تاملاتی در خلاء های مبنایی برای «جهاد تبیین»
حسین مهدیزاده از
3- اما به نظر میرسد که تفاوت گفتمان و روایت تنها یک تفاوت روبنایی نیست.
• گفتمان بر تفکر تحلیلی و توضیحی متکی است و هنر و تکنیک های مورد استفاده در آن هم از همین جنس است، مثل تدریس، خطابه، مثل مناظره، دانشهای مقایسه علمی مثل آمار و...
• روایت بر تفکر تصویری متکی است. تفکری که در آن انسان به وسیله ساختن تصاویری مثالی از آنچه به آن می اندیشد، اندیشه اش را بسط می دهد. مثل نقاشی، نمایش، قصه، رمان، معماری، سینما، بازی و...
قبل از اینکه توضیح را ادامه بدهم می خواهم زودتر بر این نکته تاکید کنم که متفکرین ایجاد کننده عقلانیت حامی انقلاب اسلامی اساسا از جنس اول بوده اند و حتی گاهی مخالف مدل دوم! حتی شاید بعید نباشد که بگوییم که حوزه تمدنی ما بر مدل اول تاکید بشتری دارد!ما در تاریخ تفکرمان، غالبا «تصویر» را هم مثل تصدیق یک فرایند تحلیلی دانسته ایم و روش تولید تصویر را تعریف می دانستیم و داوری برای آن را بوسیله صوری ترین منطق ها هم شدنی می دانستیم اما در تاریخ علم بر سر این موضوع اختلاف زیادی است. مثلا:
• بعضی ها، فرآیند تولید تصویر را که فعل روایت به شدت به آن متکی است ماقبل عقل تحلیل گر و محاسبه گر میدانند. مثلا محل تولید تصویر را همان بخش از عقل می دانند که هنر از آن استفاده می کند.
• بعضی ها حتی گفته اند که از لحاظ تاریخی، بشر اول تصویرگرا بوده و از وقتی تحلیل گرایی به جای تصویرگرایی برای بشر جلوه کرد، بشر افول کرد و تمدن بشری در سراشیبی سقوط قرار گرفت.
• بعضی ها گفته اند ما به تصاویر فکر می کنیم تا به آنها «ایمان» بیاوریم و یا کافر شویم. قوای تحلیلی ذهن انسان ناتوان از داوری درباره تصاویر هستند، بلکه خادمانی هستند در خدمت تصاویری که ما به آنها ایمان آورده ایم. اصلا ریشه ایمان گرایی، تصویرگرا بودن عقل انسان در مرحله داوری است.
• بعضی ها گفتنه اند که انسانها به دو نحو ممکن است «تصمیم» بگیرند، اگر فکر تحلیلی شان را جلو بیندازند، برای تصمیم نیاز به سنجش دقیق و تخصص خواهند داشت و با درک تخصصی جزئیات، اطمینان برایشان حاصل می شود و به تصمیم می رسند، اما غالب مردم با تفکر تصویری جلو می آیند، یعنی از طریق مثال و تشبیه، آنچه مدنظرشان است را می شناسند و به آن فکر می کنند و تایید می کنند. مثلا علم جدید آنجایی شکل گرفت که دانشمندان فکر کردند مثال همه عالم یک سازه مکانیکی است که با فیزیک نیوتونی می توان آن را تحلیل کرد. یا یک جامعه خوب چنانچه قدیمی ها فکر می کردند، تمثیلی از رابطه ارباب رعیت، یا خانواده نیست، بلکه مثالی از یک بازار است. حالا وقتی در پیدا کردن ممثل مطمئن شدند، حالا به پیدا کردن جزئیات مشغول می شوند.
• بعضی ها حتی در در صنعت تبلیغات هم می گویند نباید تبیلغات به مزایا و معایب کالاها بپردازد بلکه باید تصویری رویایی از زندگی بدهند که آن کالا در برتری آن زندگی نقشی کلیدی ایفا کند.
ادامه دارد...@mesle_Beheshti
حسین مهدیزاده از
3- اما به نظر میرسد که تفاوت گفتمان و روایت تنها یک تفاوت روبنایی نیست.
• گفتمان بر تفکر تحلیلی و توضیحی متکی است و هنر و تکنیک های مورد استفاده در آن هم از همین جنس است، مثل تدریس، خطابه، مثل مناظره، دانشهای مقایسه علمی مثل آمار و...
• روایت بر تفکر تصویری متکی است. تفکری که در آن انسان به وسیله ساختن تصاویری مثالی از آنچه به آن می اندیشد، اندیشه اش را بسط می دهد. مثل نقاشی، نمایش، قصه، رمان، معماری، سینما، بازی و...
قبل از اینکه توضیح را ادامه بدهم می خواهم زودتر بر این نکته تاکید کنم که متفکرین ایجاد کننده عقلانیت حامی انقلاب اسلامی اساسا از جنس اول بوده اند و حتی گاهی مخالف مدل دوم! حتی شاید بعید نباشد که بگوییم که حوزه تمدنی ما بر مدل اول تاکید بشتری دارد!ما در تاریخ تفکرمان، غالبا «تصویر» را هم مثل تصدیق یک فرایند تحلیلی دانسته ایم و روش تولید تصویر را تعریف می دانستیم و داوری برای آن را بوسیله صوری ترین منطق ها هم شدنی می دانستیم اما در تاریخ علم بر سر این موضوع اختلاف زیادی است. مثلا:
• بعضی ها، فرآیند تولید تصویر را که فعل روایت به شدت به آن متکی است ماقبل عقل تحلیل گر و محاسبه گر میدانند. مثلا محل تولید تصویر را همان بخش از عقل می دانند که هنر از آن استفاده می کند.
• بعضی ها حتی گفته اند که از لحاظ تاریخی، بشر اول تصویرگرا بوده و از وقتی تحلیل گرایی به جای تصویرگرایی برای بشر جلوه کرد، بشر افول کرد و تمدن بشری در سراشیبی سقوط قرار گرفت.
• بعضی ها گفته اند ما به تصاویر فکر می کنیم تا به آنها «ایمان» بیاوریم و یا کافر شویم. قوای تحلیلی ذهن انسان ناتوان از داوری درباره تصاویر هستند، بلکه خادمانی هستند در خدمت تصاویری که ما به آنها ایمان آورده ایم. اصلا ریشه ایمان گرایی، تصویرگرا بودن عقل انسان در مرحله داوری است.
• بعضی ها گفتنه اند که انسانها به دو نحو ممکن است «تصمیم» بگیرند، اگر فکر تحلیلی شان را جلو بیندازند، برای تصمیم نیاز به سنجش دقیق و تخصص خواهند داشت و با درک تخصصی جزئیات، اطمینان برایشان حاصل می شود و به تصمیم می رسند، اما غالب مردم با تفکر تصویری جلو می آیند، یعنی از طریق مثال و تشبیه، آنچه مدنظرشان است را می شناسند و به آن فکر می کنند و تایید می کنند. مثلا علم جدید آنجایی شکل گرفت که دانشمندان فکر کردند مثال همه عالم یک سازه مکانیکی است که با فیزیک نیوتونی می توان آن را تحلیل کرد. یا یک جامعه خوب چنانچه قدیمی ها فکر می کردند، تمثیلی از رابطه ارباب رعیت، یا خانواده نیست، بلکه مثالی از یک بازار است. حالا وقتی در پیدا کردن ممثل مطمئن شدند، حالا به پیدا کردن جزئیات مشغول می شوند.
• بعضی ها حتی در در صنعت تبلیغات هم می گویند نباید تبیلغات به مزایا و معایب کالاها بپردازد بلکه باید تصویری رویایی از زندگی بدهند که آن کالا در برتری آن زندگی نقشی کلیدی ایفا کند.
ادامه دارد...@mesle_Beheshti
۷:۵۷