاصی ندارد، آنهایی که در منزلشان کتابخانه داشتن، طبیعتا والدین کتابخوانی بودند پس خیلی بهتر میدانستند با بچه چجور باید برخورد کرد.
یک سری از والدین هم بودند که خودشان کتاب خوان نبودند اما برای بچههایشان کتاب میخواندند، بچههای اینا هم خیلی اهل مطالعه نشدند چون این والدین نه میتوانستند کتاب خوبی پیدا کنند و نه اینکه خودشان بلد بودند!
راجع به اسم هم دیدند آنهایی که اسم بهتری برای فرزندانشان انتخاب میکردند والدین فرهیختهتری بودندطبیعتا آدمی که اهل مطالعه باشد بهتر معنی و مفهوم اسامی را درک میکند و میتواند انتخاب بهتری داشته باشد.
نکته طلایی این بررسی این بود که:
بچههای ما اون چیزی نمیشن که ما دوست داریم بچههای ما چیزی میشن که ما هستیم!
و نکته جالبتر اینکه تربیت بچهها به قبل از تولدشان برمیگردد، شما باید اول تغییراتی که میخواهید را در خودتان ایجاد کنید تا بچه شما آن مدلی بشود که میخواهید.
بچههای ما چیزی نمیشن که ما میخواهیم، بچههای ما چیزی میشن که ما هستیم!
این اصل در خیلی جاها برقرار است در خانواده، سازمان یا سطح کلان مملکت، مثلا کارمندای سازمان شبیه مدیرشون میشوند یا مردم یک جامعه از حاکمانشون الگو میگیرن!
پس اگر میخواهیم تغییری ایجاد کنیم تا شرایط بهتر شود باید ابتدا راس سازمان را به درستکاری وادار کنیم تا زیر مجموعهها هم درست کار شوند.
در یک سیستم درست بدترین و فاسد ترین افراد هم به درستکاری وادار میشوند
۲:۳۶
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
۸:۱۴
۱۷ شهریور ۱۴۰۲
۱۴:۱۹
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
۱۵:۵۱
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
۹:۵۱
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
ایران ملت موزائیکی، موزائیک بعدی چیست؟ مجتبی لشکربلوکی
استاد برجسته فرهنگ و تمدنی ایرانی، دکتر محمدعلی اسلامی نُدوشن تعبیر و نوشته جالبی در مورد ایران دارد: ما ملتِ «موزائیک» هستیم، یعنی از ذره ذرههای حوادث، ماهیت یافتهایم. زمانی «ابرقدرت» بودهایم و زمانی دیگر فروافتاده و زیر دست. در سرزمینی زندگی کردهایم که به قول حافظ «رباط دو در» بوده. [کاروانسرا که دری برای ورود و دری برای خروج دارد به معنی تغییرپذیری، عدم ثبات، ورود و خروج بسیار] درجه حرارت هوا از مکانی به مکانی و از فصلی به فصلی، تا پنجاه درجه تفاوت میکرده، تَرسالی یا خشکسالی میتوانسته است شبحی از بهشت یا دوزخ را در برابرِ ما نهد. یک روز همه چیز بوده و روز دیگر میتوانسته است هیچ چیز نباشد. اندیشهها و معتقدات بر حسبِ عوارضِ بیرونی و «مَنویّاتِ» فرمانروایان رنگ به رنگ میشده.
ما از رسوب تاریخ سر برآوردهایم، در دست تندبادها به جلو رانده شدهایم و بخشِ عمده استعداد و تلاشِ ما در این راه به کار افتاده که موجودیتِ خود را نگه داریم. بنابراین آنچه در ما عیب گرفته شده، از نوع تَذَبذُب [دو دلی و ناپایداری و حزب باد بودن]، تقیّه، افراط و تفریط، تکروی، بیراههجویی، اکنونبینی [بیتوجهی به آینده]، کمتوجهی به منطق؛ بدانیم که اینها کم و بیش زائیده مقتضیات [تاریخی و جغرافیایی] بودهاند، پس برای تصحیح یا تعدیلِ آنها باید مقتضیاتِ تغییرپذیر را تغییر داد. یکی از عوامل عمدهای که همواره در چگونگیِ سِیرِ تاریخیِ ایران اثر داشته، جغرافیاست؛ یعنی ما در میانِ دو موجِ شرق و غرب قرار داشتهایم.
[اما] اکنون دنیا رو به راهی دارد که بعضی از عوارضِ فیزیکی به دستِ بشر قابلتغییر شدهاند، به همراه آنها روحیهها نیز میتوانند تأثیرپذیر از مقتضیاتِ تازه گردند. (به نقل از کانال سخنرانیها)
️تحلیل و تجویز راهبردی: سه درس عمیق در این نوشته دکتر محمد اسلامی ندوشن (ادیب، حقوقدان و ایرانپژوه) هست که قابلتامل است: درس اول: اگر امروز ایران و ایرانی چنین شده است، رسوب تاریخ و جغرافیاست. تا به حال جاهایی که موزائیک میکنند را دیدهاید؟ موزاییکها دانه به دانه چیده میشوند و جلو میروند. سرگذشت ایران نیز چنین است. هر سالی که گذشته، هر جنگی که رخ داده، هر شاهی که به تخت نشسته، هر شاهی که از تخت به زیر کشیده شده، هر چپاولی که شدهایم یا کردهایم، هر کدام از اینها موزائیکی به دیگر موزائیکها اضافه کرده است. تاریخ و جغرافیا (از جغرافیای سیاسی بگیر تا جغرافیای طبیعی تا مذهبی) در ما رسوب کردهاند. شرح مفصل اینکه چگونه تاریخ و جغرافیا بر جان و روان ایرانی نشسته و سپس در توسعهنیافتگی ما خود را نشان داده در کتاب «چرا عقب ماندیم و چگونه پیشرفت کنیم» [نسخه صوتی کتاب را اینجا گوش کنید] آمده است. درس دوم: خصلتهای منفی ایرانیان از جمله کوتاهنگری، حزب باد بودن و پنهانکاری زائیده تاریخ و جغرافیای ما بودهاند. ایراد از ذات ما نیست. اینها تغییرپذیرند. درس سوم: در دنیا چیزهایی را میشود تغییر داد و چیزهایی را نه. دکتر ندوشن دست میگذارد روی فاکتورهای تغییرپذیر و میگوید برای تصحیح یا تعدیلِ وضعیت امروزین باید مقتضیاتِ تغییرپذیر را تغییر داد. درست است که تاریخ و جغرافیا بر ما موثر بوده و هست، اما قفلشدگی به تاریخ و جبر جغرافیا نداریم. میتوان و باید مسیر دیگری را رقم زد.
چه ظرفیتهایی پیش روی ما هست؟ بگذارید با یک جمله بامزه و غیرمنتظره از لی کوان یو معمار و بنیانگذار سنگاپور مدرن شروع کنم: لی کوان یو، بنیانگذار سنگاپور مدرن: «کولر برای ما سنگاپوریها مهمترین اختراع بود، شاید یکی از اختراعات برجسته کل تاریخ. کولر با ایجاد امکان توسعه در مناطق استوایی، ماهیت تمدن را تغییر داد. بدون کولر فقط در ساعات اولیه صبح یا در هنگام غروب میتوانید کار کنید. اولین کاری که من با نخستوزیری انجام دادم نصب تهویه مطبوع در ساختمانها بود. این کلید کاراییِ بخش دولتی بود.»
یکی از آن مقتضیات تغییرپذیری که دکتر ندوشن میگوید، استفاده از فناوری به ویژه فناوریهای سیستمساز یا نهادساز است. دنیا اکنون تکنولوژیهای متعددی اعم از ساخت و تولید، ارتباط و اطلاعات، پزشکی و کشاورزی در اختیار ما گذاشته. استفاده هوشمندانه از اینها میتواند منجر به افزایش کارایی، بهینگی تخصیص منابع، شفافیت و فسادستیزی شود و گرامر زندگی جمعی ما را تغییر دهد و پس از مدتی خصلتهایی مانند عدم شفافیت، چندلایگی، پنهانکاری، کوتاهمدتنگری و ... نیز تغییر میکند. فناوری مرز ناممکنها را به صورت پیوسته به عقب میراند. ما محکوم به ادامه تاریخ و جبر جغرافیا نیستیم. به شرط آن که حسرت پارامترهای تغییرناپذیر را رها کنیم و بر پارامترهای تغییرپذیر متمرکز شویم.
به نقل از مجتبی لشکربلوکی
استاد برجسته فرهنگ و تمدنی ایرانی، دکتر محمدعلی اسلامی نُدوشن تعبیر و نوشته جالبی در مورد ایران دارد: ما ملتِ «موزائیک» هستیم، یعنی از ذره ذرههای حوادث، ماهیت یافتهایم. زمانی «ابرقدرت» بودهایم و زمانی دیگر فروافتاده و زیر دست. در سرزمینی زندگی کردهایم که به قول حافظ «رباط دو در» بوده. [کاروانسرا که دری برای ورود و دری برای خروج دارد به معنی تغییرپذیری، عدم ثبات، ورود و خروج بسیار] درجه حرارت هوا از مکانی به مکانی و از فصلی به فصلی، تا پنجاه درجه تفاوت میکرده، تَرسالی یا خشکسالی میتوانسته است شبحی از بهشت یا دوزخ را در برابرِ ما نهد. یک روز همه چیز بوده و روز دیگر میتوانسته است هیچ چیز نباشد. اندیشهها و معتقدات بر حسبِ عوارضِ بیرونی و «مَنویّاتِ» فرمانروایان رنگ به رنگ میشده.
ما از رسوب تاریخ سر برآوردهایم، در دست تندبادها به جلو رانده شدهایم و بخشِ عمده استعداد و تلاشِ ما در این راه به کار افتاده که موجودیتِ خود را نگه داریم. بنابراین آنچه در ما عیب گرفته شده، از نوع تَذَبذُب [دو دلی و ناپایداری و حزب باد بودن]، تقیّه، افراط و تفریط، تکروی، بیراههجویی، اکنونبینی [بیتوجهی به آینده]، کمتوجهی به منطق؛ بدانیم که اینها کم و بیش زائیده مقتضیات [تاریخی و جغرافیایی] بودهاند، پس برای تصحیح یا تعدیلِ آنها باید مقتضیاتِ تغییرپذیر را تغییر داد. یکی از عوامل عمدهای که همواره در چگونگیِ سِیرِ تاریخیِ ایران اثر داشته، جغرافیاست؛ یعنی ما در میانِ دو موجِ شرق و غرب قرار داشتهایم.
[اما] اکنون دنیا رو به راهی دارد که بعضی از عوارضِ فیزیکی به دستِ بشر قابلتغییر شدهاند، به همراه آنها روحیهها نیز میتوانند تأثیرپذیر از مقتضیاتِ تازه گردند. (به نقل از کانال سخنرانیها)
️تحلیل و تجویز راهبردی: سه درس عمیق در این نوشته دکتر محمد اسلامی ندوشن (ادیب، حقوقدان و ایرانپژوه) هست که قابلتامل است: درس اول: اگر امروز ایران و ایرانی چنین شده است، رسوب تاریخ و جغرافیاست. تا به حال جاهایی که موزائیک میکنند را دیدهاید؟ موزاییکها دانه به دانه چیده میشوند و جلو میروند. سرگذشت ایران نیز چنین است. هر سالی که گذشته، هر جنگی که رخ داده، هر شاهی که به تخت نشسته، هر شاهی که از تخت به زیر کشیده شده، هر چپاولی که شدهایم یا کردهایم، هر کدام از اینها موزائیکی به دیگر موزائیکها اضافه کرده است. تاریخ و جغرافیا (از جغرافیای سیاسی بگیر تا جغرافیای طبیعی تا مذهبی) در ما رسوب کردهاند. شرح مفصل اینکه چگونه تاریخ و جغرافیا بر جان و روان ایرانی نشسته و سپس در توسعهنیافتگی ما خود را نشان داده در کتاب «چرا عقب ماندیم و چگونه پیشرفت کنیم» [نسخه صوتی کتاب را اینجا گوش کنید] آمده است. درس دوم: خصلتهای منفی ایرانیان از جمله کوتاهنگری، حزب باد بودن و پنهانکاری زائیده تاریخ و جغرافیای ما بودهاند. ایراد از ذات ما نیست. اینها تغییرپذیرند. درس سوم: در دنیا چیزهایی را میشود تغییر داد و چیزهایی را نه. دکتر ندوشن دست میگذارد روی فاکتورهای تغییرپذیر و میگوید برای تصحیح یا تعدیلِ وضعیت امروزین باید مقتضیاتِ تغییرپذیر را تغییر داد. درست است که تاریخ و جغرافیا بر ما موثر بوده و هست، اما قفلشدگی به تاریخ و جبر جغرافیا نداریم. میتوان و باید مسیر دیگری را رقم زد.
چه ظرفیتهایی پیش روی ما هست؟ بگذارید با یک جمله بامزه و غیرمنتظره از لی کوان یو معمار و بنیانگذار سنگاپور مدرن شروع کنم: لی کوان یو، بنیانگذار سنگاپور مدرن: «کولر برای ما سنگاپوریها مهمترین اختراع بود، شاید یکی از اختراعات برجسته کل تاریخ. کولر با ایجاد امکان توسعه در مناطق استوایی، ماهیت تمدن را تغییر داد. بدون کولر فقط در ساعات اولیه صبح یا در هنگام غروب میتوانید کار کنید. اولین کاری که من با نخستوزیری انجام دادم نصب تهویه مطبوع در ساختمانها بود. این کلید کاراییِ بخش دولتی بود.»
یکی از آن مقتضیات تغییرپذیری که دکتر ندوشن میگوید، استفاده از فناوری به ویژه فناوریهای سیستمساز یا نهادساز است. دنیا اکنون تکنولوژیهای متعددی اعم از ساخت و تولید، ارتباط و اطلاعات، پزشکی و کشاورزی در اختیار ما گذاشته. استفاده هوشمندانه از اینها میتواند منجر به افزایش کارایی، بهینگی تخصیص منابع، شفافیت و فسادستیزی شود و گرامر زندگی جمعی ما را تغییر دهد و پس از مدتی خصلتهایی مانند عدم شفافیت، چندلایگی، پنهانکاری، کوتاهمدتنگری و ... نیز تغییر میکند. فناوری مرز ناممکنها را به صورت پیوسته به عقب میراند. ما محکوم به ادامه تاریخ و جبر جغرافیا نیستیم. به شرط آن که حسرت پارامترهای تغییرناپذیر را رها کنیم و بر پارامترهای تغییرپذیر متمرکز شویم.
به نقل از مجتبی لشکربلوکی
۱۱:۴۱
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
۷:۱۵
۷ مهر ۱۴۰۲
۶:۰۴
۱۴ مهر ۱۴۰۲
۱۸:۳۰
۲۱ مهر ۱۴۰۲
۱۶:۲۸
۲۲ مهر ۱۴۰۲
۰:۴۵
۲۳ مهر ۱۴۰۲
۷:۲۱
۳۰ آذر ۱۴۰۲
۸:۲۶