م

مکتب‌شناسی

۱۸۴عضو
مکتب‌شناسی
undefined undefined کتاب: بارون درخت نشین undefinedنویسنده: ایتالو کالینو undefinedمترجم: مهدی سحابی undefinedنشر: نگاه undefinedموضوع: پست مدرنیسم undefinedتعداد صفحات: ۲۴۵ undefined @maktabshenasi_kh
undefined #رزق_کتابخوانی
undefined «ما وارد کلیسا می شدیم و روی نیمکت خانوادگی مان می نشستيم: كوز يمو روی شاخه ای از بلوط كنار کلیسا جای می گرفت که به پنجره بزرگی چسبیده بود. از جایی که نشسته بودیم، سایه کوزیمو را در آن سوی شیشه های رنگارنگ پنجره می دیدیم که کلاه خود را برداشته و سر را به نشانه نیایش پایین انداخته بود. پدرم از یکی از خادمان کلیسا خواست تا هر یکشنبه آن پنجره را نیمه باز بگذارید تا کوزیمو بتواند مراسم را دنبال کند. اما با گذشت زمان دیگر او را نمی دیدیم، از پنجره باد می آمد و... .»
undefined صفحات ۶۲ الی ۹۷
undefined #وقت_مطالعه
undefined @maktabshenasi_kh

۱۰:۳۰

مکتب‌شناسی
undefined undefined کتاب: بارون درخت نشین undefinedنویسنده: ایتالو کالینو undefinedمترجم: مهدی سحابی undefinedنشر: نگاه undefinedموضوع: پست مدرنیسم undefinedتعداد صفحات: ۲۴۵ undefined @maktabshenasi_kh
undefined #رزق_کتابخوانی
undefined «کوزیمو به درخت گردو برگشت و سرگرم خواندن ژیل بلاس شد. جوانی خلنگ همچنان به شاخه چسبیده بود. رنگ به چهره نداشت. بو و ریش انبوه و ژولیده‌اش به راستی به بوته خلنگی می‌مانست و همان رنگ سرخ و همان پرپشتی را داشت. تکه‌هایی از برگ خشک و پوسته شاه بلوط و سوزن کاج لابه لای مو و ریشش دیده می‌شد. با چشمان سبز از هم گشوده سرگشته‌اش کوزیمورا ورانداز می‌کرد. به راستی که بدقيافه بود. سرانجام پرسید:- رفتند؟
کوزیموبه نرمی گفت: - بله، بله.
شما همان جووانی خلنگ راهزنید؟
- مرا از کجا می‌شناسید؟
- همین طوری ... خیلی چیزها در باره‌تان می‌گویند.
- شما، شما هم همان پسری هستید که می‌گویند هیچوقت از درختها پایین نمی‌آید؟
- اهه ، شما از کجا می‌دانید؟
- من هم همینطوری ... خیلی چیزها در باره‌تان می‌گویند... .»
undefined صفحات ۹۸ الی ۱۳۸
undefined #وقت_مطالعه
undefined @maktabshenasi_kh

۱۰:۳۰

مکتب‌شناسی
undefined undefined کتاب: بارون درخت نشین undefinedنویسنده: ایتالو کالینو undefinedمترجم: مهدی سحابی undefinedنشر: نگاه undefinedموضوع: پست مدرنیسم undefinedتعداد صفحات: ۲۴۵ undefined @maktabshenasi_kh
undefined #رزق_کتابخوانی
undefined « در آن تالارهای درختی، از کوزیمو به گونه ای رسمی پذیرایی می کردند. بزرگان تبعیدی، فنجانی قهوه برایش می آوردند و بی‌درنگ به سخن گفتن از کاخها و زمینها و انبارها و مستورگاههایی می پرداختند که در سویل یا گرانادا رها کرده و آمده بودند، و از او دعوت می کردند که پس از بخشایش و بازگشتشان به دیدن آنان برود. درباره شاهی که رانده بودشان، با لحنی آمیخته از دشمنی تعصب آلود و احترام چاکرانه سخن می گفتند. در گفته هایشان گاهی حساب کسی را که با او در مبارزه بودند از حساب کسی که مقام پادشاهی‌اش به عنوانهای اشرافی آنان نیز رسمیت می داد، جدا می کردند. گاهی دیگر، برعکس، هر دو کس را درهم می آمیختند و با لحنی تعصب آمیز بر او می تاختند. هر بار که از شاه خود سخن می گفتند کوزیمو نمی دانست چه حالتی به چهره خود بدهد....»
undefined صفحات ۱۳۹ الی ۱۷۱
undefined #وقت_مطالعه
undefined @maktabshenasi_kh

۱۰:۳۱

مکتب‌شناسی
undefined undefined کتاب: بارون درخت نشین undefinedنویسنده: ایتالو کالینو undefinedمترجم: مهدی سحابی undefinedنشر: نگاه undefinedموضوع: پست مدرنیسم undefinedتعداد صفحات: ۲۴۵ undefined @maktabshenasi_kh
undefined #رزق_کتابخوانی
undefined «اما اپتیموس ماکسیموس سر از پا نمی شناخت. پس از آنهمه رنجی که در آن چند دراز کشیده بود تا ویوتا را به سوی درخت زبان گنجشکی بکشاند که کوزیمو بالای آن منتظر بود، سرانجام خود را شاد و بی غصه حس می کرد؛ دل پیرانه اش برای هر دو صاحبش می تپید. در آن چند روز کوشیده بود به هر شکلی ویولتا را به سوی آن درخت ببرد؛ دامنش را کشیده بود، چیزهایی را دزدیده و گریخته بود به این امید که او دنبالش کند. و ویولتا پیاپی می گفت: چکار می کنی؟ مرا به کجا می کشی؟ دست بردار! چه سگ بازیگوشی شده ای ! با اینهمه، همان دیدار سگ توانسته بود باد دوران کودکی و حسرت زندگی گذشته در اومبروزا را در دلى ويوتا زنده کند. از همین رو، بر آن شد که کاخ دوک را ترک کنند و در ویلای قدیمی اومبروزا که درختان شگرف داشت بنشیند... .»
undefined صفحات ۱۷۲ الی ۲۰۳
undefined #وقت_مطالعه
undefined @maktabshenasi_kh

۱۰:۳۲

مکتب‌شناسی
undefined undefined کتاب: بارون درخت نشین undefinedنویسنده: ایتالو کالینو undefinedمترجم: مهدی سحابی undefinedنشر: نگاه undefinedموضوع: پست مدرنیسم undefinedتعداد صفحات: ۲۴۵ undefined @maktabshenasi_kh
undefined #رزق_کتابخوانی
undefined «مردم دست به کار شدند و جشن بزرگی بر پا کردند. به رسم فرانسویها، یک درخت آزادی» نیز افراشته شد. ولی درست نمی دانستند که چنین درختی چگونه باید باشد؛ از این گذشته، آن قدر درخت واقعی داشتیم که نیازی به برافراشتن یک درست مجازی نبود، از همین رو نارونی را آراستند و دسته های گل و خوشه های انگور و پرچمهای رنگارنگ و پارچه هایی را با شعار «زنده باد ملت بزرگ!» بر آن آویختند . کوزیمو حلقه نوار مه رنگی را با سنجاق به کلاه پوست گر به ای خود چسبانده و نوک نارون نشسته بود و در باره ولتر وروسر سخنرانی می کرد، ولی هیچکی صدایش را نمی شنید، زیرا در پایین درخت همه دست به دست هم داده بودند و به سرود... .»
undefined صفحات ۲۰۴ الی آخر
undefined #وقت_مطالعه
undefined @maktabshenasi_kh

۱۰:۳۰

thumnail
#معرفی_کتاب

undefined کتاب: باشگاه مشت زنیundefinedنویسنده: چاک پالانیک undefinedناشر: چشمهundefinedموضوع: پست مدرنیسم

undefined«قوانین باشگاه مشت زنی:
قانون اول: درباره باشگاه مشت زنی با کسی حرف نمی زنید.
قانون دوم: درباره باشگاه مشت زنی با کسی حرف نمی زنید.
قانون سوم: در هر مبارزه فقط دو نفر شرکت می کنند.
قانون چهارم: در هر زمان فقط یک مبارزه انجام می شود.
قانون پنجم: شرکت کنندگان باید بدون پیراهن و بدون کفش باشند.
قانون ششم و آخر: مبارزه تا جایی که لازم باشد ادامه پیدا می کند.
چیزهای زیادی هست که ما دوست نداریم راجع به کسانی که عاشق شان هستیم بدانیم... .»


undefined @maktabshenasi_kh

۱۰:۳۰

thumnail
#اندکی_تأمل
undefined صدقه کتاب ...
#امام_خامنه‌ای(حفظ الله تعالی)

undefined @maktabshenasi_kh

۱۰:۳۵

thumnail
undefined #بازخوانی

undefined کتاب: خاطرات خون آشامundefinedنویسنده:ال. جی. اسمیتundefinedمترجم:محمد حسینی مقدم undefinedناشر:ویداundefinedموضوع: ترنس مدرنیسم


undefined«نگاهش روی چند‌ سیاهی که لابه‌لای شاخه‌های درخت جلو خانه بود، افتاد. آن‌جا، روی شاخه‌ی درخت قدیمی و پیر یک کلاغ نشسته بود و به نظر می‌رسید که هم‌چون برگ‌های زرد آن، بخشی از درخت باشد. کلاغ به او زل زده بود...»


undefined @maktabshenasi_kh

۱۰:۳۷

thumnail
undefined کتاب: فرزند پنجمundefinedنویسنده: دوریس لسینگundefinedمترجم: مهدی غبرائیundefinedنشر: ثالثundefinedموضوع: ترنس مدرنیسم undefinedتعداد صفحات: ۱۶۷
undefined @maktabshenasi_kh

۱۰:۳۰

فرزند پنجم.pdf

۱.۹۳ مگابایت

undefined #رزق_کتابخوانی
undefined « دیوید هرگز از پدر ثروتمند و نامادری خود پول نگرفته بود، آن دو خرج تحصیلش را داده بودند و دیگر هیچ. (هزینه تحصیل خواهرش، دبورا، هم با آنها بود؛ اما دبورا راه زندگی پدرش را ترجیح داده بود، همانطور که دیوید راه زندگی مادرش را؛ و این تفاوتها بین برادر و خواهر به نظر دیوید در اینجا هم خلاصه شده بود. اینکه دبورا راه زندگی ثروتمندان را برگزیده بود). حالا هم دیوید نمی خواست تقاضای پول کند. پدر و مادر انگلیسی اش - دیوید مادر و شوهر او را این طور می دانست که دانشگاهی های عاری از بلندپروازی بودند، چندان ثروتی نداشتند... .»
undefined صفحات ۹ الی ۲۹
undefined #وقت_مطالعه
undefined @maktabshenasi_kh

۱۰:۳۱

مکتب‌شناسی
undefined undefined کتاب: فرزند پنجم undefinedنویسنده: دوریس لسینگ undefinedمترجم: مهدی غبرائی undefinedنشر: ثالث undefinedموضوع: ترنس مدرنیسم undefinedتعداد صفحات: ۱۶۷ undefined @maktabshenasi_kh
undefined #گوش_دهید.
undefinedکتاب صوتی فرزند پنجمundefinedنویسنده : دوریس لسینگundefinedراوی: راضیه هاشمی
undefinedhttps://www.ketabrah.ir/کتاب-صوتی-فرزند-پنجم/book/31090

undefined @maktabshenasi_kh

۱۰:۳۲

مکتب‌شناسی
undefined undefined کتاب: فرزند پنجم undefinedنویسنده: دوریس لسینگ undefinedمترجم: مهدی غبرائی undefinedنشر: ثالث undefinedموضوع: ترنس مدرنیسم undefinedتعداد صفحات: ۱۶۷ undefined @maktabshenasi_kh
undefined #رزق_کتابخوانی
undefined «تابستان مثل همیشه بود: دو ماه از آن گذشت و افراد خانواده آمدند و رفتند و باز آمدند. دختر مدرسه ای، بریجیت بینوا، تمام مدت آنجا بود و دست به دامن این معجزه خانواده. در واقع همان کاری که دیوید و هریت می کردند. هر دو چندین بار _با دیدن چهره لبریز از احترام و حتی هراس دختر که همیشه مراقب بود، انگار می ترسید مبادا مکاشفه یا خیر یا شکوه لحظه ای که مجاز بود به آن توجه کند از دستش برود _خود را دیدند. حتی به نا آرامی خود را دیدند. از سرشان زیادی بود. خیلی زیادی بود... حتما لازم بود به دختر بگویند. «ببین، بریجیت، انتظار زیادی نداشته باش. زندگی به این آسانی ها هم نیست!» اما زندگی همین جور... .»
undefined صفحات ۲۹ الی ۴۹
undefined #وقت_مطالعه
undefined @maktabshenasi_kh

۱۰:۳۰

thumnail
undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedاین حریم کیست کز جوشِ ملائک روزِ بارنیست در وی پرتو خورشید را راه گذار...یارب این خاک گرامی مغرب خورشید کیستکز فروغش می‌شود چشم ملائک اشک‌بار...کیست یارب در پس این پرده کز انفاس خوشمی‌برد از چشم‌ها چون بوی پیراهن غبار...همچو معنی در ضمیر لفظ پنهان گشته استدر رضای او رضای حضرت پروردگارundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined

۱۴:۳۳

مکتب‌شناسی
undefined undefined کتاب: فرزند پنجم undefinedنویسنده: دوریس لسینگ undefinedمترجم: مهدی غبرائی undefinedنشر: ثالث undefinedموضوع: ترنس مدرنیسم undefinedتعداد صفحات: ۱۶۷ undefined @maktabshenasi_kh
undefined #رزق_کتابخوانی
undefined « هلن پرسید: «دختره توی برکه کی بود؟» و از پدر به مادرش نگاه کرد.
دیوید بی هوا گفت: «آه، فقط یک دختر جادویی. درست نمی دانم. فقط واقعیت پیدا کرد.»
لوک که این عبارت را به زحمت به زبان می آورد، گفت: «واقعیت پیدا کرد یعنی چی؟»
دوروتی گفت: «وقت خواب است.»
لوک اصرار کرد: «ولی واقعیت پیدا کرد یعنی چی؟»
جین گفت: «پودینگ که نخوردیم!»
دوروتی گفت: «پودینگ نداریم، میوه هست.»
لوک مشتاقانه پافشاری کرد: «واقعیت پیدا کردن یعنی چی، بابا؟»
یعنی چیزی که وجود ندارد، واقعأ پیدایش بشود... .»
undefined صفحات ۴۹ الی ۶۹
undefined #وقت_مطالعه
undefined @maktabshenasi_kh

۱۰:۳۰

مکتب‌شناسی
undefined undefined کتاب: فرزند پنجم undefinedنویسنده: دوریس لسینگ undefinedمترجم: مهدی غبرائی undefinedنشر: ثالث undefinedموضوع: ترنس مدرنیسم undefinedتعداد صفحات: ۱۶۷ undefined @maktabshenasi_kh
undefined #رزق_کتابخوانی
undefined «آخرهای تعطیلی یکی آمد و سگی، یک تریر کوچولو، با خود آورد. بن از آن دست برنمیداشت. هر جا که سگ می رفت، بن دنبالش بود. نه نوازش میکرد و نه می زد: فقط می ایستاد و به آن خیره می شد. یک روز صبح که هریت برای آماده کردن صبحانه بچه ها پایین آمد، سگ را کف آشپزخانه دراز به دراز افتاده و مرده دید. سکته قلبی کرده بود؟ ناگهانظنين شد و دوان دوان رفت تا ببیند بن در اتاق خودش هست یا نه. بن روی تخت خود چمباتمه زده بود و هریت که وارد شد، سر برداشت و... .»
undefined صفحات ۶۹ الی ۹۹
undefined #وقت_مطالعه
undefined @maktabshenasi_kh

۱۰:۳۰

مکتب‌شناسی
undefined undefined کتاب: فرزند پنجم undefinedنویسنده: دوریس لسینگ undefinedمترجم: مهدی غبرائی undefinedنشر: ثالث undefinedموضوع: ترنس مدرنیسم undefinedتعداد صفحات: ۱۶۷ undefined @maktabshenasi_kh
undefined #رزق_کتابخوانی
undefined « هریت با دو جوان کنار اتوموبیل ایستاد. صورت همدیگر را درست نمی دیدند. گذشته از چراغ های اتوموبیل و ساختمان، هوا تاریک بود. آب زیر پا شلپ شلپ میکرد. مرد جوان از جیب لباس کار خود بسته ای پلاستیکی که تویش سرنگ، جفتی سوزن و چند آمپول بود درآورد.
گفت: «بهتر است اینها را با خودتان ببرید.»
هریت تردید کرد و دختر گفت: «خانم لاوت، فکر نمیکنم بفهمید که...». »
undefined صفحات ۹۹ الی ۱۳۰
undefined #وقت_مطالعه
undefined @maktabshenasi_kh

۱۰:۳۰

مکتب‌شناسی
undefined undefined کتاب: فرزند پنجم undefinedنویسنده: دوریس لسینگ undefinedمترجم: مهدی غبرائی undefinedنشر: ثالث undefinedموضوع: ترنس مدرنیسم undefinedتعداد صفحات: ۱۶۷ undefined @maktabshenasi_kh
undefined #رزق_کتابخوانی
undefined «هریت خاموش آنجا نشست، صداهای تلویزیون و حرف های آنها از اتاق نشیمن شنیده می شد؛ گاهی به سرعت نگاهی به بن می انداخت و بعد سر می چرخاند؛ از خود می پرسید چقدر طول می کشد که آنها بروند و شاید ندانند که دیگر برنمی گردند. او آنجا، کنار برکه براق صاف بی جنبشی که آن میز است می نشیند و منتظر بازگشتشان می شود، ولی آنها برنمی گردند... .»
undefined صفحات ۱۳۰ الی آخر
undefined #وقت_مطالعه
undefined @maktabshenasi_kh

۱۰:۳۰

thumnail
#معرفی_کتاب

undefined کتاب: مجموعه هری پاترundefinedنویسنده:ج. کی. رولینگundefinedناشر: کتابسرای تندیسundefinedموضوع: ترنس مدرنیسم

undefined« خلاصه ای از ساختار کلی داستان بدین گونه است ، که هری پاتر پسر یک مادر و پدر جادوگر است. که آن دو هنگام یک سالگی او توسط «لرد ولدمورت» خبیث کشته شده اند. اما او به دلیل اینکه مادرش در مقابل لرد ولدمورت از خود گذشتگی کرد، در برابر نفرین مرگبار ولدمورت زنده می ماند و این نفرین فقط زخمی صاعقه مانند بر پیشانیش به جا می گذارد، که در واقع این زخم به گونه ای است که الرد ولدمورت وقتی که در حال کشتن مادر هری بوده است، به این گونه دستش را تکان داده است. هری با خاله و شوهر خاله اش که هیچکدام جادوگر نیستند و در اصطلاح مشنگ (Muggle) نامیده می شوند، بزرگ می شود و از گذشته خودش اطلاعی ندارد ، تا این که در سن یازده سالگی وقتی نامه پذیرش از مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز را دریافت می کند ، متوجه می شود که دنیای دیگری در همان دنیای عادی مشنگ ها وجود دارد که او در آنجا به دلیل زنده ماندنش از چنگ لرد ولدمورت بسیار مشهور است. هر کدام از کتاب های هری پاتر در واقع به ماجراهای یک سال او در دنیای جادوگری و مدرسه محبوبش می پردازد. او در آن مدرسه دوستان خوبی مثل رون ویزلی و هرمیون گرنجر پیدا می کند و همچنین در طی کتاب ها بیشتر با گذشته خودش آشنا می شود و همواره مورد لطف و حمایت مدیر مدرسه آلبوس دامبلدور قرار می گیرد. بر اساس یک پیشگویی که در سال پنجم... .»


undefined @maktabshenasi_kh

۱۰:۳۰

undefined اکنون ملت ایران باید عقب‌افتادگی‌ها را جبران کند. اینک فرصت بی‌نظیری از حکومت دین و دانش بر ایران، پدید آمده است که باید از آن در جهت اعتلای فکر و فرهنگ این کشور بهره جست. امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملی، که یک واجب دینی است. از همه بیشتر، جوانان و نوجوانان، باید احساس وظیفه کنند، اگرچه آنگاه که انس با کتاب رواج یابد، کتابخوانی نه یک تکلیف، که یک کار شیرین و یک نیاز تعلّل‌ناپذیر و یک وسیله برای آراستن شخصیت خویشتن، تلقی خواهد شد؛ و نه تنها جوانان، که همه‌ی نسل‌ها و قشرها از سر دلخواه و شوق بدان رو خواهند آورد.پیام به مناسبت آغاز هفته‌ی کتاب - 04/10/1372


undefined با عرض سلام و ادب خدمت هنرجویان گرامی
"خدا را شاکریم که در راستای عمل به یک واجب دینی توفیق نصیبمان شد و از فرصت پیش آمده - پایان کلاس مکتب تا شروع کلاس جدید - برای مطالعه و مرور کتاب های مکتب شناسی بهره بردیم. امیداریم در عمل به این امر مهم کوتاهی نکنیم و با عنایت حضرت حق و همت روزافزونمان کتابخوانی را برنامه روزانه خود قرار داده و گامی در جهت رشدمان برداریم."
undefinedاز تمامی عزیزان و هنرجویانی که ما را در این مسیر کمک و همراهی کردند، سپاسگزاریم ان شاءالله جزو عبادات دوستان محسوب گردد.
با تشکر.دستیاران مکتب‌شناسی سال ۱۳۹۸.

۱۰:۳۱

thumnail
🧊 اولین شماره از #فصلنامه_تصویری_مطالعات_رسانه با موضوع "دریافت های شناختی مخاطب از مصادیق رسانه ای" در سال جدید منتشر خواهد شد.undefined از هنرجویان علاقمند دعوت می شود جهت عضویت به صفحه فصلنامه در رسانه اجتماعی #اینستاگرام مراجعه نمایند.https://www.instagram.com/e.rasane

۱۶:۲۸