فاصله حاکمیت با جریان انقلابی
محمدمهدی تهرانی
تصور شاید آن است که حاکمیت تنها با نسل جدیدی که تمنایی گاه تعجبآور دارند، بینسبت است. انگار دو دنیای متفاوت داریم. تشییع مرتضی پاشایی شوکه میکند، استقبالها از گاد پوری هم همینطور. واقعیت اما این است که حتی جریان انقلابی هم با حاکمیت فاصله دارد. این فاصلهمندیها از فقدان همزبانی، همافقی و قصه مشترک نشات میگیرد.
انتخابات ریاستجمهوریِ پیشین دقیقا روایتگر همین فاصله بود. کمی از دعواهای سیاستزده جلیلی_قالیباف دست برداریم. سطوح مختلفی از ارکان حاکمیت تا چهرههای دینی و سیاسی و نظامی و... به خط شدند تا رایدهی به کاندیدایی را توصیه کنند که به نظرشان همان کاندیدای رهبری نیز هست و این کاندیدا در دور اول با فاصله چشمگیر ۶ میلیونی در جایگاه سوم قرار گرفت و نهایتا ۳ میلیون رای را از آنِ خود کرد. نفر اول و دوم تنها یک میلیون فاصله داشتند! جریان انقلابی نه تنها به این برآوردِ حاکمیت که به تمامی چهرههای میانی که نقش واسطهگری داشتند هم "نه" گفت و تاکید کرد که میخواهم خودم انتخاب کنم! به "تو" ربطی ندارد. و این چنین انتخابات شامل دو طیف رای اعتراضی شد؛ رای اعتراضی به جلیلی و رای اعتراضی به پزشکیان.
برای نسل جدید نسخهای که میپیچند و استادش ظاهرا سیدبشیر است، سرگرمی است. اینها چون در دنیای مجازیِ دیگری سیر میکنند اینگونه شدند! عجب! با نسل انقلابی چه میکنید؟ آنها هم در دنیای مجازیِ دیگری هستند؟ دیگر آنکه این سرگرم کردنها به نظرتان تا کجا جواب میدهد؟
راهحل دیگر میتواند شکستن دوگانه حاکمیت_رهبری و ایجاد اینهمانی باشد. آیا این مسئله را حل خواهد کرد یا بحرانیتر؟
انقلاب وقتی میمیرد که از خلق مداوم قصهای باورپذیر، از ارائه روایت، از پاسخگویی و از همزبانی باز بماند. با سرگرمی و تخدیر میتوان احساس درد را کم کرد اما نمیتوان علاجی واقعی جست. با توبیخ، تهدید، دستور، گشت ارشاد نمیتوان همزبانی و قصه ساخت. از موضع بالا هیچ چیز حل نمیشود.
اگر خواستید به اینها فکر کنید!
@mahdytehrani@mesle_Beheshti
محمدمهدی تهرانی
تصور شاید آن است که حاکمیت تنها با نسل جدیدی که تمنایی گاه تعجبآور دارند، بینسبت است. انگار دو دنیای متفاوت داریم. تشییع مرتضی پاشایی شوکه میکند، استقبالها از گاد پوری هم همینطور. واقعیت اما این است که حتی جریان انقلابی هم با حاکمیت فاصله دارد. این فاصلهمندیها از فقدان همزبانی، همافقی و قصه مشترک نشات میگیرد.
انتخابات ریاستجمهوریِ پیشین دقیقا روایتگر همین فاصله بود. کمی از دعواهای سیاستزده جلیلی_قالیباف دست برداریم. سطوح مختلفی از ارکان حاکمیت تا چهرههای دینی و سیاسی و نظامی و... به خط شدند تا رایدهی به کاندیدایی را توصیه کنند که به نظرشان همان کاندیدای رهبری نیز هست و این کاندیدا در دور اول با فاصله چشمگیر ۶ میلیونی در جایگاه سوم قرار گرفت و نهایتا ۳ میلیون رای را از آنِ خود کرد. نفر اول و دوم تنها یک میلیون فاصله داشتند! جریان انقلابی نه تنها به این برآوردِ حاکمیت که به تمامی چهرههای میانی که نقش واسطهگری داشتند هم "نه" گفت و تاکید کرد که میخواهم خودم انتخاب کنم! به "تو" ربطی ندارد. و این چنین انتخابات شامل دو طیف رای اعتراضی شد؛ رای اعتراضی به جلیلی و رای اعتراضی به پزشکیان.
برای نسل جدید نسخهای که میپیچند و استادش ظاهرا سیدبشیر است، سرگرمی است. اینها چون در دنیای مجازیِ دیگری سیر میکنند اینگونه شدند! عجب! با نسل انقلابی چه میکنید؟ آنها هم در دنیای مجازیِ دیگری هستند؟ دیگر آنکه این سرگرم کردنها به نظرتان تا کجا جواب میدهد؟
راهحل دیگر میتواند شکستن دوگانه حاکمیت_رهبری و ایجاد اینهمانی باشد. آیا این مسئله را حل خواهد کرد یا بحرانیتر؟
انقلاب وقتی میمیرد که از خلق مداوم قصهای باورپذیر، از ارائه روایت، از پاسخگویی و از همزبانی باز بماند. با سرگرمی و تخدیر میتوان احساس درد را کم کرد اما نمیتوان علاجی واقعی جست. با توبیخ، تهدید، دستور، گشت ارشاد نمیتوان همزبانی و قصه ساخت. از موضع بالا هیچ چیز حل نمیشود.
اگر خواستید به اینها فکر کنید!
@mahdytehrani@mesle_Beheshti
۸:۰۰
پرونده حکمرانی بدون قصه
حکمرانی بیقصه، محسن رنانی قصهها، سوخت حرکت به سمت آینده، محمد برجیان قصه اقتصاد بیقصه، محسن رنانیتاملاتی در خلاهای مبنایی برای جهاد تبیین، بخش اول، بخش دوم، بخش سوم، بخش چهارم، حسین مهدیزاده فاصله حاکمیت با جریان انقلابی، محمدمهدی تهرانی حسین یا سنوار، محسن رنانیقصهای برای بیبرقی و تعطیلی و گرانیهای این روزها، بخش اول، بخش دوم، حسین مهدیزاده
@mesle_Beheshti
حکمرانی بیقصه، محسن رنانی قصهها، سوخت حرکت به سمت آینده، محمد برجیان قصه اقتصاد بیقصه، محسن رنانیتاملاتی در خلاهای مبنایی برای جهاد تبیین، بخش اول، بخش دوم، بخش سوم، بخش چهارم، حسین مهدیزاده فاصله حاکمیت با جریان انقلابی، محمدمهدی تهرانی حسین یا سنوار، محسن رنانیقصهای برای بیبرقی و تعطیلی و گرانیهای این روزها، بخش اول، بخش دوم، حسین مهدیزاده
@mesle_Beheshti
۸:۲۳
مالهکشی اندر میانهی دوگانهی خون دل خوردن و خون به دل کردن
محمد منان رئیسی
بعد از بیش از ۲۰۰ روز فعالیت در سطوح اول سیاسی کشور به این نتیجه رسیدهام که سیاستمداران ما را در یک دسته بندی کلان بایستی به سه گروه اصلی تقسیم نمود: گروه اول آنهایی که با تصمیمات و گاها سوءاستفادههایشان دل ملت را خون کردهاند؛ گروه دوم آنهایی که از عملکرد گروه اول خون دل میخورند؛ وگروه سوم آنهایی که در میانه این دو گروه، با توجیهات مختلف مشغول مالهکشی هستند! به این معنا که گرچه در سطح استراتژی و تاکتیک با گروه اول همراهی ندارند ولی در سطح تکنیک، با توجیهات مختلفی نظیر لزوم مصلحت اندیشی در قالب به اصطلاح آداب حکمرانی، در اغلب موارد ترجیح میدهند با سکوت و محافظهکاری خود، عملکرد گروه اول را مالهکشی کنند!
با عرض معذرت کلمه مالهکشی دقیقا همان چیزی است که این روزها پس از شنیدن واژه آداب حکمرانی به ذهنم متبادر میشود! مالهکشان را برای انحراف نظام از مسیر اصلی انقلاب، اگر خطرناکتر از گروه اول ندانم، کمخطرتر از آنها نیز نمیدانم. چون اینها هستند که در بسیاری از موارد، با ظاهری موجه، عملا با همراهی با گروه اول (یعنی خون به دل کنندگان)، گروه دوم (یعنی خون دل خورندگان) را با انواع برچسبها به حاشیه میرانند و آنها را متهم به نفهمیدن آداب حکمرانی میکنند! آنها هر وقت خون گروه دوم از دیدن حجم مالهکشیها به جوش آید و برای اصلاح وضع موجود قدمی بردارند با برچسب زدن به آنها، این خون دل خورندگان را مشتی نادان و ناآشنا با آداب حکمرانی معرفی میکنند که متوجه مصالح نظام نیستند! نتیجهی این مالهکشیها این شده است که در ۴۵ سالگی انقلاب، خون به دل کنندگان، تا مغز استخوان نظام نفوذ کردهاند و بر گلوگاههای مختلف اقتصادی و فرهنگی کشور چنبره زدهاند!
اما اکنون که سرطان نفوذ در حال گسترش روزافزون در مجاری مختلف حاکمیت است، شرط اصلاح وضع موجود را در این میبینم که مالهکشان تا بیش از این دیر نشده، به جای برچسب زدن به خون دل خورندگان و همراهی با خون به دل کنندگان، متوجه عواقب تداوم سیاست مالهکشی خود بشوند و بدانند که اگر دست از محافظهکاری و ملاحظهکاری (فیالواقع همان مالهکشی) برندارند، سرطان نفوذ خون به دل کنندگان چنان در تار و پود نظام گسترش خواهد یافت که دیر یا زود خود مالهکشان را نیز خواهد بلعید و آنگاه با هضم گروههای دوم و سوم در هاضمه گروه اول، نقطه بیبازگشتی حادث خواهد شد که هر تدبیری پس از آن، نوش دارویی بیش نخواهد بود. امید آنکه خون همواره جوشان شهدایمان مانع از هضم خون دل خورندگان در هاضمه خون به دل کنندگان شود...
https://eitaa.com/baladetayyeb@mesle_Beheshti
محمد منان رئیسی
بعد از بیش از ۲۰۰ روز فعالیت در سطوح اول سیاسی کشور به این نتیجه رسیدهام که سیاستمداران ما را در یک دسته بندی کلان بایستی به سه گروه اصلی تقسیم نمود: گروه اول آنهایی که با تصمیمات و گاها سوءاستفادههایشان دل ملت را خون کردهاند؛ گروه دوم آنهایی که از عملکرد گروه اول خون دل میخورند؛ وگروه سوم آنهایی که در میانه این دو گروه، با توجیهات مختلف مشغول مالهکشی هستند! به این معنا که گرچه در سطح استراتژی و تاکتیک با گروه اول همراهی ندارند ولی در سطح تکنیک، با توجیهات مختلفی نظیر لزوم مصلحت اندیشی در قالب به اصطلاح آداب حکمرانی، در اغلب موارد ترجیح میدهند با سکوت و محافظهکاری خود، عملکرد گروه اول را مالهکشی کنند!
با عرض معذرت کلمه مالهکشی دقیقا همان چیزی است که این روزها پس از شنیدن واژه آداب حکمرانی به ذهنم متبادر میشود! مالهکشان را برای انحراف نظام از مسیر اصلی انقلاب، اگر خطرناکتر از گروه اول ندانم، کمخطرتر از آنها نیز نمیدانم. چون اینها هستند که در بسیاری از موارد، با ظاهری موجه، عملا با همراهی با گروه اول (یعنی خون به دل کنندگان)، گروه دوم (یعنی خون دل خورندگان) را با انواع برچسبها به حاشیه میرانند و آنها را متهم به نفهمیدن آداب حکمرانی میکنند! آنها هر وقت خون گروه دوم از دیدن حجم مالهکشیها به جوش آید و برای اصلاح وضع موجود قدمی بردارند با برچسب زدن به آنها، این خون دل خورندگان را مشتی نادان و ناآشنا با آداب حکمرانی معرفی میکنند که متوجه مصالح نظام نیستند! نتیجهی این مالهکشیها این شده است که در ۴۵ سالگی انقلاب، خون به دل کنندگان، تا مغز استخوان نظام نفوذ کردهاند و بر گلوگاههای مختلف اقتصادی و فرهنگی کشور چنبره زدهاند!
اما اکنون که سرطان نفوذ در حال گسترش روزافزون در مجاری مختلف حاکمیت است، شرط اصلاح وضع موجود را در این میبینم که مالهکشان تا بیش از این دیر نشده، به جای برچسب زدن به خون دل خورندگان و همراهی با خون به دل کنندگان، متوجه عواقب تداوم سیاست مالهکشی خود بشوند و بدانند که اگر دست از محافظهکاری و ملاحظهکاری (فیالواقع همان مالهکشی) برندارند، سرطان نفوذ خون به دل کنندگان چنان در تار و پود نظام گسترش خواهد یافت که دیر یا زود خود مالهکشان را نیز خواهد بلعید و آنگاه با هضم گروههای دوم و سوم در هاضمه گروه اول، نقطه بیبازگشتی حادث خواهد شد که هر تدبیری پس از آن، نوش دارویی بیش نخواهد بود. امید آنکه خون همواره جوشان شهدایمان مانع از هضم خون دل خورندگان در هاضمه خون به دل کنندگان شود...
https://eitaa.com/baladetayyeb@mesle_Beheshti
۲۱:۳۶
چرا از «تحلیل های فرافکنانه» پیرامون سوریه دست بر نمی دارید؟!
علیرضا کمیلی
واقعا خجالت کشیدم وقتی شنیدم آن مقام بلندپایه نظامی به مجلس رفته و در انتقاد یکی دو نماینده مستقل منتقد، گفته که خب ما اگر وعده صادق سه را انجام بدهیم بعد آنها جواب می دهند و شما مطالبه چهار و پنج را خواهید کرد! واقعا چه شد که سردارانی که باید به رهبری یعنی فرمانده کل نیروهای مسلح بگویند «چشم!» دیپلمات می شوند و لباس دولتمردان را می پوشند؟!
عملکردها همین ها بود که منجر به از دست رفتن «سوریه» شد آنهم به دست کسانی که سالهای طولانی با شعار «وحدت فرماندهی» همه پرونده را گرفتند و آخر هم هیچ کس نه در رسانه یقه شان می کند چون پشت تقدس سازی ها پنهان شده اند و نه ساختاری در کشور هست که اینها را محاکمه نظامی سیاسی بنماید!
اینکه مسلحین را تعدیل شده می خوانیم و معلوم هم می شود که عملا قصد تخریب حرم ها و شیعه کشی ندارد که دلیل نمی شود این سوی ماجرا یعنی «شکست مفتضحانه» در برابر جمعی که بنا داشتند در عملیات «ردع العدوان» صرفا پاسخ حمله نظام سوریه در اطراف حلب و ادلب را بدهند ولی راه را چنان باز دیدند که تا دمشق رفتند را فراموش کنیم!
اینکه همه میدانستند آنها بناست این عملیات محدود را انجام بدهند ولی باز هم این گونه یک کشور از دست نیروهایی که سالهای طولانی آنجا بوده اند و حتما شناخت درستی از ارتش و ساختار آنجا دارند خارج می شود چه معنایی دارد؟ چرا می شود دولتمردان را به بدترین روش نقد کرد ولی نقد یواش برخی دیگر، خط قرمز است؟!
من خودم «تحلیل های فرافکنانه» را خوب بلدم ولی چرا شما دارید هنوز تحلیل می کنید؟! مگر نه آن است که مسوول یک کار باید در قبال عملکرد خود پاسخگو باشد؟
دلم به حال مخاطب انقلابی می سوزد که با توجیهات مختلف، جرات سخن گفتن درباره این بخش ماجرا را ندارد و شعار استقلال رأی هم می دهد!
مخالفان گفتمان توجیه گرانه خود را بایکوت میکنید مشکلی نیست ولی حالا اگر تحلیل های منطقه ای تان تمام شده و بنای ماله کشی ندارید کمی هم از این طرف ماجرا بگویید رفقا! شااااید.... جلوی تکرار این حوادث در کشورهای دیگر را گرفتید! بخدا اگر دلسوز انقلاب هستید حالا باید بگویید و بدانید که نقدهای یواشکی به اصلاح منجر نمی شود بلکه به سقوط می انجامد!@komeilialireza@mesle_Beheshti
علیرضا کمیلی
واقعا خجالت کشیدم وقتی شنیدم آن مقام بلندپایه نظامی به مجلس رفته و در انتقاد یکی دو نماینده مستقل منتقد، گفته که خب ما اگر وعده صادق سه را انجام بدهیم بعد آنها جواب می دهند و شما مطالبه چهار و پنج را خواهید کرد! واقعا چه شد که سردارانی که باید به رهبری یعنی فرمانده کل نیروهای مسلح بگویند «چشم!» دیپلمات می شوند و لباس دولتمردان را می پوشند؟!
عملکردها همین ها بود که منجر به از دست رفتن «سوریه» شد آنهم به دست کسانی که سالهای طولانی با شعار «وحدت فرماندهی» همه پرونده را گرفتند و آخر هم هیچ کس نه در رسانه یقه شان می کند چون پشت تقدس سازی ها پنهان شده اند و نه ساختاری در کشور هست که اینها را محاکمه نظامی سیاسی بنماید!
اینکه مسلحین را تعدیل شده می خوانیم و معلوم هم می شود که عملا قصد تخریب حرم ها و شیعه کشی ندارد که دلیل نمی شود این سوی ماجرا یعنی «شکست مفتضحانه» در برابر جمعی که بنا داشتند در عملیات «ردع العدوان» صرفا پاسخ حمله نظام سوریه در اطراف حلب و ادلب را بدهند ولی راه را چنان باز دیدند که تا دمشق رفتند را فراموش کنیم!
اینکه همه میدانستند آنها بناست این عملیات محدود را انجام بدهند ولی باز هم این گونه یک کشور از دست نیروهایی که سالهای طولانی آنجا بوده اند و حتما شناخت درستی از ارتش و ساختار آنجا دارند خارج می شود چه معنایی دارد؟ چرا می شود دولتمردان را به بدترین روش نقد کرد ولی نقد یواش برخی دیگر، خط قرمز است؟!
من خودم «تحلیل های فرافکنانه» را خوب بلدم ولی چرا شما دارید هنوز تحلیل می کنید؟! مگر نه آن است که مسوول یک کار باید در قبال عملکرد خود پاسخگو باشد؟
دلم به حال مخاطب انقلابی می سوزد که با توجیهات مختلف، جرات سخن گفتن درباره این بخش ماجرا را ندارد و شعار استقلال رأی هم می دهد!
مخالفان گفتمان توجیه گرانه خود را بایکوت میکنید مشکلی نیست ولی حالا اگر تحلیل های منطقه ای تان تمام شده و بنای ماله کشی ندارید کمی هم از این طرف ماجرا بگویید رفقا! شااااید.... جلوی تکرار این حوادث در کشورهای دیگر را گرفتید! بخدا اگر دلسوز انقلاب هستید حالا باید بگویید و بدانید که نقدهای یواشکی به اصلاح منجر نمی شود بلکه به سقوط می انجامد!@komeilialireza@mesle_Beheshti
۲۱:۳۹
۲۱:۴۵
پوتین گردن ایران انداخت!
صابر گلعنبری
سخنان امروز ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه درباره سقوط بشار اسد درخور توجه و تامل است. او با بیان دو نکته به نوعی مسؤولیت این سقوط را گردن ارتش سوریه، ایران ومتحدانش انداخت. نخست این که گفت ۳۵۰ نفر از نیروهای مخالفان در حالی وارد حلب شدند که ۳۰ هزار نظامی ارتش سوریه و نیروهای متحد ایران بدون درگیری عقبنشینی کردند.
نکته دوم این که اظهار داشت که روسیه نیروی زمینی به سوریه نفرستاده بود و صرفا دو پایگاه دریایی و هوایی در طرطوس و حمیمیم داشت. به این معنا که روسیه نیروی زمینی برای مقابله با مخالفان نداشت و این گونه مسؤولیت این مقابله و جلوگیری از پیشروی آنها را متوجه ارتش سوریه و نیروهای ایرانی و نیروهای همسو با آنها دانست.
پوتین در عین حال هم بیان داشت که روسیه ۴ هزار نیروی ایرانی را از طریق پایگاه هوایی حمیمیم به تهران منتقل کرده است. هنوز ایران واکنش رسمی به این اظهارات نشان نداده است.
اما نکته قابل توجه دیگر در گفتههای امروز رئیس جمهور روسیه درباره تحولات سوریه تاکید بر این موضوع بود که کشورش در سوریه شکست نخورده و اهداف خود را محقق کرده است! مفروض این سخنان او این است که حفاظت از نظام سوریه هدف مسکو نبوده است.
او هدف از حضور روسیه در سوریه را «جلوگیری از شکلگیری یک حکومت تروریستی» دانست و تاکید کرد که این هدف «به طور کلی» محقق شده و گفت که گروههای مسلح سوری تغییر کردهاند و سازمانهای تروریستی نیستند و نشانه آن را تعامل آمریکا و اروپا با این گروهها دانست و این «تغییر» را محصول حضور روسیه در سوریه دانست!
چند روز قبل هم نگارنده طی یادداشتی بیان داشت که یکی از عوامل مهم سرنگونی نظام بشار اسد تضاد منافعی بود که میان ایران و روسیه پس از «تثبیت موقت» نظام او به عنوان هدف و منفعت مشترک در جریان بحران فراگیر داخلی در این کشور ایجاد شد. پس از حفظ نظام سوریه، منافع دو متحد او هیچ همپوشانی نداشت و تضاد منافع رفته رفته ابعاد مختلفی به خود گرفت.
در حالی که ایران و متحدانش، سوریه را کانون و محور نفوذ سختافزاری و رکن رکین جبهه خود در شامات و به ویژه در تقابل با اسرائیل و کریدور تسلیح مستمر حزبالله میدیدند، روسیه هیچ نوع همدلی با این راهبرد ایران نداشت و عملا مخالف آن بود و سوریهای میخواست که منافعش در شرق مدیترانه و خاورمیانه را با پاسداشت روابط راهبردیاش با اسرائیل حفظ کند.
حالا هم سخنان امروز پوتین مبنی بر این که غایت کشورش در سوریه حفظ اسد نبوده است بیشتر توجیهگر عدم مداخله برای حمایت از او به نظر میرسد، اما اکنون پرسش این است که چرا مسکو این بار نه تنها دخالت نکرد؛ بلکه هماهنگیهایی هم با اسد و ترکیه برای خروج او از سوریه و ارتباط میان مخالفان و نخستوزیر دولت اسد برای انتقال آرام قدرت در دمشق انجام داد! آیا با ترامپ برای امتیازگیری در آینده از جیب اوکراین معامله کرد؟ یا با ترکیه؟ یا این عدم مداخله از موضع ضعف و به علت مشغولیت در جنگ اوکراین بود؟ یا اساسا پوتین با نتانیاهو معامله کرده است؟ که هم بخشی از سوریه به این شکل اشغال شود و هم تمام توان نظامی سوریه در حملات اسرائیل نابود شود و ....
در این راستا هم ناگفته نماند که روسیه در ۱۰ سال گذشته آسمان سوریه را در اختیار داشت؛ اما عملا و غیرمستقیم چتری حمایتی برای حملات مستمر اسرائیل به اهداف ایران و نیروهای همسو با آن فراهم کرد و حتی یک بار سیستمهای پدافندی پیشرفته روسیه و لو اشتباهی با این حملات مقابله نکردند.
@Sgolanbari@mesle_Beheshti
صابر گلعنبری
سخنان امروز ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه درباره سقوط بشار اسد درخور توجه و تامل است. او با بیان دو نکته به نوعی مسؤولیت این سقوط را گردن ارتش سوریه، ایران ومتحدانش انداخت. نخست این که گفت ۳۵۰ نفر از نیروهای مخالفان در حالی وارد حلب شدند که ۳۰ هزار نظامی ارتش سوریه و نیروهای متحد ایران بدون درگیری عقبنشینی کردند.
نکته دوم این که اظهار داشت که روسیه نیروی زمینی به سوریه نفرستاده بود و صرفا دو پایگاه دریایی و هوایی در طرطوس و حمیمیم داشت. به این معنا که روسیه نیروی زمینی برای مقابله با مخالفان نداشت و این گونه مسؤولیت این مقابله و جلوگیری از پیشروی آنها را متوجه ارتش سوریه و نیروهای ایرانی و نیروهای همسو با آنها دانست.
پوتین در عین حال هم بیان داشت که روسیه ۴ هزار نیروی ایرانی را از طریق پایگاه هوایی حمیمیم به تهران منتقل کرده است. هنوز ایران واکنش رسمی به این اظهارات نشان نداده است.
اما نکته قابل توجه دیگر در گفتههای امروز رئیس جمهور روسیه درباره تحولات سوریه تاکید بر این موضوع بود که کشورش در سوریه شکست نخورده و اهداف خود را محقق کرده است! مفروض این سخنان او این است که حفاظت از نظام سوریه هدف مسکو نبوده است.
او هدف از حضور روسیه در سوریه را «جلوگیری از شکلگیری یک حکومت تروریستی» دانست و تاکید کرد که این هدف «به طور کلی» محقق شده و گفت که گروههای مسلح سوری تغییر کردهاند و سازمانهای تروریستی نیستند و نشانه آن را تعامل آمریکا و اروپا با این گروهها دانست و این «تغییر» را محصول حضور روسیه در سوریه دانست!
چند روز قبل هم نگارنده طی یادداشتی بیان داشت که یکی از عوامل مهم سرنگونی نظام بشار اسد تضاد منافعی بود که میان ایران و روسیه پس از «تثبیت موقت» نظام او به عنوان هدف و منفعت مشترک در جریان بحران فراگیر داخلی در این کشور ایجاد شد. پس از حفظ نظام سوریه، منافع دو متحد او هیچ همپوشانی نداشت و تضاد منافع رفته رفته ابعاد مختلفی به خود گرفت.
در حالی که ایران و متحدانش، سوریه را کانون و محور نفوذ سختافزاری و رکن رکین جبهه خود در شامات و به ویژه در تقابل با اسرائیل و کریدور تسلیح مستمر حزبالله میدیدند، روسیه هیچ نوع همدلی با این راهبرد ایران نداشت و عملا مخالف آن بود و سوریهای میخواست که منافعش در شرق مدیترانه و خاورمیانه را با پاسداشت روابط راهبردیاش با اسرائیل حفظ کند.
حالا هم سخنان امروز پوتین مبنی بر این که غایت کشورش در سوریه حفظ اسد نبوده است بیشتر توجیهگر عدم مداخله برای حمایت از او به نظر میرسد، اما اکنون پرسش این است که چرا مسکو این بار نه تنها دخالت نکرد؛ بلکه هماهنگیهایی هم با اسد و ترکیه برای خروج او از سوریه و ارتباط میان مخالفان و نخستوزیر دولت اسد برای انتقال آرام قدرت در دمشق انجام داد! آیا با ترامپ برای امتیازگیری در آینده از جیب اوکراین معامله کرد؟ یا با ترکیه؟ یا این عدم مداخله از موضع ضعف و به علت مشغولیت در جنگ اوکراین بود؟ یا اساسا پوتین با نتانیاهو معامله کرده است؟ که هم بخشی از سوریه به این شکل اشغال شود و هم تمام توان نظامی سوریه در حملات اسرائیل نابود شود و ....
در این راستا هم ناگفته نماند که روسیه در ۱۰ سال گذشته آسمان سوریه را در اختیار داشت؛ اما عملا و غیرمستقیم چتری حمایتی برای حملات مستمر اسرائیل به اهداف ایران و نیروهای همسو با آن فراهم کرد و حتی یک بار سیستمهای پدافندی پیشرفته روسیه و لو اشتباهی با این حملات مقابله نکردند.
@Sgolanbari@mesle_Beheshti
۲۱:۵۰
۲۱:۵۹
۱۲:۳۵
۱۶:۱۹
۱۹:۰۰
انقلاب خمینی اینگونه نیست
علی مهدیان
امام که انقلاب را آغاز کرد، عده ای به هر بهانه ای و توجیهی متوسل میشدند که اصل این انقلاب را زیر سوال ببرند، اما وجود آنها باعث میشد برخی فراموش کنند جریان منحرف دیگری را که انقلاب را به سبک چریکهای مسلح تقلیل میدهند، تماشا کنند. ظاهرگرایان انقلابی را.
انقلاب که پیروز شد، در زمان نظام سازی، عده ای تلاش میکردند حاکمیت قانون الهی و ولایت فقیه را به هر بهانه و استدلالی کنار بگذارند، اما وجود آنها باعث میشد برخی فراموش کنند جریان منحرف دیگری که به اسم اسلام، اراده مردم را کنار میگذاشت، تماشا کنند. امام هر دو را رد کرد وقتی گفت:" جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد".
وقتی دوران جنگ شد، عده ای اصل جنگ را زیر سوال میبردند و تسلیم را به هر بهانه ای توجیه میکردند، اما وجود آنها باعث میشد که غفلت کنیم و نبینیم کسانی را که به اسم جنگ، به مردم فشار اقتصادی آوردند و مدلهای غلط چپ را کپی برداری کردند و جنگ را فقط در ابزار فهمیدند و خون به دل امام و سیدعلی خامنهای و مردم کردند.
بعد از جنگ دو دسته تصمیم نظام و امام را نقد کردند یکی آنانکه میگفتند ما از اول گفتیم تسلیم شوید و گوش ندادید یکی هم آنانکه میگفتند شکست خوردیم و ده سال انقلابمان هیچ عایدی نداشت. هر دو خون به دل امام کردند. او مجبور شد ثمرات جنگ را بشمرد و مظلومانه توضیح دهد که دیگران او را گول نزده اند، دور نزده اند، و با چشم باز تصمیم گرفته.
در دوران بعد رحلت امام هم دو جریان وجود داشت آنانکه غربگرا (یعنی ظلمگرا) بودند و آنانکه به تعبیر رهبری عدالت را بدون عقلانیت و معنویت دنبال میکردند. آن اولی نباید باعث شود به این دومی کم توجه شویم. جریان ناامید کننده مردم و تحقیر کننده مردم و دوقطبی ساز و درگیر با ولایت و نظام.
حالا هم قصه همان قصه است. دو جریان مردم را از جنگ میترسانند یکی آنانکه میگویند باید تسلیم شویم و یکی آنانکه مدعی اند تسلیم شده ایم.
دو جریان مردم را تحقیر میکنند یکی آنانکه مردم را به رهبری و مسوولین بدبین میکنند و بی اعتماد، چون میگویند اینها جنگ طلبند یکی هم آنانکه مردم را به رهبری و مسوولین بدبین میکنند و بی اعتماد، چون میگویند اینها مماشات میکنند و منفعلند.
دو جریان خون به دل امیرالمومنین ع کردند، عالم متهتک و جاهل متنسک، دشمن زرنگ و هم جبهه ای های ظاهرگرا، دو جریان خون به دل امام مجتبی ع کردند، معاویه بازهای دنیاخواه و آنانکه به امام مظلوم ما گفتند، یا مذل المومنین. اصلا دو جریان خون به دل پیامبر ص کردند یکی لشکر ابوسفیان و آنانکه اقبالی به آنها داشتند و یکی هم آنانکه احد را ظاهرگرایانه واگذار کردند، و در صلح حدیبیه پیامبر را متهم کردند، هنگام تقسیم غنائم به او گفتند "ای رسول خدا عدالت بورز" و درباره او گفتند او هذیان میگوید. همگیشان مشترکند در ظاهرگرایی در آرمانجویی.
رفقا به بهانه درگیری با آن جریان، گول این جریان را نخورید. مراقب انقلابیون ظاهرگرا باشید. اینها کاری را که جریان منفعل تسلیم مقابل غرب نمیتواند با روح و روانتان بکند، به سادگی به اسم انقلابی گری با شما انجام میدهند. شما را از جنگ میترسانند و به نظام و تصمیم گیران بی اعتمادتان میکنند و بینتان اختلاف و دوقطبی ایجاد میکنند. اینها شبیه انقلاب امام نیستند، اینها مسیرشان شبیه سیدعلی خامنه ای نیست.
@ali_mahdiyan@mesle_Beheshti
علی مهدیان
امام که انقلاب را آغاز کرد، عده ای به هر بهانه ای و توجیهی متوسل میشدند که اصل این انقلاب را زیر سوال ببرند، اما وجود آنها باعث میشد برخی فراموش کنند جریان منحرف دیگری را که انقلاب را به سبک چریکهای مسلح تقلیل میدهند، تماشا کنند. ظاهرگرایان انقلابی را.
انقلاب که پیروز شد، در زمان نظام سازی، عده ای تلاش میکردند حاکمیت قانون الهی و ولایت فقیه را به هر بهانه و استدلالی کنار بگذارند، اما وجود آنها باعث میشد برخی فراموش کنند جریان منحرف دیگری که به اسم اسلام، اراده مردم را کنار میگذاشت، تماشا کنند. امام هر دو را رد کرد وقتی گفت:" جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد".
وقتی دوران جنگ شد، عده ای اصل جنگ را زیر سوال میبردند و تسلیم را به هر بهانه ای توجیه میکردند، اما وجود آنها باعث میشد که غفلت کنیم و نبینیم کسانی را که به اسم جنگ، به مردم فشار اقتصادی آوردند و مدلهای غلط چپ را کپی برداری کردند و جنگ را فقط در ابزار فهمیدند و خون به دل امام و سیدعلی خامنهای و مردم کردند.
بعد از جنگ دو دسته تصمیم نظام و امام را نقد کردند یکی آنانکه میگفتند ما از اول گفتیم تسلیم شوید و گوش ندادید یکی هم آنانکه میگفتند شکست خوردیم و ده سال انقلابمان هیچ عایدی نداشت. هر دو خون به دل امام کردند. او مجبور شد ثمرات جنگ را بشمرد و مظلومانه توضیح دهد که دیگران او را گول نزده اند، دور نزده اند، و با چشم باز تصمیم گرفته.
در دوران بعد رحلت امام هم دو جریان وجود داشت آنانکه غربگرا (یعنی ظلمگرا) بودند و آنانکه به تعبیر رهبری عدالت را بدون عقلانیت و معنویت دنبال میکردند. آن اولی نباید باعث شود به این دومی کم توجه شویم. جریان ناامید کننده مردم و تحقیر کننده مردم و دوقطبی ساز و درگیر با ولایت و نظام.
حالا هم قصه همان قصه است. دو جریان مردم را از جنگ میترسانند یکی آنانکه میگویند باید تسلیم شویم و یکی آنانکه مدعی اند تسلیم شده ایم.
دو جریان مردم را تحقیر میکنند یکی آنانکه مردم را به رهبری و مسوولین بدبین میکنند و بی اعتماد، چون میگویند اینها جنگ طلبند یکی هم آنانکه مردم را به رهبری و مسوولین بدبین میکنند و بی اعتماد، چون میگویند اینها مماشات میکنند و منفعلند.
دو جریان خون به دل امیرالمومنین ع کردند، عالم متهتک و جاهل متنسک، دشمن زرنگ و هم جبهه ای های ظاهرگرا، دو جریان خون به دل امام مجتبی ع کردند، معاویه بازهای دنیاخواه و آنانکه به امام مظلوم ما گفتند، یا مذل المومنین. اصلا دو جریان خون به دل پیامبر ص کردند یکی لشکر ابوسفیان و آنانکه اقبالی به آنها داشتند و یکی هم آنانکه احد را ظاهرگرایانه واگذار کردند، و در صلح حدیبیه پیامبر را متهم کردند، هنگام تقسیم غنائم به او گفتند "ای رسول خدا عدالت بورز" و درباره او گفتند او هذیان میگوید. همگیشان مشترکند در ظاهرگرایی در آرمانجویی.
رفقا به بهانه درگیری با آن جریان، گول این جریان را نخورید. مراقب انقلابیون ظاهرگرا باشید. اینها کاری را که جریان منفعل تسلیم مقابل غرب نمیتواند با روح و روانتان بکند، به سادگی به اسم انقلابی گری با شما انجام میدهند. شما را از جنگ میترسانند و به نظام و تصمیم گیران بی اعتمادتان میکنند و بینتان اختلاف و دوقطبی ایجاد میکنند. اینها شبیه انقلاب امام نیستند، اینها مسیرشان شبیه سیدعلی خامنه ای نیست.
@ali_mahdiyan@mesle_Beheshti
۲۰:۲۳
امام خمینی و مخالفتی که فهم نشد
کبری آسوپار
۲۹ آذر سالروز درگذشت آیتالله منتظری است. او تنها کسی در ایران است که برای زمانی چند ساله عنوان «قائم مقام رهبری» داشت که عبارتی جایگزین برای رهبری آینده نظام بود. گرچه او پس از امام خمینی رهبر نشد و حضرت امام، در فروردین ۶۸ تصریح کردند که «از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست دادهاید...» او پس از این نامه، استعفایی خطاب به امام خمینی نوشت و امام هم آن را پذیرفتند.
تصور غالب در افکار عمومی این بود که امام خمینی با قائم مقامی مرحوم منتظری موافق هستند، اما یکی از مهمترین بخشهای نامه 6 فروردین امام این جمله خطاب به آیتالله منتظری است که «والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم» البته امام در آن عبارات سه قسم جلاله یاد میکنند برای سه موضوع: ««والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم.... والله قسم من با نخستوزیری بازرگان مخالف بودم... والله قسم من رأی به ریاست جمهوری بنیصدر ندادم و در تمام موارد، نظر دوستان را پذیرفتم».
جالب آنکه در هر سه مورد هم تصور بسیاری از مردم این بود که امام هم موافق هستند. این یعنی که بسیاری از مردم در شناخت نظر ولی جامعه اسلامی دچار اشتباه شده بود و طبعاً نقش خواص در این عدم درک برجسته است.
امام خمینی در پاسخ به استعفای آیتالله منتظری هم این مخالفت خود را تصریح میکنند و مینویسند: «هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم، و در این زمینه هر دو مثل هم فکر میکردیم. ولی خبرگان به این نتیجه رسیده بودند؛ و من هم نمیخواستم در محدودۀ قانونی آنها دخالت کنم.»
سخن صریحی هم از آیتالله گیلانی وجود دارد که امام موافق طرح مسئله قائم مقامی در خبرگان نبودند، اما صریحاً هم مقابل تصمیم خبرگان نمیایستند. مشی حضرت امام اینگونه بوده که وارد مداخله در وظایف قانونی نهادهای دیگر نمیشدند و اجازه میدادند امور از مسیر عادی خود پیگیری شود، مگر در جایی که نظام اسلامی و انقلابی را که حاصل دسترنج مردم و خون دادن آنهاست، در خطر ببینند. چنانچه ۴ سال بعد إبایی نداشتند که تصریح کنند آقای منتظری صلاحیت رهبری نظام را ندارد. البته ۴ سال بعد شناخت مردم از مرحوم منتظری هم تغییراتی کرده بود و پذیرش نظر امام برایشان راحتتر بود.
امام پس از علنی شدن مصوبه خبرگان در مورد قائم مقامی آیتالله منتظری هم سکوت میکنند و سخنی در تایید نمیفرمایند. توجه به همین سکوت معنادار هم میتوانست قرینهای مبنی بر مخالفت ایشان باشد. حتی امام در دیدار با اعضای خبرگان هم در این زمینه صحبتی نمیکنند.
امام یک هفته پس از علنی شدن این مصوبه در سال ۶۴ با مسئولین نظام دیدار داشتند و یک کلمه هم در مورد جانشینی خود صحبت نکردند. هفدهم آذر ماه هم همان سال هم ۲۰۰ نفر از نمایندگان مجلس بیانیه تبریک و تهیت به امام برای این انتخاب را در صحن علنی خواندند که باز هم واکنش امام سکوت بود. در واقع نه تنها نظر واقعی امام از سوی نمایندگان مجلس شورای اسلامی درک نشده بود، بلکه حتی نامه تبریک هم به ایشان نوشته بودند!
نباید از ولیفقیه انتظار داشت در همه امور تصریح به نظر خود کنند و پشت بلندگو همه چیز را بگویند؛ گاه مصالحی وجود دارد که رهبر جامعه اسلامی ترجیح میدهد بی آنکه صراحتاً مداخله کند، نکاتی را تلویحی یا از مسیری غیر از بلندگو و تریبون رسمی بیان کنند. این قرائن و شواهد و مسیرها را باید شناخت و به وقتش درک کرد.
۲۹ آذر ۴۰۳روزنامه جوانhttps://t.me/asoupar@mesle_Beheshti
کبری آسوپار
۲۹ آذر سالروز درگذشت آیتالله منتظری است. او تنها کسی در ایران است که برای زمانی چند ساله عنوان «قائم مقام رهبری» داشت که عبارتی جایگزین برای رهبری آینده نظام بود. گرچه او پس از امام خمینی رهبر نشد و حضرت امام، در فروردین ۶۸ تصریح کردند که «از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست دادهاید...» او پس از این نامه، استعفایی خطاب به امام خمینی نوشت و امام هم آن را پذیرفتند.
تصور غالب در افکار عمومی این بود که امام خمینی با قائم مقامی مرحوم منتظری موافق هستند، اما یکی از مهمترین بخشهای نامه 6 فروردین امام این جمله خطاب به آیتالله منتظری است که «والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم» البته امام در آن عبارات سه قسم جلاله یاد میکنند برای سه موضوع: ««والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم.... والله قسم من با نخستوزیری بازرگان مخالف بودم... والله قسم من رأی به ریاست جمهوری بنیصدر ندادم و در تمام موارد، نظر دوستان را پذیرفتم».
جالب آنکه در هر سه مورد هم تصور بسیاری از مردم این بود که امام هم موافق هستند. این یعنی که بسیاری از مردم در شناخت نظر ولی جامعه اسلامی دچار اشتباه شده بود و طبعاً نقش خواص در این عدم درک برجسته است.
امام خمینی در پاسخ به استعفای آیتالله منتظری هم این مخالفت خود را تصریح میکنند و مینویسند: «هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم، و در این زمینه هر دو مثل هم فکر میکردیم. ولی خبرگان به این نتیجه رسیده بودند؛ و من هم نمیخواستم در محدودۀ قانونی آنها دخالت کنم.»
سخن صریحی هم از آیتالله گیلانی وجود دارد که امام موافق طرح مسئله قائم مقامی در خبرگان نبودند، اما صریحاً هم مقابل تصمیم خبرگان نمیایستند. مشی حضرت امام اینگونه بوده که وارد مداخله در وظایف قانونی نهادهای دیگر نمیشدند و اجازه میدادند امور از مسیر عادی خود پیگیری شود، مگر در جایی که نظام اسلامی و انقلابی را که حاصل دسترنج مردم و خون دادن آنهاست، در خطر ببینند. چنانچه ۴ سال بعد إبایی نداشتند که تصریح کنند آقای منتظری صلاحیت رهبری نظام را ندارد. البته ۴ سال بعد شناخت مردم از مرحوم منتظری هم تغییراتی کرده بود و پذیرش نظر امام برایشان راحتتر بود.
امام پس از علنی شدن مصوبه خبرگان در مورد قائم مقامی آیتالله منتظری هم سکوت میکنند و سخنی در تایید نمیفرمایند. توجه به همین سکوت معنادار هم میتوانست قرینهای مبنی بر مخالفت ایشان باشد. حتی امام در دیدار با اعضای خبرگان هم در این زمینه صحبتی نمیکنند.
امام یک هفته پس از علنی شدن این مصوبه در سال ۶۴ با مسئولین نظام دیدار داشتند و یک کلمه هم در مورد جانشینی خود صحبت نکردند. هفدهم آذر ماه هم همان سال هم ۲۰۰ نفر از نمایندگان مجلس بیانیه تبریک و تهیت به امام برای این انتخاب را در صحن علنی خواندند که باز هم واکنش امام سکوت بود. در واقع نه تنها نظر واقعی امام از سوی نمایندگان مجلس شورای اسلامی درک نشده بود، بلکه حتی نامه تبریک هم به ایشان نوشته بودند!
نباید از ولیفقیه انتظار داشت در همه امور تصریح به نظر خود کنند و پشت بلندگو همه چیز را بگویند؛ گاه مصالحی وجود دارد که رهبر جامعه اسلامی ترجیح میدهد بی آنکه صراحتاً مداخله کند، نکاتی را تلویحی یا از مسیری غیر از بلندگو و تریبون رسمی بیان کنند. این قرائن و شواهد و مسیرها را باید شناخت و به وقتش درک کرد.
۲۹ آذر ۴۰۳روزنامه جوانhttps://t.me/asoupar@mesle_Beheshti
۲۰:۲۵
باور بفرمائيد شرمآور است!
حسین_شریعتمداری
۱- دیروز شبکه تلویزیونی فارسیزبان ترکیه با مجوز رسمی جمهوری اسلامی ایران در کشورمان راهاندازی شد! این شبکه، پیش از این یک سایت در فضای مجازی بود که به شدت علیه ایران فعالیت میکرد و ضمن سیاهنمائی درباره پیشرفتها و دستاوردهای کشورمان، اصرار داشت که اقوام ایرانی را علیه یکدیگر بشوراند.
۲- برای پی بردن به ماهیت این شبکه تلویزیونی فارسیزبان دولت ترکیه، نگاهی به بخشی از اظهارات «زاهد سوباچی»، رئیس رادیو و تلویزیون دولتی ترکیه (TRT) بیندازید! زاهد سوباچی، این سخنان را در مراسم افتتاح دانشگاه « بورسا اولوداغ» ترکیه، مطرح کرده و میگوید: «ما تا پایان سال جاری شبکه تی آر تی فارسی را افتتاح خواهیم کرد. راهاندازی این شبکه موجب ناراحتی ایران خواهد شد اما این کار را میکنیم. ما باید ایران را ناراحت و اذیت کنیم، باید ایران را آشفته کنیم»!
۳- آیا مسئولان محترم کشورمان با صدور مجوز راهاندازی این شبکه به اردوغان و دولتیکه این روزها دستهای آلوده به خون مردم مظلوم سوریه دارد و انکار نمیکند که یکی از سه ضلع مثلث آمریکا، اسرائیل و ترکیه در مقابله خونین با نیروهای مقاومت است، جایزه دادهاند؟! دولتی که در بحبوحه جنایات وحشیانه رژیم صهیونیستی و قتل عام هزاران زن و کودک مسلمان یکی از گستردهترین صادرات انواع کالاهای نظامی، صنعتی و تجاری به اسرائيل راداشته است!...
۴- آیا مسئولان صادرکننده مجوز این شبکه از ماهیت آن بیخبر بودهاند؟! فقط یک مرور گذرا بر محتوای برنامههای این شبکه به هنگامی که یک سایت اینترنتی بود و یا یک نیمنگاه به اظهارات رئیس رادیو و تلویزیون دولتی ترکیه درباره این شبکه و اهدافی که دنبال میکند، کافی بود تا از صدور مجوز یاد شده خودداری کنند. اگر این بررسی انجام نگرفته است که باید از مسئولان مورد اشاره پرسید؛ چرا بر صندلی مسئولیت تکیه زدهاید؟! و اگر با وجود اطلاع از ماهیت ضدایرانی شبکه یاد شده، برای آن مجوز صادرکردهاید که...
۵- مسئولان صادرکننده مجوز یاد شده! باور بفرمایید که اقدام شما واقعاً شرمآور است و یادآور این سروده ناصر خسرو قبادیانی است که در کتابهای درسی آمده بود. بخوانید!
«روزي ز سر سنگ عقابي به هوا خاستواندر طلب طعمه پر و بال بياراستبر راستي بال نظر كرده و میگفت:امروز همه جای جهان زير پر ماستبر اوج چو پرواز كنم از نظر تيزميبينم اگر ذرهاي اندر ته درياستناگه ز كمينگاه يكي سخت كمانيتيري ز قضاي بَد بگشاد بر او راستچون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید گفتا : ز که نالیم؟ که از ماست که برماست!
@Kayhan_online@mesle_Beheshti
حسین_شریعتمداری
۱- دیروز شبکه تلویزیونی فارسیزبان ترکیه با مجوز رسمی جمهوری اسلامی ایران در کشورمان راهاندازی شد! این شبکه، پیش از این یک سایت در فضای مجازی بود که به شدت علیه ایران فعالیت میکرد و ضمن سیاهنمائی درباره پیشرفتها و دستاوردهای کشورمان، اصرار داشت که اقوام ایرانی را علیه یکدیگر بشوراند.
۲- برای پی بردن به ماهیت این شبکه تلویزیونی فارسیزبان دولت ترکیه، نگاهی به بخشی از اظهارات «زاهد سوباچی»، رئیس رادیو و تلویزیون دولتی ترکیه (TRT) بیندازید! زاهد سوباچی، این سخنان را در مراسم افتتاح دانشگاه « بورسا اولوداغ» ترکیه، مطرح کرده و میگوید: «ما تا پایان سال جاری شبکه تی آر تی فارسی را افتتاح خواهیم کرد. راهاندازی این شبکه موجب ناراحتی ایران خواهد شد اما این کار را میکنیم. ما باید ایران را ناراحت و اذیت کنیم، باید ایران را آشفته کنیم»!
۳- آیا مسئولان محترم کشورمان با صدور مجوز راهاندازی این شبکه به اردوغان و دولتیکه این روزها دستهای آلوده به خون مردم مظلوم سوریه دارد و انکار نمیکند که یکی از سه ضلع مثلث آمریکا، اسرائیل و ترکیه در مقابله خونین با نیروهای مقاومت است، جایزه دادهاند؟! دولتی که در بحبوحه جنایات وحشیانه رژیم صهیونیستی و قتل عام هزاران زن و کودک مسلمان یکی از گستردهترین صادرات انواع کالاهای نظامی، صنعتی و تجاری به اسرائيل راداشته است!...
۴- آیا مسئولان صادرکننده مجوز این شبکه از ماهیت آن بیخبر بودهاند؟! فقط یک مرور گذرا بر محتوای برنامههای این شبکه به هنگامی که یک سایت اینترنتی بود و یا یک نیمنگاه به اظهارات رئیس رادیو و تلویزیون دولتی ترکیه درباره این شبکه و اهدافی که دنبال میکند، کافی بود تا از صدور مجوز یاد شده خودداری کنند. اگر این بررسی انجام نگرفته است که باید از مسئولان مورد اشاره پرسید؛ چرا بر صندلی مسئولیت تکیه زدهاید؟! و اگر با وجود اطلاع از ماهیت ضدایرانی شبکه یاد شده، برای آن مجوز صادرکردهاید که...
۵- مسئولان صادرکننده مجوز یاد شده! باور بفرمایید که اقدام شما واقعاً شرمآور است و یادآور این سروده ناصر خسرو قبادیانی است که در کتابهای درسی آمده بود. بخوانید!
«روزي ز سر سنگ عقابي به هوا خاستواندر طلب طعمه پر و بال بياراستبر راستي بال نظر كرده و میگفت:امروز همه جای جهان زير پر ماستبر اوج چو پرواز كنم از نظر تيزميبينم اگر ذرهاي اندر ته درياستناگه ز كمينگاه يكي سخت كمانيتيري ز قضاي بَد بگشاد بر او راستچون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید گفتا : ز که نالیم؟ که از ماست که برماست!
@Kayhan_online@mesle_Beheshti
۸:۱۵
۸:۲۱
وزارت ارشاد: مجوزی برای شبکه «تیآرتی» فارسی صادر نکردهایم
معاونت امور رسانه و تبلیغات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام کرد که برخلاف برخی مطالب منتشر شده، شبکه ترکیهای «تیآرتی» (TRT) فارسی مجوز فعالیت این معاونت را ندارد.
@mesle_Beheshti
معاونت امور رسانه و تبلیغات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام کرد که برخلاف برخی مطالب منتشر شده، شبکه ترکیهای «تیآرتی» (TRT) فارسی مجوز فعالیت این معاونت را ندارد.
@mesle_Beheshti
۱۲:۱۶
درگیری داخلی در سوریه به نفع کیست؟!
علیرضا کمیلی
برخلاف تصور برخی افراد که بخاطر بغض مسلحین، درگیری داخلی در سوریه را مطلوب می بینند یا با توجه به تنوع گروههای مسلح، آن را امری غیر قابل اجتناب می بینند و حتی این وضع را تا سقوط دولت جدید سوریه مناسب می دانند، معتقدم که این امر یک بحران منطقه ای در پی خواهد داشت.
سوریه همین حالا هم از نظر اقتصادی، فروپاشی شده و هر نوع جنگ داخلی میتواند شاهد سرریز آوارگان فراوان به کشورهای پیرامون و از آن بدتر کشاندن عملیات های گروههای مسلح به آنها باشد. خصوصا لبنان و عراق مستعد چنین درگیری های مسلحانه ای هستند.
از همین رو استراتژی هایی که برخی تحت عنوان «مبارزه تا سقوط» مطرح میکنند و متاسفانه آنرا به بزرگان نیز نسبت میدهند، اشتباه و کاملا خلاف مصلحت مردم مظلوم سوریه و حتی کشورهای پیرامون آن میباشد. @komeilialireza@mesle_Beheshti
علیرضا کمیلی
برخلاف تصور برخی افراد که بخاطر بغض مسلحین، درگیری داخلی در سوریه را مطلوب می بینند یا با توجه به تنوع گروههای مسلح، آن را امری غیر قابل اجتناب می بینند و حتی این وضع را تا سقوط دولت جدید سوریه مناسب می دانند، معتقدم که این امر یک بحران منطقه ای در پی خواهد داشت.
سوریه همین حالا هم از نظر اقتصادی، فروپاشی شده و هر نوع جنگ داخلی میتواند شاهد سرریز آوارگان فراوان به کشورهای پیرامون و از آن بدتر کشاندن عملیات های گروههای مسلح به آنها باشد. خصوصا لبنان و عراق مستعد چنین درگیری های مسلحانه ای هستند.
از همین رو استراتژی هایی که برخی تحت عنوان «مبارزه تا سقوط» مطرح میکنند و متاسفانه آنرا به بزرگان نیز نسبت میدهند، اشتباه و کاملا خلاف مصلحت مردم مظلوم سوریه و حتی کشورهای پیرامون آن میباشد. @komeilialireza@mesle_Beheshti
۱۸:۲۳
#نئولیبرالیسم_ایرانی؛ تحمیقِ توده ها
سیدمرتضی حسینی
نئولیبرالیسم ایرانی نظرا و عملا در حالِ تجویزِ نسخه های خود به تصمیم سازانِ کشور از سویی است و نیز القاء صحیح بودن و کارا بودنِ نسخه هایش به جامعه و توده ی مردم از طریقِ رسانه ها به نحوِ دیگریست. این فرآیند، همزمان در حالِ رُخ دادن است. مؤیدش هم در حوزه ی نظر؛ اشاعه و بازنشرِ دیدگاه های کارشناسانِ نئولیبرال از زبانِ مسئولین و مقامات سابق و لاحق جمهوری اسلامی است و در حوزه ی عمل، فعالیت های ژورنالیستی و تبلیغاتیِ حامیانِ این اندیشه که خود جزء ذی نفعانِ #گران_سازی هستند از طریق پمپاژ رسانه ای به افکار عمومی است. این سطح از بمبارانِ تبلیغاتیِ رسانه چی های نئولیبرالیسم ایرانی به قدری واضح و شفاف است که ذهنِ بیدار صرفا با اندک توجهی متوجه این تقسیم کارِ سازمان دهی شده می گردد.
راه کار فوری برای مقابله چیست؟ طبعا رسانه ی آنها قوی تر و گسترده تر از ماست؛ لکن هم افزایی و تلاشِ نظری و عملیِ جریان معتقد و متعهد به انقلاب اسلامی بایستی در جهت تبیین و آگاهی بخشیِ توده ی مردم جدّی تر و گسترده تر صورت گیرد و انسجامِ رسانه ای مخصوصا در سکوهای اجتماعیِ خارجی (توئیتر، اینستاگرام، تلگرام و یوتیوب) باید بیش از پیش جدّی گرفته شود و تقویت گردد.
سُستی و کوتاهی در این امر، لاجرم به کاهشِ سرمایه اجتماعیِ نظام اسلامی در سال های آتی منجر خواهد شد.@taammolatenazari@mesle_Beheshti
سیدمرتضی حسینی
نئولیبرالیسم ایرانی نظرا و عملا در حالِ تجویزِ نسخه های خود به تصمیم سازانِ کشور از سویی است و نیز القاء صحیح بودن و کارا بودنِ نسخه هایش به جامعه و توده ی مردم از طریقِ رسانه ها به نحوِ دیگریست. این فرآیند، همزمان در حالِ رُخ دادن است. مؤیدش هم در حوزه ی نظر؛ اشاعه و بازنشرِ دیدگاه های کارشناسانِ نئولیبرال از زبانِ مسئولین و مقامات سابق و لاحق جمهوری اسلامی است و در حوزه ی عمل، فعالیت های ژورنالیستی و تبلیغاتیِ حامیانِ این اندیشه که خود جزء ذی نفعانِ #گران_سازی هستند از طریق پمپاژ رسانه ای به افکار عمومی است. این سطح از بمبارانِ تبلیغاتیِ رسانه چی های نئولیبرالیسم ایرانی به قدری واضح و شفاف است که ذهنِ بیدار صرفا با اندک توجهی متوجه این تقسیم کارِ سازمان دهی شده می گردد.
راه کار فوری برای مقابله چیست؟ طبعا رسانه ی آنها قوی تر و گسترده تر از ماست؛ لکن هم افزایی و تلاشِ نظری و عملیِ جریان معتقد و متعهد به انقلاب اسلامی بایستی در جهت تبیین و آگاهی بخشیِ توده ی مردم جدّی تر و گسترده تر صورت گیرد و انسجامِ رسانه ای مخصوصا در سکوهای اجتماعیِ خارجی (توئیتر، اینستاگرام، تلگرام و یوتیوب) باید بیش از پیش جدّی گرفته شود و تقویت گردد.
سُستی و کوتاهی در این امر، لاجرم به کاهشِ سرمایه اجتماعیِ نظام اسلامی در سال های آتی منجر خواهد شد.@taammolatenazari@mesle_Beheshti
۱۸:۳۰
امتناع سیاستگذاری/۱ از ۲
عباس عبدی
به طور قطع همه متوجه شدهایم که سیاستمداران ایرانی هنگامی که بیرون قدرت و مسئولیت هستند، بعضاً انتقادهای تندی هم میکنند، ولی هنگامی که بر صندلی قدرت مینشینند، اگر نگوییم سخنانی خلاف واقع میگویند، حداقل باید گفت اظهارات آنان ناروشن و فاقد معنای دقیق سیاستگذارانه و به نوعی کلیات کلاس درس یا توصیههای اخلاقی و مطالبی است که دردی از مسایل جامعه را درمان نمیکند.
در گذشته با درآمدهای نفتی چاله چولههای مدیریتی پُر میشد، اکنون و خوشبختانه آن هم نیست. نوعی از سیاست یا سیاستگذاری دیمی را پیشه میکنند. سیاستگذاری دیمی نیز مصداق حشو قبیح است. زیرا سیاستگذاری اوج عقلانیت و برنامهریزی است و با شیوه دیم محقق نمیشود.
اینها را نوشتم تا بپردازم به اثبات ادعای خودم در باره امتناع سیاستگذاری در شرایط کنونی. پس از انقلاب شاید بتوان گفت که برنامهریزی و سیاستگذاری با برنامه اول توسعه در سال ۶۸ آغاز شد. این برنامه از سوی کارشناسان و اقتصاددانان معتبر آن زمان و در سازمان برنامه و بودجه تنظیم شد. آقای دکتر طبیبیان مدیر اصلی آن بود.
برنامه به نسبت موفق بود. چرا میگویم به نسبت؟ چون برخی انحرافات از برنامه ایجاد شد که ساختار کلی آن را به هم ریخت. انحرافاتی که ناشی از ویژگی ساختاری ایران بود و برنامهریزی را ممتنع میکرد. از جمله افزایش قیمت ارز و افزایش واردات و سپس افزایش رشد نقدینگی و رشد تورم و در نهایت بازگشت تعزیرات حکومتی و قیمتگذاری؛ بعلاوه واگذاریهای غیر کارشناسی و رانتی، موجب این مشکل شد که ربطی به برنامه اول نداشت. اتفاقاً نویسندگان برنامه ملاحظاتی را رعایت کرده بودند که اهداف مناسب را محقق کند.
ولی یک ایراد جدی پیش آمد که بساط آن سیاستگذاری را جمع کرد، آن هم به دست خود آقای هاشمی. برنامه اول در سرفصل تصویر کلان برنامه ردیف ۴-۲ در باره پیشبینی نرخ تورم مقرر داشته بود:
«با توجه به نرخ رشد تولید ناخالص داخلی و حجم نقدینگی مورد پیشبینی در برنامه، رشد شاخص بهای کالا و خدمات مصرفی از حدود ۲۸.۵ درصد در سال ۱۳۶۷ به ۸.۹ درصد در سال ۱۳۷۲ کاهش خواهد یافت. روند مذکور نشان دهنده مهار تدریجی نرخ تورم نسبت به سالهای گذشته است.»
آنچه در عمل رخ داد فقط در دو سال اول بود. نرخ تورم از ۲۹ درصد در سال ۶۷ ابتدا رسید به ۱۷ و سپس ۹ ولی در سالهای ۷۰ تا ۷۲ افزایش یافت به ترتیب به ۲۱ و ۲۴ و ۲۳ و در ادامه در سال ۷۳ و ۷۴ به ۳۵ و ۴۹ درصد رسید که بسیار وحشتناک بود. رشد نقدینگی هم قرار بود در سال ۷۲ به ۳/۵ درصد برسد که در عمل ده برابر بیشتر شد و به ۳۴ درصد رسید.
سال ۱۳۷۶ با آمدن جریان اصلاحات؛ انرژی و روح تازهای به دولت و حکومت دمیده شد، هر چند شکاف درون ساختاری وجود داشت و شدید بود. ولی هدف اصلاحطلبان برای توسعه روشن بود. اراده آقای خاتمی هم به پذیرش نظر کارشناسی از خلال مشارکت عمومی نیز موثر بود، لذا چندین سیاستگذاری موردی مهم را در دوره خود اجرا کرد. از جمله برنامه سوم بهترین برنامه اجرا شده در ۵۰ سال اخیر است. خاتمی با پذیرش سیاستهای شفافیت، تک نرخی کردن ارز، حاکمیت قانون، نظارت موثر مدنی و... تا حد زیادی بهترین شرایط اقتصادی را رقم زد. هر چند داخل قدرت شکاف جدی وجود داشت ولی با پشتیبانی جامعه حتیالمقدور پیش رفت.
دولت اصلاحات توانست اقتصاد و جامعه را در حالتی پایدار به ۱۳۸۴ برساند و تحویل دولت بعدی دهد، که از بخت بد یا خطای سیاسی(به نظر من این دومی بود)، دولت نصیب تندروهای اصولگرا شد، و همه آنچه اصلاحات و حتی هاشمی رشته بودند، را پنبه کردند و عامل مهم کمککننده آنها، خطای اصلاحطلبان و مهمتر از آن درآمدهای نفتی بود، که مثل بمب اتم همه چیز بویژه نظام اداری را ویران کردند، و لمپنیزم سیاسی سکه رایج شد، و کشور به یک باره به قهقرا رفت و سیاستگذاری در عمل مسخره شد.
مهمتر از همه اینکه سیاستگذار کیست؟ شکاف میان دولت، مجلس، دستگاه قضایی و نهادهای مرتبط با حاکمیت فراوان و حتی تند بود و از اتحاد و انسجامی که مستلزم امر سیاستگذاری است برخوردار نبودند. مهمتر از آن اینکه هدف واحدی بر مجموعه این نیروها حاکم نبود. دو رویکرد کاملاً متضاد میان دولت با سایر نهادها دیده میشد که عملاً به بروز تنشها و مشکلات فراوانی منجر میشد.
نظارت بیطرفانه هم که اصلاً وجود نداشت. بازیگران رسمی و غیر رسمی آن واجد وحدت و همدلی نبودند، سهل است که تضاد هم داشتند. مبنای دو جناح برای سیاستگذاری نه در هدف و نه در اجرا و نه در اصول یکسان نبود. یک سو خود را ملتزم به عقلانیت و علم متعهد میدید، طرف دیگر با هر دوی این مقولات دشمنی نسبی داشت و عقل را ناقص میدانست و به شبه علم ارادت بیشتری از علم داشت. هدف یک گروه تامین خیر عمومی، و گروه دیگر تخیلات ذهنی و آرزوهای محقق نشدنی بود.ادامه دارد@mesle_Beheshti
عباس عبدی
به طور قطع همه متوجه شدهایم که سیاستمداران ایرانی هنگامی که بیرون قدرت و مسئولیت هستند، بعضاً انتقادهای تندی هم میکنند، ولی هنگامی که بر صندلی قدرت مینشینند، اگر نگوییم سخنانی خلاف واقع میگویند، حداقل باید گفت اظهارات آنان ناروشن و فاقد معنای دقیق سیاستگذارانه و به نوعی کلیات کلاس درس یا توصیههای اخلاقی و مطالبی است که دردی از مسایل جامعه را درمان نمیکند.
در گذشته با درآمدهای نفتی چاله چولههای مدیریتی پُر میشد، اکنون و خوشبختانه آن هم نیست. نوعی از سیاست یا سیاستگذاری دیمی را پیشه میکنند. سیاستگذاری دیمی نیز مصداق حشو قبیح است. زیرا سیاستگذاری اوج عقلانیت و برنامهریزی است و با شیوه دیم محقق نمیشود.
اینها را نوشتم تا بپردازم به اثبات ادعای خودم در باره امتناع سیاستگذاری در شرایط کنونی. پس از انقلاب شاید بتوان گفت که برنامهریزی و سیاستگذاری با برنامه اول توسعه در سال ۶۸ آغاز شد. این برنامه از سوی کارشناسان و اقتصاددانان معتبر آن زمان و در سازمان برنامه و بودجه تنظیم شد. آقای دکتر طبیبیان مدیر اصلی آن بود.
برنامه به نسبت موفق بود. چرا میگویم به نسبت؟ چون برخی انحرافات از برنامه ایجاد شد که ساختار کلی آن را به هم ریخت. انحرافاتی که ناشی از ویژگی ساختاری ایران بود و برنامهریزی را ممتنع میکرد. از جمله افزایش قیمت ارز و افزایش واردات و سپس افزایش رشد نقدینگی و رشد تورم و در نهایت بازگشت تعزیرات حکومتی و قیمتگذاری؛ بعلاوه واگذاریهای غیر کارشناسی و رانتی، موجب این مشکل شد که ربطی به برنامه اول نداشت. اتفاقاً نویسندگان برنامه ملاحظاتی را رعایت کرده بودند که اهداف مناسب را محقق کند.
ولی یک ایراد جدی پیش آمد که بساط آن سیاستگذاری را جمع کرد، آن هم به دست خود آقای هاشمی. برنامه اول در سرفصل تصویر کلان برنامه ردیف ۴-۲ در باره پیشبینی نرخ تورم مقرر داشته بود:
«با توجه به نرخ رشد تولید ناخالص داخلی و حجم نقدینگی مورد پیشبینی در برنامه، رشد شاخص بهای کالا و خدمات مصرفی از حدود ۲۸.۵ درصد در سال ۱۳۶۷ به ۸.۹ درصد در سال ۱۳۷۲ کاهش خواهد یافت. روند مذکور نشان دهنده مهار تدریجی نرخ تورم نسبت به سالهای گذشته است.»
آنچه در عمل رخ داد فقط در دو سال اول بود. نرخ تورم از ۲۹ درصد در سال ۶۷ ابتدا رسید به ۱۷ و سپس ۹ ولی در سالهای ۷۰ تا ۷۲ افزایش یافت به ترتیب به ۲۱ و ۲۴ و ۲۳ و در ادامه در سال ۷۳ و ۷۴ به ۳۵ و ۴۹ درصد رسید که بسیار وحشتناک بود. رشد نقدینگی هم قرار بود در سال ۷۲ به ۳/۵ درصد برسد که در عمل ده برابر بیشتر شد و به ۳۴ درصد رسید.
سال ۱۳۷۶ با آمدن جریان اصلاحات؛ انرژی و روح تازهای به دولت و حکومت دمیده شد، هر چند شکاف درون ساختاری وجود داشت و شدید بود. ولی هدف اصلاحطلبان برای توسعه روشن بود. اراده آقای خاتمی هم به پذیرش نظر کارشناسی از خلال مشارکت عمومی نیز موثر بود، لذا چندین سیاستگذاری موردی مهم را در دوره خود اجرا کرد. از جمله برنامه سوم بهترین برنامه اجرا شده در ۵۰ سال اخیر است. خاتمی با پذیرش سیاستهای شفافیت، تک نرخی کردن ارز، حاکمیت قانون، نظارت موثر مدنی و... تا حد زیادی بهترین شرایط اقتصادی را رقم زد. هر چند داخل قدرت شکاف جدی وجود داشت ولی با پشتیبانی جامعه حتیالمقدور پیش رفت.
دولت اصلاحات توانست اقتصاد و جامعه را در حالتی پایدار به ۱۳۸۴ برساند و تحویل دولت بعدی دهد، که از بخت بد یا خطای سیاسی(به نظر من این دومی بود)، دولت نصیب تندروهای اصولگرا شد، و همه آنچه اصلاحات و حتی هاشمی رشته بودند، را پنبه کردند و عامل مهم کمککننده آنها، خطای اصلاحطلبان و مهمتر از آن درآمدهای نفتی بود، که مثل بمب اتم همه چیز بویژه نظام اداری را ویران کردند، و لمپنیزم سیاسی سکه رایج شد، و کشور به یک باره به قهقرا رفت و سیاستگذاری در عمل مسخره شد.
مهمتر از همه اینکه سیاستگذار کیست؟ شکاف میان دولت، مجلس، دستگاه قضایی و نهادهای مرتبط با حاکمیت فراوان و حتی تند بود و از اتحاد و انسجامی که مستلزم امر سیاستگذاری است برخوردار نبودند. مهمتر از آن اینکه هدف واحدی بر مجموعه این نیروها حاکم نبود. دو رویکرد کاملاً متضاد میان دولت با سایر نهادها دیده میشد که عملاً به بروز تنشها و مشکلات فراوانی منجر میشد.
نظارت بیطرفانه هم که اصلاً وجود نداشت. بازیگران رسمی و غیر رسمی آن واجد وحدت و همدلی نبودند، سهل است که تضاد هم داشتند. مبنای دو جناح برای سیاستگذاری نه در هدف و نه در اجرا و نه در اصول یکسان نبود. یک سو خود را ملتزم به عقلانیت و علم متعهد میدید، طرف دیگر با هر دوی این مقولات دشمنی نسبی داشت و عقل را ناقص میدانست و به شبه علم ارادت بیشتری از علم داشت. هدف یک گروه تامین خیر عمومی، و گروه دیگر تخیلات ذهنی و آرزوهای محقق نشدنی بود.ادامه دارد@mesle_Beheshti
۱۸:۴۰
امتناع سیاستگذاری/۲ از ۲
عباس عبدی
با آمدن آقای رییسی، ظاهراً باید مشکلات دوره دوم روحانی برطرف میشد، و یکدستی قدرت، زمینه را برای سیاستگذاری فراهم میکرد ولی دو عامل باعث شد سیاستگذاری به قهقرا برود. عامل اول شعارهایی که داده بودند قابل تحقق با رویکردهای شبه علم و خرافاتی نبود، لذت همین امر موجب تنش درون این جناح یکدست شد، و این عامل دوم در امتناع سیاستگذاری بود. نمونه آن برجام بود که بخش عاقل آن دولت در صدد حل برجام بود ولی جناح غیر عقلانی و طرفدار شبه علم و توهم؛ مخالف بود، لذا منجر به زنده شدن شکاف درون ساختاری شد.
به طور کلی دولت مزبور فاقد هر نوع سیاستگذاری بود و سعی میکرد به صورت اقتضایی کارهایی را انجام دهد و برای فرار از تهران به سفرهای بیفایده و پیاپی اقدام میکردند. پس شکاف درونی دولت رییسی و عدم پذیرش علم به عنوان راه اصلی برای تحقق خیر عمومی، که این را هم به عنوان هدف سیاستگذاری قبول نداشتند منشأ بلاموضوع شدن برنامه ریزی شد.
اکنون پزشکیان آمده است. دولت او تنها در صورتی میتواند برای حل مسایل ایران سیاستگذاری کند که در کلیت حاکمیت، وحدتی روشن و مبتنی بر عقلانیت شکل گیرد و علم به عنوان اساس راهحلها شناخته شود و اهداف نیز باید معطوف به خواستهای مردم و تامین خیر عمومی باشد و نه مطالبات اقلیتهای قدرت. با وضعیت کنونی که ادامه اوضاع گذشته است، نه سیاستگذار معلوم است، نه هدف واحدی وجود دارد، و نه کارگزارانی معتبر و ساختاری کارآمد در دسترس است، و هر روز در حال آب رفتن ظرفیتهای حل مسأله و نیز بدتر شدن وضع هستیم، بدون اینکه کاری بتوان انجام داد.منبع: روزنامه اعتماد@mesle_Beheshti
عباس عبدی
با آمدن آقای رییسی، ظاهراً باید مشکلات دوره دوم روحانی برطرف میشد، و یکدستی قدرت، زمینه را برای سیاستگذاری فراهم میکرد ولی دو عامل باعث شد سیاستگذاری به قهقرا برود. عامل اول شعارهایی که داده بودند قابل تحقق با رویکردهای شبه علم و خرافاتی نبود، لذت همین امر موجب تنش درون این جناح یکدست شد، و این عامل دوم در امتناع سیاستگذاری بود. نمونه آن برجام بود که بخش عاقل آن دولت در صدد حل برجام بود ولی جناح غیر عقلانی و طرفدار شبه علم و توهم؛ مخالف بود، لذا منجر به زنده شدن شکاف درون ساختاری شد.
به طور کلی دولت مزبور فاقد هر نوع سیاستگذاری بود و سعی میکرد به صورت اقتضایی کارهایی را انجام دهد و برای فرار از تهران به سفرهای بیفایده و پیاپی اقدام میکردند. پس شکاف درونی دولت رییسی و عدم پذیرش علم به عنوان راه اصلی برای تحقق خیر عمومی، که این را هم به عنوان هدف سیاستگذاری قبول نداشتند منشأ بلاموضوع شدن برنامه ریزی شد.
اکنون پزشکیان آمده است. دولت او تنها در صورتی میتواند برای حل مسایل ایران سیاستگذاری کند که در کلیت حاکمیت، وحدتی روشن و مبتنی بر عقلانیت شکل گیرد و علم به عنوان اساس راهحلها شناخته شود و اهداف نیز باید معطوف به خواستهای مردم و تامین خیر عمومی باشد و نه مطالبات اقلیتهای قدرت. با وضعیت کنونی که ادامه اوضاع گذشته است، نه سیاستگذار معلوم است، نه هدف واحدی وجود دارد، و نه کارگزارانی معتبر و ساختاری کارآمد در دسترس است، و هر روز در حال آب رفتن ظرفیتهای حل مسأله و نیز بدتر شدن وضع هستیم، بدون اینکه کاری بتوان انجام داد.منبع: روزنامه اعتماد@mesle_Beheshti
۱۸:۴۱
۱۹:۰۹