فاصله حاکمیت با جریان انقلابی
محمدمهدی تهرانی
تصور شاید آن است که حاکمیت تنها با نسل جدیدی که تمنایی گاه تعجبآور دارند، بینسبت است. انگار دو دنیای متفاوت داریم. تشییع مرتضی پاشایی شوکه میکند، استقبالها از گاد پوری هم همینطور. واقعیت اما این است که حتی جریان انقلابی هم با حاکمیت فاصله دارد. این فاصلهمندیها از فقدان همزبانی، همافقی و قصه مشترک نشات میگیرد.
انتخابات ریاستجمهوریِ پیشین دقیقا روایتگر همین فاصله بود. کمی از دعواهای سیاستزده جلیلی_قالیباف دست برداریم. سطوح مختلفی از ارکان حاکمیت تا چهرههای دینی و سیاسی و نظامی و... به خط شدند تا رایدهی به کاندیدایی را توصیه کنند که به نظرشان همان کاندیدای رهبری نیز هست و این کاندیدا در دور اول با فاصله چشمگیر ۶ میلیونی در جایگاه سوم قرار گرفت و نهایتا ۳ میلیون رای را از آنِ خود کرد. نفر اول و دوم تنها یک میلیون فاصله داشتند! جریان انقلابی نه تنها به این برآوردِ حاکمیت که به تمامی چهرههای میانی که نقش واسطهگری داشتند هم "نه" گفت و تاکید کرد که میخواهم خودم انتخاب کنم! به "تو" ربطی ندارد. و این چنین انتخابات شامل دو طیف رای اعتراضی شد؛ رای اعتراضی به جلیلی و رای اعتراضی به پزشکیان.
برای نسل جدید نسخهای که میپیچند و استادش ظاهرا سیدبشیر است، سرگرمی است. اینها چون در دنیای مجازیِ دیگری سیر میکنند اینگونه شدند! عجب! با نسل انقلابی چه میکنید؟ آنها هم در دنیای مجازیِ دیگری هستند؟ دیگر آنکه این سرگرم کردنها به نظرتان تا کجا جواب میدهد؟
راهحل دیگر میتواند شکستن دوگانه حاکمیت_رهبری و ایجاد اینهمانی باشد. آیا این مسئله را حل خواهد کرد یا بحرانیتر؟
انقلاب وقتی میمیرد که از خلق مداوم قصهای باورپذیر، از ارائه روایت، از پاسخگویی و از همزبانی باز بماند. با سرگرمی و تخدیر میتوان احساس درد را کم کرد اما نمیتوان علاجی واقعی جست. با توبیخ، تهدید، دستور، گشت ارشاد نمیتوان همزبانی و قصه ساخت. از موضع بالا هیچ چیز حل نمیشود.
اگر خواستید به اینها فکر کنید!
@mahdytehrani@mesle_Beheshti
محمدمهدی تهرانی
تصور شاید آن است که حاکمیت تنها با نسل جدیدی که تمنایی گاه تعجبآور دارند، بینسبت است. انگار دو دنیای متفاوت داریم. تشییع مرتضی پاشایی شوکه میکند، استقبالها از گاد پوری هم همینطور. واقعیت اما این است که حتی جریان انقلابی هم با حاکمیت فاصله دارد. این فاصلهمندیها از فقدان همزبانی، همافقی و قصه مشترک نشات میگیرد.
انتخابات ریاستجمهوریِ پیشین دقیقا روایتگر همین فاصله بود. کمی از دعواهای سیاستزده جلیلی_قالیباف دست برداریم. سطوح مختلفی از ارکان حاکمیت تا چهرههای دینی و سیاسی و نظامی و... به خط شدند تا رایدهی به کاندیدایی را توصیه کنند که به نظرشان همان کاندیدای رهبری نیز هست و این کاندیدا در دور اول با فاصله چشمگیر ۶ میلیونی در جایگاه سوم قرار گرفت و نهایتا ۳ میلیون رای را از آنِ خود کرد. نفر اول و دوم تنها یک میلیون فاصله داشتند! جریان انقلابی نه تنها به این برآوردِ حاکمیت که به تمامی چهرههای میانی که نقش واسطهگری داشتند هم "نه" گفت و تاکید کرد که میخواهم خودم انتخاب کنم! به "تو" ربطی ندارد. و این چنین انتخابات شامل دو طیف رای اعتراضی شد؛ رای اعتراضی به جلیلی و رای اعتراضی به پزشکیان.
برای نسل جدید نسخهای که میپیچند و استادش ظاهرا سیدبشیر است، سرگرمی است. اینها چون در دنیای مجازیِ دیگری سیر میکنند اینگونه شدند! عجب! با نسل انقلابی چه میکنید؟ آنها هم در دنیای مجازیِ دیگری هستند؟ دیگر آنکه این سرگرم کردنها به نظرتان تا کجا جواب میدهد؟
راهحل دیگر میتواند شکستن دوگانه حاکمیت_رهبری و ایجاد اینهمانی باشد. آیا این مسئله را حل خواهد کرد یا بحرانیتر؟
انقلاب وقتی میمیرد که از خلق مداوم قصهای باورپذیر، از ارائه روایت، از پاسخگویی و از همزبانی باز بماند. با سرگرمی و تخدیر میتوان احساس درد را کم کرد اما نمیتوان علاجی واقعی جست. با توبیخ، تهدید، دستور، گشت ارشاد نمیتوان همزبانی و قصه ساخت. از موضع بالا هیچ چیز حل نمیشود.
اگر خواستید به اینها فکر کنید!
@mahdytehrani@mesle_Beheshti
۸:۰۰