۲ تیر ۱۳۹۸
از امشب فرار یاد گرفتهنونو برداشت فرار کرددنبالش کردم فرار کرد با خنده
۹ بهمن ۹۶
لالا لالا گل پونهآقا خيلي مهربونه
اگه نيستش ميون مازما غافل نمي مونه
لا لا لالا گل لالهفقير تو کوچه مي نالهنزار و زار و بي حاله
اگه آقا بياد ديگهکسي اين جور نمي مونه
لالا لالا گل ارزنبه هر کوي و به هر برزننميمونه غم وحسرتبه هر قلبي زمرد و زن
لالا لالا گل آوشنآقا مياد چشات روشنلبا خندون زمين خرم دلا شادون جهان گلشن
لالا لالا گل سمبلبرا آقا يه دسته گلبچينم ببرم پيششالهي خار نره دستش
لا لا لالا گل اسپندخدايا بر خودت سوگندرساني مهدي ما راکني ما را به ديدارشبسي شادان، بسي خرسند
لا لا لالا گل سوسنمي سوزه قلب مرد و زنالهي شام غيبت روتمومش کن، رسون آخرفرج را رو به راهش کنظهورش را رقم برزن
لا لا لالا گل زيرهچرا خوابت نمي گيرهنمي خواهي مگر در خوابببيني روي ماهش روبپرسي حال و روزش روبگي يادش زقلب تونمي شه پاک، نمي ميره
لا لا لالا گل ميخکببين خوابيده گنجشگهاونم مثل تو ميدونهمياد بهار به باغ بي شک
لا لا لالا گل پسته
نشو خسته، نشو خستهآقا مياد و بابايتبرا ياريش کمر بسته
الهي قفل در واشهيه باره آقا پيدا شهبشه مهمون دل هامونتوآيينه چشمامونگل زهرا شکوفا شه
لا لا لالا عزيز جانمامان بشه ترا قرباناگر بيداري يا در خوابلالايي مي رسد پايانولي قصه مشتاقيهميشگي و بي پايان
لالالالالالالا
لالايي منتظران: دکتر عبدالحسين فخاري
امروز ۱ اسفندهدوهفته سه ایه ساعتا رومیشناسه و نشون میده وبهشون نگاه میکنه تا تلفنا زنگ میزنه أاااایا میگه ایو
۱ اسفندباباش گریه میکرد الکیاونم گریه کردفهمید
۱اسفند خیلی کامل گفت مامان
۲۵ اسفند ۹۶ نماز میخوند و باباش فیلم گرفت
اسم نماز ک میاد میاد الله یا میگه اپر
صلواتم کش دار میفرسته
بالا رو هم نشون میده
۲۵ اسفند میخواست با قاشق غذا برداره از تو ظرفا
شهریور نود و هفت و خیلی کلمه میگهتاتاعباسیآب بازیماشینموتور باباجیمامانینکنقاشقنافدستپاموغذاطوطیطوطوددبالاآرادداداشممدنی نی نازناییدکش کفشگشنگانداختافتادبیشینییامزهیاشور چوب شورممکمگسبقکخ برقخاموشیوشن روشناگور انگوردادای داییکی کلیددربازبسته
اسباب بازیاشو میشناسه کاملاعضای خانواده حتی خاله های منو میشناسهاعضای بدنش:دست پا ناف سر مو دندون چشم
آتن آنتن کاسکه کالسکه پاسا پارسازهیه زهره
چند روزه یاد گرفته هی میگه منه منههمه کارشو خودش میخواد بکنه
23شهریور97
الان که یک سال و چهارونیم ماهشهعاشق انگور وخربزه و هندوانه سعناب دوست دارهزیتون دوست دارهکلا میوه دوست دارهگاهی یک گلابی رد با همه چیزش میخورهیا یک شلیلو کامل
دو ماهی هست مثل محمدحسین و محمدجواد دراز میکشه ب شکم، پاهاشو بالا پایین میکنه و با گوشی کار میکنه
تباکی میکنه دستشو میگیره جلو صورتش و حالت گریه میگیره
امروز بعد دوهفته زهرا ساداتو دیده، بهش میگه زهیا
شب مصطفی رو دیده بهش میگه موسنمیگم این مصطفایه، هی داده میزنه مودا
الان ب باباش میگم دیشب تو مدرسه گم شده بودبهش میگم بگو کجا قایم شده بودی رفته جلو باباش میگه دشو
میگه آتیشتگاز
موچه
2مهر97
از روز عاشورا تب شدید داره و خوب نمیشه هیچی نمیخورهخسته شدم از مریضیاش
رفته باباشو ویشگون گرفته، میگم بابارو چکار کردی میگه زد زد5/7/97
از خونه بابایی اومدیماونجا ک خیلی شیرین کاری کردیهی میگفتی عمه عمو مهدیتازه یاد گرفتی اجازه میگیریانگشتتو میاری بالا و میگی ادازه
توی خواب داشتم عوضت میکردمچشاتو باز کردی ب پوشک اشاره کردی گفتی، تصیف، اهموشین دیدیدبعدم خوابیدی ناز
7/7/97
رفتیم خونه باباییدم در که رسیدیم و هنوز تو ماشین بودیم، با ذوق گفتی مهدی مهدیهمون 7/7/97
الان ده دقیقه به سه بامداد، 10/7/97یهو از خواب بیدارشدی ده بار پشت سرهم گفتی پیشی پیشی میخندیدی و زیر میزو نگا میکردی بعدم منو بلند کردی گفتی بگیر بگیرک ینی گربه رو بگیر
پسر گلمپسر دلم، به قول باباییقرآن و دعا رو میشناسی و بوس میکنی
توی یک سال و پنج ماهگی هرکلمه ای ک میگیم تکرار میکنی خیلی هم خوب تلفظ میکنیدایره لغاتت بالاستعلاوه بر تکرار هرچیز ک ندونی معنیشو
وای وای وایالان یهو بیدار شدی و اومدی بالا سرم و گفتی ناهید ناهید ناهیدشیر شیر شیر شیر
ب مکعبش داره شیر منو میدهمیگه نی نی بخور شیشیر گذا
همه کلماتی ک بلدی رو تقریبا کامل ادا میکنی براهمون بعضی کلمات ک اشتباه میگی جالبهمثلا بیسکوئیت رو میگی بیستی
4/8/97
8/8/97بابا رفته کربلامیدونی ولی نمیگیالان ازت پرسیدم بابا کجاست؟ گفتی کبلاکلا سه چهاربار بیشتر نگفتی یبارش الان بدون اینکه قبلش بهت بگم
عزیزدلم یک هفته ای هست یاد گرفتی اخم کنیانقدر خوشگل و با نمک میشی
ی چیزی که برات جدید باشهلباس جدید وسیله جدید و
۹ بهمن ۹۶
لالا لالا گل پونهآقا خيلي مهربونه
اگه نيستش ميون مازما غافل نمي مونه
لا لا لالا گل لالهفقير تو کوچه مي نالهنزار و زار و بي حاله
اگه آقا بياد ديگهکسي اين جور نمي مونه
لالا لالا گل ارزنبه هر کوي و به هر برزننميمونه غم وحسرتبه هر قلبي زمرد و زن
لالا لالا گل آوشنآقا مياد چشات روشنلبا خندون زمين خرم دلا شادون جهان گلشن
لالا لالا گل سمبلبرا آقا يه دسته گلبچينم ببرم پيششالهي خار نره دستش
لا لا لالا گل اسپندخدايا بر خودت سوگندرساني مهدي ما راکني ما را به ديدارشبسي شادان، بسي خرسند
لا لا لالا گل سوسنمي سوزه قلب مرد و زنالهي شام غيبت روتمومش کن، رسون آخرفرج را رو به راهش کنظهورش را رقم برزن
لا لا لالا گل زيرهچرا خوابت نمي گيرهنمي خواهي مگر در خوابببيني روي ماهش روبپرسي حال و روزش روبگي يادش زقلب تونمي شه پاک، نمي ميره
لا لا لالا گل ميخکببين خوابيده گنجشگهاونم مثل تو ميدونهمياد بهار به باغ بي شک
لا لا لالا گل پسته
نشو خسته، نشو خستهآقا مياد و بابايتبرا ياريش کمر بسته
الهي قفل در واشهيه باره آقا پيدا شهبشه مهمون دل هامونتوآيينه چشمامونگل زهرا شکوفا شه
لا لا لالا عزيز جانمامان بشه ترا قرباناگر بيداري يا در خوابلالايي مي رسد پايانولي قصه مشتاقيهميشگي و بي پايان
لالالالالالالا
لالايي منتظران: دکتر عبدالحسين فخاري
امروز ۱ اسفندهدوهفته سه ایه ساعتا رومیشناسه و نشون میده وبهشون نگاه میکنه تا تلفنا زنگ میزنه أاااایا میگه ایو
۱ اسفندباباش گریه میکرد الکیاونم گریه کردفهمید
۱اسفند خیلی کامل گفت مامان
۲۵ اسفند ۹۶ نماز میخوند و باباش فیلم گرفت
اسم نماز ک میاد میاد الله یا میگه اپر
صلواتم کش دار میفرسته
بالا رو هم نشون میده
۲۵ اسفند میخواست با قاشق غذا برداره از تو ظرفا
شهریور نود و هفت و خیلی کلمه میگهتاتاعباسیآب بازیماشینموتور باباجیمامانینکنقاشقنافدستپاموغذاطوطیطوطوددبالاآرادداداشممدنی نی نازناییدکش کفشگشنگانداختافتادبیشینییامزهیاشور چوب شورممکمگسبقکخ برقخاموشیوشن روشناگور انگوردادای داییکی کلیددربازبسته
اسباب بازیاشو میشناسه کاملاعضای خانواده حتی خاله های منو میشناسهاعضای بدنش:دست پا ناف سر مو دندون چشم
آتن آنتن کاسکه کالسکه پاسا پارسازهیه زهره
چند روزه یاد گرفته هی میگه منه منههمه کارشو خودش میخواد بکنه
23شهریور97
الان که یک سال و چهارونیم ماهشهعاشق انگور وخربزه و هندوانه سعناب دوست دارهزیتون دوست دارهکلا میوه دوست دارهگاهی یک گلابی رد با همه چیزش میخورهیا یک شلیلو کامل
دو ماهی هست مثل محمدحسین و محمدجواد دراز میکشه ب شکم، پاهاشو بالا پایین میکنه و با گوشی کار میکنه
تباکی میکنه دستشو میگیره جلو صورتش و حالت گریه میگیره
امروز بعد دوهفته زهرا ساداتو دیده، بهش میگه زهیا
شب مصطفی رو دیده بهش میگه موسنمیگم این مصطفایه، هی داده میزنه مودا
الان ب باباش میگم دیشب تو مدرسه گم شده بودبهش میگم بگو کجا قایم شده بودی رفته جلو باباش میگه دشو
میگه آتیشتگاز
موچه
2مهر97
از روز عاشورا تب شدید داره و خوب نمیشه هیچی نمیخورهخسته شدم از مریضیاش
رفته باباشو ویشگون گرفته، میگم بابارو چکار کردی میگه زد زد5/7/97
از خونه بابایی اومدیماونجا ک خیلی شیرین کاری کردیهی میگفتی عمه عمو مهدیتازه یاد گرفتی اجازه میگیریانگشتتو میاری بالا و میگی ادازه
توی خواب داشتم عوضت میکردمچشاتو باز کردی ب پوشک اشاره کردی گفتی، تصیف، اهموشین دیدیدبعدم خوابیدی ناز
7/7/97
رفتیم خونه باباییدم در که رسیدیم و هنوز تو ماشین بودیم، با ذوق گفتی مهدی مهدیهمون 7/7/97
الان ده دقیقه به سه بامداد، 10/7/97یهو از خواب بیدارشدی ده بار پشت سرهم گفتی پیشی پیشی میخندیدی و زیر میزو نگا میکردی بعدم منو بلند کردی گفتی بگیر بگیرک ینی گربه رو بگیر
پسر گلمپسر دلم، به قول باباییقرآن و دعا رو میشناسی و بوس میکنی
توی یک سال و پنج ماهگی هرکلمه ای ک میگیم تکرار میکنی خیلی هم خوب تلفظ میکنیدایره لغاتت بالاستعلاوه بر تکرار هرچیز ک ندونی معنیشو
وای وای وایالان یهو بیدار شدی و اومدی بالا سرم و گفتی ناهید ناهید ناهیدشیر شیر شیر شیر
ب مکعبش داره شیر منو میدهمیگه نی نی بخور شیشیر گذا
همه کلماتی ک بلدی رو تقریبا کامل ادا میکنی براهمون بعضی کلمات ک اشتباه میگی جالبهمثلا بیسکوئیت رو میگی بیستی
4/8/97
8/8/97بابا رفته کربلامیدونی ولی نمیگیالان ازت پرسیدم بابا کجاست؟ گفتی کبلاکلا سه چهاربار بیشتر نگفتی یبارش الان بدون اینکه قبلش بهت بگم
عزیزدلم یک هفته ای هست یاد گرفتی اخم کنیانقدر خوشگل و با نمک میشی
ی چیزی که برات جدید باشهلباس جدید وسیله جدید و
۱۱:۴۸
ی چیزی که برات جدید باشهلباس جدید وسیله جدید و...میگی اوشگله گشنگ
شب از خواب بیدار شدیگریه میکنی میگی نکن نکنبعدم از من فرار میکنیبغلت کردم و گفتم قربونت بشم مامان، منم ازم فرار نکن
امروز بعد از چننند روز ک تباکی میکردیبهت میگم تباکی کنهنوووز یادتهاحساس میکنم ضریب هوشی ت خیلی بالاس... یکبار ک چیزی رو بهت میگم دیگه یادت میمونهلباسای بقیه رو میشناسیدیشب چادر خاله تو دیدی، میگی نجبهیا برات دو سه بار خوندم میریم دسشوییحالا وقتی میگم میریم مدرسه، میگی دسشویی
16/9/97فامیلش رو گفتسبانی
دید لیوان دسته ش شکستهگفت شکسته بابا بخره
19/9/97گفت تبو شد بابا بخره(گز)
تضادا رو بلدهبالا پایینروشن تاریکسرد داغبزرگ کوچیک
در کیفیخچالکمد و... باز میکنی و میگی چی داریم
یکسال و هفت ماهگی
امروز 11دی 97 هستیکسال هشت ماهه و چهارروزه شدیانننقدر زرنگی داری که نمیدونم کدومشو بگمشدیدا کتاب خوندن دوست داری و همش میگی بشین بخونحیوونا و میوه ها و وسایل و... ک تو کتاباته یاد گرفتیشعراشو یاد میگیریاسم همه رو بلدینسبتا رو میفهمی، میگم مامان حلما کیه؟ میگی سبیرا
بابات از نکن گفتنت خوشش میاد، مثل ترکا میگی
با یکبار گفتن، تقریبا یاد میگیری چیزا رو یا تو ذهنت میمونه و بعدا میگی از جلوی خونه ها ک رد میشیم میگی صبری حسینی
زهرا رو ک میبینی میگی ناصر با اینکه بین حرفا فقط گفته اسم شوهرشو امروز کنترل ضبط برداشته بودی و مثل تلفن با ناصر صحبت میکردی
نوار بهداشتی رو پیدا کرده میگه پوشکهبعد انداخته رو زمین پاشو گذاشته روش میگه دمپایی، کوچیکه14/10/97یکسال و هشت ماهگی
کشوی لباس زیرا رو ریخته بیرونآورده میگه عینکه، پارساپسرعمه ش پارسا عینکیه
نوار بهداشتی رو دیده اول میگه پوشکهبعدم میگه کفشهمیذاره زمین پاشو میذاره روشمیگه بزرگه
اونشب توی خواب بلند شدی و بلند میگفتی نااهید یشقالاز تو اتاق اومدم دیدم در یخچال باز شده و صدا میدهدرشو ک بستمگرفتی خوابیدی
چند روزیه یاد گرفتی میگی دست درد نکنه
بابا میگه بذارم رو بخاری گرم بشه میگی آتیش نگیره
میگم سعید آقا تو دستشویی آب نیستبعد چند دقیقه رفتی پشت در میگی بابا، آب نمیکشه
دم در نشستیم صبری گلدون گذاشته بودمیگی دخترعمو گل گذاشته
امروز 16 بهمنهدو سه روز پیش، داشتم با بابات بحث میکردم که فلان کارو چرا نکردی و... گفتی دعوا نکنین! امروز مامان جون بهت گفته این شیشه ها رو اینجا نذار، گفتی دعوام نکن! شبم داشتم به بابات با لحن کاملا عادی ی انتقادی رو میکردم، گفتی دعوا نکنین! و وقتی تعجب مارو دیدی خندیدی
یکی از ویژگی هات از وقتی به حرف اومدی، این بود که کلمات بی جا و الکی بکار نمیبردیهروقت حرفی میزنی، میدونم داری از یه اتفاق واقعی یا نیازت خبر میدی
بابا با مامانی صحبت میکرد و مامانی ناراحت بودمامانی داشت گریه میکرد و بابا ساکت بودرو کردی ب بابا و گفت باب مامانی صحبت کن، حرف بزن، بازی کن، دعوا نکنیکسال ده ماه و ده روز
امشب ی شب خیلی عجیب بودنوزده اسفنده و از دیروز با شیرشیری خدافظی کردیدیشب توی ماشین خوابیدی و اومدیم خونه خواب بودیولی امشب مامان جون میخواست روی پا بخوابونتنخوابیدی و اومدی تو بغلم خوابیدی کلی حرف زدی و زیرپوستی دوست داشتی شیر بخوریالهی بمیرم براتولی میگفتی تخله، نمیخورمانقدر خودتو اینور اونور کردی و بازی کردی تو بغلم ک خوابم برداولین تجربه م بود ک تو بغلم بدون شیر خوابیدیحس ناب عاشقانه ای بود مامانیدوستت دارم
دو تا کلمه هست ک با مزه میگییکی بادوکک:بادکنکیکی بوستی:بستنیبقیه چیزا رو درست و کامل میگی12 فروردین 98
آبشسه:آشپزخونهادوشت:انگشتر
تو دو سال و 40روزگی حدودا جاشو جدا کردم
آش پسه:آشپزخونه
امشب میگه گریه کردم انققققد دایی جون رفتدو سال و یک ماه و سه هفته
میگه تو دل ناهید نی نیهدرش باز کنم
امروز وسط صبحونه میگه شتر کجایه؟
دو سال و دو ماه
شب از خواب بیدار شدیگریه میکنی میگی نکن نکنبعدم از من فرار میکنیبغلت کردم و گفتم قربونت بشم مامان، منم ازم فرار نکن
امروز بعد از چننند روز ک تباکی میکردیبهت میگم تباکی کنهنوووز یادتهاحساس میکنم ضریب هوشی ت خیلی بالاس... یکبار ک چیزی رو بهت میگم دیگه یادت میمونهلباسای بقیه رو میشناسیدیشب چادر خاله تو دیدی، میگی نجبهیا برات دو سه بار خوندم میریم دسشوییحالا وقتی میگم میریم مدرسه، میگی دسشویی
16/9/97فامیلش رو گفتسبانی
دید لیوان دسته ش شکستهگفت شکسته بابا بخره
19/9/97گفت تبو شد بابا بخره(گز)
تضادا رو بلدهبالا پایینروشن تاریکسرد داغبزرگ کوچیک
در کیفیخچالکمد و... باز میکنی و میگی چی داریم
یکسال و هفت ماهگی
امروز 11دی 97 هستیکسال هشت ماهه و چهارروزه شدیانننقدر زرنگی داری که نمیدونم کدومشو بگمشدیدا کتاب خوندن دوست داری و همش میگی بشین بخونحیوونا و میوه ها و وسایل و... ک تو کتاباته یاد گرفتیشعراشو یاد میگیریاسم همه رو بلدینسبتا رو میفهمی، میگم مامان حلما کیه؟ میگی سبیرا
بابات از نکن گفتنت خوشش میاد، مثل ترکا میگی
با یکبار گفتن، تقریبا یاد میگیری چیزا رو یا تو ذهنت میمونه و بعدا میگی از جلوی خونه ها ک رد میشیم میگی صبری حسینی
زهرا رو ک میبینی میگی ناصر با اینکه بین حرفا فقط گفته اسم شوهرشو امروز کنترل ضبط برداشته بودی و مثل تلفن با ناصر صحبت میکردی
نوار بهداشتی رو پیدا کرده میگه پوشکهبعد انداخته رو زمین پاشو گذاشته روش میگه دمپایی، کوچیکه14/10/97یکسال و هشت ماهگی
کشوی لباس زیرا رو ریخته بیرونآورده میگه عینکه، پارساپسرعمه ش پارسا عینکیه
نوار بهداشتی رو دیده اول میگه پوشکهبعدم میگه کفشهمیذاره زمین پاشو میذاره روشمیگه بزرگه
اونشب توی خواب بلند شدی و بلند میگفتی نااهید یشقالاز تو اتاق اومدم دیدم در یخچال باز شده و صدا میدهدرشو ک بستمگرفتی خوابیدی
چند روزیه یاد گرفتی میگی دست درد نکنه
بابا میگه بذارم رو بخاری گرم بشه میگی آتیش نگیره
میگم سعید آقا تو دستشویی آب نیستبعد چند دقیقه رفتی پشت در میگی بابا، آب نمیکشه
دم در نشستیم صبری گلدون گذاشته بودمیگی دخترعمو گل گذاشته
امروز 16 بهمنهدو سه روز پیش، داشتم با بابات بحث میکردم که فلان کارو چرا نکردی و... گفتی دعوا نکنین! امروز مامان جون بهت گفته این شیشه ها رو اینجا نذار، گفتی دعوام نکن! شبم داشتم به بابات با لحن کاملا عادی ی انتقادی رو میکردم، گفتی دعوا نکنین! و وقتی تعجب مارو دیدی خندیدی
یکی از ویژگی هات از وقتی به حرف اومدی، این بود که کلمات بی جا و الکی بکار نمیبردیهروقت حرفی میزنی، میدونم داری از یه اتفاق واقعی یا نیازت خبر میدی
بابا با مامانی صحبت میکرد و مامانی ناراحت بودمامانی داشت گریه میکرد و بابا ساکت بودرو کردی ب بابا و گفت باب مامانی صحبت کن، حرف بزن، بازی کن، دعوا نکنیکسال ده ماه و ده روز
امشب ی شب خیلی عجیب بودنوزده اسفنده و از دیروز با شیرشیری خدافظی کردیدیشب توی ماشین خوابیدی و اومدیم خونه خواب بودیولی امشب مامان جون میخواست روی پا بخوابونتنخوابیدی و اومدی تو بغلم خوابیدی کلی حرف زدی و زیرپوستی دوست داشتی شیر بخوریالهی بمیرم براتولی میگفتی تخله، نمیخورمانقدر خودتو اینور اونور کردی و بازی کردی تو بغلم ک خوابم برداولین تجربه م بود ک تو بغلم بدون شیر خوابیدیحس ناب عاشقانه ای بود مامانیدوستت دارم
دو تا کلمه هست ک با مزه میگییکی بادوکک:بادکنکیکی بوستی:بستنیبقیه چیزا رو درست و کامل میگی12 فروردین 98
آبشسه:آشپزخونهادوشت:انگشتر
تو دو سال و 40روزگی حدودا جاشو جدا کردم
آش پسه:آشپزخونه
امشب میگه گریه کردم انققققد دایی جون رفتدو سال و یک ماه و سه هفته
میگه تو دل ناهید نی نیهدرش باز کنم
امروز وسط صبحونه میگه شتر کجایه؟
دو سال و دو ماه
۱۱:۵۰
۷ تیر ۱۳۹۸
میگی دستام پیار شدهوقتی از حموم میای
تو ماشین آقای ادیب بودیم، گفتی عمو ادیقمعلوم نیست از کجا یاد گرفته بودی
گفتی آب میخوام، گفتم برسیم خونه بهت میدم، گفتی محکم برسیم خونه
میگی دعواش کن، محکم دعواش کن
دوسال و دوماه
تو ماشین آقای ادیب بودیم، گفتی عمو ادیقمعلوم نیست از کجا یاد گرفته بودی
گفتی آب میخوام، گفتم برسیم خونه بهت میدم، گفتی محکم برسیم خونه
میگی دعواش کن، محکم دعواش کن
دوسال و دوماه
۲۰:۳۷
یهو گفتی پدر سوخته! اصصصلا معلوم نیست از کی و کجا یاد میگیری بعضی حرفا رودوسال دوماه
۲۱:۰۰