سیدعلی خامنه ای و مرحوم نایینی
چند نکته کوتاه درباره سخنان اخیر رهبری حکیم درباره مرحوم نایینی به نظرم میرسد:
نکته اول اینکه اینگونه میفهمم که در شرایط فعلی کشور، تنها کسی که جنگ را در مستوای تمدنی میبیند، و در همان مستوا با قدرت و آرامش میجنگد، شخص رهبری است. او جنگ را نه فقط اقتصادی، نه نظامی، نه امنیتی، نه شناختی، نه حتی ترکیبی، صرفا نمیبیند، بلکه سطح مبارزه او ، تمدنی است.
سخنرانی قبلی ایشان با ورزشکاران را ببینید، همینطور است، پیامهای متعدد ایشان درباره جمع "قدرت و معنویت"، تولید "علم و ایمان" و پیامشان به صد سالگی حوزه و همه و همه ، تاکیدات خود ایشان بر اینکه این جنگ تمدنی است، اینها را جدی باید گرفت.
نکته دوم: اینکه نایینی را مدتها است روشنفکران غربگرا مال خود کردند، تیزهوشی حوزه علمیه امروز قم است که او را تقریر میکند، اما اضلاعی از وجود او را بهتر از همه رهبری بود که میتوانست توضیح دهد. یکی داشتن اندیشه سیاسی، دوم داشتن کنش هوشمندانه سیاسی. متاسفانه جوشش اندیشه سیاسی از منظومه فکری فقهی اصولی در حوزه علمیه در میان علمای ما کمیاب است. کنش هوشمندانه سیاسی نیز همینطور.
توجه به جامعیت ایشان و ابعاد معنوی، شاگردپروری، منظومه فکری فقهی اصولی، اندیشه سیاسی، کنش هوشمندانه اجتماعی سیاسی( اینکه چه بسا حرف متقن فقهی شما پخش شدنش به نفع غرب تمام شود و لذا باید نگفت و جلویش را گرفت این یک هوشمندی سیاسی است که خیلی ها ندارند)، داشتن مبانی معارفی و فلسفی، اینها نکاتی است که جمع آن در حوزه علمیه ما (و نه فقط برای برخی طلاب) ضروری است.
نکته سوم نیز تقریر چکیده اندیشه نایینی است، او مهم است چون توجه به جمع حضور مردم و ولایت و شریعت در اندیشه سیاسی او مطرح شده، "تنبیه الامه و تنزیه المله" که محصول و خروجی حوزه نجف و مجموع تلاش فکری حوزه های شیعی و ناظر به یک رویداد مهم تاریخی است، از این جهت مهم است.
تلاش علمای شیعه برای در دست گرفتن عنان کار حکمرانان ما و درگیری با غرب در دوران صفویه تا قاجار ، به مرور آنها را به این نتیجه رساند که گره کار اسلام، استبداد سلاطین است، ساختار سیاسی پیشنهادی آنها بعد از ساختارهای دوقطبی پیشین در صفویه و قاجار با یک ارتقای مهم همراه بود.
این ارتقا هم توجه کل تاریخ فقه به نقش شریعت و ولایت را جدی کرد، و هم البته اندیشه فقهی مبتنی بر "الناس مسلطون" و "نفی ولایت احد علی احد" و "عدم تولی سلطان جائر" بود که در صورت نقش و حضور مردم متبلور میشد. تلاشهای مرحوم شهید صدر در نجف و توجه به زاویه "خلافت الهی مردم" در سازگاری با اقتضائات حاکمیت فقیه و تعریف او از نقش زمان و مکان در شریعت در یک نظام هماهنگ فقهی، و سپس تلاش متفکران و فقهای قم از شیخ عبدالکریم و مرحوم بروجردی تا مرحوم شاه آبادی و دیگران، در نهایت زمینه را برای ظهور یک ساختار کاملا منسجم و عملیاتی توحیدی و فقهی و سیاسی سهل کرد. اتفاقی که به دست امام ره رخ داد و بوسیله شاگردانش بسط یافت.
طرح جمهوری اسلامی با همه اضلاعش امروز یک سخن ناب و ریشه دار و متقن و معقول برای کل بشریت است. سهم حرکت مشروطه (یا به تعبیر درست تر جنبش عدالتخواهی ضد استبداد) را با همه تلاشهای فکری حوزه نجف باید در این جهت بررسی کرد.
@ali_mahdiyan
@ali_mahdiyan
۸:۳۸
جامعه آمریکا در نسبت با اسراییل به شدت در حال تغییر است.بیایید چند خبر را کنار هم بگذاریم: جوانی در یک نشست عمومی در آمریکا به سهولت از معاون اول رییس جمهور آمریکا میپرسد «مگر ما به اسرائیل چیزی بدهکاریم؟ چرا میگن اونها دارن آمریکا رو اداره میکنن؟» و جمعیت هم برایش دست میزنند و معاون اول آمریکا هم پاسخ میدهد و میگوید رئیسجمهور فعلی اینطور نیست و…پروفسور جفری ساکس اقتصاددان و استاد دانشگاه کلمبیا گفت آمریکا هزینه های جنگهای اسراییل را میپردازد و این باعث کاهش کیفیت زندگی ما شده.پایگاه خبری-تحلیلی "نشنال اینترست" آمریکا مینویسد هزینه ماجراجویی اسراییل از جیب آمریکا میرود. آناکاسپاریان مجری و فعال رسانه ای در آمریکا در برنامه تلویزیونی میگوید اگر اسرائیل میخواهد جنایات جنگی مرتکب شود، نباید این کار را با پول ما انجام دهدشهروندان آمریکایی برای یک زندگی بهتر در این کشور تقلا میکنند، اما از آنها خواسته میشود میلیاردها دلار به دولت و ارتش اسرائیل بدهند. آمریکا به وضوح درباره الحاق کرانه باختری به اسراییل موضع گرفت، پیش از آن چهل و شش سناتور آمریکایی به رهبری سناتور آدام شیف به ترامپ نامه نوشتند و از او خواستند موضع قاطعانه بگیرد. جالب است که ترامپ در مصاحبه با وبسایت «دیلی کولر» گفت اسرائیل حدود ۱۵ سال پیش قویترین لابیای بود که او دیده و کنترل کاملی بر کنگره داشت، اما اکنون این نفوذ را از دست داده است. همه این اخبار را کنار هم بگذاریم به یک نکته خواهیم رسید و آن اینکه جامعه آمریکا به مرور به این نتیجه میرسد که هزینه برای اسراییل به فایده اش نمیارزد. این مهمترین راهبردی است که رهبران مقاومت مثل رهبر ایران و سید حسن نصرالله به آن اشاره کرده اند که باید کاری کنیم که هزینه اسراییل به فایده اش نیرزد. این یعنی زدن فلسفه اسراییل در منطقههمشهری
@ali_mahdiyan
@ali_mahdiyan
۴:۱۹
@ali_mahdiyan
۱۷:۵۰
توبه زلیخا و برادران
زلیخا موفق به توبه شد، در روایتی از امالی شیخ طوسی است که زلیخا وقتی یوسف را در جایگاه فرمانروایی دید گفت: " الحمدللّه الذى جعل العبید ملوکا بطاعته وجعل الملوک عبیدا بمعصیته" خدایی را شکر که بردگان را به سبب طاعتشان حاکم میکند و حاکمان را به سبب گناهانشان برده میکند. زلیخا موفق به توبه شد، موحد شد، بنا به برخی روایات به ازدواج یوسف درآمد، برخی میگویند موسی ع و جانشینش فرزندان یوسف و زلیخا بودند. او ضرب المثل عارفان شد. چه شد زلیخایی که به ولی الهی تهمت زد، او را به زندان افکند، رنج داد، زجر داد. به او ظلم کرد موفق به توبه شد؟
برادران یوسف هم موفق به توبه شدند وقتی یوسف را در جایگاه فرمانروایی دیدند همه مقابل او سجده کردند، خواب یوسف تاویل شد، "خروا له سجدا" همه مقابلش به خاک افتادند همان که در خواب دیده بود "رایتهم لی ساجدین" جالب است در خوابی که دیده بود ستارگان، تاویلشان، برادرانش بودند. همانها که به او ظلم کرده بودند به پدرشان ظلم کرده بودند دل دو ولی خدا را شکسته بودند و به رنج و زحمتشان انداخته بودند.
اصلا داستان یوسف س عجیب نیست؟ او دقیقا با چه کسی دارد مبارزه میکند؟ با ملک زمان خود که پادشاه مصر است چرا درگیر نمیشود؟ بلکه در دربار او هم میرود و کار او را راه میاندازد. در حالیکه همو در زندان به دو همبندی خود (یا صاحبی السجن) فقط دو درس میدهد : اول توحید، دوم حاکمیت الهی.اارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار درس توحید است و ان الحکم الا لله درس حاکمیت الهی.
پیامبران در پی حاکمیت الهی هستند اما از طریق رشد مردم. جامعه ای که اساسا فهمی از توحید ندارد، فهمی از حکومت الهی هم ندارد. میگویند این را میپرستیم آن دیگری هم حاکم باشد، مثل اینکه امروز خیلی ها برایشان مهم نیست که خدایشان کسی باشد و حاکمان دنیا کسانی باشند که قدرت مادی دارند نه فضیلت و نصب الهی، هیچ احساس چند خدایی هم نمیکنند. روش مبارزه پیامبرانه اینگونه است، اول مردم باید عوض شوند و بعد همه امور دیگر. صدور انقلاب یعنی تحول انفسی مقدم است بر هر تحول دیگری. حالا اگر حاکمی مانع آنها نباشد کارشان سهلتر است، و اگر حاکمی مانعشان باشد کارشان سختتر است. مانع یوسف حاکم مصر نبود خودخواهی ها و جهالتها بود.
برادران یوسف عاشق پدرشان بودند و برای جلب محبت او، یوسف را آزار دادند، زلیخا هم عاشق یوسف بود و برای جلب محبت او آزارش میداد، هم واقعا عاشق بودند و هم واقعا خودخواه و متکبر. دومی که شکست و نابود شد، راه یافتند به مقام توحید. بلکه آن عشق کمک کرد که این خودخواهی نابود شود.
پیامبران داشته های یک جامعه را میبینند و با آن بر علیه نقصهایشان قیام میکنند تا جامعه متحول شود. اگر فردی مثل فرعون و دم و دستگاهش چنین نشدند خودشان خود را نابود میکند، اگر جامعه ای نیز متحول نشدند خودشان خود را نابود میکنند.
در سوره انفال خدا میفرماید ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمه انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم و ان الله سمیع علیم. ما نعمتهایی که سبب هدایتتان میشود وقتی میگیریم که خودتان در درون خود چنین تصمیم بگیرید. بعد میفرماید کداب آل فرعون...مثل سبک و روش جبهه فرعون.
@ali_mahdiyan
@ali_mahdiyan
۶:۰۶
شکست و پیروزی به چیست؟اگر میخواهید ببینید چه کسی شکست خورده و چه کسی پیروز است باید به ارادۀ راهبردی دو طرف نگاه کنید.. میزان تلفات و خسارات، برنده و بازنده را تعیین نمیکند.
#نشست_بصیرتی با حضور شیخ علی مهدیان
مدرسه علمیه قرآنی امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام
@ali_mahdiyan
#نشست_بصیرتی با حضور شیخ علی مهدیان
@ali_mahdiyan
۱۳:۳۲
هاضمۀ آمریکا از هضم «زهران ممدانی»ِ سوسیالیست ترسی ندارد. او برای آمریکا خطرناک نیست. از لحظۀ انتشار خبر شهردار شدن او موجی از امیدواریها و بعضاً ذوقزدگیها را در میان روشنفکران شاهد بودیم. برای آنها جالب است که چطور جوانی “عدالتخواه” با وجود مخالفت صریحش با ترامپ توانسته است شهردار شود؟ این سؤال را طوری میپرسند که انگار ممدانی جوانی فقیر و مبارز بوده و علیه ساختار ظالمانۀ آمریکا به صورت فرداً واحداً قیام کرده و حالا سیستم در برابر او خاضع شده، یا او را به رسمیت شناخته. حال آنکه ممدانی نظیر بسیاری دیگر از سیاستمداران حرفهای آمریکا در ساختاری طبیعی با حمایت مستقیم حزب دموکرات و با برخورداری از برخی شخصیتهای اصلی این حزب، در همان ساختار آمریکایی رشد کرده و با مجموعهای از تصمیمات درست و حرفهای، و حضور رسانهای جالب توجّه، اکنون شهردار نیویورک شده است. البته پاسخ این مطلب با مروری سرسری بر سابقۀ ممدانی ممکن است و کاری نیست که روشنفکران خصوصاً آنهایی که زبان فرنگی هم میدانند از آن عاجز باشند. اما قرار است این واقعیت مخفی بماند، تا بتوان قدرتگیری این جوان سوسیالیست را بدل به چماقی کرد و بر سر ایران اسلامی عزیز زد.
در میان آنها کسانی هم هستند که موفق شدهاند از ورطۀ حیرت در برابر این ماجرای شگفتانگیز بیرون بیایند و به تحلیل و استنتاجی برسند. آنها اولاً تعجب دستۀ اول را تأیید میکنند؛ واقعاً هم عجیب است جوانی که زادۀ زنی فیلمساز و اهل رسانه است و پدرش استاد دانشگاه، و خودش در کالج هنریِ «بودین» تحصیل کرده و از همان زمان با شاخۀ دانشجویی حزب دموکرات آمریکا در ارتباطی حرفهای بوده است حالا به مقامی در دولت ایالات متحده رسیده باشد و واقعاً هم پیشبینیناپذیر بود… . در قدم بعدی از خودشان میپرسند که به راستی چگونه ممکن است چنین واقعۀ “محالی” رخ داده باشد؟ پاسخ: دولت ایالات متحده بهراستی در برابر دیگری منعطف است و دیگری را به رسمیت میشناسد! ساختار سیاسی آنجا منعطف طراحی شده است، به نحوی که یک جوان سوسیالیست هم میتواند شهردار شود… .
این سخن عجیب است! نظام سیاسی آمریکا منعطف است؟ در برابر چه کسانی منعطف است؟ نسبت به “دیگری”؟ یعنی آیا آمریکا نسبت به دیگریِ خودش منعطف است؟ این تحلیل ریشه در دو ضعف دارد؛ اولاً ریشه در ضعف اطلاعات سیاسی دارد؛ چرا که ممدانی دیگریِ ترامپ است، نه دیگری آمریکا. ممدانی در فرم و در محتوا یک جوان حرفهای آمریکایی است. این که یک جوان کاملاً آمریکایی با پشتیبانی یکی از دو حزب مسلط در آمریکا شهردار شود، نشان منعطف بودن “ساختار سیاسی” آمریکا است؟ واضح است که نه.
و اما دومین ضعف؛ ضعف در استقلال روحی از آمریکا. روشنفکران هیچگاه موفق نشدهاند معادلات درونی آمریکا را از بیرون نگاه کنند؛ آنها شهروند آمریکا هستند. همانطور که شهروند آمریکایی که مسئلهاش نه “دیگریِ آمریکا”، بلکه “دیگریِ ترامپ” است، و با حضور دیگریِ ترامپ به سیاست آمریکا امیدوار میشود؛ این روشنفکران با حضور ممدانی که نه دیگریِ آمریکا، بلکه دیگریِ ترامپ است به آیندۀ جهان امیدوارتر شدهاند. اینها همان کسانی هستند که سرنوشت خود را در مسائل سیاست داخلی آمریکا میجویند و زندگیشان طفیلی تصمیمات و مناسبات داخلی آنهاست. خودبهخود امید و ناامیدی آنان و تحلیل مسائل برای آنان در چارچوبهای مرسوم آمریکایی رخ میدهد. ما اما طفیلی حیات سیاسی و فکری آمریکا نیستیم. ما توانستهایم آمریکا را از بیرون ببینیم.
ما یافتهایم که ذات طاغوتیِ آمریکا از جنس «استکبار» است و نه به دیگریِ ترامپ که به دیگریِ استکبار و نظام سلطه میاندیشیم. دیگریِ طاغوت، ولایت الهی است و دیگریِ مستکبر، مستضعفی است که قیادت مستکبرین را نفی کرده و با اتکای به حق، قیام لله نموده. مستضعف آنی است که عزم به بسط حاکمیت الله دارد و دیگران را به این قسط الهی دعوت میکند. آمریکا در برابر این دیگری منعطف است؟!
@ali_mahdiyan
۷:۲۶
در طرح ما آمریکا راست نیست که دیگریاش چپها باشند؛ یا بالعکس و ما معادلات جهانی را از این منظر نمینگریم. دوگانۀ ما دوگانۀ ولایت الهی و ولایت طاغوت است؛ دیگریِ نظام سلطۀ آمریکایی، ولایت الهی و نظام قسط و عدل الهی است – البته اینکه طواغیت در طاغوت بودنشان و در نحوۀ اعمال ولایتشان با هم تفاوتهایی دارند را منکر نباید شد. این یک واقعیت است. بنابراین آنچه امروز در آمریکا میبینیم و برخی از آن ذوقزدهاند انعطاف نیست. بیشتر بحران گفتارِ مشروعیتبخشِ حاکم است. گفتار حاکم در مشروع جلوهدادنِ تصمیمات استکباریاش دچار ضعف است، حالا گفتار دیگری نیرو گرفته است برای آنکه همین ذات استکباری را با گفتار و کنش متفاوتی مشروع سازد.
این خصلت آمریکاست که از سر «بیناموسی» و فقدان هر چیزی که میتواند مقدس و حدگذار باشد، هر رنگی را در خود جای میدهد. این بی-رنگی نیست. این همه-رنگی است! همه-رنگی از خصائص کفر است؛ وقتی که قدرتِ گردنگرفتنِ رنگ کثیف خودش را از دست داده باشد. در این مقوله فرقی میان جمهوریخواه و دموکرات نیست، نیز فرقی بین چپ و راست فکری نیست. سوسیالیستهای آمریکایی همانقدری از نوامیس و ارزشهای قدیمشان تخلیه شدهاند که لیبرالها از ابتدا بودند. آنان کمکم به نقطۀ صفر لیبرالیسم نزدیک شدهاند. این تغییر گفتمانی مهم در نوشتههای سوسیالیستهای آمریکایی به وضوح بیان شده است؛ گیلبرت در کتاب خود موسوم به «سوسیالیسم قرن بیستویکم»، و در بخش «استراتژی» مینویسد: «غالباً گفتهاند آرمان مشترک تمام سوسیالیستها “برابری” است. اما من فکر میکنم اصل بنیادینتری باید الهامبخش جنبش سوسیالیسم قرن بیستویکم باشد: هدف مشترکِ “آزادی رادیکال”»(ترجمۀ عرفان آقایی، نشر کتابسرای میردشتی، صفحۀ ۱۱۱).
اینجاست که اقلیتهای دینی و خصوصاً جنسیتی برای سوسیالیستها موضوعیت پیدا میکنند. تا پیش از این چپها تکیه بر شانۀ کارگر میزدند، حالا نوبت به اقلیتهای جنسی و دینی رسیده است. برای سوسیالیستها مهم آن است که اقلیت باشد تا انگیزۀ آن را داشته باشی که از آزادی رادیکال دفاع کنی! اینجا معلوم میشود که چرا شهردار سوسیالیست نیویورک باید «شیعه» و حامی «همجنسبازان» باشد. این هر دو هویت اقلیتی قرار است راهی باشد برای تحقق «آزادی رادیکال». تقریباً همان چیزی که لیبرالها خصوصاً در عرصۀ فرهنگ به دنبال تحققش هستند؛ هویتزدایی و حدّزدایی تام از همه چیز! آمریکا در حال انعطاف نشان دادن در برابر دیگریاش نیست؛ آمریکا مشغول صیقل دادن ذات هویتزدایانه و الحادی خود است. طاغوت آمریکا، خودش را تصریح میکند! واقعیت صحنه این است.
Sourehmag.ir
@Sourehmagazine@ali_mahdiyan
این خصلت آمریکاست که از سر «بیناموسی» و فقدان هر چیزی که میتواند مقدس و حدگذار باشد، هر رنگی را در خود جای میدهد. این بی-رنگی نیست. این همه-رنگی است! همه-رنگی از خصائص کفر است؛ وقتی که قدرتِ گردنگرفتنِ رنگ کثیف خودش را از دست داده باشد. در این مقوله فرقی میان جمهوریخواه و دموکرات نیست، نیز فرقی بین چپ و راست فکری نیست. سوسیالیستهای آمریکایی همانقدری از نوامیس و ارزشهای قدیمشان تخلیه شدهاند که لیبرالها از ابتدا بودند. آنان کمکم به نقطۀ صفر لیبرالیسم نزدیک شدهاند. این تغییر گفتمانی مهم در نوشتههای سوسیالیستهای آمریکایی به وضوح بیان شده است؛ گیلبرت در کتاب خود موسوم به «سوسیالیسم قرن بیستویکم»، و در بخش «استراتژی» مینویسد: «غالباً گفتهاند آرمان مشترک تمام سوسیالیستها “برابری” است. اما من فکر میکنم اصل بنیادینتری باید الهامبخش جنبش سوسیالیسم قرن بیستویکم باشد: هدف مشترکِ “آزادی رادیکال”»(ترجمۀ عرفان آقایی، نشر کتابسرای میردشتی، صفحۀ ۱۱۱).
اینجاست که اقلیتهای دینی و خصوصاً جنسیتی برای سوسیالیستها موضوعیت پیدا میکنند. تا پیش از این چپها تکیه بر شانۀ کارگر میزدند، حالا نوبت به اقلیتهای جنسی و دینی رسیده است. برای سوسیالیستها مهم آن است که اقلیت باشد تا انگیزۀ آن را داشته باشی که از آزادی رادیکال دفاع کنی! اینجا معلوم میشود که چرا شهردار سوسیالیست نیویورک باید «شیعه» و حامی «همجنسبازان» باشد. این هر دو هویت اقلیتی قرار است راهی باشد برای تحقق «آزادی رادیکال». تقریباً همان چیزی که لیبرالها خصوصاً در عرصۀ فرهنگ به دنبال تحققش هستند؛ هویتزدایی و حدّزدایی تام از همه چیز! آمریکا در حال انعطاف نشان دادن در برابر دیگریاش نیست؛ آمریکا مشغول صیقل دادن ذات هویتزدایانه و الحادی خود است. طاغوت آمریکا، خودش را تصریح میکند! واقعیت صحنه این است.
۷:۲۹
بیست نماینده مجلس دهه شصتی، ده مدیر شبکه صدا و سیما دهه شصتی، دادستان کهگیلویه دهه هفتادی، یک مدیر ارشد نهاد ریاست جمهوری دهه هفتادی،سه وزیر کلیدی، سخنگو ، معاون اجرایی دولت قبل دهه شصتی،رییس سازمان تبلیغات دهه شصتیپوستر و شعار و بازرسی و جهادی هم عشقهآقای دهباشی! زشت نمک به حرومی پیرمرداس
@ali_mahdiyan
@ali_mahdiyan
۱۲:۱۲
مجازی مقدس
دیدم کلیپی از یکی از سخنرانان خوشفکر و خوش سخن در فضای مجازی چرخیده درباره ذات فضای مجازی. آن سخنران محترم آنقدر که من متوجه شدم استدلالش این است که هر ابزاری که ساخته میشود مناسب با یک جامعه و یک سبک زیست و حیات و مهمتر اینکه نتیجه یک هویت خاص است. فضای مجازی محصول یک هویت و عقلانیت دنیا گرا و لذت جو است، هویتی کم حوصله، دور از تعمیق و تفکر، دور از روح معنوی انسانی، تنوع طلب، که هیچ خط قرمزی ندارد و هیچ چیزی برایش مهم نیست جز لذت آنی خودش و... این چنین ابزاری با چنین ذات و روحی و چنین الزاماتی، چیز خوبی نیست و باید از آن دور شد، و به اقتضائاتش تن نداد.
این سخن بهره ای از واقعیت دارد ولی در مجموع غلط است. بله به تعبیر قرآن "نجنی من فرعون و عمله" باید از تمدن فرعونی نجات یافت، اما چگونه؟ این پرسش حیاتی است که سالها است نوع درگیری ما با تمدن غرب را صورتبندی کرده است.
اولا روایاتی درباره طینت وجود دارد که بین ذات جبهه طاغوت و برخی اعمال آنها تفاوت میگذارد، این روایات بیان میکنند که به مرور در طول زمان حسن افعال و اخلاق جبهه کفر به مومنین میرسد و بر عکس. این البته نتیجه یک اتفاق ارادی و مجاهدت است. اما محقق خواهد شد. این یعنی آن سخن مستدل نیست. هویت جبهه کفر را در آیت الکرسی ببینید که به مرور از نور خارج میشود به سمت ظلمت، این یعنی ضلع نورانی در آن جبهه هست ولو به استضعاف کشیده میشود و به مرور نابود میشود. اساس اراده طاغوت است که باید مقابلش ایستاد. اراده طاغوت است اولا که ذات میسازد.ثانیا اگر بنا بود نوع تعامل ما بر پایه استدلال فوق باشد اساسا جبهه انبیا نباید با مردم مواجه میشد، چون سبک زندگی و ادبیات و سنتهای حیات آنها بر پایه یک روح و هویت ضعیف و ذلیل و دنیا طلب شکل گرفته بوده و انبیا برای هدایت آن آمده اند. پس نباید با زبان آنها و سبک زیست آنها مماس شوند.
اما از همه مهمتر نحوه جنگ و نجات است که بر پایه نسبتی است که معنویت با دنیا دارد. و باعث میشود دچار اندیشه فرار نشویم بلکه وارد اندیشه تقوا و مبارزه شویم. دنیا که برای طاغوت مبدا و غایت تمایلات او است، برای موحدین آخرت جو، فعل خدا است، راه عبور و حرکت به آخرت است. دنیا خوب است اما با عمق معنویش. این رویکرد باعث میشود قوه هضم هر تمدنی به جبهه مومنین داده شود. امام ره تمام علوم دانشگاهی را متوجه به سطحی از عالم میداند و معتقد است ما بنا است این سطح را به سمت معنویت و توحید سوق دهیم. جبهه مسلمین مانند پیغمبری که در جامعه کفر وارد میشود و با آنها در بازار و خانه و محله زندگی میکند وارد تمدن غرب میشود. اما آن را هم معنای دیگر میدهد و هم به مرور در صورت خارجی هم هضم میکند.
این کاری است که امروز انقلاب اسلامی میکند، نگاه کنید ببینید با جنگ تلخ محصول غرب و ابزارهایشان چه کردیم، اندیشه انقلاب ساختن یک هویت در فضایی انتزاعی و دور از دنیای امروز نبود، بلکه در بستر همین دنیا و همین تمدن فرعونی متولد شد و آن را به چالش کشید.
من توصیه میکنم به حضور جوان و نوجوان مان به فضای مجازی، هر چند توصیه بکنیم یا نکنیم این اتفاق افتاده و این سخنان ما طبق معمول فقط جمع متدین تر و موثرتر را مشکوک میکند به حضور، اما حتما دست جوانم را به اندیشه دینی و به عینیت جامعه و خصوصا به جهت گیری ولایی و نزاع با طاغوت متصل میکنم و او را وادار میکنم در این محیط وارد شود و بجنگد.
او میتواند سخنی در اندازه یک دقیقه بلکه چند ثانیه تولید کند که به عمق قلب مخاطب نفوذ کند و او را تغییر دهد، او میتواند محیط مجازی را نیز تسخیر کند و تبدیل به یک محیط مقدس و متناسب با زیست توحیدی کند. بله راه زیاد است اما قدم اول حرکت است نه سکون و نه فرار.
@ali_mahdiyan
@ali_mahdiyan
۹:۴۶
زمانه تغییر و ارتقا
آنچه در آیات و روایات بیان شده، ارتباط بارش آسمان با گناهان مردم است. و یا قوم استغفروا ربکم ثم توبوا الیه یرسل السماء علیکم مدرارا(هود۵۲) ای قوم (ای همه جامعه) من، نقصها و خطاها را برطرف و جبران کنید به سوی خدا بازگردید تا برای شما باران فراوان و پیاپی فرستد.
نباریدن باران برای آن است که جامعه یک رتبه ارتقا پیدا کند، ارتقای جامعه بن مایه پیشرفت او است، پیشرفت با تحول و تعالی مردم حاصل میشود. وقتی باران نمیآید گویا خدای متعال تصمیم گرفته یک جامعه را بیدار کند و به سوی خود فرا بخواند. یعنی صحنه را مهیای پیشرفت آن جامعه کرده.
رشد جامعه رشد همه است، پس همه باید اول به خود نگاه کنند و نقصها را برطرف کنند، این معنای استغفار است، همه باید از بند تمدن و فرهنگ دنیاگرا خلاص شویم، "زمانه توبه" است و توبه یعنی پیشرفت و تعالی. هم من طلبه که با تنبلی و سستی و یا بی توجهی مردم را رها کرده ام و دستورات رهبرم را رها کرده ام و کنج حجره خزیده ام، هم کل حوزه علمیه که نسبت به دستورات روشن رهبری برای پیشرو بودن و سرآمد بودن حوزه ، ایجاد کانونهای عظیم تبلیغی، جریان دادن ایمان به عمل، گفتمان امید ایمانی، مکلف است و رها کردن اینها گناهی بزرگ است.
هم آن مدیر و یا شخصیت موثر سیاسی یا اجتماعی که حرف و عملش نمیسازد به تعبیر امام هشتم ع "اذا کذبت الولاه حبس المطر". هم آن نماینده مجلسی که سخنان و توصیه های رهبری را به هیچ گرفته و مشغول دغدغه های خود است، چه آن جریان سیاسی که هنوز به ذلت مقابل دشمن فرامیخواند، چه آن بچه حزب اللهی که برای "جهاد تبیین و امیدافزایی" قدمی برنداشته. چه بی حجابی و بی حیایی، چه دو قطبی سازی و اختلاف افکنی. چه باب کردن بی اعتمادی به مسوولین در فضای جنگ، چه ناامیدی و یاس و انسداد و خودتحقیری و ترس که خواست دشمن است.
داریم درباره ایران سخن میگوییم. من حتی بلاهای آسمانی را هم زمینه سازی برای رشد و بلوغ این مردم میفهمم. از آنچه هستیم باید فراتر رویم. نباریدن باران برای بیدار کردن مردم و ارتقای دوباره آنها است. بنا است در دوران بلوغ و ارتقا و رسش باشیم. ایران ابرقدرتی است ایمانی که با اراده مردمش بزرگترین قدرتهای مادی دنیا و منطقه را اینگونه به ذلت و تحقیر کشیده. شوخی نیست. وقت رشد دوباره او است.
روی زمین آمده استغفار را در جملات و دستورات رهبری به همگان بفهمید معنای یا قوم استغفروا ، همین "قوی شویم" است، قوت ما از ایمان و عزم همه میجوشد.
#عصر_رسش
@ali_mahdiyan
#عصر_رسش
@ali_mahdiyan
۳:۱۱
خاطره آویزانها به چرخ هواپیمای در حال فرار دشمن
کسانی که در ماجرای شهادت سیدحسن و سیدهاشم و خوردن زاغه های مهمات و سقوط بلندیهای جولان میگفتند حزب الله شکست خورد و به این زودی برنخواهد خواست، حالا وقت محاسبه است. کسانی که فشار دولت لبنان برای خلع سلاح حزب الله را دلیل رسیدن اسراییل به اهدافش در شمال میدانستند، حالا وقت محاسبه است. حالا که ترمیم و تقویت حزب الله علنی شده و اسراییل اعلام کرده فراتر از انتظار بود، حالا که ارتش لبنان درخواست کرده حزب الله وارد جنوب لیتانی شود، حالا که شیخ نعیم قاسم رسما خط و نشان کشیده و نتانیاهو گفته جنگ قطعی است. روزی که در پیام شهادت سید حسن، رهبری گفت حزب الله را نمیشناسید باید به تحلیلهای بر اساس کلان روایت غربیها شک میکردید. سایه شمشیر حزب الله بالای سر اسراییل مانده و این یعنی امنیت اسراییل در شمال نابود شده، خطرناکتر اینکه حزب الله مدتها است که دیگر یک حزب نظامی یا سیاسی دیگر نیست بلکه بخش گسترده ای از هویت ملت لبنان است، هویتی که در رای گیری ها و تشییع جنازه ها خود را نشان داد.
کسانی که معتقد بودند حماس نابود میشود، غزه نابود میشود الان بنشینند محاسبه کنند، حالا که اسراییل به همزیستی مسالمت آمیز با حماس مسلح رضایت داده، حالا که معلوم شد طرح اخراج مردم غزه شکست خورده، حالا که بالای ۶۰ درصد تونلها به اذعان وزیر جنگ اسراییل دست نخورده و سالم است، حالا که تشکیلات حماس در انتخاب مسوول دولت آینده نقش جدی دارد، حالا که با بالا گرفتن اختلافات داخل اسراییل دادستان ارتش اسراییل خودکشی کرده و حریدیها بر سر ترس از سربازی اسراییل را به هم ریخته اند و از همه بدتر بر پایه دشمنی با اسراییل ، در آمریکا شهردار یک شهر کلیدی انتخاب میشود و بالای شصت درصد مردم آمریکا و اروپا در نظر سنجی ها اعتبار اسراییل در نظرشان از بین رفته و صدای "چرا باید هزینه جنایت را ما بدهیم" در آمریکا بلند شده.
کسانی که طالبان را جریان در خدمت پاکستان میدانستند حالا با جنگ پاکستان و طالبان بهتر است کمی حساب و کتاب دوباره کنند، به نزدیکی رسمی عربستان با امل و حزب الله و مواضع همراه شیخ نعیم قاسم و شاهزاده عربستان فکر کنند، به مواضع ضد آمریکایی هند بیندیشند، به خبر فروش سلاح به وفور و بیش از قبل از سوریه به حزب الله فکر کنند، به همراهی پاکستان با ایران مقابل اسراییل بیندیشند، آنانکه چین و روسیه را متهم میکردند به جا خالی دادن ، حالا که هر دوی این کشورها هم در تصمیمات بین المللی هم در خرید نفت هم در فروش تجهیزات نظامی هم در اتصال و پیوستگی سیاسی هم در درگیری با آمریکا و اروپا چیزی فراتر از محاسبات غربگرایان ظاهر شده اند، اسنپ بک را بی خاصیت کرده اند، فروش نفت ایران رکورد زده، پهپادهای روسیه بالای سر اروپا جولان میدهد ناو بزرگ چین به آب انداخته شده و خط و نشان برای آمریکا میکشد، حالا تحلیلگران دوباره تحلیل کنند. وقتش نشده برگردید ببینید آن تحلیلهای خطای بر پایه کلان روایت دشمن چرا غلط بود؟
چرخش ساختار قدرت در دنیا حتمی است، گام به گام هم در حال محقق شدن است، چه قبول کنیم چه نکنیم، آنچه فقط نگران کننده و تاسف بار است این است که تحلیل سیاسی غربگرایان داخلی و برخی از حتی متدینین و انقلابیون از آبشخور کلان روایت دشمن مینوشد و حاضر نیست این دنیای فانتزی سرکاری را بشکند. میترسم برخی در ایران مثل افغانستانیهایی که از چرخهای هواپیماهای آمریکایی آویزان میشدند تا حین فرار آنها نیز همراهشان باشند، به چرخ هواپیمای در حال فرار دشمن آویزان شوند و آن لحظه که از آن بالا پرتاب میشوند تازه بفهمند چقدر در عالم فانتزی غربی غرق بودند و دیگر دیر شده باشد.
@ali_mahdiyan
@ali_mahdiyan
۴:۵۳
امروز خبری را دیدم که هر کاری کردم از ذهنم پاک نشد، بدون آنکه بخواهم تبدیل به آتش شد و به جگرم افتاد. حالا نمیدانستم چطور بسوزم که کسی نفهمد، دیدم نمیتوانم، پس میگویم و فریاد میزنم. خبر چه بود؟ دادستان شهر میلان ایتالیا سی سال بعد از وقوع یک جنایت تصمیم گرفت به یک پرونده ورود کند. چه پرونده ای؟ پرونده پدیده ای به نام "توریسم شکار" توریسم شکار چه بوده؟ سی سال پیش بین سال های ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۵ که آن روزها را همسالان من یادشان هست، شهر ساریوو محاصره شد. حدود دوازده هزار نفر از مردم ساریوو در آن دو سال محاصره با تیر مستقیم کشته شدند. قصه توریسم شکار چیست؟ ماجرا این است که در آن مدت دو سال ثروتمندان غربی و اروپایی به عنوان توریسم به نزدیکی شهر میآمدند. پول خوبی میدادند و اجازه شکار انسان میگرفتند. حدود ۸۰ هزار یورو پول اقامت در حاشیه شهر میدادند تا انسان شکار کنند. پول شکار کودک بیشتر بود، حدود صد هزار یورو. بعد از فروپاشی بلوک شرق، یوگسلاوی فروپاشید، به سه کشور تبدیل شد، یک کشور بوسنی و هرزگویین بود که مسلمان بودند، غرب تاب تحمل یک کشور مسلمان را در میان اروپا نداشت. قصه "سربرنیتسا" را خیلی ها شنیده اند، جلوی چشم نیروهای سازمان ملل در حالیکه این شهر را امن اعلام کرده بودند، ۸۰۰۰ نفر را در دو روز با تیر مستقیم قتل عام کردند. حجم تجاوز به زنان و دختران بوسنیایی که اصلا گفتنی نیست و برملا شد. در نهایت هم ۸۰هزار نفر نیروی ناتو در بوسنی وارد شدند و کنترلش را به دست گرفتند و ساختار سیاسی را تدبیر کردند که این کشور نیمه مرده بماند. قصه توریسم شکار اما نشان میدهد این ماجرا چطور در میان خرپولهای غربی ریشه دار بوده. این غرب است وحالا یک تکه از این غرب را هفتاد سال است صادر کرده اند وسط مسلمانها، کوهی از سلاح و پول هم به او داده اند، کل رسانه ها را گفته اند خفه شوید، نگویید، سکوت کنید، حذف کنید، با الگوریتمهایتان نگذارید دیده شود. که چه؟ که اینها با همه سلاحهایشان زن ها و کودک ها را بکشند. حدود هفتاد درصد از شهدا تا امروز کودک و زن بوده اند. حالاامروز دیدم خاتمی پیام داده که باید شجاعت تصمیم گیری سخت در حوزه سیاست خارجه داشته باشیم، یعنی چی؟ یعنی تسلیم خواست غرب شویم. بعد از آنکه یک بار تسلیم خواسته آنها شدیم و ضرر کردیم. دوباره درخواستهای بیشتر آنها را نیز بپذیریم. این همان سخنی است که آخوندی و زنگنه و میرحسین و ظریف و روحانی به زبانهای مختلف از بعد جنگ دوازده روزه میگفتند و تکرار میکردند. اینها میخواهند جلوی چنین غربی تسلیم شوند و وارد مسیری شوند که انتها ندارد، آنها تهدید کنند و اینها شجاعت تسلیم شدن را نسخه کنند برای مردم غیور ایران. و همینطور بدهند و بدهند و بدهند.... این غرب است، غربی که مو را از ماست میکشد در کشورهای مخالفش، حالا سی سال پس از چنین حادثه هولناکی تازه اجازه داده بحث مطرح شود.....آرام نمیشود جگرم، آرام نمیشوم... بروم روضه حضرت زهرا س بخوانم، روضه کربلا بخوانم، شاید آرام شدم....
@ali_mahdiyan
@ali_mahdiyan
۱۹:۳۵
فرهنگستان علوم قم، چپ است یا راست؟
سخنان یکی از فضلای عزیز درباره تاثیرپذیری انقلابیون از جریان چپ مهم بود. شاید عنوان چپ و راست ابتدا در عصر هگل مطرح شد، شاگردان او در سمت چپ و راستش مینشستند و دو قرائت از اندیشه های او داشتند، شاگردان سمت راست او در صحنه سیاسی به نازیسم رسیدند و شاگردان سمت چپش به مارکسیسم و جالب است که این دو در جنگ جهانی دوم مقابل هم قرار گرفتند.
یک جریان کل گرا و جامعه گرا تر بود و به اندیشه اصالت ربط رسید، یک جریان رویکرد اتمیک و اصالت ذات داشت. بعدها نگاههای فلسفی انگلیسی که فردگرا تر بودند راست و نگاههای فلسفی آلمانی که جامعه گراتر بود، چپ خطاب شدند. توجه به علم جامعه شناسی بیش از علم اقتصاد، توجه به تاریخ ، توجه به نقد ذات تمدن غرب، توجه به عدالت بیش از آزادی، تمرکز بر اقتدار حاکمان و اجبار بر عدالت، در سبک چپها بود و راستها عموما توجیه کننده مدرنیته بودند با زاویه نگاه اصالت فرد، توجه به آزادی، تمرکز بر کوچک کردن دایره نفوذ دولت و حاکمیت و توجه به اقتصاد رها و آزاد در کار راستها جدی بود. راستها به یک استبداد پنهان سرمایه دار و سرمایه میرسیدند و چپها به استبداد آشکار ایدئولوژی و حزب و حاکمیت و دولت.
بعد از فروپاشی بلوک شرق، چپها خود را بازسازی کردند و در قالب پست مدرنها دوباره هجوم به مدرنیته را آغاز کردند، حالا آنها ریشه ظلم را اصل حاکمیت میدانستند و لذا دم از آزادی و فروپاشی همه خطوط قرمز میزدند، این آزادی بیشتر هویت نفی کننده استبداد داشت تا هویت اثباتی که راستها به صورت سنتی دنبالش میکردند، آنها در ساحت معرفت دست بشر را از رسیدن به واقع کوتاه میدیدند و عملا دچار نوعی ذهن گرایی شدند، همه چیز را به نسبیت کشیدند نه آنطور که راستها برای رسیدن به تمایلاتشان میکردند بلکه آنطور که برای جلوگیری از حاکمیت و ظلم لازم بود. چپ و راستهای امروز از دوسوی یک تمدن در حال رسیدن به یک سرانجامند.
مرحوم سیدمنیرالدین همان ابتدای شکل گیری انقلاب با دغدغه نشان دادن کارآمدی انقلاب اندیشه اش را آغاز کرد، او معتقد بود علوم معقول و منقول ما کاستیهایی دارند که "قابل جبران نیست"، لذا او نوعی گسست از فقه جواهری و فلسفه صدرایی را شکل داد. او اندیشه غرب را نیز نقد کرد اول اصالت ذات و سپس اصالت ربط را نقد کرد و به اندیشه اصالت ولایت رسید. او ذهن فوق العاده ای داشت و شخصیت بسیار پر دغدغه ای بود، نگرشهای او در دهه شصت و درگیریهایش با سیاستهای متاثر از چپ ها که توسط میرحسین دنبال میشد خصوصا در نقد تعاونیها جدی و مهم بود.
نگاه های نقادانه او به تراث علمی حوزه البته پر خطا بود، اندیشه اصالت ولایت بر پایه دستگاه فکری عرفانی و فقهی امام ره قابل توضیح بود، اما با خطاهایی بسیار کمتر که میتوانست طرح جمهوری اسلامی را تبیین کند، و طعم نگرش حکومت منهای ولایت و سلوک مردم را نداشته باشد، جدایی معرفتی سیدمنیر و شاگردانش از حضرت امام ره و جریان فکری او باعث شد کار آنها برای کمک به انقلاب با اختلال مواجه شود، آنها عملا از جانب حوزه و رهبران فکری انقلاب دچار انزوا شدند. دلیل اصلی نیز عدم پیوستگی به سابقه معرفتی حوزه بود نکته ای که در کار رهبران انقلاب و حوزه سنتی جدی بود.
بعد از رحلت سید منیر، عملا شاگردان او نتوانستند این انفصال و انزوا ی فکری را جبران کنند، استاد میرباقری شاگرد مهم ایشان هوشمندانه به بیان کلامی و منبرهای تبلیغی ترویجی روی آورد، ولی در کمک به انقلاب اسلامی هر چه میتوانست و میفهمید، مددرسان بود، زاویه تحلیل شاگردان استاد سیدمنیر الدین به مسائل مختلف، مغتنم بود ولو هم در زمینه معرفت شناسی و هم فلسفه و هم امتدادهای سیاسی اجتماعی نظراتشان دچار خطاها و ناپختگیهای بسیار بودند. اما هیچگاه نمیتوان آن را متهم به چپ بودن و یا راست بودن کرد. گرچه نقدهای فرهنگستان به جریان راست بسیار بیشتر از جریان چپ بود.
@ali_mahdiyan
@ali_mahdiyan
۹:۲۴
قلب ذاکر
ابوحمزه ثمالی از امام باقر ع نقل میکند در تورات نوشته شده ای موسی انا جلیس من ذکرنی، من همنشین کسی هستم که مرا یاد میکند. موسی پرسید آن روز که کسی پناهی ندارد چه کسی در پناه تو است؟ خدای متعال پاسخ داد الذین یذکرونی فاذکرهم، کسانی که اهل ذکر منند و من هم یاد آنها هستم، سپس فرمود فَأُولَئِک الَّذِینَ إِذَا أَرَدْتُ أَنْ أُصِیبَ أَهْلَ الْأَرْضِ بِسُوءٍ ذَکرْتُهُمْ فَدَفَعْتُ عَنْهُمْ بِهِمْ. اینها کسانی هستند که اگر بخواهم اهل زمین را دچار گرفتاری کنم به آنها توجه میکنم و دفع بلا میکنم (اصول کافی ج۲ ص ۴۹۶)
قرآن میفرماید خدای متعال به دلهای ذاکر به گونه دیگری توجه میکند فاذکرونی اذکرکم (۱۵۲ بقره) قلب المومن عرش الرحمن است یعنی جایگاه ظهور قدرت فراگیر خدا است. اگر ذاکر باشد یعنی مورد توجه خاص خدا است. قلب ذاکر مظهر قدرت الهی است.
امام ره میگوید حقیقت ذکر و تذکر ذکر قلبی است. وقتی قلب ذاکر شد تمام اعضا و جوارح و اعمال و رفتار و زبان شخص تابع قلب میشود "فاجعل قلبک قبله" (آداب الصلوه ۲۹تا ۳۱)
سیدعلی خامنه ای رهبر عارف و حکیم : جناب حجةالاسلام آقای حاج شیخ کاظم صدیقی دامت توفیقاتهمصیبت دردناک درگذشت فرزندتان را به جنابعالی و مادر گرامیاش تسلیت عرض میکنم. رحمت و غفران الهی برای وی و صبر و سکینه برای قلب ذاکر شما و دیگر مصیبتدیدگان مسألت مینمایم.
رهبران الهی نه تعارف الکی میکنند و نه دروغ میگویند.
@ali_mahdiyan
@ali_mahdiyan
۱۲:۴۶
شیار ۱۴۳
بعد از دیدن فیلمها معمولا علاقه ندارم دوباره ببینمشان، به جز برخی فیلمها را دوست دارم دوباره ببینم مثل "موقعیت مهدی". اما "شیار ۱۴۳" ماجرایش فرق میکند، اول بار که دیدم بعدش هم علاقه داشتم دوباره ببینمش، هم احساس میکردم توان نگاه کردنش را ندارم. امروز کنار مادرم، وقتی تلویزیون پخشش میکرد و مادرم نگاه میکرد، من هم نشستم و بی اختیار دوباره نگاه کردم.
آقای علوی بروجردی میگوید در جلسه ای علامه طباطبایی گفته بود حاضرم همه المیزان را با یک بیت از ایرج میرزا عوض کنم. ایرج میرزا هر چه گفته لاطائلات است اما یک غزل دارد درباره رابطه امام حسین ع و علی اکبر س که علامه را به چنین جمع بندی رسانده او میگوید: بعد از پسر دلِ پدر آماجِ تیر شدآتش زدند لانهٔ مرغِ پریده را
نمیدانم نرگس آبیار چه کرده و کدام دعا پشت سرش بوده که این غزل عارفانه را سروده. فهم دیگری از هنر برای انسان ایجاد میکند. من روایت زنانه از جنگ را دوست دارم، روایتی از چشم زندگی، روایتی با ظرافت مثل بافتن یک قالی زیبا، روایت با دقت و توجه به خیلی از جزییات ظاهرا بی اهمیت. اما شیار ۱۴۳ فرق میکند. خیلی بیش از این حرفها است
شیار ۱۴۳ یک سلوک زنانه را توضیح میدهد، آن قدر زیبا آن را روایت میکند که تو هم احساس میکنی، مرحله به مرحله پوست میاندازی، له میشوی، دوباره میشکفی تا آنجا که قلب شاکر و صبورت بزرگت میکند و میگویی افوض امری الی الله. یک وصال عاشقانه در اوج پختگی عارفانه. کاری میکند آن را حس کنی. آنقدر این رها شدن به ظرافت در جان انسان مینشیند که از ترس درد دوباره، و لذت همراهش هم دوست داری و هم همزمان میترسی دوباره در این دالان مادرانه حرکت کنی.
دوستی اهل تفحص شهدا داشتم که میگفت میدانی چرا در بیابانها دنبال استخوانهای شهدا میگردم؟ این سوال برای من مطرح نبود هیچ وقت، چون معتقد بودم این استخوانهای یک جامعه را بیدار میکند، اما او چیزی گفت که نرگس آبیار خوبتر از همه روایتش میکند، او میگفت به مادران این شهدا فکر کنید، رسیدن این جانهای صبور و درد چشیده به این استخوانها، نمیفهمید چه میکند در این عالم. حالا بعد دیدن شیار۱۴۳ احساس میکنی کاری که این نقطه گمنام و ظریف عالم در این گستره بینهایت میکند.
چقدر هنر اسلامی میتواند متفاوت باشد، این ماجرای یک میل و احساس و زندگی مادرانه نیست، ماجرای یک صبر و شکر اخلاقی هم نیست، این داستان سلوک توحیدی مادرانه است. و چه با شکوه است و چه جانگداز است.
@ali_mahdiyan
@ali_mahdiyan
۱۳:۵۱
رهبر بسیج
بسیج یک هویت گسترده در کل کشور و بلکه منطقه و جهان است، بسیج یک هویت گسترده در بستر نسلهای تاریخ است. بسیج یک هویت تمدنی دارد.
اولویت اول رهبری اتحاد مقابل دشمن است نه دو قطبی سازی، اولویت دوم رهبری حمایت از دولت است. بسیجی مسیر رهبر را میفهمد و میرود ولو همه مدعیان انقلابی گری سرخود و بیخیال به رهبری مسیر دیگری را انتخاب کنند.
شکست و له شدگی دشمن را خیلی ها هنوز باور نکرده اند. کاش میدانستند چرا صحنه را درست نمیبینند و بلکه همان طور میبینند که دشمن بیچاره شده، میپسندد.
مسیر ما در نسبت با آمریکا فقط و فقط از مسیر تقابل میگذرد، دهها سال است رهبران انقلاب این نکته را تکرار میکنند، امروز نیز این نکته را باز هم کسی میگوید که در این سالها هر چه درباره دشمن گفته بود درست از آب درآمده و معلوم شده که سخنان همه مدعیان تدبیر و عقلانیت چه اندازه بی حساب و تخیلی و فانتزی است.
@ali_mahdiyan
@ali_mahdiyan
۱۱:۱۹
دات آی آر
عکس دخترک شل حجاب در نمایشگاه کتاب که با رهبری صحبت میکرد پخش شد، برخی نوشتند دیدید حجاب مهم نیست، برخی نوشتند متاسفانه رهبری هم صورتی شده
از رهبران فکری برخی انقلابیون برای من در خصوصی عکسی فرستاد از زنانی که در بیت رهبری در جلسه ای حاضر بودند، با آرایش و ماتیک و روسری قرمز و ... نوشته بود زیرش کار بیخ دارد، یعنی رهبری هم صورتی بازی در میآورد.
شاید بیست سی سال پیش بود یکی از محافظین رهبری برای من تعریف میکرد در حین کوهنوردی دختر کم حجاب و پسرکی رهبری را شناخته بودند با رهبری خوش و بش کرده بودند ، بعد ایستاده بودند منتظر تا هنگامی که رهبری برگردد و دوباره ببینندش.
در حین جنگ دوازده روزه فیلم دختری بدون حجاب منتشر شد که در کافه ای میگفت پای کشورم میایستم پای رهبرم هستم، مصاحبه گر پرسیده بود رهبری را با تو چه کار؟ گفته بود خودش گفت من هم دخترش هستم.
عکس شهیده ای منتشر شده مکشوفه، در پوستری که خامنه ای دات آی آر منتشر کرده، این نوشته کی گفته این شهید است؟ آن گفته ای بیت رهبری صورتی فلان فلان شده، آن دیگری نوشته انحراف تا کجا.
یکی از شاگردان از آیت الله یزدان پناه در میانه جنگ دوازده روزه پرسید اینها که کشته میشوند با موشکهای اسراییل همه شهیدند؟ گفت همینکه جمهوری اسلامی را حق بدانند و اسراییل را باطل ، یعنی متصل باشند به جبهه حق، کافی است.
داستان پوشش و حجاب را یک فرع فقهی نبینید، یک رخداد سیاسی و ذیل مقوله ولایت است. دو قطبی بین مردم ، قطع ارتباط با رهبری که پدر تک تک دختران و پسران ما است، روح این جریان کشف حجاب است، هر طرحی که حجاب را بر بستر قطع رابطه با امام و امت جامعه بخواهد سامان دهد ، کمک به دشمن میکند و کمک به بی حیایی در جامعه. مراقب باشیم دین را شبیه وهابیها ترویج نکنیم، دشمن با دین متحجرین همراهی هم میکند، چنین حجابی از کشف حجاب هم بدتر است.
@ali_mahdiyan
@ali_mahdiyan
۱۸:۵۷
جهادی یا داعش
اسمش میثم بود. همه فن حریف بود، بنایی، کاشی کاری، آهنگری، کار با چوب، با یک هیکل ورزشکاری، اهل بذله گویی و شوخی، اولین بار بود با ما همسفر شده بود.
هادی رفیقش گفت میخواد با تو حرف بزنه، گفتم با من چرا؟ گفت میفهمی چرا. اومد و نشست و گفت من نه خامنه ای رو قبول دارم، نه شما آخوندها رو، نه خیلی از این هیاتیها رو. گفتم پس چرا با ما اومدی جهادی؟ گفت به خاطر هادی.
میگفت بابام مجروح جنگیه، خونه خوابیده، من آدم کاری بودم، دستمون به دهنمون میرسید، اما یک آخوندی تو قم سرمون کلاه گذاشت پولمون رو بالا کشید، هیچ کس هم کمکمون نکرد، محتاج نون شب شدیم، خیلی دنبال کار گشتم که کارگری کنم، بتونم زندگی خودم و پدر و مادرم رو بچرخونم.
از قم رفتم کرج، اونجا یک گروهی داشت سرم رو کلاه میگذاشت بعد فهمیدم داعشی بودند و آدم جذب میکردند برای داعش. پدرم نگران شده بود، من هم جوان بودم، دنبال باز کردن گره کار خانواده ام بودم. با خودم گفتم چرا رهبری گره کار منو باز نمیکنه، چرا طلبه ها کمک به ما نمیدن. چند بار نامه نوشتم اما جواب درستی نگرفتم
بهش گفتم بابا و مامانت رو چقدر میشناسی؟ چطور هم مراقب تو اند هم فقر دارند هم پای کار ایستادن؟ گفت اشتباه میکنن. گفتم درست و غلطش رو کار ندارم، فقط بگو چی باعث شده اینطور محکم باشن؟ چی باعث شده هم بهت اتکا کنن، هم راهنماییت کنن، هم با خطاهای تو بسوزن و برات دعا کن، هم اما به تو اعتماد داشته باشن
گفتم به نظرم ریشه همه مشکلات کشور اینه که رهبران ما میگن مردم خودشون باید مشکلات رو حل کنن قرار نیست هیچ مشکلی به زور و از بالا حل بشه. قراره ایران خودش خودش رو بسازه. مثل تو که روی پای خودت هستی، یک جوان پخته شدی، بابات هواتو داره حرفهاشو بهت میزنه ولی اجازه میده خودت انتخاب کنی و صبر میکنه خودت رشد کنی.
میثم بذله گو و شوخ رو اشکی کردم. گفت باید فکر کنم. گفتم میدونی چرا تو با این همه اختلافاتت با من آخوند و با این همه مشکلات شخصیت الان وسط اردوی جهادی هستی نه پیش داعشیها؟ گفت نه؟ گفتم یک دلیل آسمونی داره و یک دلیل زمینی. دلیل آسمونیش دل سوخته پدر و مادرته که نگرانتند. دلیل زمینیش همین هادی رفیقته. که هواتو داره. این یعنی با بچه های مشتی حزب اللهی بیشتر رفیق باش.
@ali_mahdiyan
@ali_mahdiyan
۵:۴۰
گفتگوی کاشانی و اردستانی
روایاتی در کافی شریف هست درباره سبک مناظره هشام بن حکم از اصحاب خاص امام صادق ع، وقتی مرد شامی به او میگوید ْ فَقَالَ لِهِشَامٍ يَا غُلاَمُ سَلْنِي فِي إِمَامَةِ هَذَا درباره امامت این (اشاره به امام صادق ع که در جلسه حاضر بوده اند میکند با بی ادبی) مناظره را آغاز کن و اول تو بگو. هشام بن حکم احساس بی احترامی به آقای خود میکند و در روایت آمده : فَغَضِبَ هِشَامٌ حَتَّی اِرْتَعَدَ ثُمَّ قَالَ لِلشَّامِيِّ يَا هَذَا أَ رَبُّكَ أَنْظَرُ لِخَلْقِهِ أَمْ خَلْقُهُ لِأَنْفُسِهِمْ .... هشام عصبانی شد چنانکه در رخسار او ناراحتیش عیان شد اما سعی کرد با آرامش و منطق گفتگو را آغاز کند.
من همیشه به هشام غبطه میخوردم به خاطر آن دل غیرتمند و پر احساسش و در عین حال مراقبتش نسبت به آنکه با منطق و استدلال از امام خود دفاع کند. وقتی مناظره آقا حامد کاشانی عزیز را دیدم یاد این روایت افتادم
رفقا ساده نگیرید وقتی یک بچه هیاتی و روضه خوان جلویش با بی ادبی به حوادثی اشاره میشود که جگرش را میسوزاند و او باید با آرامش پاسخ دهد.واقعیت آن است که روز گذشته دو نوع عقلانیت با هم روبرو شد. و این مناظره از این جهت برای من جذاب بود.
عقلی که همراه است با عشق و دلدادگی و احساس، و عقلی که سالها سعی کرده خود را از یک قلب ایمانی و پر احساس خلاص کند. من سلیمانی اردستانی را سالها است که میشناسم هم از طریق کتابهایش و هم چند جلسه ای یهودیت و مسیحیت را به ما درس میداد، من در آن جلسات اینگونه فهمیدم که او تلاش میکند به سیاق دین پژوهان غربی، قلب خود را خالی کند از ایمان، و دین را با نگاه عادی دنیایی غربی و از بیرون نگاه کند، او و جریان گسترده ای مانند او که امروز برخیشان هنوز در داخلند و برخیشان به غرب پناه برده اند، فقط یک رویکرد دانشی را انتخاب نکردند بلکه خود را در معرض نحوه ای از تربیت دینی خالی از ایمان قرار دادند و امروز خروجیش شده این انباشته از گمگشتگی و جسارت و بلکه خباثت که میبینیم. آنچه برای غرب مهم است تربیت چنین نسلی با چنین عقلانیتی است در میان جوانان ما و به نحو گسترده.
این دو عقلانیت وقتی با هم مواجه شدند شما ناخودآگاه نه تنها به هم ریختگی و نابسامی فکری عقلانیت غربی رها شده از دین را مشاهده کردید بلکه به حال هتاکی و بی اخلاقی اش نسبت به دین نیز غصه خوردید.
کاش البته موضوع گفتگو دردهای امروز جبهه انقلاب میبود و ثمراتی که مجاهدت امیرالمومنین ع و سیده النساء برای امروز ما دارد. اما همین مقدار که اقتدار عقلانیت ایمانی پشتیبان بچه هیاتیها خودش را بر عقلانیت بیمار روشنفکری غربی روشن شد، امر مبارکی است و باید گفت بیش باد.
@ali_mahdiyan
@ali_mahdiyan
۸:۳۶