بله | کانال مصباح
عکس پروفایل مصباحم

مصباح

۲۲۵عضو
thumbnail
فردا به عشق فاطمه شمشیر می‌زنیم...#ما‌بیخیال‌سیلی‌زهرانمی‌شویم
با مصباح بر مرکب نور سوار شو

۱۶:۵۱

thumbnail
امام خمینی (ره) در سال ۱۳۶۴ undefined تصمیم گرفت سپاه را به سه نیروی زمینی🪖، دریاییundefined و هواییundefined تقسیم کند. همین تصمیم راه را برای شکل‌گیری یگان موشکی ایرانundefined باز کرد. حسن طهرانی‌مقدم در نیروی هوایی سپاه مأموریت گرفت و از همان‌جا مسیرش به صنعت موشکی آغاز شد. سفر به سوریهundefined و لیبیundefined، آموزش موشک‌های اسکاد، تشکیل گروه حدید ساخت پایگاه‌های مخفی در دل کوه… همه این‌ها بخشی از راهی بود که او انتخاب کرده بود. اولین موشک‌ها به سمت بغدادundefined شلیک شدند و ایران وارد عصر تازه‌ای شد. بعد، با ساخت نازعات و شهابundefinedحسن پایه‌گذار صنعت موشکی ایران شد. او خودش هم در این راه به شهادت رسید و وصیت کرد بر سنگ مزارش بنویسند: «اینجا مدفن کسی است که می‌خواست اسرائیل را نابود کندundefined
undefinedو شما خواننده روایتی داستانی و مستند از یگان موشکی سپاه هستید
undefinedنام کتاب: خط مقدم undefinedنویسنده: فائزه عباسی و حسین بهزاد undefinedنشر: شهید کاظمی undefinedتعداد صفحه: ۴۸۰undefinedبخش برگزیده کتاب: جمعه جشن تشرین بود. داخل چمن زردشدهٔ زمین فوتبال یک زمین والیبال درست کرده بودند و صندلی هایی که در چندین ردیف دورش چیده بودند، از افراد گروهان ها و گردآان های تیپ ۱۵۵ و ۱۵۶ موشکی سوریه پر شده بود. جایگاه عریض و طویلی هم در قسمت بالای زمین برای سخنرانی درست کرده بودند که با گل های مصنوعی و عکس حافظ اسد و پرچم سوریه تزیین شده بود. پشت تریبون سخنران، یک ردیف مبل چیده شده بود که جایگاه فرماندهان بود. یک ردیف صندلی هم در پشت ردیف مبل گذاشته بودند که مخصوص مهمانان ویژه بود. حسن آقا بر روی یکی از مبل های ردیف اول مابین سرتیپ ترکی و سرلشکر عبدالقادر نشسته بود. بچه ها هم روی صندلی های ردیف دوم بودند. فرمانده یکی از گردان های موشکی پشت تریبون گزارش می داد. حسن آقا کم وبیش بعضی کلمه ها و موضوع صحبتش را می فهمید، ولی بیشتر حواسش به جمعیت دورتادور زمین و مخصوصا روس ها بود. فقط هفت هشت نفر از روس ها در جشن شرکت کرده بودند که در ضلع بالا و گوشهٔ سمت راست زمین نشسته بودند. همگی لباس ارتش سوریه را پوشیده بودند. بدون درجه بودن لباسشان آن ها را از بقیهٔ جمعیت متمایز می کرد. رّد نگاهشان هم بیشتر از آنکه به سخنران برسد، روی ردیف دوم صندلی ها و بچه های ایرانی بود. هر کسی می توانست کنجکاوی را توی چهره شان ببیند.

راستی!!اون کتاب دشواری مبارک که خوندی،با این کتاب هم که معرفی کردیم نویسنده شون یکی هست. حتما بخونundefined
#معرفی_کتاب. #پدر_علم_موشکی_ایران

با مصباح بر مرکب نور سوار شو

۱۵:۲۳

thumbnail
تورا با غیر میبینم صدایم در نمی‌آید دلم می‌سوزد و کاری ز دستم بر نمی‌آید..#ما‌بیخیال‌سیلی‌زهرا‌نمیشویم#یاحضرت‌‌فاطمة‌زهرا
با مصباح بر مرکب نور سوار شو

۱۵:۵۵

thumbnail
فاطمه جان،رنجی نیست اگر زمین را از تو بگیرند،آسمان زیر پای توست...
#ما‌بیخیال‌سیلی‌زهرا‌نمیشویم#یا‌فاطمة‌الزهرا#فاطمیه
با مصباح بر مرکب نور سوار شو

۱۶:۲۳

بازارسال شده از عَیّوق

Naghofteha - Fatemieh - 1.mp3

۰۱:۰۱:۲۳-۸۵.۲۸ مگابایت
.#ناگفته‌ها ؛ بازخوانی حقیقت‌های گمشده undefined قسمت یکم (نسخه صوتی) undefined مدینه پس از رحلت پیامبر «ص»
undefined کارشناس :#حجت_الاسلام_یوسفی
undefined جهت عرض ارادت به محضر خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها#فاطمیه#مصاحبه#عیّوقundefined رسانه عاشورایی عَیوق

۱۰:۱۹

thumbnail
-شب سوم موکب پذیرایی دانش آموزان پایهٔ نهم-مجتمع فرهنگی آموزشی فرهیختگان سراج
برپایی موکب و پذیرایی سه روزهٔ دانش آموزان پایهٔ نهم مدرسهٔ فرهیختگان سراج به مناسبت شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به مدد بانوی بی نشان
#شب‌سوم‌موکب#بانوی‌بی‌نشان#المجهولة‌قدرها#المخفیة‌قبرها
با مصباح بر مرکب نور سوار شو

۱۴:۳۱

thumbnail

۱۴:۳۱

thumbnail

۱۴:۳۱

thumbnail

۱۴:۳۱

thumbnail

۱۴:۳۱

thumbnail
علی‌جان، فاطمه رو غم نگات می‌کُشه...
#ما‌بی‌خیال‌سیلی‌زهرا‌نمی‌شویم#بابا‌علی‌تسلیت
با مصباح بر مرکب نور سوار شو

۱۶:۳۵

thumbnail
بابا علی تسلیت...
#ما‌تا‌ابد‌بی‌خیال‌سیلی‌زهرانمی‌شویم#غم‌ابدی
با مصباح بر مرکب نور سوار شو

۸:۳۲

thumbnail
ظاهـراً تشیع یک پیکر ولـــــــــی باطـناً تــــــشیع زهـــــــرا و علـــــــی .....#ما‌تا‌ابد‌بی‌خیال‌سیلی‌زهرانمی‌شویم#بابا‌علی‌تسلیت#غم‌ابدی
با مصباح بر مرکب نور سوار شو

۱۱:۴۱

بازارسال شده از عَیّوق
thumbnail
undefined آمدندundefined شرارت کردندundefined کتک خوردندundefined‍🦽 دست خالی برگشتند...!(گزیده بیانات مقام معظم رهبری _ 1404/9/7)
#مقام_معظم_رهبری#ایران#رژیم_صهیونیستی
مسیحا | @ma30haundefined رسانه عاشورایی عَیوق

۲۱:۴۲

thumbnail
undefined «امروز لازم است تبیین شود که فاطمه زهرا (س) که بود و چه نقشی در تاریخ اسلام داشت؛ بانویی با جایگاهی عظیم نزد خداوند undefined و رسول او undefined. پس از کودتای سقیفه undefined و گردهمایی گروهی از یاران نیمه‌راه رسول خدا، چرا باید برای بازگشت حضرت علی (ع) بانگ برآورد undefined و هشدار دهد: اگر او را آزاد نکنید، نفرین خواهم کرد undefined؛ چنان‌که در همان لحظات، به نقل از سلمان، ستون‌های مسجد undefined در حال جابه‌جا شدن بود.
undefinedو شما خواننده روایتی داستانی از این اتفاق هستید

undefinedنام کتاب: کشتی پهلو گرفتهundefinedنویسنده: مهدی شجاعیundefinedنشر: نیستانundefinedتعداد صفحه: ۱۶۰undefinedگزیده کتاب: دختر اگر درد مادرش را نفهمد که دختر نیست من کربلا را میان در و دیوار دیدم وقتی که ناله تو به آسمان بلند شد بعد از این هیچ کربلایی نمیتواند مرا این قدر بسوزاند شاید خدا میخواهد برای کربلا مرا تمرین دهد تا کاروان اسرا را سرپرستی کنم اما این چه تمرینی است که از خود مسابقه مشکل تر است در کربلا دشمن به روشنی خیمه کفر علم میکند اما اینها با پرچم اسلام آمدند گفتند از فتنه می هراسیم کدام فتنه بدتر از این؟ دیگر چه میخواست بشود؟
undefinedراستی!!کتاب سقای آب و ادب خواندی؟؟undefinedاین کتابی هم که معرفی کردم بخون نویسندشون یکی است
#معرفی_کتاب#بانوی_بی_نشان

با مصباح،بر مرکب نور سوار شو

۱۴:۴۹

thumbnail
می‌دهد این دل گواهیپیر‌ما سید علی، پرچم از دستان توبر دست مهدی می‌رسد...
ای کاش روزی این قاب رو ببینیمundefinedیا صاحب‌الزمان
#اللهم‌عجل‌لولیک‌فرج

۱۷:۵۶

thumbnail
بی‌تفاوت‌نشستند‌همان‌اهل‌دینداری‌بی‌هزینهراه‌تــــــاریخ‌عوض‌شد، به‌لطف‌تماشاچیان‌مدینه
#وداع‌با‌فاطمیه#بی‌تفاوت‌نباشیم
با مصباح بر مرکب نور سوار شو

۱۵:۵۰

thumbnail
مرد مرداســــــت پسرت، مرهم درداست پسرتشـــــــــــــــفای امروز هـمه، شـافع فرداست پسرت
#یا‌‌ام‌ّالبنین#یا‌امّ‌العباس
با مصباح بر مرکب نور سوار شو

۱۱:۰۰

thumbnail
مادر بــــــــــــــــــــــاب الحوائج سائلی را رد نکردمــــــــــادرم از سفره ام البنین حاجت گرفت
#یا‌امّ‌البنین#ای‌مادر‌بی‌بنین#امّ‌العباس
با مصباح بر مرکب نور سوار شو

۱۲:۲۳

thumbnail
undefined در جهانی که در حال تغییر تحول بود فراوانی فرزند و حجاب به عنوان مانعی برای پیشرفت معرفی میکرد فخرالسادات طباطبایی همسر علامه سید حسن قبانچی از خطبای معروف آن روز در نجف هجده فرزند داشت چهار فرزند و undefined برادر و داماد و همسر او یعنی سید حسن قبانچی توسط رژیم بعثی به شهادت رسیدندundefined و در نهایت پس از گذشت مدت زیادی در زندان از عراق به undefined ایران آمدند و در شهر قم ساکن شدند و در سال ۱۳۷۹ درگذشت
undefined و حالا شما خواننده روایتی داستانی از زندگی این زن بزرگ هستید
undefinedنام کتاب: ام اعلاundefinedنویسنده: سمیه خردمندundefinedنشر: شهید کاظمیundefinedتعداد صفحه: ۲۷۱undefinedگزیده کتاب: نگاهی به دور و برم انداختم. شاید ۲۰ متر بیشتر نبود ولی حدود ۳۵ زن و کودک بودیم. دیوارها طوسی رنگ و کثیف بود. توالت گوشه سلول بود، پشت یک پرده برزنی چرک. کف سلول هم یک موکت کهنه و پاره انداخته بودند. فاطمه مدام گریه می‌کرد و گردنم را ول نمی‌کرد. محکم گرفتمش توی بغل و نوازشش کردم، تا شاید کمی از اضطرابش را کم کنم.اوضاع بدتر از چیزی بود که فکرش را می‌کردم. دو سه روز که گذشت، شیر توی سینه‌هایم جمع شد. مدام داشتم به بتول فکر می‌کردم و گریه می‌کردم. چند روز درد شدیدی را تحمل کردم تا شیرم خشک شد. افتادم به تب و لرز. زنها برای خوب شدنم هر کاری می‌کردند. از پاشویه تا خواندن حمد شفا و... . هر کسی به طریقی دلداری‌ام می‌داد. شب‌ها از شدت درد و فراق دخترم تا صبح هذیان می‌گفتم. دردها و بی‌تابی‌ها و ضعف جسمانی و تب بالا باعث شد تشنج کنم.

undefinedراستی!!کتاب سربلند رو خواندی؟؟undefinedاین کتابی هم که معرفی کردم بخون نشرشون یکی است
#معرفی_کتاب#ام_الشهدا
با مصباح،بر مرکب نور سوار شو

۱۶:۵۶