۱۴:۵۹
۱۵:۱۹
مڪتب حاج قاسم سلیمانے
دوباره حکایتی شده حرمت ️https://ble.ir/maktab_haj_qasem
۱۵:۲۹
۲۰:۵۰
آنها که#عزتِ علیعلیهالسلام را نخواستند؛#ذلّت یزید را چشیدند...
علیصفائیحائری
️https://ble.ir/maktab_haj_qasem
علیصفائیحائری
️https://ble.ir/maktab_haj_qasem
۱۲:۴۴
۱۲:۴۵
۱۳:۱۷
بازارسال شده از انـجـمـن امـور تــربـیـتـی
۷:۰۰
۶:۵۲
۱۶:۰۲
۱۴:۵۷
۱۴:۵۷
بسم الله الرحمن الرحیمروایت مردی روی باند فرودگاهیاروایت آخرین شب زندگی دنیایی حاجقاسم سلیمانی- ۱۲ دی ۱۳۹۸ که کاش هیچوقت خورشید روز سیزدهمش طلوع نمیکرد…
پیش از آنکه آنطور آسیمهسر و شیدا، بنویسد «خدایا مرا پاکیزه بپذیر» و سه امضای مهر تأیید بنشاند به جان کاغذ و برود تا موشکهای لعنتی آمریکایی را در آغوش بگیرد، حتمی خیلی کارها کرده. من از آنرازها خبر ندارم؛ فقط از آخرین شب زندگیاش، یک قاب هست که بیچارهام کرده.
شب دوازدهم دیماه ۹۸، شب سردی بود. وارد محل جلسه شد؛ در سوریه. دید چند مرغ و خروس گوشهای بغ کردهاند. پرسید: «اینها چرا اینجا هستند؟» گفتند مال سرایدار ساختمان است. گفت: «میفهمم، ولی چرا اینجا هستند؟ چرا جا ندارند؟ سرد است. اذیت میشوند.» رزمندهای گفت: «چشم. درستش میکنیم.» او گفت: «نه! تا این جلسه تمام شود، جای این زبانبستهها هم باید درست شود.» نیروهایش را وادار کرد همانموقع با تیر و تخته و هرچه هست، لانهای برایشان بسازند.
راوی این خاطره اینجا جملهای دارد که جگرم را به جلزولز میاندازد. میگوید: «جلسه تمام شد و حاجی، خوشحال از سامانگرفتن مرغ و خروسها، رفت که رفت که رفت.»
رفت که رفت که رفت…
گوشتان را بیاورید جلو. مجاهد مرگآگاهی که میدانست دارد آخرین شب عمرش را میگذراند، دلش پیش بیسامانماندن پرندهها بود… حاشیهٔ آخرین جلسهٔ عمرش را گذاشت پای سامانگرفتن لانهٔ مرغ و خروسها.
چطور همزبانهای غیرهمدلی رویشان میشود بگویند این آدم که رقیقالقلبترین انسان معاصر ماست (بود…)، تروریست آدمکش بود؟ بود؟ والله نبود. والله نبود. والله نبود. پرستو علیعسگرنجاد
️https://ble.ir/maktab_haj_qasem
پیش از آنکه آنطور آسیمهسر و شیدا، بنویسد «خدایا مرا پاکیزه بپذیر» و سه امضای مهر تأیید بنشاند به جان کاغذ و برود تا موشکهای لعنتی آمریکایی را در آغوش بگیرد، حتمی خیلی کارها کرده. من از آنرازها خبر ندارم؛ فقط از آخرین شب زندگیاش، یک قاب هست که بیچارهام کرده.
شب دوازدهم دیماه ۹۸، شب سردی بود. وارد محل جلسه شد؛ در سوریه. دید چند مرغ و خروس گوشهای بغ کردهاند. پرسید: «اینها چرا اینجا هستند؟» گفتند مال سرایدار ساختمان است. گفت: «میفهمم، ولی چرا اینجا هستند؟ چرا جا ندارند؟ سرد است. اذیت میشوند.» رزمندهای گفت: «چشم. درستش میکنیم.» او گفت: «نه! تا این جلسه تمام شود، جای این زبانبستهها هم باید درست شود.» نیروهایش را وادار کرد همانموقع با تیر و تخته و هرچه هست، لانهای برایشان بسازند.
راوی این خاطره اینجا جملهای دارد که جگرم را به جلزولز میاندازد. میگوید: «جلسه تمام شد و حاجی، خوشحال از سامانگرفتن مرغ و خروسها، رفت که رفت که رفت.»
رفت که رفت که رفت…
گوشتان را بیاورید جلو. مجاهد مرگآگاهی که میدانست دارد آخرین شب عمرش را میگذراند، دلش پیش بیسامانماندن پرندهها بود… حاشیهٔ آخرین جلسهٔ عمرش را گذاشت پای سامانگرفتن لانهٔ مرغ و خروسها.
چطور همزبانهای غیرهمدلی رویشان میشود بگویند این آدم که رقیقالقلبترین انسان معاصر ماست (بود…)، تروریست آدمکش بود؟ بود؟ والله نبود. والله نبود. والله نبود. پرستو علیعسگرنجاد
️https://ble.ir/maktab_haj_qasem
۱۵:۳۵
۲۱:۵۶
مڪتب حاج قاسم سلیمانے
۱:۲۰ به وقت #حاج_قاسم❤️🩹 ️https://ble.ir/maktab_haj_qasem
مگر نه این است که میمیریم پس بگذار مرگی را انتخاب کنیم که زندگیهایی را بارور کند....
️https://ble.ir/maktab_haj_qasem
️https://ble.ir/maktab_haj_qasem
۲۲:۰۰
۷:۵۲
۸:۵۴
مڪتب حاج قاسم سلیمانے
فیلم
مینی سریال «ترور» از تولیدات مرکز سیما فیلم ، به کارگردانی خیرالله تقیانی پور ،روایتگر ماجرای ترور نافرجام «حاج قاسم سلیمانی» در منطقه و شجاعت و ذکاوت فرماندهی این سردار بزرگ را مطرح میکند...
داستان "ترور" حول محور شخصیتهایی میچرخد که درگیر مسائل امنیتی و سیاسی هستند و هر کدام با چالشها و بحرانهای خاص خود مواجهاند...
https://ble.ir/maktab_haj_qasem
داستان "ترور" حول محور شخصیتهایی میچرخد که درگیر مسائل امنیتی و سیاسی هستند و هر کدام با چالشها و بحرانهای خاص خود مواجهاند...
https://ble.ir/maktab_haj_qasem
۸:۵۴
۱۷:۵۸
۱۱:۰۹