بله | کانال باز اندیشی فرهنگی
عکس پروفایل باز اندیشی فرهنگیب

باز اندیشی فرهنگی

۲۰۵عضو
مهرآیین جامعه شناس و دشواره های روانشناختی اومیثم قمشیان
در روزهای گذشته، در وسط جنگ، مصطفی مهرآیین از مردم خواست به خیابان ها بریزند تا بساط حکومت جمهوری اسلامی جمع شود. چیزی که اسرائیل انتظار آن را داشت. نیروهای امنیتی هم طبیعتا او را دستگیر کردند که چرا امنیت کشور را تهدید می کنی؟ یکی از اسرائیل بخوریم یکی هم از تو؟مصطفی مهرآیین خود را جامعه شناس می داند و البته مدرک این رشته را هم دارد. اما به قول خودش زمینه مطالعاتی اش «تروما» یا آسیب های اجتماعی است. جالب است که تروما یک تخصص در پزشکی هم هست. کسانی که تصادف های سنگین می کنند، از کوه سقوط می کنند یا حیوانات وحشی آنها را می درند، به پزشک متخصص تروما ارجاع داده می شوند. کسی که تروما می خواند باید ظرفیت روحی بالایی داشته باشد، یعنی اگر قرار باشد با دیدن خون و بیمار تصادفی، غش کند و یکی لازم باشد خود او را جمع کند، نمی تواند وظایف پزشکی اش را انجام دهد. در جامعه شناسی هم همینطور است. یعنی اگر جامعه شناسی ظرفیت مواجهه با تروماهای اجتماعی را ندارد، نباید حوزه مطالعاتی خود را تروما بردارد. بهتر است برود سراغ موضوعات نرم تری مثل مطالعات زنان و خانواده، خیریه ها، آموزش و نظیر آن. موضوع تروما را شما در آمریکا هم پی بگیری، آنجا هم پر از است مسائل اعصاب خورد کنی مثل بی خانمانی، بدهی مردم به بانک ها، مصرف زیاد الکل، بدهی های خارجی دولت آمریکا، مالیات های سنگین، گرانی مسکن و هزار ترومای دیگر. آیا قرار است تروما خواندن تو را افسرده کند و در آنجا هم نامه بزنی به ترامپ که آقای رئیس جمهور بی زحمت بکش کنار؟! خب همین الان دو ساعت در گوگل بگرد که مطمئن شوی این چیزها در آمریکا هست، بعد همزمان با نامه به آقای خامنه ای، یک نامه هم به ترامپ بزن که ما بفهمیم تعصب کور نداری و فقط دنبال عدالتی. اصلا هیچ جامعه ای هست که در آن تروما نباشد؟ همه ی جوامع مشکل و تروما دارند و تو باید بتوانی در عین حالی که آن را مطالعه می کنی و راهکار برای درمان آن می دهی، کنترل خود را هم از دست ندهی؛ و الا دولت و جامعه که بماند، خودت هم افسرده می شوی و باید در بیمارستان روانپزشکی بستری شوی! آیا قرار بود علم ما را به افسردگی و بستری شدن در بیمارستان بکشاند؟ اگر اینطور است، پس یک جایی از کار این علم، یا مواجهه ی من با علم اشکال دارد که به این روز افتاده ام!برای این که منظورم را بهتر منتقل کنم. یک مثال دیگر می زنم. فرض کنید یک پزشک متخصص گوارش است. حوزه ی کاری او چیست؟ جسارتا چیز قشنگی نیست. اسهال و استفراغ و روده و کولونوسکوپی و یبوست و هر چه که تولیدات روده باشد! این خانم یا آقای دکتر متخصص یا فوق تخصص از صبح که به مطب یا بیمارستان می رود درگیر نجاسات و امورات حال به هم زن است تا شب که به خانه می آید و شروع می کند مثلا به مقاله خواندن. در مطالعه شب هم درگیر انواع مدفوع است! آیا باید افسرده شود و به زمین و زمان بد و بیراه نثار کند؟ یا بگوید بعد از یک عمر درس خواندن اسیر نجاسات شده ایم؟! نه، باید ظرفیت خود را بالاتر ببرد و یا اگر ظرفیت آن را در خود پیدا نمی کند، برود رشته های متفاوتی مثل تغذیه بخواند که در مورد انواع غذاها است. چه غذاهایی بخورید، میوه خوب است، سبزی خوب است و ... آیا آن متخصص گوارش، هر جا که نشست در جمع فامیل، سر سفره در مهمانی و نظیر آن، باید دانش خود را به رخ بکشد؟ سر سفره جای مناسبی برای بحث درباره موضوعات رشته گوارش است؟
جامعه شناسی که دیالوگ با جامعه را به درستی انجام نمی دهدمصطفی مهرآیین ترومایی که در همه جوامع وجود دارد را جوری روایت می کند که انگار ایران، ویران ترین کشور جهان است و خود و مخاطبش را هر روز ناراحت تر و ناامیدتر می کند. به یکباره نامه می نویسد به رهبر جامعه که چون تروما داریم پس تو بکش کنار. گویی اگر او کنار بکشد و رهبر بعدی بیاید یا اصلا شاه برگردد، دیگر ترومایی در ایران نخواهد بود. اتفاقا آن نامه را در رسانه ها علنی می کند تا خاطر مردم را بیشتر مکدر سازد و به صورت محرمانه به دست رهبری نمی رساند. به طور ساده، مصطفی مهرآیین به عنوان یک جامعه شناس، نمی داند چگونه با جامعه دیالوگ کند و چگونه علم خود را به جامعه منتقل کند که نه جامعه در بی علمی بماند و نه افسردگی ملی را موجب شود. شما وقتی در دانشگاه صحبت می کنی یک دوزی از علم خود را منتقل می کنی و وقتی در رسانه ها سخن می گویی، یک دوز دیگری را. اگر میزان این دوز را بلد نباشی، مثل پزشکی می شوی که یک ماده را بیشتر از حد نیاز به مریض خود تزریق می کند و موجب مرگ او می شود.
ظرفیت روحیدر هر کار و در هر رشته ی علمی، ظرفیت درونی خیلی مهم است. یعنی حتی با نیت خالص، نمی توانی هر آنچه را که فهمیدی، فریاد بزنی. فرض کن یک نیروی امنیتی متوجه شود که یکی از مسئولان کشور جاسوس است. آیا من باب وظیفه انقلابی، می تواند سریعا بیاید و نام آن مسئول

۷:۰۳

را در رسانه ها فریاد بزند یا باید صبر کند تا هر وقت تصمیم گرفته شد، آن شخص را لو بدهند؟ شاید قرار است نظام امنیتی کشور خود را به تغافل بزند تا شبکه جاسوسی آن شخص معلوم شود و فریاد زدن این موضوع، موجب شود کل این شبکه خود را پنهان کنند. پس هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. ضمن اینکه به عمل کار برآید به سخندانی نیست!
شخصیت شناسی مهرآیین
مهرآیین جنوبی است و من هم جنوبی ام. بنابراین خوب او را می فهمم. به قول منتسکیو، ساکنان مناطق گرمسیر، احساساتشان را بیشتر بروز می دهند و به قول من صفر تا صدشان زود پر می شود. اگر جنگ شود، ما جنوبی ها احتیاجی به سخنران انگیزشی نداریم، خودمان به تاخت، راهی جبهه ها می شویم. تا سخنران بخواهد از تهران بیاید بگوید جهاد چیز خوبی است، ما خودمان رسیده ایم جبهه و نصفمان هم شهید شده ایم! زودتر از دیگران عصبانی می شویم، زودتر از دیگران صمیمی می شویم، زیاد ایثار می کنیم، مرام به خرج می دهیم، هزینه می کنیم. ما اینیم...!اما احساسات، مثل اورانیوم غنی شده هستند. مثل آب یک رودخانه که باید آن را کنترل کنی و به صورت درست آن را به کار ببری و الا می شود سیل یا می شود انفجار اتمی. اگر درست از آن استفاده کنی می شود از آب، برق تولید کنی و کشاورزی ات را سامان دهی.اما من فکر می کنم مصطفی مهرآیین نتوانسته احساسات خود را کنترل کند و این بی کنترلی موجب ویرانی خود و جامعه ای می شود که او می خواهد مشکلاتش را حل کند. یعنی بدون محاسبه، راه آب را باز می کند و شهر تشنه را با سیل نابود می کند یا اگر به او بگویند از انرژی هسته ای، برای درمان بیماران هم می توان استفاده کرد، بیمارستان را با شکافت هسته ای منفجر می کند! اصطلاحا عوض اینکه ابرو را درست کند، می زند چشم را کور می کند.مصطفی مهرآیین خیلی احساساتی می شود به نحوی که این احساسات در کلام و زبان بدن او هم نمایان می شود. به مناظره او با سجاد صفارهرندی نگاه کنید. گاهی اوقات در یک بحث استدلالی و منطقی، به احساسات رو می آورد و با جملاتی مثل قربونت برم و نظیر آن سیر منطقی بحث را مختل کرده و با مثال هایی عامیانه بحث را به سمتی پوپولیستی می برد. گویی نمی تواند در مسیر آرام علم و استدلال حرکت کند. گاهی اوقات هم حس می کنید هر جا پاسخ علمی برای بحث طرف مقابل ندارد یا در یک بن بست قرار می گیرد، به جای تأمل و اصلاح تفکرش، توسل به احساسات می کند، اوج می گیرد یا استدلال های عامه پسند را با شور بیان می کند. گویا بیشتر دوست دارد مانند کاندیداهای ریاست جمهوری، تأیید دیگران را بگیرد تا تفکر خود را اصلاح کند. همه ی ما نیاز داریم تفکراتمان را در طول زمان اصلاح کنیم و باید به آن تن بدهیم. او کتاب هایی خوانده است اما گویا این علوم بر عمق جانش ننشسته و شخصیتی علمی و آکادمیک را برای او ایجاد نکرده است. یک انسان معمولی است که ما در تاکسی، اتوبوس، صف نانوا و غیره می بینیم که از وضع موجود ناراحتند و درونیات خود را آشکار می کنند؛ با این تفاوت که مهرآیین، کتاب های جامعه شناسی را خوانده و آن حرف های سر صف نان را رنگ و بویی از جنس تئوری می دهد. البته در مصاحبه با میلاد دخانچی نشان داده می شود که این کتاب ها را سرسری خوانده و عمیقا متوجه معنای آنها نشده است. شاید به این دلیل که احساسات او بیشتر دم دستش است و سریعا با خواندن یک صفحه آن را به یکی از مصادیق روز می چسباند و فرصت پیدا نمی کند تا همه چیز را با هم ببیند. میلاد دخانچی برخی از غلط فهمی های او را برایش به تصویر می کشد، اما او باز هم قبول نمی کند و جمله ی آخر دخانچی در آن مصاحبه، محترمانه این است که «می توان بهتر خواند»! شاید عمیق نشدن مهرآیین روی مباحث علمی ارتباط داشته باشد با این فکت که مقالات کمی را خودش به تنهایی نوشته و همواره در موضوعاتی پراکنده و بیشتر هم بی ارتباط با تروما، در کنار چهار پنج نفر دیگر، اسم او هم نوشته می شود. تنها مقاله علمی (علمی پژوهشی سابق) او که مستقلا خودش نوشته است، مربوط به سال 1385 است که احتمالا به جبر دفاع از پایان نامه دکترا نوشته شده است، یا چیزی شبیه آن. مابقی مقالات پر نویسنده، احتمالا مربوط به دانشجویانی است که طبق قواعد نشریات ایران، حتما باید اسم یک استاد هیأت علمی روی آن نوشته شود و ما نمی دانیم که مهرآیین به داوری علمی، حتی برای ارتقاء، تن می دهد یا نه؟ رزومه علمی او که چنین چیزی را نشان نمی دهد. در مقالات غیر علمی-پژوهشی که داوری سبک تری دارند، آنهم در سال های دور، چند نوشته ی تک نفره دارد.
نشانه شناسی ظواهراگر نشانه شناسی درست باشد، مصطفی مهرآیین را از نوع لباس پوشیدنش هم می توان تا حدی شناخت. یعنی در مصاحبه هایی که به عنوان یک استاد دانشگاه حاضر می شود و خودش هم بسیار بر این عنوان تأکید دارد، با یک تی شرت که شاید یک سایز هم برای او کوچکتر باشد، حاضر می شود که خیلی لباسی در شأن یک استاد دانشگاه

۷:۰۳

نیست. یک تی شرت نوجوانانه که ما هم ممکن است آن را در خانه بپوشیم و اگر نوجوان ما بخواهد با آن تی شرت تا سر کوچه برود یا به نانوایی، اشکالی به او نمی گیریم و می گوییم بچه است عیبی ندارد، ولی با این لباس نمی تواند به مدرسه برود. در واقع مدرسه به او یاد می دهد که هر لباسی برای هر جایی مناسب نیست.
ماندن در نوجوانینوجوان سرشار از احساسات است و مهرآیین هم سرشار از احساسات؛ مهرآیین نوجوان است. نوجوانی 50 ساله که اگرچه عمر بیولوژیکال او از 50 گذشته ولی روحیاتش در همان نوجوانی مانده است. کتاب خوانده است، اما این میزان از داده ها، بر روح او سنگین آمده است. دیتا زیاد دارد ولی روح او کشش آنها را ندارد. نوجوان چه کسی است؟ کسی که به دنبال فهم جهان است، اما قوای فاهمه ی او توان این درک را ندارد و این ناتوانی در فهم جهان، او را می آزارد، او را پرخاشگر می کند و سر او را پر از باد. حرکات پرخطر انجام می دهد، به بزرگترها بی احترامی می کند و حتی مسائل جسمانی دوران رشد، روان او را به هم می ریزند. به همین دلیل هم پدر و مادرها معمولا با رفتارهای نسنجیده نوجوان خود با مهربانی، مدارا می کنند.مهرآیین دوست دارد دیده و شنیده شود ولی دوست ندارد بشنود، به مانند یک نوجوان که شعری را سروده است، فقط باید از او شنید و نباید اشکالاتش را به او گوشزد کرد، چرا؟ چون ناراحت می شود! بله، به همین سادگی؛ به نوعی درگیر مهرطلبی آکادمیک است. به رفتارهای فرزندان نوجوان خود مراجعه کنید، پر از شور است و مرتبا احتیاج به تأیید دارد. اگر نقاشی یا شعری برای شما خواند، باید او را تشویق کنید و اشکالات او را نگیرید. او به دنبال تأیید است و شما به دنبال اصلاح اشتباهاتش. نشان به این نشان که عبدالکریمی در مصاحبه با علی علیزاده می گوید بعد از نامه ی آخری که موجب دستگیری مهرآیین شد، وقتی یک عده از دانشگاهیان رفتند تا با او صحبت کنند، داد و هوار راه انداخت و تن به بحث نداد. مهرآیین یک نوجوان است که دوست ندارد از او اشکال بگیری و دوست دارد فقط او را بشنوی و تاییدش کنی. موضوع، یک موضوع روحی-روانی است که ذیل سایه علم و جامعه شناسی، پنهان شده است. اگر تو این را نفهمی، تلاش می کنی تا با او بحث کنی و با استدلال قانعش کنی، در حالیکه تجربه تاریخی ما نشان می دهد این افراد مشکلشان استدلال نیست تا با استدلال علمی قانع شوند.
وضعیت اقتصادی مهرآیینمهرآیین در یک مصاحبه ای گفته بود من 6 سال است که نتوانسته ام لباس نو بخرم و اتفاقا سید یاسر جبرائیلی در نقد سیاست های اقتصادی پس از جنگ تحمیلی (نئولیبرالیسم) به آن رفرنس می داد که چرا یک استاد دانشگاه تا این حد از نظر اقتصادی ضعیف است؟ شما هم اگر 6 سال نتوانی لباس بخری، اعصابت به هم می ریزد و مخالف زمین و زمان می شوی. همچنان که من به یاد ندارم مهرآیین را در حالتی از آرامش دیده باشم. همیشه دعوا دارد. به مناظره اش با سجاد صفار هرندی توجه کنید. هر چه صفار آرام است و با متانت حرف می زند، مهرآیین آشوبناک است. اصلا در قالب جا نمی گیرد. نمی تواند. احتمالا صفار توانسته در 6 سال اخیر لباس نو بخرد و بنابراین کمی حالش بهتر از مهرآیین است. نمی دانم نظرات اقتصادی و سیاسی مهرآیین به کدام سمت متمایل است؟ نکند طرفدار جریاناتی باشد که این وضع اقتصادی را برای او ایجاد کرده اند و خودش هم نداند یا سوالش هم نباشد. اما از این جنبه (اقتصادی) می توان علت خشم او را در ناخودآگاهش فهمید و با او همدلی کرد. همچنان که حقوق ها کفاف زندگی را نمی دهد و اگر کفاف بدهد، بسیاری از مخالفت ها در جامعه جای خود را به موافقت می دهد، یا لااقل سکوت. به قول معروف، «شاعری وام گرفت، شعرش آرام گرفت». در شرایط بد اقتصادی، یکی می رود با اسرائیل همکاری می کند و پهپاد می سازد، یکی هم که مسلح به بیان و گفتار است، در رسانه ها بی جیره و مواجب در خدمت دشمن قرار می گیرد و امنیت و روان جامعه را به هم می ریزد. دنیا بر او تنگ آمده است، اگر فریاد نزند، چه کند؟
سرنوشت مهرآیین چه می شود؟
احتمالا نهادهای امنیتی متوجه آنچه گفتیم، هستند و کاری با او ندارند. فقط او را دستگیر کرده اند تا کار خطرناک تری انجام ندهد و کسی را به دردسر نیدازند. شما هم با نوجوان خود اینگونه برخورد می کنید، با او تا جایی که ممکن است مدارا می کنید، از اشکالات او چشم پوشی می کنید و می گویید بچه است، اشکالی ندارد، ولی اگر کار داشت به جایی می رسید که بیخ پیدا کند، او را با نهیب سر جایش می نشانید و حتی ممکن است اجازه ندهید از خانه خارج شود. مثلا فرض کنید عصبانی است و نسبت به دوستش بد و بیراه می گوید، شما اگر چه از کلمات و عباراتش ناراحتی ولی سکوت می کنی تا خودش را خالی کند، اما اگر چاقو برداشت و گفت می روم حسابش را می رسم، دیگر اجازه نمی دهید، تندی می کنید، درب خانه را هم از داخل قفل کرده و محدودش می کنید. ممکن است حتی توی سرش هم بزنید،

۷:۰۳

حتی اگر حق با او باشد. آنجا دیگر حرف مرگ و زندگی نوجوان شما و نوجوان همسایه است. بر سر یک دعوای کودکانه قرار نیست قتلی اتفاق بیفتد.نظام هم با نوجوان های سالخورده اش همین کار را کرده و می کند. بنابراین نگران سرنوشت مهرآیین نباشید. قبل از او هم نوجوانی 60-70 ساله، همزمان با بحران داخلی سوریه، مردم را به شورش خیابانی دعوت می کرد و مثل آن نوجوان چاقو به دست قصه ی ما، می خواست آن بلایی که سر سوریه آمده را سر ایران هم بیاورد. مطمئن هم هستم نمی دانست چه می کند و کارهایش چه عواقبی برای منافع ملی دارد. ارضای احساساتش مهم بود و یک قدم جلوتر را نمی دید. هر چه رهبری و سایر بزرگان به استدلال با او پرداختند، او کمتر شنید و نظام هم او را مجبور به حصر خانگی کرد. بهترین خدمات رفاهی را هم در همان حصر به او رساند. چون او را از خود می دانست. هنوز هم آنقدر دستش باز است که هر وقت بخواهد بیانیه می دهد. علی مطهری همیشه می گفت چرا او را محاکمه نمی کنید، در حالیکه او از نظر عقلی، «صغیر» بود و محاکمه صغیر جایگاهی در فقه و قانون ندارد. رهبری هم گفتند اگر او را محاکمه کنیم، نتیجه خیلی بدتر از این چیزی می شود که تا الان شده است. او هم مثل نوجوان ما دوست داشت فقط شنیده شود ولی نشنود. روحیاتش هم هنری و حساس بود و این احساس گرایی را به برخی پیروانش نیز انتقال داده بود؛ به گونه ای که خود و دوست دارانش تا وقتی که حرف می زدند مودب و با وقار و اتوکشیده به نظر می رسیدند، همین که نظر مخالفی با آنان مطرح می شد، تحمل نمی کردند، ناراحت می شدند یا «هو» می کشیدند. به قول شخصی از نظر اینها: «لاموثر فی الوجود الا هو!!».او هم امروز بیانیه صادر کرده است، دقیقا در زمان جنگ و گفته بیایید جمهوری اسلامی را تغییر دهیم. مجلس موسسان یعنی همین. یعنی تغییر حاکمیت. همچنان که مجلس موسسان قاجاریه را منحل کرد و پهلوی را بر تخت نشاند. لااقل یکی از معانی اش این است و تو اگر انسان عاقلی باشی، وسط جنگ، جمله دوپهلویی را نمی گویی، در حالیکه خودت می خواستی رئیس جمهور همین نظام شوی. گویا در دلت این می گذرد که اگر من رئیس جمهور نباشم می خواهم که اصلا این نظام هم نباشد. به بیان عوامانه «دیگی که برای من نجوشد کذا و کذا...». انگار منتظر بودی تا اسرائیل حمله کند و تو هم از داخل کمکی به او بکنی تا جمهوری اسلامی (و بخوانید ایران) هر چه سریعتر از هم بپاشد. در سال 88 هم اسرائیلی ها از مشارالیه حمایت می کردند و بنابراین یک بده بستانی بین این دو وجود دارد؛ و من در تعجبم از انسان هایی که دلشان از جنایات اسرائیل در غزه و سوریه و لبنان و ایران به درد می آید ولی این نوجوان قصه ی ما را هنوز دوست دارند؛ یا800 نفر دیگری که بیانیه داده اند در حمایت از وی و گفته اند بله باید مجلس موسسان راه بیندازیم. انگار اینها همه طرفدار اسرائیل هستند. می گویند او در 12 روز جنگ تحمیلی نتوانست، بیاییم ما کمکش کنیم! مارادونا کاری نکرد، ولی غضنفرها دارند می کنند!

۷:۰۳

thumbnail
undefinedدر این صفحه به اهمیت اختراع دستگاه چاپ توسط گوتنبرگ می پردازد.دستگاه چاپ باعث شد تا کتاب مقدس بیشتر چاپ شود و در دست مردم عادی قرار بگیرد. مردم هم برای اینکه بتوانند انجیل بخوانند، خواندن و نوشتن یاد گرفتند.قبلاً قرائت انجیل تقریباً انحصاری در اختیار روحانیون مسیحی بود.
undefinedمقایسه کنید با جوامع مسلمان:
undefinedابتدائا قرآن در انحصار روحانیون نبوده و در همه خانه ها بوده است (تا جاییکه در مهریه و هدیه ازدواج می آمده). undefinedثانیاً اگر کسی سواد خواندن و نوشتن هم نداشته ولی در مکتب خانه قرآن خواندن را یاد می گرفته (مثل بسیاری از مادربزرگ ها). undefinedثالثا از زمان پیدایش اسلام و حتی قبل از اختراع دستگاه چاپ، سوادآموزی و قرائت قرآن بر مسلمانان واجب بوده و کتابت قرآن یک امر زنده ای بوده است.

undefinedundefined️ شباهت جهان اسلام و جوامع مسیحی:
قرآن و انجیل، هر دو پیشران سواد آموزی و خواندن و نوشتن بوده اند.

۱۴:۳۳

thumbnail

۱۴:۳۳

thumbnail
جان فیسک و کفش پاشنه بلند زنانه

۱۸:۰۱

thumbnail

۱۸:۰۱

undefined ریشه های شکل نگرفتن جهاد تبیین
undefined قسمت اول
undefined میثم قمشیان undefined آبان 1404
undefined️انقلاب اسلامی امروزه از هر روز، بیشتر به جهاد «تبیین» نیاز دارد. رهبر انقلاب، این جهاد را، واجب قطعی و فوری خوانده اند (سخنرانی 19/11/1400). اما ظواهر نشان می دهد که گویا این جهاد خیلی شکل نگرفته و یا به طور موثری اتفاق نیفتاده است. این جهاد اینقدر رقیق و ضعیف انجام شده که حتی صاحبان قلم (مانند محمد قوچانی) نیز تا جنگ فیزیکال نظامی علیه ایران شکل نگیرد، متوجه دوست و دشمن نمی شوند؛ چه رسد به مردم عادی که یا در انتخابات ها کمتر شرکت می کنند و یا در صورت مشارکت هم به جهاد تبیین کن ها رأی نمی دهند و جریان اصطلاحا انقلابی بیشتر انتخابات ها را به جریان غرب گرا واگذار می کند. جریانی که پس از شکست های دیپلماتیک در برجام و غیره، مجددا با چهره هایی چون محمدجواد ظریف و حسن روحانی وارد صحنه می شود و می تواند علی رغم شکست های تاریخی، باز هم توجه و اعتماد مردم را به خود جلب کند. undefined ریشه شناسی کلمه تبیینبه نظر من علت شکست پروژه جهاد تبیین را باید در ریشه شناسی واژه «تبیین» و ریشه کاوی «تربیت دینی»مان جستجو کنیم. تبیین به چه معنا است؟ به معنای روشن ساختن، از «بَیَّنَ یُبَیِّنُ تبیین» آمده، مصدر باب تفعیل. چه چیزی روشن ساز است؟ «بیان»! تمامی این کلمات، هم خانواده و هم ریشه یکدیگرند. در سایر ادیان هم موضوع «کلام» و «بیان» و نظیر آن، پر اهمیت دانسته شده. مثلا در انجیل یوحنا می خوانیم: «در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود» (باب ۱، آیه).undefinedپیامبر اسلام صلى الله عليه و آله هم فرمودند: «نخستين چيزى كه خدا آفريد، قلم بود و آن گاه به آن فرمان داد و قلم هر آنچه را كه بايد خلق مى شد، نوشت» (کنز العمال، حدیث 15115). یعنی چه در اسلام و چه در سایر ادیان الهی، بیان و صحبت و نگارش و سخن گفتن اهمیت دارد. امام رضا علیه السلام بیاناتی دارند که معنی آن به طور ساده این می شود که اگر من امام همه ی مردمم، پس باید بتوانم با همه آنها سخن بگویم و الا حجت خدا نیستم: undefinedامام رضا عليه السلام با مردم به زبان خودشان صحبت مى كرد، و به هر زبانى، از اهل آن زبان، داناتر بود و رساتر سخن مى گفت. روزى به ايشان عرض كردم: يا بن رسول اللّه! من از آشنايى شما به اين زبانهاى گوناگون در شگفتم. فرمود: اى ابا صلت! من حجّت خدا بر آفريدگان او هستم و خداوند حجّتى را براى مردم قرار نمى دهد كه زبان آنها را نداند. آيا نشنيده اى كه امير المؤمنين عليه السلام فرمود: فصل الخطاب به ما عطا شده است، آيا فصل الخطاب چيزى جز دانستن زبانهاست؟ undefinedسخن مولا علی علیه السلام هم در حدیث یاد شده «فصل الخطاب» بودن است؛ یعنی حرف آخر، سخن تام و تمام، حرف محکم!نسبت ما شیعیان حضرت یا حتی سنی های محب آن بزرگوار با این ویژگی چیست؟ چقدر بلدیم خوب سخن بگوییم و به شیوه فصل الخطابی، همه هم سخن ما را بفهمند؟ این که من استاد دانشگاهم و نمی توانم با مردم عادی سخن بگویم، کجای مشی و سیره ی اهل بیت و حجج الله قرار دارد؟undefinedحالا برگردیم به جهاد تبیین. وظیفه ی قطعی و فوری محول شده به ما. چه کسانی باید تبیین کنند؟ لابد طرفداران انقلاب اسلامی که نوعاً هم بچه حزب اللهی ها و مومنین و بچه مسجدی ها هستند. اینها چقدر «بیان» قوی ای دارند؟! اخلاقی ترین کاندیداهای جبهه انقلاب را به یاد بیاورید و کیفیت حضورشان در مناظرات ریاست جمهوری را مرور کنید، جواب سوال به دست می آید...
undefined ادامه دارد...@meysamghomeshian

۱۶:۴۸

undefined ریشه های شکل نگرفتن جهاد تبیین
undefined قسمت دوم
undefined میثم قمشیان undefined 7 آبان 1404
undefined مشکل از کجا پدید آمده؟
🟢 پاسخ کوتاه: نظام تربیتی ما
undefinedپاسخ بلند:
ریشه مشکل، نظام تربیتی-اخلاقی ای است که بچه های حزب اللهی از کودکی و از زمانی که به مسجد و هیأت و بسیج و جلسات اخلاقی علماء می روند، با آن تربیت می شوند. برای اینکه بتوانم منظور خودم را به شما انتقال دهم یک مثال می زنم. فرض کنید یک پادشاهی، گیاه خوار است و حامی حقوق حیوانات؛ و معتقد است که مصرف شیر و لبنیات، ظلم به حیوانات است. امکان واردات شیر یا دامداری را هم از ملت خود می گیرد و مردم، از کمبود کلسیم، کوتاه قد بار می آیند. حالا دولت همسایه به آنها حمله می کند. مردم کشور همسایه، شیر و لبنیات مصرف کرده اند و قد بلندند و اینها قد کوتاه. چه سرنوشتی در جنگ بر این ملت کوتاه قد مترتب می شود؟ معلوم است، شکست! ما هم به بهانه های مختلف، قوه «بیان» را از بچه هایمان گرفته ایم.undefinedشما بیان خوب را در مساجد و کلاس های اخلاق یاد نداده ای و مهم تر از آن، شبیه آن پادشاه که اجازه نمی داد مردمش کلسیم مصرف کنند، سکوت و حرف نزدن و تحمل کردن و خاکساری و تواضع کردن و تسلیم را آموزش داده ای. مثل پدر و مادرهای بچه های دهه شصت که گفته اند هر آنچه بزرگترت می گوید را عمل کن و «چرا» نگو. آموزه هایی چون «ارتش چرا ندارد» را هم از طاغوتی های قبل از انقلاب فراگرفته ای. در کلاس های اخلاق هم گفته ای دستوری را که استاد اخلاقت به تو می دهد، عمل کن و بحث نکن. فقط تسلیم باش. از کسی که در خانواده از کودکی به او گفته اند «حرف» روی «حرف» پدر و مادرت «نزن»، در نوجوانی در مسجد به او گفته اند با استاد اخلاقت «بحث نکن» و در جوانی، در سربازی به او گفته اند «ارتش چرا ندارد»، انتظار داری قوه ی بیانش تقویت شود و اصلا شکل بگیرد؟! از مدرسه ای که در آن دانش آموز منضبط، دانش آموزی است که «سکوت» را رعایت کند و سر کلاس ساکت باشد و به «ساکتین» و «دست به سینه نشسته ها» جایزه می دهند، سخنور جهاد تبیین و بازی ساز عرصه اجتماعی می خواهی تحویل بگیری؟! در حوزه ی علمیه ای که به طلبه اش یاد می دهی اگر کسی به تو توهینی کرد، صبر کن و جوابش را نده، می خواهی بلاگر جهاد تبیین و مناظره کن در فضای گرگ آلود جامعه مدرن تربیت کنی؟ این کارخانه آن محصول را نمی دهد دوست عزیز! از این فرمول، آن عددی که می خواهی در نمی آید! به قول معروف: داری اشتباه می زنی!
undefinedبرای اینکه بحث را عینی تر کنم، یک مثال از استاد اخلاق خودم می آورم. در دوران نوجوانی که تلمذ محضر ایشان را شروع کردم، یکی از مشکلات ایشان با من این بود که چرا حاضر جوابی و هر چیزی را که می شنوی، پاسخی برای آن داری؟ اولین آموزه این است که حرف بخوری و جواب ندهی! یک فضیلتی بود اصلا. مثل این است که به مردم یک کشور بگویی اگر می خواهید امت با اخلاق و سعادتمندی بشوید، باید در مقابل حمله دشمن، از خود دفاع نکنید و بپذیرید هر چه بر شما وارد می آورد. در دوره مغول، آموزه هایی اینچنین در ادبیات فارسی و ذهنیت عمومی مردم به وجود آمد. بعد از پایان سیطره مغول بر ایران این آموزه ها ماند و دیگر بخشی از میراث معرفتی مردم و حتی علمای ما شده بود و در خدمت دیگر طواغیت قرار گرفت. یک فلسفه ای شد برای خودش. ظلم پادشاهان و فقر ملت، تقدیر الهی تفسیر و «تحمل» و «صبر» بر آن، به عنوان تمرینی اخلاقی توصیه می شد. خیلی هم عادی بود که الوات ها به طلاب و روحانیون توهین کنند و آنها «سکوت» و «صبر» پیشه کنند.
undefinedدر طول این تاریخ با این آموزه ها، البته کسانی پیدا می شدند که ساز مخالف بزنند. در زمان رضاشاه، در مدرسه فیضیه وقتی یکی از ماموران شاه وارد مدرسه می شود و شروع به فحّاشی و قُلدری می کند، حضرت امام (ره) که بیست و چند سال بیشتر نداشته، جلو می آید و چنان سیلی محکمی بر صورت او می زند که عینکش بر زمین می افتد. ما چقدر متدینین مان را اینگونه قدرتمند تربیت کرده ایم؟ در چرایی پر جرأتی آن بزرگوار، می گویند که پس از یتیم شدن، نزد عمه اش تربیت شد و عمه اش زنی پر جرأت و قوی بود. پس این تربیت است که «امام خمینی» پرور است نه ژنتیک؛ آنهم تربیت قوی پرور و کتک زن به دشمن نه تربیت ضعیف پرور و توسری خور!
undefinedحالا به نظر شما در جامعه متدینین یا اصطلاحاً عرف متشرعه، بچه ها در خانه و مدرسه و مسجد، قوی تربیت می شوند یا ضعیف؟
undefined ادامه دارد...
@meysamghomeshian

۱۶:۱۲

undefined ریشه های شکل نگرفتن جهاد تبیین
undefined قسمت سوم
undefined میثم قمشیان undefined 9 آبان 1404
undefined نبود تفکر انتقادی:
undefined یکی از مصادیق این بی جرئتی ما یا آن پرجرئتی امام خمینی (ره)، تسلیم در مقابل رأی دیگران یا داشتن قوه ی نقد و تسلیم نشدن درباره آن است. حضرت امام (ره) خطاب به شاگردان می گفتند: «حرف مرا که می شنوید تعبدی نپذیرید. فکر بکنید، استدلال بکنید، در مقام بحث فکرتان را آزاد نگه دارید و نگویید استاد گفته است. استاد گفته باشد؛ خودتان فکرتان را به کار بیندازید» حالا شما بیایید در آموزه های عرفانی- اخلاقی ما جستجو کنید. آیا ما نمی گوییم به سخن استادت گوش بده و چیزی نپرس؟ یا به قول مولونا «هیچ مگو»:دوش دیوانه شدم، عشق مرا دید و بگفت: آمدم، نعره مزن، جامه مدر، «هیچ مگو»گفتم: «ای عشق، من از چیز دگر می‌ترسم گفت: آن چیز دگر نیست، دگر «هیچ مگو»من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی، جز که به سر «هیچ مگو» رابطه ای که بین شمس و مولانا در آن سطوح بالای عرفانی بوده است (تازه اگر آن را هم صحیح بدانیم) را ما تعمیم داده ایم به رابطه هر مربی جوان و تازه دیپلم گرفته یا دانشجویی در مسجد با شاگردان کودک و نوجوانش. اساتید اخلاق همیشه می گفتند وقتی استاد اخلاقت به تو چیزی می گوید، نباید چرا بگویی و بحث کنی، فقط انجام بده! در ادامه ی همان پدر و مادرهای بچه های دهه شصت و ماقبل آن که به بچه ها می گفتند سر «حرف» بزرگتر نباید «حرف» بزنی، یا «ارتش چرا ندارد» خودمان؛ و این یعنی قوای انتقادی کودک و نوجوان خودت را می کشی و در پی آن، این جرئت و جسارت و روحیه خلاقیت و نوآوری فرزند تو است که می میرد. چرا باید چیز جدیدی بگوید؟ همینی که تا الان همه گفته اند را باید طوطی وار یاد بگیرد و عمل کند.
undefinedاگر امام خمینی هم می خواست این گونه رفتار کند، تبدیل می شد به یک مقلد و ادامه دهنده ی راه علمای قبل تر از خودش. آن وقت آیا جرئت می کرد بازی را به هم بریزد و انقلاب کند؟ مگر بسیاری از علما مخالف خروج او علیه شاه نبودند؟ آنها طبق روال سابق داشتند با شاهان ظلم، صبر و مدارا پیشه می کردند و نهایتاً غصه می خوردند. تشکیل حکومت اسلامی برای بسیاری از علماء در طول تاریخ، حتی آرزو هم نبود. برای برخی دیگر که قوای انتقادی قوی تری داشتند، شاید در حد یک آرزو بود و برخی هم اصلا با آن مخالف بودند و مستند به یک سنت هایی هم مخالف بودند؛ ولی مقلد بودند و تابع؛ و توان نوآوری در فقه را نداشتند. گاهی اوقات، آموزه ها تا این حد می توانند آدم را از قوای تفکر انتقادی و نوآوری دور کنند.
undefinedundefinedجالب است بدانید یک مطالعه ای صورت گرفته و در آن صحبت بر سر این است که دانشجویان تخصص در رشته طب سنتی (که قبلا هم پزشک عمومی بوده اند) و نوعا هم از قشر متدین جامعه محسوب می شوند، عقلانیت انتقادی ضعیفی دارند و از نوعی اخباری گری در مواجهه با متون طبی رنج می برند. (منبع: doi:10.5281/zenodo.1476938). یعنی این ریشه های تربیتی، فقط بر فعالان رسانه ای انقلاب اسلامی تأثیر نگذاشته، بر طبابت ما نیز اثرگذار بوده است.
ادامه دارد...
@meysamghomeshian

۱۱:۱۹

undefined ریشه های شکل نگرفتن جهاد تبیین
undefined قسمت چهارم
undefined میثم قمشیان undefined 10 آبان 1404
undefinedروحیه انفعال، دفاع و یکجانشینی
روحیه انفعال و یکجانشینی وقتی در طول تاریخ چند صد ساله، نشست می کند، فرهنگی را پدید می آورد که در آن قوای خلاقیت و نوآوری کمتر می شود. افراد مستعد در بهترین حالت، «پاسخگویان» خوبی به شبهات موجود می شوند. در واقع اسلام، می رود در قالب تدافعی قرار می گیرد. حرکت جدیدی را در جهان رهبری نمی کند. منتظر می ماند، «مسائل مستحدثه» بر او عرضه شود، او به آنها پاسخ می دهد که فلان چیز مجاز است یا غیر مجاز؟ حلال است یا حرام؟ نوعا هم در ابتدا حکم به حرمت می دهد و بعد که در جامعه گسترش یافت، آن را حلال اعلام می کند. مثل رادیو، میکروفون و ارمنی بادمجان.
undefinedدر واقع اسلام و جامعه و فرهنگ اسلامی می شود تابع امواج از بیرون آمده. علمای اسلام و حوزه های علمیه و دغدغه مندان فرهنگ اسلامی، یک سری مدافع و دروازه بان هستند که بازیکن مهاجمی ندارند و در بهترین حالت، خوب دفاع می کنند ولی خودشان موج جدیدی را ایجاد نمی کنند. قاعده بازی هم که این است: «گل نزنی، گل می خوری»!
undefinedامام خمینی اما بر خلاف این سنت عمل می کند و اصولا متعلق به این سنت نیست. در شکست رژیم شاه می گویند سرعت حرکت امام خمینی و ابتکارش به حدی بود که فرصت فکر به طرف مقابل را نمی داد و آنها همواره یک قدم عقب تر از امام بودند.
undefinedاین را بگذارید در کنار سنتی که می گوید آنچنان که از شیر درنده می گریزی، از فتوا دادن در دین هم بگذر و به نوعی تو را از غور در دین برای استخراج آیتم های پیشرفت و نوآوری بر حذر می دارد. یعنی با این نگاه، دین قرار نیست برای من، پیشرفت جامعه ی بشری را بیاورد، بلکه قرار است در نهایت کاری کند که من کافر نشوم. در ابتدا من را تا مدتی که بتواند از جلوه های تمدن مدرن غرب دور نگه می دارد (با حرام انگاشتن برخی مصادیق آن) و بعد هم که آن جلوه ها وارد شد و من را هم در بر گرفت، بخاطر اینکه من کاملا کافر نشوم، با توجیهاتی، آن را در تناقض با اصل مسلمانی ندانسته و اجازه می دهد از آنها استفاده کنم. از نظر او ممکن است در سطوح پایین تری از ایمان قرار بگیرم ولی از کلیت مسلمانی خارج نشده ام.
🧭با این نگرش، نهاد دین همیشه در حال دفاع و حفظ وضعیت موجود می ماند (نوعی محافظه کاری) و طرف مقابل هم همیشه جلوتر می آید. اندک اندک قرار است همه چیز را از دست بدهیم ولی با کار فرهنگی، گویا قرار است «سرعت» این فرایند را کم کنیم.
undefinedچرا این اتفاق می افتد؟ چون اندیشمند ما را ترسانده اند که هر استخراجی از منبع لایزال اسلام، ممکن است بدعت باشد و وای بر بدعت گذاران! در واقع با ترس از عذاب اخروی، دست عالم دینی خود را برای خلاقیت در دین بسته ایم. عالم ما هم حکم به احتیاط می کند و بنابراین دین جلو نمی رود. جرئت نمی کند حکم جدیدی بدهد و مثلا شطرنج را حلال اعلام کند، چه رسد به اینکه بخواهد جواز تغییر جنسیت را بدهد.
undefinedشخصی می گفت در حالیکه جریانات غرب گرای ایران در کلاب هاوس، هر روزه بحث های جدیدی درباره ضرورت ارتباط با آمریکا (تسلیم در مقابل آن) به راه می انداختند و ذهنیت های مردم را شکل می دادند، جریان انقلابی در نهایت یک اتاقی را در کلاب هاوس ایجاد کرده بود و گفته بود هر کس سوالی دارد بیاید تا من بدان پاسخ بدهم. یعنی هیچ حرکت رو به جلویی وجود نداشت و قرار نبود ساختمان و جاده ی جدیدی را در ذهنیت و میان ذهنیت جامعه ایرانی با موضوع ایران، آمریکا، مقاومت، ملیت و غیره بسازد،؛ فقط نشسته بود تا کسی به سراغ او بیاد و اگر سوالی دارد، بپرسد. جریان مقابل هم با خلق واژگان جدید، معانی جدید، آمال و آرزوهای جدید، تخیلی سازی فضا و نظیر آن فضای ذهنی مردم را به دست گرفت. سال ها کار می کند تا انتخابات را می برد و ما در لحظه آخر و هفته های آخر فکر می کنیم اگر «وحدت» کنیم، مردم به ما رأی می دهند. تازه بعضی ها هم تن به وحدت نمی دهند! ولی اگر بدهند هم فایده ای ندارد. ذهنیت های مردم با مفاهیم و معانی دیگری شکل گرفته که با آن به شما تمایل پیدا نمی کنند.
ادامه دارد...
@meysamghomeshian

۵:۱۱

undefined ریشه های شکل نگرفتن جهاد تبیین
undefined قسمت پنجم
undefined میثم قمشیان undefined 11 آبان 1404
undefinedundefinedریشه هایی از جنس تفکر عمیق!
وقتی عمیق فکر می کنی باید مراقب باشی دچار توهم های دن کیشوتی نشوی! در کتاب دین و تجدد، که توسط مهدی نصیری در اوائل دهه 80 نوشته شد و شاید تأثیراتی را هم بر بخشی از بدنه امت حزب الله داشت، اصولا هر گونه نوآوری ای، شیطانی معرفی شد. گویا هر سنت انسانی و دانشی ای، شیطانی است. در حالیکه در حدیث گفته می شود «مَنْ سَنَّ فِي الْإِسْلَامِ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُهَا» (هر کس سنت صحیحی را پایه گذاری کند، از ثواب آن بهره مند می شود).
undefinedundefinedشما با این درک از دین که نوآوری، شیطانی است، چگونه می خواهید انقلاب صنعتی در جهان اسلام راه بیاندازید؟ یا اصلا انقلاب که نه، صنعتی را راه بیاندازید؟ مگر صنعت به جز با نوآوری تحقق می یابد؟ نامه مولا علی علیه السلام را در زمان خلافت به مالک اشتر بخوانید و ببینید که در آن چه توصیه هایی نسبت به صنعتگران دارد. صنعتی که فقط در زمان مولا ایجاد و بسط نیافته و ریشه در گذشته (حتی زمان جاهلیت) هم دارد. یعنی شما زمانی که حکومت را به دست می گیری، وسواس های تئوریک نباید مانع حرکت جامعه تو شود. باید همان علم و صنعتی که به تو رسیده است را ضربدر 100 کنی.
undefined وقتی فهم تو از جهان مدرن اینقدر نابسامان است و هنوز آن را نپذیرفته ای، انتظار نداشته باش مردمی که در جهان مدرن زندگی می کنند، حرف تو را بفهمند. تو هم بعد از چند وقت، از اینکه دیگران حرفت را نمی فهمند، خسته می شوی و دست از «جهاد تبیین» بر می داری.
undefined رهبر انقلاب سال 1387 را سال نوآوری و شکوفایی عنوان گذاری کرده بودند. حتی در تکنولوژی های اجتماعی هم ولی فقیه، وضع موجود را می پذیرد و با آن کار می کند. مثلا فرض کنید شیخ فضل الله نوری به این روزگار بیاید و تشویق و تحریض خانم های ورزشکار توسط رهبر انقلاب، ولی فقیه عادل، برای بازی در مسابقات جهانی را ببیند. شاید تعجب کند. اما رهبر انقلاب دارد با همین مناسبات در جهان امروز، کار می کند و در همین میدان های ورزشی، به دنبال تبلیغ اسلام است. این که یک گوشه بایستد و منتظر باشد تا نظم جدید جهانی منطبق بر اندیشه اسلامی شکل بگیرد و بعد وارد میدان شود، درست نیست. امور روزگار مدرن را تا جایی که بتواند، اسلامیزه یا اسلامایز می کند، در عین حال تلاش می کند نظم اسلامی را نیز اندک اندک برپا کند. به عبارت دیگر صفر و یکی به مسائل نگاه نمی کند. میان صفر و یک، بی نهایت عدد اعشاری وجود دارد!
undefinedحاصل آنکه مشی ولی فقیه، متفاوت از مشی دین پژوهانه ی بسیاری از قائلین به تدین است. شما کتاب مهدی نصیری را که می خوانید، این مخالفت با نوآوری او، تماما مستند به احادیث و روایات است، اما مگر ولی فقیه حدیث و روایت نخوانده و با روح دین آشنایی ندارد؟ پس این یک سنتی است که ما اسم آن را می گذاریم غلط خوانی دین! به قول امام خمینی (رحمت الله علیه): «عده‌ای مقدس نمای واپسگرا همه چیز را حرام می‌دانستند».
undefinedحال چه شده که مهدی نصیریِ تجدد ستیز، از سرزمین اسلام به دامان تجدد و غرب پناه برده است؟
undefinedپاسخ در همان نکته ای است که همواره در تعلیمات اخلاقی از دوران کودکی به ما یاد می دادند: «هر افراطی یک تفریطی را به دنبال دارد». در مثال هم اکبر گنجی ها و سایر مقدسینی را مثال می زدند که بر پیشانی خانم های ضعیف الحجاب پونز می زدند و بعدها وجود امام زمان عجل الله تعالی فرجه را انکار کردند! در حدیث هم می خوانیم «لَا يُرَى الْجَاهِلُ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً» (جاهل را نمی بینی الا در حال افراط و تفریط) .
undefined جامعه متدین و انقلابی هم مراقب باشد دچار افراط و بعد از آن خستگی و زدگی نشود، همچنان که می بینیم هر از چند گاهی، انسانی عمیق و انقلابی، ضد انقلاب می شود! مانند برخی از روحانیون خلع لباس شده یا برخی از عدالت طلبان!


ادامه دارد...
@meysamghomeshian

۴:۰۵

undefined ریشه های شکل نگرفتن جهاد تبیین
undefined قسمت ششم
undefined میثم قمشیان undefined 12 آبان 1404
undefinedحاکمیت دین فردی در مقابل جمعی
ریشه های فکری متفکران اسلامی در طول قرن ها، یک اسلام* فردی* و در نهایت،* «جماعتی» *بوده است، حتی خیلی وقت ها «اجتماعی» هم نشده و به اشتباه به آن «فقه اجتماعی» می گویند، فقه جماعتی بوده (ر.ک. تفاوت جامعه و اجتماع، Gemeinschaft and Gesellschaft). یعنی جماعتی از مسلمین در یک حکومت طاغوت یا کفر چگونه رفتار کنند؟ که آن هم خیلی نزدیک به فقه و اسلام فردی است. بماند که فرق است فقه در جامعه سنتی (Gemeinschaft) با جامعه مدرن (Gesellschaft).
undefined کمال الحیدری می گوید ما الان نیاز داریم به فقه النظام یا فقه دولتی (به معنای حاکمیتی) که چیزی ورای فقه اجتماعی و فردی است. یعنی ممکن است چیزی در اسلام فردی حرام باشد ولی در اسلام و فقه دولتی و نظام، واجب یا لازم تلقی شود.
undefinedفی المثل همین ماجرای ورزش بانوان جلوی دوربین هایی از سراسر عالم. وقتی که شما حکومت اسلامی تشکیل دادی و قرار است به جهانیان نشان دهی که زن در اسلام محکوم به خانه نشینی و عدم نقش آفرینی اجتماعی نیست، به چه وسیله ای می خواهی این را بگویی و از خودت اتهام زدایی بکنی؟ با همین نظامات موجود می توانی که یکی از ده ها نظام آن، نظام ورزش بانوان است. حضور زنان در تلویزیون و دانشگاه و حتی جنگ و سیاست و دفاع است، همچنان که امام خمینی رحمت الله علیه، خانم مرضیه حدیدچی را به عنوان اولین فرمانده سپاه همدان منصوب کردند.
undefined تو وقتی ضعیف باشی و بخواهی در خانه بنشینی (رضوا بأن یکونوا مع الخوالف)، قرآن و احادیث را جوری می خوانی و تفسیر می کنی که در آن انتصاب یک زن به فرماندهی جیوش مسلمین حرام باشد، اگر هم مثل امام خمینی (رحمت الله علیه) اهل حرکت باشی، جوری دین را خوانش می کنی که این انتصاب، نه تنها حرام، بلکه لازم باشد.
undefinedارتباط این بحث با جهان تبیین، همان آمیختگی جهادگر تو با ذهنیت ها و جریان حرکتی جامعه یا فاصله داشتن از آن است و فرمود «خالطوا الناس مخالطتةً»!
@meysamghomeshian

۸:۰۰

undefined ریشه های شکل نگرفتن جهاد تبیین
undefined قسمت هفتم
undefined میثم قمشیان undefined 14 آبان 1404
undefined اخلاق ضعف، تقوای ضعف
undefined در جملات امام خمینی رحمت الله علیه، به اخلاق واپس گرا اشاره شده که نوعی ضعف و زبونی را برای روحانیت و امت اسلام به تبع، به دنبال می آورده است:
«عده‌ای مقدس نمای واپسگرا همه چیز را حرام می‌دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست [و] حکومت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد» (صحیفه امام، جلد 21، ص 278).
undefinedفضیلت شدن حماقت روحانی را بگذارید در کنار «فضیلت شدن آسیب پذیری روحانی» و پس از آن آسیب پذیری مؤمنین و توصیه به صبر بر مصائب در جامعه مؤمنین به معنای انفعالی و بی حرکتی آن، به معنای ضعیف بودن مؤمنین و ملس شدن کتک خور آنها توسط اشرار و اراذل و اوباش، همچنانکه سنت بود هر از چند گاهی اراذل حکومتی یا غیرحکومتی بریزند بر سر طلاب قم و نجف و یک کتک کاری ای بکنند و بروند. اینها هم آن را ببرند سمت صوفی گری و ملامتیه و درویشی که بله اینها برای ما رشدآور است و بر همسایه و همشهری بد باید صبر کرد و هر آنچه بود، توسری خوری اسلام و مسلمین بود و هیچکس هم نمی آمد در این میان بگوید «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه» !
🪧این روحیه ضعف و زبونی، از سطوح پایین طلبگی و حوزه شروع می شد، همچنانکه شما در کتاب «کهکشان نیستی» ضعف جسمانی طلاب نجف و گرسنگی کشیدن های مستمر آنها را می بینی که در اثر فقر و ضعف مالی بوده، ولی به اسم عرفان و خودسازی برای آنها فاکتور می شده است؛ تا سطح بالاتر کنش سیاسی روحانیت که به اسم تقیه با حاکمان جور می ساختند در حالیکه واقعیت آن، ضعف جامعه ی مؤمنین بود.شکست ایران در مقابل روسیه، حاصل ضعف همه جانبه امت اسلام در مقابل قوای کفر بود. علی رغم همه ی رشادت ها و شهادت ها، ضعف در کمیت و کیفیت عِده و عُده، موجب از دست رفتن بخش زیادی از خاک ایران شد و این ضعف از کجا می آمد؟ از ضعف در تئوری حاکم بر ذهن یک ملت یا به قول استاد مطهری از «تقوای ضعف».
undefinedدر فرهنگی که مهدی نصیری ها صدها سال است که نوآوری را امری شیطانی می دانند، شما به سمت جلو سوق داده نمی شوید و همواره یک ملت ضعیف باقی می مانید. نوآوری فرهنگی؟ نوآوری رسانه ای؟ هرگز! در زمانی که دولت، قوی بوده است هم یک تئوری اخلاقی غلط یا یک نگاه مدیریتی عقب گرا، ما را در جنگ چالدران بازنده کرده است. شاه صفوی به دلیل اینکه توپخانه، تحرک سپاه را می گیرد یا کاری غیراخلاقی است، تن به کشته شدن هزاران نفر از لشکریان خود و از دست رفتن غرب ایران می دهد. یعنی همان روحیه مخالفت اولیه با تکنولوژی، پلید دانستن آن - که مهدی نصیری آن را مستند به دین هم می کند- و پذیرفتن آن بنا به ضرورت و از سر مجبوری. این فرهنگ، شیران صفوی را هم «روبه مزاج» می کند، به طوری که از شاه اسماعیل و شاه عباس صفوی، شما را به شاه سلطان حسین می رساند. اگر جلو نروی، سر جایت باقی نمی مانی، عقب می روی!
@meysamghomeshian

۲:۳۵

undefined ریشه های شکل نگرفتن جهاد تبیین
undefined قسمت هشتم
undefined میثم قمشیان undefined 15 آبان 1404
undefined صبر = ضعف؟
undefinedبرخی در توجیه صبرهای غیرصحیح و ظلم پذیری شان، رفتار برخی از بزرگان دین را مثال می آورند. حال آنکه آن رفتار در مقام عمل بوده نه بیان؛ و در ثانی پس از خیانت یاران بوده و نه ابتدائا از جانب امام معصوم علیه السلام. یعنی امام معصوم ضعفی نداشته که در مقام بیان کم بیاورد. مثلا امیر المومنین علیه السلام موفق نشد که معاویه را به هلاکت برساند اما در مقام کلام و سخنوری، همه ی حقایق را بیان می کرد و اصطلاحا در این ناحیه کم نمی آورد. در میدان رزم هم آنچه که بر عهده ی خودش بود را کامل انجام می داد و در مثل می گویند زره مولا علی علیه السلام، پشت نداشت؛ چرا که لازم نبود و امام به دشمن از ترس، پشت نمی کرد.
undefined از حیث توانمندی در سخنوری و بیان حقایق، حضرت را امیرالبیان هم می خوانند یعنی پادشاه سخن. سید رضی هم که برخی سخنان او را جمع آوری کرده نام «نهج البلاغه» یعنی «طریق سخنوری» را برای این کتاب برگزیده است. حال این را مقایسه کنید با الکن بودن زبان ما حزب اللهی ها در مواجهه با دشمن و بحث و تبیین و مناظره. نمونه ی عینی اش را هم در انتخابات ها و عملکرد ضعیف کاندیداهای اخلاق گرای!!! جبهه انقلاب می بینیم...
undefinedاز مولا علی علیه السلام که اخلاقی تر نداریم، اما سخنورتر از او هم نداریم. اخلاق گرایی با ضعف در بیان، مساوق نیست. ضعف فصاحت و بلاغتِ (Rhetoric) خود را به اشتباه، نجابت می خوانیم، حال آنکه استاد مطهری (ره) معتقد است «موفقیت امیر المؤمنین در میان مردم، یکی مرهون فصاحت اوست».
undefinedاصولا یکی از شرایط رهبری جامعه، فصاحت و بلاغت است، چرا که قرار است با مردم ارتباط برقرار کند و رهنمودهای اسلامی و انقلابی را به آنان گوشزد کند، آنها را بسیج کند و برخیزاند. آیت الله منتظری در معرفی آیت الله خامنه ای بر خطیب بودن ایشان تأکید می کند و می گوید «من هم یکی از ارادتمندان به ایشان هستم و اگر من خطیب نیستم، ایشان خطیب هستند». آیا اگر رهبر انقلاب خطیب نبود، می توانست توجه مردم را به خود جلب کرده و انقلاب را از بحران هایی مثل سال 88 عبور دهد؟!
@meysamghomeshian

۷:۳۲

undefined ریشه های شکل نگرفتن جهاد تبیین
undefined قسمت نهم (پایانی)
undefined میثم قمشیان undefined 16 آبان 1404
undefinedجمع بندی و نتیجه گیری:
آنچه در طول این نوشتار آمد، یک بحث آسیب شناسانه و درون گفتمانی بود که در زیر مهمترین محورهای آن می آید:
undefinedضرورت تغییر محتوای آموزشی و پیش فرض های تربیتی مان، که مظلوم پروری و بی جرئتی را ترویج می کند.
undefined با همین پیش فرض ها و ساختارهای تربیتی مان -که یک شبه نمی توان آن را تغییر داد -هم می توان تمرین فصاحت و بلاغت کرد. همزمان با آموزش معارف اسلامی و اخلاقی و انقلابی، باید خود و فرزندان و شاگردانمان را با مهارت های بحث دو جانبه، سخنرانی، مناظره و خطابه آشنا کنیم.
undefinedبه هر میزان که بر محتوا تأکید می کنیم، بر مهارت سخن گفتن هم باید پای بفشاریم و جامعه ی مذهبی مان را از یک «درون گرایی خجالت زده»، به یک «برون گرایی فعال» سوق بدهیم.
undefined و نهایتاً اینکه: بدون هجرت از «درون گرایی و سر به زیری» به «برون گرایی»، نمی توانیم جهاد تبیین کنیم یا تغییر گفتمانی خاصی در جامعه ایجاد کنیم. همواره هم در لاک دفاعی خود می مانیم. از این لاک دفاعی و خجالت زده، جهاد تبیین در نمی آید...
@meysamghomeshian

۱۰:۴۲